سه شنبه ۴ شهريور ۱۳۸۲
شماره ۳۱۴۸- Aug, 26, 2003
فرهنگ
Front Page

زبان اسپرانتو در گفتگو با عليرضا دولتشاهي و محمدرضا ترابي
۱۰۳ سال اسپرانتو
زير ذره بين
اسپرانتو تنها زبان دست ساز يا ميانجي اي است كه سازمان يونسكو براي آن سه قطعنامه صادر مي كند و نكته جالب اينجاست كه دولت ايران هم پيش و هم پس از انقلاب به اين قطعنامه راي داده است. و ايران به عنوان يكي از اعضاي يونسكو مي  پذيرد كه زبان اسپرانتو به عنوان يك واحد اختياري در دوره هاي نظام آموزشي آن ارائه شود.
007780.jpg
اشاره: ۱۰۳ سال پيش بانوان ايراني، زبان اسپرانتو را رايگان مي  آموختند.
زبان بين المللي اسپرانتو در سال ۱۸۸۷ ميلادي ( ۱۲۶۶ خورشيدي) توسط نابغه لهستاني « لودويك لازار زامنهوف » ساخته شد . اسپرانتو به علت ساختار علمي   و آسان خود خيلي سريع مورد توجه انديشمندان و دانشمندان با مليت هاي گوناگون قرار گرفت و به دليل ويژگي هاي فراگيرش ، سازمان ملل متحد (يونسكو) در سال ۱۹۵۴ به اتفاق آرا آن را به عنوان زبان بين المللي بيطرف به رسيمت شناخت و آموزش اسپرانتو را به اعضاي خود سفارش كرد. اين زبان همزمان با مشروطيت و تكاپوهاي روشنفكرانه و تجدد طلبانه به ايران وارد شد. عليرضا دولتشاهي از هواداران و محققان زبان اسپرانتو چندي است كه تدوين تاريخ زبان اسپرانتو در ايران را آغاز كرده است. محمد رضا ترابي مدرس و سردبير مجله پيام سبزانديشان از سال ۷۲ به اين سو در پژوهش و گسترش زبان اسپرانتو در ايران مي  كوشد. با دولتشاهي و ترابي درباره تاريخچه اسپرانتو در جهان و ايران به گفتگو نشسته ايم.

سولماز نراقي
* لطفا پيش از هر چيز درباره زبان اسپرانتو كمي   توضيح بدهيد و بفرماييد چه ويژگي هايي در اين زبان ساختگي وجود دارد كه موجب پايداري آن براي بيش از صد سال شده است و در مقايسه با كوشش هاي ديگري كه در اين راستا وجود داشته موفقيت بيشتري را كسب كرده است؟
دولتشاهي: زبان اسپرانتو زباني است كه كاملا بر پايه الگوهاي رياضي ساخته شده است. در اسپرانتو لهجه وجود ندارد به اين دليل كه پرده هاي اصلي صوت كه مشترك در بين تمام ملتها است در آن لحاظ شده است ،در حقيقت اسپرانتو عصاره اي از تمام زبان ها را در خود دارد و اين راز ماندگاري اسپرانتو است. اما با واژه اي كه به كار برديد چندان موافق نيستم. به اعتقاد ما همه زبان ها ساختگي هستند زيرا بر اساس يك قرارداد به وجود آمده اند...
* شكي نيست كه زبان ها همه ساختگي هستند اما بين ساختن و ساخته شدن فرق بسيار است، وگرنه چه لزومي  داشت كه اين گونه زبان ها را مصنوعي بناميم، اين طبيعت زبان است كه در دامن جامعه به دست اقوام بشر و طي ادوار تاريخي ساخته مي شود اما اسپرانتو چنين نيست. اينطور فكر نمي  كنيد؟
دولتشاهي: تنها فرقي كه زبان اسپرانتو با زبان هاي ديگر دارد اين است كه توسط فرد ساخته شده نه جمع اما بعدها افراد آن را به كار برده اند . گرچه زامنهوف هم در زمان اختراع اين زبان از مشاوره حلقه دوستان خود بهره مي   برده است اما واقعيت اين است همه زبان ها ساختگي هستند. به علاوه اسپرانتو هم تاريخ خود را دارد. ما به آنچه شما ساختگي مي ناميد فرا ساختاري مي   گوييم. البته چون ترمينولوژي يا اصطلاح شناسي ما از نوع فراملي است مي تواند وجه مشتركي با آنچه شما به كار مي  بريد نداشته باشد، در نتيجه من برداشت شما را مبني بر اينكه اين زبان ساختگي است قبول مي  كنم و واقفم كه تاريخ اسپرانتو از نوع تاريخ زبان هاي ديگر نيست.گرچه اين زبان هم براي خودش تاريخ دارد. ما در اسپرانتو حتي دوراني را داريم كه به آن پيش اسپرانتو مي گوييم. لودويك لازار زامنهوف در ابتدا زبان ديگري ساخت كه با اسپرانتو بسيار متفاوت بود ،بارها طرح هاي مختلف را امتحان كرد تا به زبان اسپرانتو رسيد. يعني آن پروسه اي را كه زبان هاي ديگر در طول قرون متمادي طي كردند يك نابغه لهستاني با كوشش و خطاهاي فراوان در طول عمر خود طي كرد. از سوي ديگر مي  دانيد كه اسپرانتو اولين كوشش براي به وجود آوردن يك زبان جهاني نبود و پيش از آن نيز كوشش هاي فراواني شده بود كه هيچ يك موفقيت لازم را به دست نياوردند. در واقع پيش از اسپرانتو ۳۰۰۰ پروژه زباني آزموده شده بود.
