يكشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۶۰ - Sep.7, 2003
نقش فرهنگساز زنان
ديگر كسي نمي تواند در مباحث اجتماعي بحث مشاركت زنان را مورد تأكيد قرار دهد زيرا عقلاً دانسته اند كه چيزي فراتر از مشاركت زنان مطرح است و آن تأثير شگرف آنان بر مشاركت ديگران است
013120.jpg
اشاره:
حركت هاي مهم و اثرگذار فرهنگي و اجتماعي با اهدافي كه مي جويند قابل سنجش و بررسي هستند. در فرآيند پر پيچ و خم نقش پذيري زنان در عرصه هاي اجتماعي بايد ديد اهداف غايي حركت ها و تلاش ها چيست، زيرا تنها در چنين اوضاع و احوالي است كه مي توان مسير درست حركت را دريافت. فرهنگ سازي به منظور برقراري رابطه متعامل زنان و فرهنگ مي تواند هدفي با همين وسعت باشد.
سال ها بود كه دفاع از زنان و شخصيت و جايگاه آنها در جامعه به مثابه يك مد دلپذير از سوي بسياري از كساني كه از دور و نزديك دستي بر آتش مسائل اجتماعي داشتند پذيرفته شده و مورد پيروي قرار مي گرفت. اين مد زيبا با تمام كلمات و جملاتش حتي در كلام و بيان زنان نيز جا گرفته بود. اثر آرامبخش (مسكن) اين گونه دفاعيات و اين مدگرايي ديرپا با آنكه چندان قوي نبود اما مدتها به طول انجاميد و تجليل ها و تكريم هاي خوش  آب و رنگي را در پي داشت. رفته رفته نيم پيكر عارضه مند جامعه (زنان نيمي از جامعه) به اين مسكن عادت كرد و همه آنان كه در انتظار درمان بودند دريافتند كه با اين حلوا نمي شود دهاني شيرين كرد.
و اين چنين بود كه پاي شعار تازه اي به ميان آمد: حرف بس است عمل كنيم! اين كلام با آنكه هر چه بيشتر بيان مي شد كمتر نتيجه داشت اما عجيب اين بود كه زمان مصرفش تمام نمي شد و گويي در هر جا و هر زمان خريدار داشت...
***
اينك در برشي از شمار همان زمان و مكان باز در هر كوي و برزن و در هر محفل و مركز و... داد سخن سر داده شده كه: عجيب شخصيت هاي بزرگي هستند زنان!... و هر كس براي اين كه از ديگري جا نماند ضرب و تأكيد بيانش را بيشتر مي كند و خلاصه  خوش مسابقه اي است.
به جرم عشق توام مي كشند و غوغايي است
تو نيز بر لب بام آ كه خوش تماشايي است
در اين ميان زنان بر لب بام آمده نيز اين ماجرا و اين مسابقه را تماشا مي كنند و انتهاي خوش آن را آ رزو مي كنند.
اما مشكل اين ماجرا پيش از همه اين است كه معيارهايش پيش از آن كه ابعاد و اضلاع فرهنگ و بويژه فرهنگ عمومي را در نظر گيرد، ملازمات و عناصر ديگر عرصه ها را در نظر مي آورد.
اگر به سابقه طرح ها و تلاش هايي كه به هر نحو نتيجه داده است رو كنيم خواهيم ديد كه هر جا ملاك و معيارهاي فرهنگ را در تصميم گيري ها در نظر گرفته اند، كار به سامان خود نزديك تر بوده و از قضا هر جا كه پاي عرصه هايي همچون سياست (از نوع بي قاعده اش) به ميان آمده، مقصد بس بعيد به نظر آمده است.
به راستي چرا ما نمي خواهيم از درس هاي يك قرن اخير كه جوامع را به شدت تحت تأثير قرار داده نكته اي بياموزيم؟ حوزه هاي فرهنگي در بستر زمان داراي تمايزات مفهومي شده اند و عناصر آن هر يك استقلال نسبي يافته اند.
