هوشنگ مرادي كرماني را علاوه بر كودكان و نوجوانان، طيف وسيعي از مردم ايران مي شناسند. قصه هاي مجيد، نخل، مرباي شيرين و دهها عنوان داستان ديگر حاصل كار ادبي اوست.
فرزام شيرزادي
* با توجه به اينكه بنده گمان مي كنم شيوه داستان نويسي شما به چخوف نزديك است نگاه آنتوان چخوف را در داستانهايش چگونه تعبير مي كنيد؟
- معتقدم چخوف از معدود نويسندگاني است كه از عمق روح انسانها مي نويسد و شخصيت داستانهاي او آدمهايي هستند كه در فضاي خاص سنتي آن روزگار روسيه زندگي مي كرده اند. مثل كارمندان مفلوك، زنان خانه دار و بسياري از افراد ديگر. چخوف در نوشتن به عمق مي پردازد و در سطح نمي ايستد. اين نوع پرداختن او شايد به سبب پزشك بودنش باشد. معمولاً پزشكان نويسنده هاي موفق تري بوده اند. مثل كافكا يا غلامحسين ساعدي در ايران. پزشك هايي كه داستان نويس هستند انگار به نوعي از پوست و استخوان انسانها مي گذرند و به قلب و درون آنها نفوذ مي كنند. بي گمان نگاه آنها نگاهي متفاوت است.
نكته ديگر اينكه طنز چخوف طنزي است كه در عين اينكه گاهي لبخندي به لب خواننده مي آورد، بسيار درون گراست و لايه هاي مختلف دارد. از داستانهاي او «نازنين» را خوب به ياد دارم كه طنزي غني دارد و پايان خوشي ندارد. داستان با فرجام غم انگيزش، به نوعي طنز خاص مي رسد و گونه اي طنز اجتماعي، جامعه شناختي مي آفريند. چخوف، فيزيك انسانها را به طنز تبديل نمي كند. او بيشتر درونيات انسانها را مي كاود و به روابط آنها و عكس العمل هايشان مي پردازد. در همين داستان «نازنين» شخصيت داستان مرتب ازدواج مي كند و سعي مي كند فكرش را با افكار شوهر جديدش وفق دهد. سطح اين ماجرا طنز است، اما عمقي ناراحت كننده دارد. ضمناً داستان چخوف تصويرهاي بسيار درستي دارد و او به تعبيري يك عكاس حرفه اي است و از زاويه هاي خاصي عكاسي مي كند. او به موضوعهايي مي پردازد كه كمتر كسي گمان مي كند آن موضوع به داستان تبديل شود. بيشتر داستانهاي او، گره خارق العاده و اوج و فرود چشمگير ندارند ولي داستان هاي او با مخاطب حرف مي زنند.
* نگاه جامعه شناختي اي كه چخوف نسبت به شخصيت ها و فضاي داستاني اش دارد چگونه است؟
- او شخصيت هاي داستانش را در فضاي داستاني تصوير مي كند. آدمها را با خصلتها و خصوصياتي خاص به فضاي داستاني نمي برد. چخوف ابتدا فضاي داستاني را مي آفريند و بعد شخصيت را در آن فضا قرار مي دهد و تغيير و تحولات او را به تصوير مي كشد. در واقع تأثيرهاي جامعه را بر آن شخص بررسي مي كند، مثلاً در يكي از داستانهايش كارمندي كه شيفته تئاتر است، در يك تئاتر عطسه مي كند و آب بيني او مي ريزد روي سر مدير كل اداره اش و بعد او غصه مي خورد و سكته مي كند.