*آيا به مجرد اين كه يك زبان مصنوعي وارد جامعه كاربران زبان شد باز هم مي توان از آن انتظار پايبندي به قوانين اوليه را داشت ؟ آيا گرفتار تغييرات و دگرگوني هاي طبيعي نمي شود؟
دولتشاهي: زبان اسپرانتو را مي   توان به هندسه مانند كرد،حتي تغييرات و دگرگوني هاي اين زبان هم بر پايه برنامه ريزي زباني در فرهنگستاني متشكل از متخصصان و زبان شناسان و با مشاركت فكري كاربران اسپرانتو و پيشنهادات آنها رخ مي  دهد. آكادمي   زبان اسپرانتو در آغاز،فهرست واژه هاي پيشنهادي خود را به اسپرانتيست ها ارايه مي  دهد و به مدت دو سال مطبوعات اسپرانتو و اهل قلم با اين واژه ها كلنجار مي  روند تا اينكه آكادمي   مجددا بازخورد كلي اين واژگان را در جهان اسپرانتو بررسي مي  كند ،اگر واژه توانسته باشد موفقيت لازم را به دست آورد آن را تصويب مي كند در غير اين صورت واژه ديگري انتخاب مي   شود. از يك سو ۱۶ قاعده اصلي اي كه در زبان اسپرانتو وجود دارد براي هر تغييري پيش بيني هاي لازم را كرده است .اين زبان در نهاد خود زاياست و به تغييرات پاسخ مثبت مي  دهد اما همه اين تغييرات در يك چهارچوب معين اتفاق مي  افتد و اين حسن زبان اسپرانتو است زيرا گرفتار آن اغتشاشي كه هر يك از زبان هاي ديگر به نوعي به آن دچارند، نمي   شود.
* زباني كه تا اين حد قاعده مند است آيا مي  تواند به راستي داراي شعر باشد؟اين در حالي است كه اسپرانتو شاعراني همچون گرابوفسكي دارد و مدعي است كه قابليت آن را دارد كه به درجه شعر برسد!
دولتشاهي: اين دو منافاتي با هم ندارند. بگذاريد من به اين نكته اشاره كنم كه هميشه بين تولد يك زبان و طلوع ادبيات آن فاصله اي هست. ولي اسپرانتو تولدش با ادبياتش توامان است. زامنهوف براي نشان دادن قابليت هاي اين زبان خود به سرودن شعر پرداخت و حتي كتاب مقدس را ترجمه كرد.زيرا او زبان خود را به وسيله شعر تست مي   كرد و به عنوان مثال از بُعد موسيقايي آن را مورد سنجش قرار مي  داد.اما در زبان هاي ديگر اين فاصله به هر حال وجود دارد!
* بعيد است كه چنين فاصله اي در زبان هاي غيرساختگي وجود داشته باشد . حتي برخي بر اين باورند كه شعر نسبت به زبان مقدم تر و بسياري از لغاتي كه ما امروز به كار مي  بريم ريشه در استعاره دارند .از آن گذشته «راز زايش هر زباني در زايش شعر آن نهفته است ...هر زبان آنگاه زاده مي  شود كه اولين شاعرش پا به دنيا نهاده باشد و آنگاه مي ميرد كه آخرين شاعرش مرده باشد.»
دولتشاهي: شايد از يك ديد بتوان اين مساله را مطرح ساخت اما حتي اگر چنين باشد توامان بودن زبان و ادبيات اسپرانتو يك امتياز براي آن است زيرا به هر حال در طرح جامعي كه زامنهوف پي ريزي كرده اين نكته هم لحاظ شده است.
اشلاير كه پيش از زامنهوف اقدام به ساخت زباني به نام ولاپوك كرد هرگز در روند آفرينش آن وارد حيطه ادبيات نشد.
زبان ملي آفرينش اش بر پايه يك طرح نيست اما زبان مصنوعي بر اساس نقشه پيش مي  رود.به علاوه آن چه شما فقدان روح ادبيات در اسپرانتو مي  ناميد در اثر عدم شناخت و احاطه به اين زبان است.تنها كسي مي  تواند ظرافتها و قابليت هاي ادبي اين زبان را دريابد كه با آن آشنا باشد.
يكي از مهم ترين آثار ادبي در زبان اسپرانتو «تبار كودكي» اثر ويليام آولد است.اين اثر به لحاظ تاثير گذاري بر زبان همواره با سرزمين هرز اليوت مقايسه شده است.تونكين زبانشناس انگليسي درباره آن مي  گويد كه «شگردهاي كلامي و ظرافت هاي زباني اين اثر غيرقابل ترجمه است.»
زبان اسپرانتو همچنان كه فرهنگستان علوم فرانسه ناميده است: «شاهكار سادگي و منطق است.» اين زبان بدون شك صاحب ادبيات هم هست.
*با توجه به روشني و سادگي اين زبان آيا فكر نمي كنيد ادبيات اسپرانتو از مهمترين ويژگي اثر ادبي كه پاسخگويي به انتشار و معني است و لايه هاي متعددي از تأويل را در برابر ذهن خواننده به وجود مي  آورد بي بهره است؟
دولتشاهي:چنين نيست.ما در زبان اسپرانتو آوندهاي متعددي داريم كه في نفسه فاقد معني هستند.اين آوندها در تركيبات مختلف معاني مختلف مي دهند و به همان نسبت در بافت كلام با معاني متعددي ظاهر مي  شوند. يك اثر ادبي اسپرانتو از اين ديد چيزي كم از آثار ادبي زبان هاي ديگر ندارد و مي  تواند به انتشار معنا پاسخ مثبت دهد.
*براي ساختن زبان اسپرانتو زامنهوف چه نكاتي را سنجيده و چه معيارهايي را درنظر گرفته بود؟و اصولا در نظر گرفتن چه معيارهايي براي چنين كاري ضروري است؟
ترابي:در اولين كتابي كه زامنهوف منتشر كرد عمده ترين مسائلي را كه براي زبان پيشنهادي خود در نظر گرفته بود مطرح ساخت:اول اين كه زبان بايد بي نهايت آسان باشد ، دوم آن كه بايد بسيار منطقي باشد و  سوم اين كه واژه هاي مشترك در بين همه زبان هاي ديگر را به كار گيرد.زامنهوف حدود ۸۰۰ واژه اي را كه در آغاز به كار برد حداقل بين ۱۴ -۱۵ ملت مشترك بودند.
به اين ترتيب به نظر مي   رسد اين سه نكته  اصلي مهمترين عوامل تعيين كننده در موفقيت يك زبان بين المللي است كه به منظور تسريع و تسهيل روابط انسانهايي با مليت هاي متفاوت به وجود مي  آيد.
دولتشاهي: و نكته جالب توجه اين است كه در مورد واژه گزيني زامنهوف به جز ۱۵-۱۶ زبان اروپايي به تمدنهاي ديگر هم نظر داشت.به عنوان مثال ما در زبان اسپرانتو به «نفت» مي   گوييم nafto .زامنهوف بررسي كرده است كه كدام واژه ها نخستين بار در كدام تمدن ها به كار رفته اند و كوشيده كه آن واژه را از زبان همان اقوام بگيرد و در اسپرانتو به كار برد.اما در عوض واژه بنزين را كه پديده اي است محصول صنايع غربي از زبان انگليسي گرفته و در نتيجه واژه petrol را استفاده مي  كند. در اسپرانتو ديگر شما به مشكل مترادف هايي كه با يكديگر مشتبه شوند و درك مفاهيم را با مشكل مواجه سازند نيز بر نمي خوريد. سادگي و روشني اين زبان نيز يكي از نخستين ويژگي هاي آن است.
* تعداد زياد مترادف ها و استثناهاي هر زبان كه يادگيري آن زبان را دشوار مي  كند ربط مستقيمي با طول عمر زبان دارد.در حقيقت اين خاصيت سير تطور زبان در ميان كاربران آن است كه زاد و مرگ يا زوال و دوام واژگان، قواعد و ساختارها را منجر مي  شود.زبان ها و به خصوص زبان هاي پرقدمت انباشتي هستند از عناصر فرسوده و حتي مرده كه در عين حال كه از دور خارج شده اند پايداري خود را حفظ كرده اند و خيلي وقتها نه تنها حكم اخراجشان صادر نمي شود كه به عنوان نمادهايي از تاريخ،سنت و هويت ملي آموخته يا توصيه مي  شوند. ممكن است ۱۰۰ سال از طول عمر يك زبان براي چنين قضاوتي زياد نباشد اما كم هم نيست.آيا اسپرانتو نيز اين پروسه را طي كرده است؟
دولتشاهي: من فكر نمي  كنم كه وجود واژگان مترادف ، قواعد و استثناها در زبان ربطي به طول عمر آن داشته باشد.تمام مصيبت هايي كه زبان دچارش مي  شود در اثر فقدان يك طرح جامع اوليه رخ مي  دهد. زباني كه بر اساس نقشه اوليه به وجود مي  آيد مانند خانه اي است كه با نظم و قاعده ساخته مي  شود و در آن پيش بيني هاي لازم نيز لحاظ مي  شود كه به عنوان مثال اگر در آينده اين خانه خواست تبديل به يك عمارت شود امكان آن وجود داشته باشد و موجب به هم ريختگي در ساختار آن نشود. در اسپرانتو كلمات بسياري وجود دارد كه هر يك معاني شفاف و روشني دارند و چون بر مبناي طرح اوليه ساخته شده اند در صورت لزوم تغييرات و اصلاحاتي در آنها صورت مي  گيرد و بر خلاف زبان هاي ديگر انباشتي از واژگان مرده و كم كاربرد نيست. اما اين شفافيت ها به معناي بي مايه بودن زبان نيست.اسپرانتو به جايي مي  رسد كه تركيب واژگاني اش را نمي  توان به هيچ زباني ترجمه كرد.الان ما در دو سوي يك ميز نشسته ايم و هر يك به جهاني تعلق داريم من مي  توانم از جهان شما آگاه شوم زيرا در آن زيسته ام اما شما نخواهيد توانست به نكاتي كه من درباره اين زبان و به طور كلي جهان اسپرانتو مي  گويم پي ببريد. مادام كه آن را نياموخته ايد تنها بر اساس شنيده هايتان قضاوت خواهيد كرد.