انسان شناسان قرن نوزدهم فرهنگ را مثل يك مفهوم غير دقيق تلقي مي كردند اما امروز جامعه شناسان معاصر فرهنگ را به عنوان يك مفهوم با منزلت تحليلي و نسبتاً دقيق تعريف مي كنند. فرهنگ ديگر همچون گذشته ها مفهومي نيست كه نتوان براي آن برنامه ريزي دقيق كرد. امروز در اكناف عالم ،پيچيده ترين مسائل اجتماع را همچون مسئله هاي رياضي پيش رو مي نهند و براي آن راه  حل مي يابند. با اين تفاوت كه در اثناي حل كردن مسأله از روش هاي سنجش و برنامه ريزي دقيق بهره  مي گيرند.
تمام حرف اين نوشته اين است كه: نسبت و رابطه ميان زنان و فرهنگ به گونه اي در حل مسائل آنان در نظر گرفته شود. بدين معنا كه فرهنگ، هم بستر حركت هاي مشترك و جريان ساز فهم و درك مشترك زنان باشد و هم به عنوان يك مولد انديشه براي آنان نيازشان را تأمين نمايد. از اين منظر رابطه زنان و فرهنگ مي تواند به رابطه آبزيان و اقيانوس شبيه شود.
آبزيان، هم از اقيانوس تغذيه مي كنند و هم در بستر آن حيات دارند و در آن زندگي مي كنند. اگر فرهنگ هم مولد خوراك فكري و هم فضاي حيات زنان باشد مي توان اميد داشت كه طرح ها و تلاش ها به نتايج خود برسند.
در مباحث فرهنگي ديگر كسي نمي تواند زنان را حلقه هاي به حساب نيامده تلقي كند. زيرا دنياي امروز ،آنان را به عنوان رازگشايان و راز آفرينان دنياي تربيت پذيرفته اند و بي وجودشان نمي توان باليدن هيچ انساني را به درستي در نظر آورد. از اين منظر زنان ديگر تنها نيمي از جامعه نيستند بله بخش مهم آن هستند. ديگر زمان آن گذشته است كه كسي بگويد كه لازم است در كلان نگري ها به تركيب جنسيتي توجه شود. زيرا اين اصل ديگر اوليه و بديهي به نظر مي آيد.
ديگر كسي نمي تواند در مباحث اجتماعي بحث مشاركت زنان را مورد تأكيد قرار دهد زيرا عقلاً دانسته اند كه چيزي فراتر از مشاركت زنان مطرح است و آن تأثير شگرف آنان بر مشاركت ديگران است. لذا چنانچه ديده مي شود در زماني كه مباحثي از اين دست در جوامع مطرح مي شود به هيچ وجه شايسته نيست كه بر سر بديهيات در جايي بحث و جدل باشد. اگر اهداف مشترك است بايد فهم ها را نيز مشترك كرد (مفاهمه مشترك) زيرا هدف رسيدن به موقعيت هايي است كه سزاوار زن ايراني مسلمان باشد.
ابن مبحث را مي توان از سه زاويه دنبال كرد:
- زن به عنوان يك انسان
- زن در نقش هاي همسري و مادري
- نقش خاص زن در شكل گيري فرهنگ
يكي از عوامل و شاخص هاي مهم شخصيت زنان وتوانمنديهاي آنان كه در تاريخ نيز عيناً تجربه شده است، شئون و تبحر آنان است در برقراري مناسبات اجتماعي ، زيرا زنان به غايت از عواطف و احساسات انساني سرشارند. حتي در جوامعي كه زمينه تعصبات سختي را داشته اند به وضوح اين شئون قابل مرور و بررسي است.
زنان نقش كليدي خود را در فرهنگ عمومي از طريق رفتارها و روش هاي فردي و اجتماعي كه زيربناي ديني و سنتي داشته به دست آورده اند. تنها بررسي عنصر زبان و تبحر زن در فرايند انتقال و رشد زبان كافي است تا بخشي از اين مسأله آشكار شود. زنان به عنوان اولين و مؤثرترين انتقال دهنده يكي از كاراترين عناصر فرهنگ يعني زبان نقش تكويني و شكل دهندگي جدي دارند. حتي اگر روابط و مناسبات بين فرهنگ ها را به ظاهر مردان اداره كنند زنان هيچ گاه نقش عميق خود را در اين زمينه از دست نداده  اند.