جامعه شناختي داستان اين است كه موقعيت داستاني تا چه اندازه روي كارمند و قهرمان داستان تأثير مي گذارد. در اغلب داستانها قهرمان در فضاي داستاني قرار مي گيرد و مخاطب، شاهد تأثير قهرمان بر آن فضا است ولي چخوف عكس اين ساخت را ايجاد مي كند. نكته ديگر اينكه چخوف به سرعت حرفش را مي زند و با چهار يا پنج صفحه داستان، فضايي را مي آفريند كه بسيار گزيده است؛ ايجاز در كار او درخشان است و اين مورد نشان از تسلط او بر زبان داستاني است. داستانهاي او ديالوگهاي موجز و محكمي دارد و آدمها مطابق شخصيتهايشان صحبت مي كنند.
*به اعتقاد خودتان ويژگي آثارتان چيست كه علاوه بر كودكان، بزرگترها نيز از خواندن داستانهاي شما لذت مي برند؟
- خود كتابها بايد اين مسأله را بگويند. اخيراً در كتابي كه يك خانم منتقد بر آثارم نوشته اند، شخصيت پردازي، نثر و شگردهاي داستاني و تعليق را در آثار من بررسي كرده اند. ولي بنده سعي كرده ام كه در آثارم به هيچ عنوان دروغ نگويم و هميشه از شعار دادن و جبهه بندي بپرهيزم و براي گروهي، كسي و جايي سنگ به سينه نزنم. تلاشم اين بوده است كه به وجه انساني مردم بپردازم كه اين مورد در همه اديان و همه دنيا يگانه است و گمان مي كنم به همين خاطر باشد كه كتابهاي من در كشورهاي ديگر هم ترجمه مي شود و در آنجا هم از اين كتابها استقبال مي شود. من هرگز در آثارم شعار نمي دهم و جيغ نمي زنم و نمي گويم كه بياييد مثل من باشيد تا آدم خوشبختي باشيد يا آنچه من مي گويم بهترين است. هيچ گاه ديگران را نقد نكرده ام و توقع هم ندارم كه كسي همچون من بنويسد تا موفق شود، هيچ گاه چنين توصيه اي به كسي نكرده ام. يكي ديگر از مشخصه هاي بارز كارم اين است كه وجه انساني و بخصوص ايراني دارم.
قصه هاي مجيد در مجله معروف كريكت كه از معتبرترين مجله هاي كودكان در كشور آمريكا است، چاپ شده و در هلند هم قصه هاي مجيد بخشي از كتابهاي درسي است؛ اين نشان دهنده آن است كه كتابهايم لااقل آنها را آزار نداده. اثري كه ديگران را آزار مي دهد، شعاري است و آن نويسندگان قصد كرده اند تا به ديگران چيزي را بفهمانند ولي من هيچ گاه قصد نداشته ام كه كسي را تغيير دهم و هيچ گاه نخواسته ام آدمها را شبيه به خودم كنم.
* چطور مي توان كودكان و نوجوانان را به سوي كتاب و كتابخواني سوق داد؟
- گمان مي كنم كه آموزش و پرورش مي تواند نقش بسيار مهمي داشته باشد. آموزش و پرورش مي تواند با كارهاي زيربنايي به دور از اجبار، كودكان و نوجوانان را به سوي كتاب خواندن راهي كند و امكانات لازم را براي بچه ها فراهم آورد و آنها را حمايت كند. نقش آموزش و پرورش در اين قضيه بسيار مهم است. آموزش و پرورش بايد بچه ها را به نمايشگاههاي كتاب ببرد و امكاني فراهم آورد تا آنها بتوانند كتابهاي مورد علاقه شان را بخرند.
* وقتي بچه ها شما را مي بينند چه عكس العملي دارند؟
- آنها در ذهنشان گمان مي كنند كه من هم كودك هستم. وقتي چهره من را مي بينند كه پنجاه و چند ساله ام و موي سرم هم ريخته و عينكي به چشم دارم جا مي خورند، ولي همان كودكي را كه گمان مي كرده اند، در درون من پيدا مي كنند و كم كم با هم رفيق مي شويم، شروع مي كنيم به صحبت كردن و با هم اخت مي شويم.