ترابي: به خاطر ويژگي هايي كه از اسپرانتو برشمرديم اين زبان به مرور دچار تغييرات زيادي نمي  شود و شما اگر يك مجله يا روزنامه مربوط به ۱۱۵ سال پيش را ورق بزنيد هيچ مشكلي با درك آن نخواهيد داشت.با وجود اين كه از ۱۰۰ سال پيش تا امروز واژگان زيادي وارد اين زبان شده است اما در ساختار آن هيچ دگرگوني اساسي اي رخ نداده است.به هر حال فلسفه وجودي اسپرانتو يا هر زبان ديگري نظير آن برقراري ارتباط ميان انسان ها در عصر جهاني شدن است. اگر بپذيريم كه جهان امروز به خاطر گسترش ارتباطات دهكده اي كوچك است بايد به يك زبان جهاني هم بينديشيم.زيرا انتخاب هر يك از زبان هاي ملي دنيا به منزله برتري دادن آن تمدن بر تمدن هاي ديگر است كه در جهان امروز مورد پذيرش نيست.پس ما نياز به يك زبان واسط بين المللي بي طرف داريم.اسپرانتو يكي از موفقيت آميزترين اين طرح ها بوده است اما اين به آن معنا نيست كه زبان كامل تر و بهتري نمي  تواند وجود داشته باشد.اصل، باور داشتن به ضرورت وجودي يك زبان جهاني است كه با كوشش هاي ديگر در نقاط ديگر جهان هم مي   توان به آن دست يافت.
* بهتر است كمي  درباره تاريخ اسپرانتو در ايران سخن بگوييم.در ابتدا بفرماييد اسپرانتو در ايران چند سال قدمت دارد؟
دولتشاهي: قدمت اسپرانتو در ايران به ۱۰۳ سال پيش بر مي  گردد.زامنهوف بنيانگذار جنبش اسپرانتو،معاصر با عهد ناصري است و معاصر با عصري كه مستشارالدوله به تفكر درباره علل عقب ماندگي ايران و ايراني پرداخت و همراه با برخي ديگر از جمله فتحعلي آخوندزاده به مسأله تغيير و اصلاح خط پرداخت.اسپرانتو در ايران حدود سال هاي ۱۹۱۳-۱۹۱۲ يعني حول و حوش مشروطيت مطرح مي  شود.اما نخستين برخورد ايرانيان با اسپرانتو با مقاله اي از مرحوم يوسف اعتصامي  در نشريه بهار روي داد.هر چند كه در اين مقاله، وي زامنهوف را چشم پزشكي روس دانسته است اما از آن جا كه نخستين حضور اسپرانتو در زبان فارسي است حايز اهميت است.در اين مقاله ترجمه سروده اي از زامنهوف به نام «اميد»-سرود رسمي  اسپرانتو-آمده است.سه سال پس از نشر اين نخستين معرفي اسپرانتو اولين جلسه عمومي  اسپرانتو در ايران برگزار شد.اين جلسه كه در تاريخ جمعه ۳ذيقعده ۱۳۳۴ ق.برابر با ۳۰ سپتامبر ۱۹۱۶ م.تشكيل شد در مطبوعات روز بازتاب يافت.در اين مراسم تاسيس انجمن اسپرانتو در ايران نيز اعلام گرديد كه رياست آن بر عهده بهمن شيداني بود.
* پس از آن وضعيت تدريس اسپرانتو و استقبال ايرانيان از آن چگونه بود؟
دولتشاهي : رويكرد ايرانيان به اسپرانتو رويكردي معطوف به دانايي است.جالب توجه است كه فردي مانند سيد رضا صدر- كه از زبان عربي در مطبوعات آن دوره ترجمه هايي دارد - در كلاس اكابري در جنب زيارتگاه سيدناصرالدين تهران به تدريس رايگان زبان جهاني اسپرانتو، همت مي  نهد.در جايي كه علاوه بر اسپرانتو زبان هاي روسي، انگليسي و فرانسه نيز تدريس مي  شد.اما اين تنها مدرسه اسپرانتو در ايران نبود.از ديگر معلمان زبان اسپرانتو مي  توان به ميرزا احمدخان، موچول مصور، بهمن شيداني و... اشاره كرد.
پس از پيروزي نخستين جنبش مشروطيت،موج برپايي مدارس،انجمن ها و كتابخانه ها در ايران بالا گرفت.استقبال ايرانيان از زبان اسپرانتو از يك نياز دروني سرچشمه مي  گرفت. ايرانيان در آن روزگار در پي يافتن وسيله اي بودند تا صدايي شوند در جهان صداهاي آن روز. به ياد بياوريم كه در كشور همسايه ايران، تركيه،جنبش زبان جهاني اسپرانتو قدمتي بيش از ايران دارد. در اين كشور جنبش اسپرانتو هم زمان با كشورهاي مصر و كلمبيا در سال۱۹۱۲ يعني ۴سال زودتر از ايران شكل گرفت.اما اين جنبش در ايران پيوسته تر ، زنده تر و قدرتمندتر از تمامي  كشورهاي منطقه در طول حيات ۸۶ ساله خود بوده و هست.
* بعدها چه گروه هايي به اسپرانتيست هاي ايران اضافه شدند؟
دولتشاهي: آگهي هاي موجود در نشريات آن روز نشان مي  دهند كه چندين گروه آموزشي به موازات يكديگر فعاليت داشته اند، اما به نظر مي  رسد كه از يكديگر جدا و باهم بي ارتباط بوده اند.گروهي كه در جنب زيارتگاه سيدناصرالدين تهران در كنار زبان هاي ديگر يك شب در هفته به آموزش رايگان زبان اسپرانتو مي  پرداختند متشكل از سيد رضا صدر و سيد ابراهيم صدر بودند. گروه ديگر متشكل از بهمن ميرزا شيداني، ميرزا احمدخان و موچول خانم مصور رحماني بودند.اين گروه كلاس هاي متعددي در تهران برگزار مي  كردند.كلاس موچول خانم مصور رحماني مخصوص بانوان و دختران بود كه در عصر روزهاي سه شنبه و جمعه تشكيل مي  شد.اين كلاس زنانه آموزش اسپرانتو آن چنان كه از شواهد برمي  آيد يگانه كلاس آموزش آزاد يك زبان غيرفارسي - داير در تهران -براي بانوان بود. امروز ما از اين افراد چيز زيادي نمي   دانيم. اين كه آنها در كجا و از چه كساني اسپرانتو را آموخته اند براي ما نامعلوم است.اما آنچه مسلم است اين است كه آنان از طريق زباني ديگر اسپرانتو را آموخته اند.
* از ديگر روشنفكراني كه در آن دوران به زبان اسپرانتو آشنايي داشتند به چه كساني مي  توان اشاره كرد؟
دولتشاهي: مي   دانيد كه انديشه تجدد نخستين بار از سوي قفقاز به ايران راه يافت و آذربايجان بستر تجددگرايي ايراني گشت.ارامنه ايران در اين ميان نقشي در خور توجه داشتند.در ميان نخستين اسپرانتو دانان ايراني روزنامه نگاراني نيز به چشم مي  خورند.به جز بهمن شيداني كه از كاركنان نشريه رعد بود مي  توان از الف.جاهد، موسس و مولف سالنامه پاريس و اميرقلي اميني،مدير نشريه اخگر(چاپ اصفهان) نام برد.
*وضعيت زبان اسپرانتو در دوران پهلوي پدر و پسر چگونه بود؟
دولتشاهي: تاريخ اسپرانتو در ايران تاريخي شفاهي است و در جايي مكتوب و مدون نشده است به همين سبب پيگيري اين جريان در طول تاريخ كار صعب و دشواري است.آن طور كه از شنيده ها بر مي  آيد دوران پهلوي به خصوص دوران رضاشاه با اسپرانتو به شدت مبارزه مي  شده است.ولي ما هيچ مدركي دال بر اين مخالفت ها نداريم.حتي در تمام دوران پهلوي اول يعني بين سالهاي ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ جسته و گريخته اخباري از اسپرانتو در مطبوعات به چشم مي  خورد ،اگر به راستي در حكومت پليسي رضاشاه اين زبان ممنوع بود قاعدتا نمي   بايست در روزنامه هاي رسمي  اثري، اطلاعيه يا اعلاني از زبان اسپرانتو وجود داشته باشد در حالي كه چنين نيست.يكي از دلايلي كه دوران پهلوي اول را دوران مبارزه با اسپرانتو قلمداد مي  كنند اين است كه آلمان نازي كه در آن دوران رابطه خوبي با دولت ايران داشت اسپرانتو ستيز بود و حتي اسپرانتيست ها را در كوره ها مي  سوزاند.اما آن چه از شواهد اندك ايران عهد رضاخان بر مي  آيد نشان مي  دهد كه كلاس هاي اسپرانتو و گروه هاي اسپرانتيست به شكل محفلي به فعاليت خود ادامه مي  داده اند.در دوران پهلوي دوم هم وضع به همين منوال پيش مي  رود تا اينكه در سال ۱۹۷۵ و در حدود سال هاي ۱۳۵۵ با حركت دكتر ناصرالدين صاحب الزماني دوره هاي كلاس هاي آزاد آموزش زبان اسپرانتو در دانشگاه ها و ديگر مراكز راه اندازي مي  شود.
* با توجه به اينكه دكتر صاحب الزماني يكي از هواداران اصلي زبان اسپرانتو در دوران معاصر است مي  توانيد كمي  به فعاليت هاي ايشان اشاره اي كنيد؟
دولتشاهي:  بله ،دكتر صاحب الزماني در همان سالها با انتشار كتابي به نام زبان دوم كه خودآموز زبان اسپرانتو در ۱۱ درس بود و فعاليت هاي پيوسته ديگر منجر به تولد دوباره جنبش اسپرانتو در ايران شد. وي تا سال ۵۷ كلاس هاي آزاد زبان اسپرانتو را در بخش معاونت فرهنگي دانشگاه تهران اداره مي   كرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي  در سال ۵۷ باز هم اسپرانتو در برنامه ريزي هاي آموزش و پرورش مطرح مي   شود. در سال ۵۰۰ معلم آموزش و پرورش تحت تعليم دكتر صاحب الزماني در رشته هاي جامعه شناسي و زبان به تدريس اسپرانتو در مدارس اشتغال داشتند.
* زبان اسپرانتو در دوران پس از پيروزي انقلاب چه روندي را در پيش داشته است؟
دولتشاهي : پس از وقوع جنگ و طي حوادث دهه شصت اسپرانتو كم كم از رونق افتاد و محدود شد.اما در همين دوران نيز اين سو و آن سو مراكز و موسساتي براي آموزش مكاتبه اي و حضوري در تهران و شهرستان ها از جمله در شيراز و مشهد به كار خود ادامه مي  دادند. به جز مركز اسپرانتو كه دكتر صاحب الزماني آن را راه اندازي كرد دكتر حسين وحيدي مؤسسه آزما را براي آموزش مكاتبه اي زبان اسپرانتو بنيان گذاشت. در شيراز هم در سال ۶۴ كانون فرهنگي اميد تشكيل شد.تا اينكه ۱۰ سال پيش موسسه سبزانديشان فعاليت خود را شروع كرد اين موسسه كه تا پيش از آن تدريس اسپرانتو را در فرهنگسراها و مراكز ديگر دنبال مي  كرد از حالت محفلي خارج شد و مؤسسه اي را با فعاليت وسيع آغاز كرد و به راه اندازي مجله «پيام سبزانديشان» اقدام كرد كه تاكنون ۳ شماره از آن بيرون عرضه شده است و اين اتفاق بسيار ارزشمندي است زيرا در هيچ جاي دنيا مجلات اسپرانتو عرضه عمومي  در دكه هاي مطبوعاتي ندارد.

نگاه
مدرك علمي چه معنايي دارد؟

ابراهيم اصلاني
هر سال چند ميليون دانش آموز در مدارس كشور درس مي خوانند، چند صد هزار نفر با مدرك ديپلم و پيش دانشگاهي فارغ التحصيل مي شوند. حدود پانصد هزارنفر بعد از عبور از سد كنكور، وارد دانشگاههاي سراسري و دانشگاه آزاد مي شوند. به اينها اضافه كنيد تعداد دانشجوياني را كه از سالهاي قبل در دانشگاهها مشغول به تحصيل بوده اند. چند ميليون دانشجو در مجموعه مراكز آموزش عالي كشور اعم از دانشگاهها، مراكز تربيت معلم و ضمن خدمت فرهنگيان، دانشگاه جامع علمي كاربردي، آموزشكده ها، مركز مديريت دولتي و... در مقاطع كارداني، كارشناسي و دكترا درس مي خوانند. چقدر كلاس هاي مختلف رسمي و غيررسمي ديگر داريم. از مؤسسات و آموزشگاههاي كنكور گرفته تا كلاسهاي موسيقي و نقاشي و زبان انگليسي و دهها و صدها نوع ديگر كلاس كه افراد زيادي را جذب و بعد از طي دوره هاي لازم به آنان مدركي مي دهند. حساب كنيد در اين كشور، چندين و چند ميليون نفر به نوعي در كلاس ها حضور مي يابند و با صرف چه مقداري از زمان، آموزش هايي مي بينند، چيزهايي ياد مي گيرند و بالاخره به مدركي دست مي يابند. بياييد به اين روي سكه نگاه كنيم. اين مدرك گرفته ها، چقدر سواد دارند؟ چگونه مراحل رسيدن به مدرك مورد نظر را طي كرده اند؟ چه انگيزه هايي براي كار خود داشته  اند؟ اين همه افراد مدرك به دست و مدعي داريم، اما چرا وضعيت كتاب و كتابخواني اين گونه است؟ چرا حتي كتاب دانشگاهي كه در آن رشته حداقل ۳۰-۲۰ هزار دانشجو وجود دارد، با شمارگان سه هزار نسخه چاپ مي شود؟ چرا حافظ، سعدي، فردوسي و مولوي بين ما كه اين همه پز ايراني بودن مي دهيم، به مرور كم رنگ و كم فروغ مي شوند؟ چرا بچه  من و شما، باربي و هري پاتر و آرنولد را مي شناسد و خوب هم مي شناسد، اما از رستم و سهراب و اسفنديار فقط اسمي به گوشش خورده است؟ چرا ديگر دور هم جمع نمي شويم كه حافظ بخوانيم؟ چرا در خانه ها ديوان شعراي بزرگ و نامي ايران كمتر يافت مي شود و اگر هم وجود داشته  باشد، بيشتر كاربردي تزييني دارد؟
007790.jpg

چرا ديگر مشاعره نمي كنيم؟ چرا ديگر تلاش نمي كنيم سواد ادبي مان را به رخ يكديگر بكشيم؟ كجا هستند آن مغازه داران و بازاري هايي كه بدون داشتن مدرك دانشگاهي، حافظ شناس و سعدي شناس بودند؟ چرا به جاي افتخار به دانايي، به ماشين و خانه و تجملات و درآمدمان افتخار مي كنيم؟ چرا بيهوده تلاش داريم به خود القاء كنيم كه سطح فرهنگي جامعه بالا رفته است؟!