زنان به عنوان ارزش مداران اخلاق در جامعه همواره راه را براي رشد خود و خانواده و جامعه خويش از دوران اوليه با نگرش  احترام به معيارها گشوده اند. بي سبب نيست كه اولين گرونده به اسلام (حضرت خديجه كبري (ع) ) تا واپسين روزهاي حيات خود زيباترين رفتارهاي ايثارگرانه و اخلاق متعالي را از خود نشان داد. بعد از او در تاريخ ايران و اسلام، زناني رشيد و بالنده شگرف ترين نقش تاريخي را از خود بروز دادند. در روزگار ما نيز به رغم هزاران مانع و مسأله هر جا كه حضور زنان مشهود بوده تأثيرات جدي نيز آشكار شده است.
اشتياق روزافزون زنان براي حضور در عرصه هاي جامعه در همه نهادهاي حكومتي و نهادهاي خود جوش مدني نشانگر فرآيندي است كه هنوز سرعت شايسته خود را نگرفته است. اگر حيات انسان با سخن گفتن و قدرت منطق، معنا يافت و مدنيت با كشاورزي آشكار شد، همين مدنيت و كشاورزي را زنان با دست هاي پنهان خود استمرار بخشيدند.
زنان دريافته بودند كه با همه كتماني كه در نقش آنان صورت مي گيرد بايد به وظايف خود به خوبي، بلكه بسيار بيشتر از مردان عمل كنند. حضور زنان در روند توسعه روستايي امروز بيشتر از نقش تاريخي آنان در شكل گيري فرهنگ عميق بومي مناطق مختلف مورد توجه است. شايد همين مسأله تاكنون نگذاشته است نقش پيچيده زنان در شكل گيري و استمرار حيات روستاها از منظر فرهنگي به خوبي شناخته شود.
امروز حضور زنان را در بخش هاي زيرساختي توسعه بسيار مورد تأكيد قرار مي دهند، اما انتهاي عمل به اين تأكيد به افزايش شمار نيروي كار آنان در كشاورزي و صنعت مي انجامد و گويي كسي به نقشي كه در سرعت و دقت سير توسعه دارند توجه نمي كند.
در آموزش و تحقيق گويي انتهاي تلاش ها به اين بسنده مي كند كه نسبتي را ميان رقم زنان و مردان جست وجو كند، بسيار ديده شده كه براي نشان دادن توجه به زنان حتي اين نسبت مورد برنامه ريزي خاص نيز قرار گرفته است. اما تمام ماجرا نمي تواند نسبت كمي باشد. بايد ديد ظرفيت هاي كشف نشده كه مي تواند به اين نسبت ها و به اين حضور عمق و معنا ببخشد كدام است.
همه ما در بيان مقام و موقعيت زنان به اهميت نقش او در تربيت و خانواده و نهايتاً اصلاح الگوي مصرف اشاره مي كنيم. اين در حالي است كه حقيقتاً همه اينها نقش هاي اوليه و بسيار بديهي زنان است و زنان نشان داده اند كه پس از انجام اين وظايف هنوز نيروي آزاد نشده بسياري براي فرهنگ سازي در جامعه دارند. اين فرهنگ سازي به مقام و موقعيت خاصي محدود نيست و هر جا كه نيازي در اين زمينه احساس مي شود مي توان از حضور آشكار و نيمه آشكار زنان بهره مند شد.
انتهاي سخن اين است كه اگر امكان تعامل زنان در فرهنگ سازي فراهم شود نتايج آن از دو سو هويدا مي شود. هم زنان فرهنگ ساز مي شوند، هم فرهنگ ساخته شده بستر رشد و تأمين نيازهاي فكري و فرهنگي آنان مي شود. اين فرآِيند با همان تشبيه آبزيان و اقيانوس بيشتر قابل بيان است. آبزيان هم در بستر اقيانوس حيات دارند و هم خوراك خود را از آن تأمين مي كنند. آبزيان چرخه حيات را در اقيانوس تنظيم مي كنند و به آن استمرار مي بخشند. هر چند كه نقش آنان پنهان است و ما فقط اقيانوس و امواج آن را مي بينيم.
م. رشيدي پارسيان

از ميان نوشته هاي خوانندگان
راهي براي استحكام پيوند ازدواج
اگر حمل بر مبالغه و بدبيني نباشد فكرمي كنم اكثر مردم به اين نتيجه رسيده باشند كه ۸۰ درصد زندگيها يا به خاطر وجود فرزندان يا به خاطر آبرو و حرف مردم يا به خاطر حفظ موقعيت اجتماعي و يا به دليل داشتن روحيه ايثار و گذشت يكي از طرفين ادامه پيدا مي كند. از وقتي كه خودم را شناختم رسوماتي دست و پاگير و خسته كننده در امر ازدواج متداول بوده كه تمام قشر جامعه از بالا تا پائين در هر موقعيت و شرايطي را به نوعي گرفتار خود كرده و هركس هم اگر خواسته تغييري در آن بدهد به غير عادي بودن معروف شده يا مي شود در حالي كه همگي هم به نامناسب بودن اين گونه روشها لااقل در شرايط فعلي زماني اذعان دارند و تا به حال هم هيچ شخصي يا گروهي نخواسته يا نتوانسته تغييري بنيادي و اساسي در اين نگرش و رفتارها بدهد اگر فردي شهامت بخرج دهد و يك تغيير كلي در اين امر خطير بدهد به طوري كه ديگران هم بتوانند به راحتي از آن الگوبرداري كنند شايد زندگي ها پرمعناتر، زيباتر، منسجم تر و عميق تر و پرتداوم تر شود و همگي هر روز شاهد جدايي زوجين نشوند به طوري كه اخيراً مشاهده مي شود برخي ازدواجها ديگر به ماه نرسيده به طلاق منجر مي شود. اما فكري كه به ذهن من راجع به ازدواج و زندگي به عنوان يك ايراني ميانسال رسيده است به قرار زير مي باشد.
۱- بزرگ ترين بدعت شكني تاريخ- اين بار خانواده عروس براي خواستگاري به منزل خانواده داماد براي اولين بار قدم بگذارند و سنت حقيقي پيامبر اسلام را اجرا كنند. شايد با عوض كردن جايگاهها كه به دست خود بشر تعيين شده نفس ازدواج مطلوب تر شود و در اين راستا هم اگر دختري خواهان پسري شد مجبور نباشد طبق سنت تبعيضانه منتظر پسر شود و در نتيجه زودتر از حركت پسر متوجه علاقه يا عدم علاقه او  شده و خيالش راحت مي شود.
۲- مهريه ها اعم از سنگين و سبك به طريقه مرسوم ملغي شود و اگر داماد علاقه دارد به رسم يادبود پولي، وجهي، ملكي، طلايي خلاصه چيزي به اندازه وسعش به عروس هديه كند. همان في المجلس در موقع خواندن خطبه عقد اين عمل زيبا را انجام دهد كه معروف است كه كم نقد پر ارزش تر و قابل اعتماد تر از بسيار نسيه مي باشد... از همه مهمتر اين مهريه هاي صرفاً تشريفاتي بعدها وسيله اي براي درگيريها و بهانه گيريها و در نهايت جدايي ها نخواهد شد كه در اين ميانه يا عروس مجبور به بخشش مي شود يا داماد كه يا علي رغم ميل باطني هستي اش را بايد بدهد يا تحمل قسط يا زندان را بكند.
۳- ازدواج نبايد برمبناي ظواهر بنا شود خصوصاً پول، مقام، زيبايي كه اينها همه ممكن است به شبي و تبي بند باشد. دو نفر صرفاً بايد به خاطر وجود يكديگر با هم پيوند بندند.
۴- قبل از دل بستن به يكديگر دقت كنند كه از هر لحاظ با يكديگر سنخيت داشته باشند. سن و سال، قيافه ظاهري، نوع رفتارها، نوع فرهنگ و سنن، ميزان تحصيلات خانوادگي، ميزان ثروت، درآمد و گذران خانوادگي.
۵- عجله در امر ازدواج را واجب ندانند كه عجله كار شيطان است. مهمترين مسئله اي كه در زندگي احتياج به تأمل، تفكر و تعمق دارد و صبر و حوصله و متانت را مي طلبد ازدواج است چون هرگز ازدواج نكردن بهتر از اين ازدواجهاي بچه گانه رايج مي باشد.
۶- ساده نگري و سطحي و بي محتوا برخورد كردن با امر ازدواج به نام سنت: به اين شكل كه سنت و تجدد را مخلوط مي  كنند و از مجموع شرق و غرب چندين مجلس به وجود مي آورند كه باعث تبعات بسيار بسيار بدي مي شود كه اين مجالس عبارتنداز ۱- چند بار خواستگاري پرخرج كه در اين قسمت تمام مدت حرفهاي تكراري كه يك ذره به درد آينده عروس و داماد نمي خورد زده مي شود و بيشتر در حول و حوش ماديات بحث مي شود. ۲- بله برون ۳- حنابندان نامزدي ۵- عقد كنان و محرم شدن ۶- جشن عقد كنان ۷- جشن عروسي ۸- پاتختي ۹- پدر مادر سلام ۱۰- ماه عسل .بعداز فارغ شدن از همه اين مسائل صوري تازه عروس و داماد متوجه مي شوند كه چقدر يكديگر را نمي فهمند؟ كه اميدواريم ساده برگزار كردن از بزرگان مملكت شروع شود تا تسري پيدا كند به عموم.
۷-بهترين نوع هديه دادن شب عروسي اينكه شماره حساب مشترك عروس و داماد را بگيرند و اعلام كنند فرداي روز عروسي هر كسي به فراخور حالش وجهي به حساب آنها واريز كند كه روز بعد از عروسي عروس و داماد مجبور نشوند بنشينند در ميان هدايا و از مشابهت هدايا با يكديگر سردرگم شوند در ضمن اول ازدواج هيچ چيز مثل پول به درد زوجها نمي خورد در ضمن اين به رخ كشيدن هدايا هم به وجود نمي آيد و فقط عروس و داماد از مقدار وجه باخبر مي شوند حال اگر هم نزديكان خيلي علاقه  دارند هديه اي بيشتر تقديم كنند بعدها در خلوت برايشان ببرند.
۸- يكي ازمسائل خيلي مهم و كليدي قبل از هر چيز علاقه خانواده ها به زوجين است چون خانواده هاي ايراني عاطفي هستند و زوجين بعداز ازدواج نمي توانند خانواده هاي خود را رها كنند.
۹- در تمام امور تعادل و خير الامور اوسطها را مد نظر داشته باشند.
۱۰- از مطلق گرايي و سياه سياه يا سفيد سفيد دوري كنند كه در زندگي فاجعه به وجود مي آورد.
۱۱- در اولين ماهها و سالها اگر از خانواده ها دور باشند بهتر قدر يكديگر را مي دانند.
۱۲- سعي شود كه نوع نگاه ، استنباط، برداشت و نظراتشان به تمام مسائل خرد و كلان تا حدود زيادي به هم نزديك باشد كه در نيمه راه زندگي مجبور نباشند در جهت مخالف يكديگر حركت كنند.
و اما مهمترين و اصلي ترين اصل، كه شايد از نظر شرعي با آن مخالفت شود كه من با اطلاع كمي كه از مسائل شرعي دارم مطمئن هستم مي شود با اين قسمت خيلي شرعي هم برخورد كرد و آن اينست كه به مدت يك ماه بعداز آشنايي دقيق خانواده ها و اينكه از هر لحاظ با هم سنخيت دارند به دليل همخواني روحي و رواني قبل از نامزدي و عقد، عروس و داماد در خانواده يكديگر تردد داشته باشند بدون هيچ گونه ظاهرسازي و خودعوض كردن و موجه جلوه دادن خود درست همان طوري كه هميشه بوده اند در برابر طرف مقابل زندگي روزمره خود را بكنيد كه اين تردد عاقلانه و متفكرانه بايد باشد نه عاشقانه و از روي احساس و غفلت و عاطفه و با حضور كامل تمام اعضاي خانواده يعني يك ماه كامل عروس با كل خانواده داماد و يك ماه كامل داماد با خانواده عروس ارتباط داشته باشند و در اين ميان داماد با رفتاري كه مادر عروس با همسرش دارد متوجه مي شود كه مي تواند با دختر چنين زني زندگي كند يا نه. آيا مي تواند از صفت هاي بدهمسرش چشم پوشي كند و فقط حسن هاي او راببيند يا نه اگر آري كه بسم الله كه بعدها بايد جوابگوي خودش خودش باشد و اگر هم نه كه خداحافظ با دوستي و مهر و همچنين عروس خانم وقتي كه رفتار پدرشوهر آينده خود را با همسرش مي بيند مي فهمد كه اين پسر از پدرش طي سالها زندگي الگو گرفته و او هرگز نمي تواند شخصيت ساخته شده او را عوض كند. در اين يك ماه با خودش خلوت مي كند كه آيا مي تواند نقش مادرشوهرش را به خوبي ايفا كند آيا صبر و تحمل و گذشت و بردباري او را لااقل در حد زمان و مكان خودش مي تواند داشته باشد و مي فهمد كه داماد در كنار همه حسن هايش مقدار زيادي هم نقص دارد لااقل از نظر او آيا تحمل دارد يا نه اگر بله كه بله را مي گويد اگر نه كه خداحافظ كه نه شوهر قحط است و نه زن . اين گونه تفكرهاي اصيل و مقيد باعث مي شوند كه چندين فرزند معلول كه در آينده ضايعه اي براي جامعه مي  شوند تحويل اجتماع نشود و از همه مهمتر اين گونه زوجها واقعاً احساس مسئوليت قوي پيدا خواهند كرد و متوجه مي شوند كه ازدواج صرفاً معنايش خوشگذراني، درست كردن بهشت موعود و خوشبخت شدن صرف نيست بلكه ازدواج راه سخت خطير و ناهمواري است كه با شناخت محبت دوستي و ايثار و صداقت و امانت و درستكاري و راستگويي و بي ريايي و يكرنگي زن و مرد هموار و زيبا و دوست داشتني و مفيد و پرتداوم مي شود و در نهايت به كمك يكديگر اين راه سخت را آنچنان مي توانند راحت و قابل عبور كنند كه در نهايت منتهي شود به همان بهشت موعود كه مد نظر همه مي باشد و داشتن و دانستن همه اين موارد در وهله اول شرط توكل داشتن به خدا را احتياج دارد يعني با تمام وجود ايمان داشته باشند و هر كاري را با تمام وجود به توسل و توكل به خداي يگانه شروع كنند.
و در نهايت شما هم مي توانيد
ازدواجي موفق، فرزندي باهوش، كودكي خلاق، نوجواني پيروز، جواني باانگيزه، دوستي خوب، ارتباطي مؤثر، تفكري منطقي، انتخابي عالي، تصميماتي صحيح، لحظاتي شاد، پيشرفتي چشمگير و چشم اندازي زيبا براي آينده خود داشته باشيد.
اگر واقعيت  را بپذيريد.
مريم فلاحيان

اجتماعي زنان
اجتماعي
اقتصادي
انديشه
خارجي
سياسي
شهري
علمي
علمي فرهنگي
محيط زيست
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري ضميمه
|  اجتماعي زنان   |   اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهري   |   علمي   |  
|  علمي فرهنگي   |   محيط زيست   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |