اولين دوره تدريس كتاب هاي جديد فارسي اول دبستان در مدارس كشور به اتمام رسيد
فانوس بانان اين سياره خاكي!
|
|
فاطمه فرزان پويا
هنگامي كه وارد آن سياره شد، با احترام به فانوس بان سلام كرد: سلام صبح بخير... چرا فانوست را خاموش كردي؟
* فانوس بان جواب داد: دستور است صبح شما به خير.
- دستور چيست؟
* دستور اين است كه فانوس را خاموش كنم، عصر به خير.
و دوباره فانوس را روشن كرد.
- پس چرا دوباره آن را روشن كردي؟
* فانوس بان جواب داد: «دستور است!»
شازده كوچولو گفت: منظورت را نمي فهمم.
* فانوس بان گفت: منظوري ندارم كه بفهمي، دستور، دستور است. «صبح به خير» و فانوس را خاموش كرد.
سپس با دستمالي كه چهار خانه هاي قرمز داشت، عرق پيشاني اش را پاك كرد و گفت: «شغل خيلي بدي دارم» در روزگار قديم اين طور نبود، صبح ها فانوس را خاموش مي كردم و عصرها دوباره آن را روشن مي كردم، بقيه اوقات روز را استراحت مي كردم و بقيه اوقات شب را مي خوابيدم.
و بعداً دستور عوض شد؟
* فانوس بان گفت: دستور عوض نشد و مشكل همين جاست، سال به سال، اين سياره تندتر مي چرخد و دستور همچنان عوض نشده است.
فانوس بان كيهاني، هر روز كار آشناي خود را با جديت انجام مي داد.
اين كار، ديگر به طبيعت ثانوي او تبديل شده بود، اما سياره اي كه او در آن زندگي مي كرد، مانند بقيه جهان مرتب تغيير مي كرد.
... و فانوس بان راهي جز تغيير نديد و پذيرفت كه هر تغيير، لازمه اش پذيرفتن است و هر پذيرفتني تغيير به همراه خواهد آورد و اين، شايد همان چيزي باشد كه بتواند به او كمك كند، اما او براي تغيير نياز به برنامه و دستور كار داشت.
... و بالاخره يك روز دستورات رسيد، آنچناني كه برنامه تغييرات، به ما فانوس بانان اين سياره خاكي يعني معلمان نيز ابلاغ شد و ما پذيرفتيم.
دنياي تغيير يافته كه دستوراتش با نام «كتابهاي بخوانيم و بنويسيم»، ما را به خود جذب كرده بود به دليل رنگ و روي تازه و نيز تبليغاتش به زودي ميدان توجه و نيز بررسي فانوس بانان اين سياره خاكي قرار گرفت و آنان با نگاه موشكافانه خويش و قدمهايي نه چندان مطمئن، سعي در هماهنگ ساختن خويش با سرعت سياره خاكي نمودند، اما هرچه بيش تر، پيش مي رفتند، دستورالعمل ها گنگ تر، بيشتر و بي ارتباط تر مي شد، همانگونه كه براي فانوس بان نيز...
فانوس بان، انديشه اي جز آن نداشت كه خود را با اين سرعت جديد هماهنگ سازد و دستوراتش را بپذيرد و نيز قضاوتش را به تأخير بيندازد. كم كم براي فانوس بان پرسش هاي متعددي پيش آمد، او گاه مي انديشيد كه آيا ديگر قابليت درك معاني كلمات و مفاهيم جديد را از دست داده است يا كلمات، كلماتي فاقد معني و مفهوم شده اند.
از اين رو، شروع به پرسيدن و انديشيدن كرد.
* پرسيد: روش چگونه است؟
- پاسخ رسيد: با حفظ رويكرد تركيبي، گرايش به رويكرد كلي دارد.
* در كدام قسمت رويكرد كلي است؟
- در خواندن و كتاب بخوانيم.
* فانوس بان پرسيد: چگونه؟
- پاسخ رسيد، در روش واژه محور، دانش آموز تنها با مطابقت دادن تصوير و شكل كلي كلمه، آن را به تلفظ در مي آورد. بنابر اين برنامه آموزش خواندن و نوشتن پايه، بايد از آموزش اين عنصر شروع و با تجربه آن، هجاها، آواها (صامت ها و مصوت ها) و حروف سازنده آن ختم شود.
* فانوس بان پرسيد: چند بار كلمه را ببيند؟
- پاسخ رسيد لازم است ۶ تا ۸ بار در فواصل مختلف كلمه به منظور ديدن صورت كلي، آن تكرار شود.
* فانوس بان پرسيد : اولين كلمه ها كدامند؟
- آب، آبي، دريا.
و او در دستورالعمل را جست وجو كرد و شمرد: آب (نگاره ۴- ص۱۱، نگاره ۶-ص ۱۸، نگاره ۱۰-ص ۳۰: ۳ بار و آبي (نگاره ۴-ص۱۱، ۱ بار) و دريا (-)... هيچ و هيچ...
* فانوس بان پرسيد، پس اين چگونه است؟ آيا واقعاً اين روش كلي آموزشي است.
- ما مي گوييم كلي است.
* اما چگونه بخواند؟ او كه به اندازه كافي اين كلمات را نديده است.
- با تصوير، نوشته ايم: آب، آبي، دريا.
* اما به اندازه كافي، تكرار نشده است
- مهم نيست، او ياد مي گيرد، تو از سرعت آنان دور افتاده اي، ما بهتر مي دانيم.
* اما من، سالها پا به پاي آنها راه رفته ام و...
پس از اندكي سكوت به ياد آورد:
* راستي گفتيد حفظ رويكرد تركيبي... در كدام قسمت؟
- در نوشتن.
* پس واژه را تحليل مي كند و شرط آن تجزيه تمرين شنيداري هم آغازي، هم پاياني و تقسيم به اجزاي كوچك، تركيب صامت و مصوت ها، يعني در هر بخش...
- در همين هنگام، حرف فانوس بان را به سرعت قطع نموده و...
- بخش كردن .اخيراً بخش كردن يك روش سنتي در زبان آموزي سياره است كه با سرعت قبلي سياره هماهنگ است.
و فانوس بان دست بر كتاب بنويسيم برد و در صفحه ۳۸ «مثل نمونه انجام بده» و صفحه ۳۹ و صفحه ۴۳ و صفحه... را نشان داد و پرسيد: پس اين «چيست» و اين ها «چيستان» نند؟
به آهستگي پاسخ رسيد: اين ها را فعلاً انجام بده تا بعد...
* و فانوس بان گفت: عجب! اما چگونه بخواند. دارد ص ۳۸، سرما آمد ۳۹، در آرام، آزاد، افتاد صفحه ۴۲ و پاينده... اينها كه مصور نيستند؟
- مي خواند!
* طوطي وار؟
- مي خواند!
فانوس بان با ناباوري گفت: متني به من بدهيد تا كودكم با دنياي پرجذبه واژگان بيشتر آشنا شود و اولين تجربه هايش براي او شيرين و قابل فهم باشند، متني كه او را به سياره اش،به زبانش به خطش و ديرينه اش پيوند دهد.
گفتند: نوشته ايم، متن هاي فراواني برايش نوشته ايم.
* اما او اين واژگان را نمي فهمد.
- مهم نيست، فهميدن اهميت ندارد، چهار مهارت گفتن، شنيدن، خواندن و نوشتن مهم تر است.
* اما آيا قبل از اينها نبايد مفهوم كلمات را درك كند؟
- اين در تخصص ماست. ما حتي او را با ادبيات سياره هاي ديگر نيز آشنا مي سازيم:
و فانوس بان دست بر كتاب مي برد تا بداند چگونه و در صفحه ۵۷: شب است، مادر بزرگ داستان مي گويد.او داستان جوجه اردك زشت را مي گويد: اما اين واژه ها را نخوانده است، آيا خودش مي خواند؟
- خير، مادر بزرگ برايش...
و او به تصوير مادر بزرگ نگاه مي كند، بسيار شبيه به عكس مادر بزرگ خودش است و به ياد مي آورد كه چگونه او برايش داستان «ماه پيشاني» «خاله سوسكه و آقا موشه» و پيرزني كه خانه اش به اندازه يك غربال بوده... را تعريف كرده است. با خود انديشيد نكند مادربزرگش رسالت خويش را فراموش نموده او منتقل كننده ادبيات شفاهي سياره اش به كودكان بود و انديشيد... آيا واقعاً توانسته است منظور «اندرسن» را از اين داستان منتقل كند؟ و پرسيد.
- منتقل مي كند؛ اصلاً كتاب درسي كه وظيفه ندارد تا به همه چيز بينديشد، مگر نشنيده اي كه گفته اند: ياد دادن ماهي گيري، نه دادن ماهي... كتاب به تو ياد مي دهد كه بينديشي، حال مهم نيست كه اين كار را انديشيده انجام مي دهد و يا نينديشيده و فانوس بان در حالي كه نگاه مي كرد به مساجدي كه كاشي كاري هايش را دستورات سرعت جديد (مدرنيته) پاك كرده است و كبوترهايش سردرگم هستند و نوروزي كه در مهرماه مي آيد و بازاري كه از ناكجا آباد سخن مي گويد و دكه هاي آن، و دنياي قشنگي كه نامش باغ وحش بوده است و متن درس پرواز: پرستو پر، پروانه پر، پرنده پر، خواندن پر، نوشتن پر، پرپر.
و بالاخره پس از چندي فانوس بان به خود آمد، او كه خود را براي هر تغييري آماده كرده بود، دريافت كه نبايد منتظر دستورالعمل ها باشد، زيرا دستور دهندگان تا به حال هيچ فانوسي را روشن نكرده اند تا بدانند چگونه و چرا اين كار را مي بايست انجام داد و اين بار خود انديشيد.
ابتدا سعي كرد خود را با سرعت سياره هماهنگ سازد و چنين كرد. احساس كرد كه با پاهاي كودكي خويش و با تكيه بر تجربه هايش پيش مي رود و درست در هنگامي كه به سرعتي مناسب دست يافت، صداي شادي و خنده كودكاني را شنيد كه سالها بود برايشان فانوس را روشن مي كرد، اما از آن ها عقب مانده بود، دنياي آنها دنياي پرجذبه اي بود، خواست با آنها صحبت كند: اما آنها با چشم هاي جستجو گرشان مي خواستند ببينند و با گوش هايشان كه بسيار حساس بود، بشنوند و آنچه را كه مي ديدند لمس كنند و با تمام وجود آن را بشناسند. اينگونه بود كه آنها فانوس را در دست فانوس بان ديدند. آن... آنها مي خواستند بدانند چگونه كار مي كند.
فانوس بان پاسخ نداد و فقط پرسيد؟ شما چگونه فكر مي كنيد، آنها فكر كردند، گفت وگو كردند و هريك نظري دادند و بعد دوباره با كنجكاوي دور فانوس جمع شدند.
* فانوس بان فانوس را روشن كرد و گفت: صبح به خير؟ و كودكان گفتند: صبح به خير.
كودكي پرسيد نامش چيست؟
و كودك ديگري پاسخ داد: فانوس.
منابع:
۱- سنت اگزوپري، آنتوان، شازده كوچولو.
۲ - لانگر. الن.ج، يادگيري هوشيار، مترجم عباس مخبر.
۳- ذبونو: كار اصلي تعليم و تربيت، به تأخير انداختن قضاوت ماست.
۴- مقدمه فارسي اول (بخوانيم) - ۱۳۷۹.
|