و بالاخره سؤال اصلي و بسيار مهم؛ چرا مدركي كه بابت آن سواد ياد مي گيريم، منجر به فرهيختگي نمي شود؟ اگر مدرك را پل ارتباطي بين سواد و فرهيختگي فرض كنيم، كجاي اين پل اشكال دارد؟ آيا اين كه از يك فارغ التحصيل ليسانس انتظار داشته باشيم در رشته تحصيلي خودش به معناي واقعي كارشناس باشد، توقع بي جايي است؟ آيا يك ديپلم نبايد آن قدر با سعدي و مولوي و به طور كلي فرهنگ ايران مأنوس باشد كه اگر فردا پايش را از مرز ايران بيرون گذاشت، معرف و نماينده فرهنگ ايراني باشد؟ آيا حيف نيست كه با اين همه سابقه غني ما در موسيقي، مردم تا اين حد خودشان را با موسيقي هاي سطحي و نازل راضي كنند؟
به راستي مدرك در ايران چه معنايي دارد؟ معرف چه چيزي است؟ چه اعتباري دارد؟چرا مجموعه دانشگاهي ما تا اين حد در اعطاي مدرك آسان گير شده است؟ چرا بايد اين مثال بين مردم رايج باشد كه در ايران ورود به دانشگاه مانند قيف وارونه است؛ ورودش سخت است، ولي خروجش خيلي آسان است! چرا نبايد دانشگاهها آن قدر سخت بگيرند كه مو بر تن دانشجو سيخ شود و بداند كه مدرك آسان به دست نمي آيد؟ كجاي كاريم؟ اين همه مدرك هاي جورواجور و مدرك به دستان مدعي، اما دريغ از فرهيختگي و دانايي. در چنين حال و روزي، بي دليل نيست كه حداقل براي تسكين خودمان دنبال سوژه ها مي گرديم. كافي است يك ايراني فلان نشان علمي را دريافت كند، دانش  آموزان المپيادي رتبه اي كسب كنند، تيم روبات دانشجويان مقامي به دست آورد، هفته  كتابي فرا برسد، فيلمي از ايران مورد توجه جهاني قرار بگيرد و...، آن وقت چه سروصدايي كه راه نمي اندازيم. اي كاش همه اينها حداقل يك مقدار هم جدي باشد كه نيست.
به خود بياييم. اين پل معيوب نياز به تعميرات بسيار اساسي دارد! مدرك دادن آسان است، اما اين روند، علم، دانايي و فرهيختگي را بي ارزش مي كند. مدرك بايد نشانه لياقت، شايستگي و تلاش افراد باشد، نه وسيله اي براي مدعي شدن. چه كسي، فرقي نمي كند؛ ولي همه افراد و نهادهايي كه مي توانند كاري كنند از قبيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي، آموزش و پرورش، وزارت آموزش عالي،  رؤساي دانشگاهها، استادان مطرح و نامي، بزرگان شعر و ادب و موسيقي، فيلم و همه هنرهاي ديگر و هر كسي كه دستش به جايي مي رسد، بايد تلاش كنند تا در اين كشور مدرك و مدرك گرايي از نو تعريف شود. به طور حتم اين، كار يك روز و دو روز و حتي يك سال و دو سال و پنج سال نيست. اصلاح يك فرهنگ غلط، بسيار بيشتر از اينها وقت مي برد. بياييد اين پل معيوب، شكننده و كم اعتبار، بين سواد و فرهيختگي را از نو بسازيم، حتي اگر هزينه هاي سنگين داشته باشد. افتخار به كثرت فارغ التحصيلان و وفور مدارك اعطايي، مشكلي از مشكلات اين مملكت را حل نكرده و نخواهد كرد.

ميهمان فرهنگ
فرهنگ همكاري هاي پژوهشي
007785.jpg

دكتر محمدعلي ملبوبي
(رئيس انجمن ژنتيك ايران)
بارها در مورد ضرورت همكاري هاي مشترك علمي در سخنراني ها و مطبوعات به تفصيل صحبت شده است. اين موضوعي است كه اكثردانش پژوهان و حتي مجريان، به آن اعتقاد دارند و اما ضعف در اين بعد، به حدي بوده است كه برخي افراد به اين نتيجه رسيده اند ما فرهنگ كار تيمي نداريم ، لوازم آن موجود نيست، زيرساختارهاي لازم وجود ندارد و ...، خلاصه، بهتر است اين واقعيت را بپذيريم كه نمي توان كار تيمي كرد.
از سوي ديگر، پژوهش و بقا در دنياي پژوهش كنوني، تغيير در اين واقعيت را غيرقابل اجتناب كرده است. همان طور كه بارها تكرار شده و در تمام دنيا نيز مرسوم است، هيچ كس جز دانشگاهيان، نمي توانند اين تغيير را ايجاد كنند. بالاخره روزي به صورت انقلابي و يا به صورت تدريجي،  بايد ما نيز بپذيريم كه فعاليت هاي خود را بخشي از يك فعاليت انقلابي گروهي بدانيم، گروهي كه نه تنها شامل پژوهشگران داخل كشور است، بلكه در سطح بين المللي فعاليت مي كند؛ گروه هايي متشكل از چند ده نفر، از چندين تخصص مختلف با انگيزه هاي متفاوت كه به حل مسأله علمي، توليد يك فناوري و يا حل يك معضل اجتماعي از ابعاد مختلف آن اقدام مي كنند.
آن چه مسلم است تجربه نشان داده است تزريق بودجه، فراهم آوردن امكانات، استفاده از اهرم هاي مديريتي و اجرايي و بالاخره ابراز توافق و تفاهم به طور روزانه و هر روز چند بار، هيچ كدام به تنهايي منجر به همكاري علمي بين پژوهشگران نخواهد شد، بلكه همكاري فرهنگ مي خواهد؛ فرهنگي كه در آن، نسبت به گروه احساس مسئوليت مي كنند. افراد مي پذيرند در صورت لزوم، در رأس هرم تيم و يا در قاعده آن باشند. افراد مي دانند چگونه حقوق مادي و معنوي يكديگر را رعايت كنند. افراد مي آموزند چه سيستم مديريتي، اصطكاك را به حداقل مي رساند. نگرش كلان، دورانديشي، تقسيم كار بر مبناي نقش تخصصي، تسهيم عادلانه عوايد مادي و معنوي و بالاخره موفقيت يكايك اعضاي تيم را همه افراد تيم با تمام وجود درك مي كنند و مبناي سازگاري آنها بويژه در تنگناهاست.
اگر چه زعماي قوم و مديران ارشد جامعه، نقش مهمي در ساختن اين فرهنگ دارند، ولي تنها وقتي كه اين باور در قشر تحصيلكرده و روشنفكر ايجاد شود، مي توان آثار علمي آن را در تشكيل تيم هاي پژوهشي ديد. خلاصه كلام آن كه اين من و شما هستيم كه مسئوليم و بايد از همين امروز، به آن متعهد گرديم و در پي ايجاد، اصلاح و تقويت فرهنگ همكاري در مجموعه خود باشيم.

بازار فرهنگ

سوره سوم نازل شد
007795.jpg

تعجب نكنيد. اين تيتري است كه دوستان روابط عمومي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي براي اعلام خبر انتشار سومين شماره ماهنامه سوره انتخاب كرده و به مطبوعات ارسال داشته اند.
سوره را حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي منتشر مي كند و ماهنامه اي است فرهنگي- تحليلي. در اين شماره از سوره مطالبي در مورد: دين فردي و پروپاگاند توسعه يافتگي، توبه رياكار، خاطرات جنگ، معنويت بدون دين و... به چاپ رسيده است.

007800.jpg

اصلاح و تربيت
اصلاح و تربيت ماهنامه اي است كه سازمان زندان ها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور منتشر مي كند.
حبس و جايگزين هاي حبس، مخدر در ايران، مردم شناسي بچه هاي طلاق و... از جمله موضوعات مورد بحث در شماره شانزدهم اين مجله هستند.
نشاني سايت اينترنتي سازمان، http://WWW.iranprisons.ir است.

007805.jpg

مشعل
دوهفته نامه مشعل، نشريه انتشارات اداره كل روابط عمومي وزارت نفت است. گرچه اين نشريه به عنوان تريبون رسمي وزارت نفت عمل نمي كند اما با مطالعه آن مي توان تا حدودي با ديدگاه هاي اين وزارتخانه آشنا شد.
در شماره دويست و پنجاه نشريه مشعل، گزارش ها و مقالاتي در مورد افزايش ظرفيت توليد مواد پتروشيميايي كشور، ميدان نفتي پارس جنوبي، مجتمع پتروشيمي بوعلي سينا و... چاپ شده است.
آدرس سايت اينترنتي مجله، http://WWW.nioc.org/mashal است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |