پنج شنبه ۲۰ شهريور ۱۳۸۲
شماره ۳۱۶۳- Sep, 11, 2003
فرهنگ
Front Page

به مناسبت ۱۳ رجب، ميلاد آفريننده دعاي كميل
علي(ع) و روانشناسي ناخودآگاه
زير ذره بين
تمامي درخواستها از خداوند براي عفو گناهان مبناي ناخودآگاه دارند. انسان به تنهايي نمي تواند از پس گناهان كه ريشه در ناخودآگاه دارند برآيد و لذا از خداوند مدد مي جويد كه او را در اين مسير كمك كند.
010125.jpg
عكس :مسعود خامسي پور
اشاره: مفهوم ناخودآگاه(۱) در روانشناسي، مجادلات بسياري را برانگيخته است. در متون مذهبي هم اشاره هايي به اين مفهوم وجود دارد. تأمل روانشناسان با گرايش هاي مذهبي بر روي اين مفهوم، مي تواند نتايج بسيار مثبتي به همراه داشته باشد. اما به نظر مي رسد علي رغم آن كه در غرب مباحث مربوط به ناخودآگاه مورد توجه روانشناسان ، فلاسفه و ساير علوم مرتبط با انسان قرار گرفته، روانشناسان داراي گرايش هاي مذهبي- به خصوص در ايران- كمتر به مطالعه و پژوهش در اين باره پرداخته اند. اين مقاله سعي دارد با استفاده از دعاي شريف كميل، تأملي هر چند كوتاه بر روي مفهوم ناخودآگاه از ديد حضرت علي(ع) داشته باشد.
ابراهيم اصلاني- روانشناس

رويكردهاي روانشناسي
در روانشناسي، هر موضوعي را مي توان از ديدگاههاي گوناگون بررسي كرد. بهترين بيان براي توصيف اين ديدگاهها، واژه رويكرد(۲) است. پنج رويكرد عمده در مطالعات روانشناختي وجود دارند كه شامل رويكردهاي: زيست شناختي، رفتاري، شناختي، روانكاوي و پديدارشناختي هستند. علي رغم آن كه هر كدام از اين رويكردها، توصيفي متفاوت از رفتار آدمي و ماهيت او به دست مي دهند، اما اين رويكردها لزوماً  مانعه الجمع نبوده بلكه هر كدام به جنبه هاي متفاوتي از يك پديده پيچيده پرداخته اند.(۳)
روانشناسي و ناخودآگاه
اگر چه مفهوم ناخودآگاه در تاريخ زندگي بشر، قدمتي ديرينه دارد و هميشه به نوعي مورد توجه بوده است، اما در روانشناسي، مفهوم ناخودآگاه با نام فرويد مترادف است.
تأكيد خاص فرويد بر روي مفهوم ناخودآگاه و محور قرار دادن آن در تحليل مراحل شكل گيري شخصيت، نوعي از روانشناسي را به وجود آورد كه به روانكاوي(۴) شهرت يافت. صر ف نظر از روانشناساني كه اساساً با ناخودآگاه توافقي ندارند، بقيه روانشناسان كم و بيش تأثير ناخودآگاه را بر شخصيت مي پذيرند، طرفداران فرويد و نئوفرويدين ها- كه اختلاف نظرهايي با فرويد دارند- هنوز هم مدافعان پروپاقرص ناخودآگاه به شمار مي روند.
به نظر فرويد، قسمت اعظم رفتار ما به وسيله نيروهايي هدايت مي شوند كه اصلاً از آنها آگاه نيستيم. اين نيروهاي ناخودآگاه عبارتند از: غرايز، آرزوها، خواستها و غيره. افكار ناخودآگاه، برخلاف افكار خودآگاه، فقط به شكل هاي نمادين و مبدل وارد خودآگاهي مي شوند.(۵)
استاد مطهري در كتاب «مسأله شناخت» ، ضمن بيان توضيحاتي درباره ناخودآگاه و نظريه هاي فرويد و يونگ، مي نويسد: امروز در اصل اين مطلب كه انسان داراي دو روان است، - روان خودآگاه و روان ناخودآگاه و اين كه روان ناخودآگاه، حاكم و مسخر روان خودآگاه است و نيز حوزه بسيار وسيع تري است- شك و ترديدي نيست.(۶)
ناخودآگاه و اسلام
همان گونه كه از استاد مطهري نقل شد،  وجود روان ناخودآگاه در انسان، امري مسلم است.اما به طور حتم ناخودآگاهي كه مد نظر فرويد است، با مفهوم ناخودآگاه در اسلام تفاوت هايي خواهد داشت. استاد توضيح مي دهد: «روان ناخودآگاه، غيب وجود انسان است. امروز ثابت شده كه نه تنها شهادتي داريم (يعني بدن) و غيبي داريم (يعني روان)، بلكه يك غيب غيبي هم داريم كه همان روان ناخودآگاه است... فرويد و امثال او، روان ناخودآگاه را در كجا كشف كردند؟ از مجموع علائم و نشانه هايي كه در روان خودآگاه ديدند، كم كم آن را كشف كردند. از اين علائم و بروزات و ظهورات ، مخصوصاً  از آنچه كه در عالم رؤيا براي انسان رخ مي دهد، به وجود روان ناخودآگاه پي بردند. عالم رؤيا براي فرويد يك كليد حل معماي روان ناخودآگاه شد.(۷)
استاد مطهري، بعد اين سؤال را مطرح مي كند كه: فرق ابراهيم خليل (ع) با فرويد و همه روانكاوان عالم چيست؟ استاد در نهايت به اين نتيجه مي رسند كه كار اينها (روانكاوان) مربوط به جزيي از عالم است، ولي پيامبران آمده اند به شناخت انسان ژرفا بدهند.(۸)
خلاصه سخن اين كه، ناخودآگاه از نظر اسلام، فقط محلي براي انبار غرايز و آرزوها و تمايلات نيست، بلكه آن وسيله شناخت خود و هستي است. ناخودآگاه فرويدي، ابزاري براي تحليل روان  نژندي ها و روان پريشي هاي انساني است و مبنايي براي شناخت بيماري هاي رواني به شمار مي رود، اما در اسلام جنبه هاي مثبتي نيز براي ناخودآگاه در نظر گرفته شده است. البته بحث ناخودآگاه در اسلام به تأملي بسيار بيش از اين نياز دارد.
ناخودآگاه در دعاي كميل
براي نگارنده، تقارن بسيار مثبتي در منبع يابي براي تهيه اين نوشتار پيش آمد. ضمن مراجعه به كتاب شناخت استاد مطهري، ملاحظه شد كه ايشان نه تنها توجهي به بحث ناخودآگاه داشته اند- كه البته اين نكته فقط محدود به كتاب شناخت نيست- بلكه اشاره بسيار مختصري هم به ناخودآگاه در دعاي كميل كرده اند كه از اين قسمت در جاي خود استفاده خواهد شد.
ابتدا قسمت هاي مورد نظر از دعاي كميل را ذكر نموده و علاوه بر تحليل هاي جزيي در هر قسمت، تحليلي كلي در پايان نيز ارائه خواهيم داد.
۱- ناخودآگاه و گناه
تمامي درخواستها از خداوند براي عفو گناهان مبناي ناخودآگاه دارند. انسان به تنهايي نمي تواند از پس گناهان كه ريشه در ناخودآگاه دارند برآيد و لذا از خداوند مدد مي جويد كه او را در اين مسير كمك كند.
اللهم اغفرلي الذنوب التي تهتك العصم،  اللهم اغفرلي الذنوب التي تنزل النقم، اللهم اغفرلي الذنوب التي تغير النعم، اللهم اغفرلي الذنوب التي تحبس الدعا...
به بند بند اين قسمت از دعا توجه كنيد، به خصوص بند آخر؛ بار خدايا بيامرز گناهاني از من را كه مانع برآورده شدن دعاها باشند (تحبس الدعاء)
اللهم لااجد لذنوبي غافرا و لا لقبائحي ساترا ًو لالشييء من عملي القبيح بالحسن مبدلاً غيرك.
در اين بندها هم اشاره به گناهان و زشتي هايي مي شود كه غير از لطف الهي، چيزي آنها را از بين نمي برد و يا تبديل به نيكي نمي كند.
اللهم عظم بلايي و افرط بي سوء حالي و قصرت بي اعمالي وقعد ت بي اغلالي و حبسني عن نفعي بعد املي.
اينجا انسان به زبان بي زباني مي گويد: من از پس خودم برنمي آيم و به عبارتي نمي توانم بر درونم (ناخودآگاه)  مسلط شوم (افرط بي سوء حالي) . تعبير بسيار جالب «قعدت بي اغلالي»،  اشاره ظريفي به جنبه هاي منفي ناخودآگاه است؛ زنجيرهايي مرا زمين گير كرده است، اين زنجيرها را كسي غير از خود فرد، براي او نساخته است و ناخودآگاه جايي است كه اين زنجيرها در آن ساخته شده اند. دور و درازي آروزها هم جنبه ناخودآگاه دارد. انسان در مواقع بسياري، مي داند كه آرزوهايش دور و دراز است، اما نمي تواند از پس كنترل آرزوهايش برآيد:
يا نورالمستوحشين في الظلم.
اين ظلمت چيست؟ آيا آن، فقط تعبيري ظاهري و بيروني دارد؟ با عنايت به جملات پيشين در اين قسمت، مي توان استنباط كرد كه اين ظلمت، ظلمت دروني هم هست. انسان از آنچه در درون و ناخودآگاه به سرش مي آيد، هراس دارد و از هراس اين ظلمت به خدا پناه مي برد.
۲- ناخودآگاه و شناخت
برخلاف ديدگاه فرويد كه انسان را تابع جبر دروني مي داند و از ناخودآگاه نيز براي اثبات اين ديدگاه كمك مي گيرد، اسلام، انسان را موجودي آگاه و داراي اختيار مي داند. با اين وجود، انسان روان ناخودآگاه هم دارد كه در زمان هايي به شناخت انسان از خودش كمك مي  كند.
به طور كلي، يك وجه مهم در همه ادعيه و عبادات، استفاده از ناخودآگاه انسان براي تذكر دادن به او و شناخت خودش است. طاعات و عبادات، غفلت هاي ناشي از ناخودآگاه را يادآوري نموده و آگاهي انسان را افزايش مي دهند.
در دعاي كميل نيز مصاديق بسياري براي اين موضوع وجود دارد: ظلمت نفسي و تجرات بجهلي.
بعد از جملات پيشين دعا كه از يك طرف اشاره به رحمت و قدرت الهي دارد و از طرف ديگر به ناتواني انسان در كنترل گناهان، زشتي ها و گناهان اشاره مي كند، مي گوييم: برخود ستم كردم و به سبب ناداني خود دليري كردم؛ يعني، مي دانم كه در حق خودم چه كرده ام و چه وضعي دارم.
و قد اتيتك يا الهي بعد تقصيري و اسرافي علي نفسي معتذراً نادماً...
اين اعتراف، نشانه اي از شناخت است. يعني وقتي مي پذيريم كه در حق خودم، سهل انگاري و اسراف كرده ام و از كرده ام عذرخواه و پشيمان و شكسته دل هستم؛ پس اميدوارم كه با اين شناخت به وضعيت بهتري برسم.
۳- ناخودآگاه خلوت
آن گونه از محتواي ادعيه مختلف و از جمله دعاي كميل برمي آيد، يكي از فعالترين مواضع ناخودآگاه، زمانهاي خلوت و تنهايي است. احتمال گناه و خطا در خلوت بيشتر است، چرا كه فرصت و جرأت انسان بيشتر است. نوع و بزرگي گناهان خلوت نيز متفاوت است.
ولاتفضحني بخفي ما اطلعت عليه من سري ولا تعاجلني بالعقوبه علي ما عملته في خلواتي من سوء فعلي و اسائتي و...
به نظر مي آيد ترس انسان از گناهاني كه در خلوت انجام داده، به نسبت گناهاني كه در خلوت انجام گرفته، بيشتر است و به همين دليل، هم از افشا شدن آن هراس دارد و هم از خدا مي خواهد كه در عقاب دادن گناهان خلوتي، شتاب نكند.
ان تهب لي... و كل قبيح اسررته و كل جهل عملته كتمته او اعلنته اخفيته...
در اين بندها به پنهانكاري در گناهان و گناهان زير پرده و خلوتي اشاره مي شود. اگر چه از خداوند مي خواهيم كه همه گناهان را ببخشد (كل ذنب اذنبته)، ولي بر گناهاني كه در خلوت انجام مي شوند تأكيد بيشتر است.
۴- ناخودآگاه و خداوند
گفتيم كه ناخودآگاه از نظر اسلام، فقط داراي ماهيت منفي نبوده و كاركردهاي مثبتي نيز دارد. به يك بعد از ماهيت مثبت ناخودآگاه در قسمت دوم اشاره شد، اما بارزترين كاركرد مثبت ناخودآگاه، ارتباط آن با خالق هستي است.
نداي خداجويي و خداخواهي كه از ناخودآگاه انسان بر مي آيد، دروني ترين و عميق ترين صداي لايه هاي پنهان روان انسان است. در روانكاوي به دليل نوع تفسير از ماهيت ناخودآگاه، تعبيري وجود دارد به اين مضمون كه: ناخودآگاه به مانند منجلابي پر از آلودگي هاست و هر چه بيشتر به هم زده شود، بوي تعفن آن بيشتر پخش مي شود. اما در قرآن و احاديث و ادعيه، وقتي از ناخودآگاه (ضمير) سخن به ميان مي آيد، از دوستي نهفته در آن و محبت دروني نسبت به خداوند ياد مي شود. به فرازهايي از دعاي كميل توجه كنيد:«الهي و ربي من لي غيرك»
اين صداي عقل و احساس و به عبارتي صداي تمام وجود انسان است كه: خدايا!  كسي جز تو ندارم. توجه به جملات ما قبل اين بند از دعا، مفهوم دروني اين جمله را بيشتر نمايان مي سازد: واعتقده ضميري من حبك
اين فراز از دعا هم با عنايت به جملات قبل و بعد، بسيار عجيب و جالب است. انسان در اينجا واگويه هاي ذهني خود را بيان مي كند و با ارائه يك تصوير ذهني از جهنم و فرض بر اين كه به خاطر گناهانش مستوجب عذاب شده است، به نكاتي عجيب ولي جالب اشاره مي كند. خلاصه سخن اين است كه انسان با پذيرش همه گناهان و قبول كيفر و گردن گرفتن ناسپاسي اش در قبال همه نيكي هاي خداوند- از بدو آفرينش و تولد و تربيت و بزرگسالي - در نهايت باز هم مي گويد: ناخودآگاه (ضمير) من به دوستي تو پاي بند است!
و علي ضمائر حوت من العلم بك حتي صارت خاشعه
و باز هم سخن اين است كه خدايا!  با ضميرهايي كه پر از دوستي و معرفت تو شده اند، در آخرت چه خواهي كرد؟!
الذين وكلتهم بحفظ ما يكون مني و جعلتهم شهوداً  علي مع جوارحي و كنت انت الرقيب عليمن و رائهم و الشهد لما خفي عنهم
استاد مطهري درباره اين فراز دعاي كميل مي گويد: «براي انسان چيزي پنهان تر از اين نيست كه امري را در دل خود پنهان كند. اگر چيزي به صورت سرّ باشد، يعني اصلاً از درون دل بيرون نيايد، چيزي مخفي تر از آن براي انسان نيست. از امام سؤال شد: چرا قرآن مي گويد: خدا راز را مي داند و از راز پنهان تر را هم مي داند؟ از راز مخفي تر چيست؟ امام فرمود: «از راز پنهان تر» آن چيزي است كه در روان تو وجود دارد و خودت نمي داني و فراموش كرده اي» علي(ع) در دعاي كميل مي گويد: «تو ملائكه اي را بر من موكل كردي، آنها را مأمور من كردي و تمام اعمال مرا ضبط و ثبت مي كنند». بعد براي اين كه مردم چنين خيال نكنند كه خدا خودش به تنهايي نمي تواند مي فرمايد: «تو خودت باز بر فرشتگان، ناظر و شاهد هستي»  و «چيزهايي در حوزه وجود من است كه حتي بر ملائكه كه جنود غيبي هستند مخفي مي ماند» يعني وجود من غيب و پنهانهايي دارد كه ملائكه هم از آنها آگاه نيستند و نمي توانند آگاه باشند، ولي توخودت، آن گواهي هستي كه آنچه را بر آنها هم پنهان است شاهدي. از اينجا انسان مي فهمد كه قضيه روح و روان انسان چقدر عجيب است.»(۸)
يا من بيده ناصيتي يا عليماً  بضري و مسكنتي...
«اي كسي كه مهارم به دست اوست، اي آگاه بر نزاري و بيچارگي من...»، اينجا هم انسان از درون با خدا سخن مي گويد و با عرضه نقص ها و كاستي هايش به درگاه الهي، باز يادآوري مي كند كه خداوند در ناخودآگاه او حضور دارد و بنابراين درخواست مي  كند كه: اوقات شبانه روزم را با ياد خودت آباد و مرا به خدمتت مشغول بگردان.
ارحم من رأس ماله الرجاء
«اي آن كه نامش دوا و ذكرش شفا و طاعتش توانگري است، رحم كن بر كسي كه سرمايه اش اميد و ساز و برگش گريه است» و انسان بدينسان باز به درونش مراجعه مي كند و با مشاهده گناهاني كه مانع رستگاري او هستند، آخرين اميدش را به خداوند مي بندد، «خدايا رحم كن بر كسي كه تنها سرمايش اميد به توست.» انسان در پنهان ترين لايه هاي روانش، به ياد خداست.
نتيجه گيري
۱. ناخودآگاه منظور نظر اسلام و آنچه در دعاي كميل بدان اشاره شده است، تفاوتهاي ماهوي با ناخودآگاه روانكاوي دارد.
۲. بر خلاف ديدگاه فرويد كه ناخودآگاه را داراي ماهيتي بيماري زا مي داند، ناخودآگاه اسلام هم ماهيتي منفي و هم ماهيتي مثبت دارد.
۳. يك بعد مثبت ماهيت ناخودآگاه،  ارتباط آن با خداوند است كه در ابعاد مختلف زندگي انسان  اثرگذار است.
۴. عبادات و ادعيه فرصتي هستند كه انسان را به ناخودآگاهش ارجاع داده و او را از غفلت و روزمرگي برهانند.
۵. دعاي كميل، ماهيتي كاملاً روانشناختي داشته و تأكيد بر ناخودآگاه در آن، محور اساسي دعاست.
۶. انسان در عميق ترين لايه هاي پنهان روان خود، به خداوند اعتقاد دارد و در دعاي كميل از اين موضوع به عنوان وسيله اي براي اصلاح، استفاده شده است.
۷. گناهان نتيجه غفلت از ناخودآگاه هستند و در دعاي كميل بارها از خدا خواسته مي شود تا اسباب آگاهي فراهم شود.
۸. در اندرون من خسته دل ندانم كيست/ كه من خموشم و او در فغان ودر غوغاست.(۱۰)
در دعاي كميل، سعي بر اين است كه با تحريك ناخودآگاه، انسان از درون با خود و خدا سخن بگويد.
پانوشت ها:
۱-unconscious در ايران براي اين واژه علاوه بر ناخودآگاه، كلمه ناهشيار نيز به كار برده مي شود.‎/ ۲- approach ‎/ ۳- زمينه روانشناسي هيلگارد ترجمه براهني و همكاران ۱۳۷۸، جلد اول.‎/ ۴-psychoanalysis ‎/ ۵- نظريه هاي مشاوره و روان درماني، تأليف شفيع آبادي و ناصري (۱۳۶۸)، چاپ دوم. ص ۳۲ ‎/ ۶- شناخت، استاد مرتضي مطهري (۱۳۷۱)، چاپ ششم. ص ۱۵۹.۷- همان، ص ۴-۱۳۶۳.۸- همان، ص۱۶۵. ۹- همان، ص ۱۵۵.۱۰- ديوان حافظ.


همگام با انديشه ورزان جهان -۲۲
فنگ يولان
Feng Youlan (Fong Yu-Lan)

دكتر محرم آقازاده
چيني. تولد: ۱۸۹۵، تانگو، استان هونان، چين. وفات: ۱۹۹۰، پكن. نئو- كنفوسيوس.
علايق: تاريخ فلسفه چين؛ عقل گرايي نئوكنفوسيوس. تحصيل: در دانشگاه پكن و دانشگاه كلمبيا، ايالات متحده.
تحت تأثير: جان ديويي و فردريك جي.اي. وودبريج، نئو- كنفوسيوس گرايي، دائوئيسم، بودائيسم، منطق و متافيزيك غرب. مناصب: استاد فلسفه دانشگاه زونگزو، كايفنگ در سال هاي ۲۵-۱۹۲۳؛ استاد فلسفه دانشگاه ينچينگ پكن، سال هاي ۲۸-۱۹۲۶؛ استاد فلسفه دانشگاه كينگو، پكن، سال هاي ۵۲-۱۹۳۳؛ رييس كالج هنر و سرپرست دپارتمان فلسفه دانشگاه كينگو، سال هاي ۵۲-۱۹۳۳؛ رييس هنر دانشگاه آسوشيتد ساوت وست، كانمينگ سال هاي ۴۶-۱۹۳۹؛ استاد دانشگاه پكينگ ۹۰-۱۹۵۲؛ رييس، بخش فلسفه چيني انستيتو تحقيقاتي فلسفه، آكادمي سينسيا در سال هاي ۶۶-۱۹۵۴؛ استاد مدعو دانشگاه پنسيلوانيا، آمريكا، ۴۷-۱۹۴۶؛ استاد مدعو دانشگاه هاوايي ۴۸-۱۹۴۷.
فنگ، فيلسوفي خلاق، فوق العاده توانمند و برجسته ترين مورخ تاريخ فلسفه چين بود. دغدغه او درباره متافيزيك، تحليل منطقي، سنت، فرهنگ، اخلاق و ارزيابي استادانه فلسفه غربي و چيني موجد نظامي فلسفي شد كه از عمق و عظمت فكري برخوردار بود. فنگ در طول زندگي خود ماترياليست باقي ماند، اما بعد از فشارهاي سياسي سال ۱۹۴۹ و نيز تمايل خود او براي قرار دادن كارهايش در بافتي ماركسيستي، منجر به انتقادهاي مكرر از خود و حملات شديد از سوي ديگران شد كه تنها مختص به انقلاب فرهنگي نبود. حتي در اين مرحله نيز، آثار او ظرافت و توازن خويش را نمودار ساختند.
010130.jpg

وي در پي تعيين سنت بزرگ فلسفه چين بود و آنچه را مي توانست به شكوفايي تفكر مدرن چين كمك نمايد، حفظ و بقيه را رد مي كرد. رد آموزه هاي هان و كونيگ توسط او و شيوه اي كه بوسيله آن تعيين مي كرد چه چيز به سنت تعلق دارد، محور مباحث جنجال انگيز و مهيج بود. برخي از منتقدين اظهار داشتند كه ديدگاه او از يك مطالعه تاريخي اساسي به مطالعه ديگر تغيير كرد. اين در حالي بود كه برخي ديگر عقيده داشتند سنت بايد موضوع كشفيات منفعل باشد تا بازسازي فعال، بسياري به بررسي شخصيت هاي خاص يا مكاتب معترض بودند يا تقسيم دوره فيلسوفان (تا حدود ۱۰۰ قبل از ميلاد و دوره آموزه هاي كلاسيك بعد از سال ۱۰۰ قبل از ميلاد) را قبول نداشتند. برجسته ترين فيلسوفان چين به ويژه كساني كه با نشريه فيلاسوفيكال ريويو حشر و نشر داشتند، نبوغ عميق فنگ را در استفاده از تكنيك هاي پيچيده  غربي براي هماهنگ كردن فلسفه سنتي با نيازهاي چين معاصر ستوده اند. فيلسوفان مزبور همچنين تلاش او براي حل جنجال هاي مهم بر سر ارزش نسبي تفكر غربي و چيني را مورد تحسين قرار داده اند كه حيات فكري چيني ها را در اوايل قرن به خود مشغول داشته بود.
محور نظام فلسفي كه فنگ در دهه هاي ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ بسط داد كتاب رساله اي جديد در باب نئو-كنفوسيوس گرايي (۱۹۳۸) و به شكل دقيق تر «مطالعه نوين اصول» بود. فنگ به خاطر اين اثر به سوي مكتب چنگ- زو نئو- كنفوسيوس گرايي عقل گرا به ويژه اثر زو كسي (۱۲۰۰-۱۱۳۰)، دائوئيسم، شأن بودائيسم و تحليل منطقي غرب از افلاطون و ارسطو تا روزگار مدرن كشيده شد. وي در متافيزيك خود چهار ايده اساسي را مورد توجه قرار مي دهد: لي (اصل)، كي(ماده / جوهر)؛ دائو دي (تكامل دائو يا طريق) و داكوآن (كل اعظم). همگي مفاهيم فلسفي چيني هستند اما به مفاهيم هستي، نيستي، شدن و مطلق غربي ها مربوط هستند. به نظر فنگ، اين مفاهيم با اسلاف چيني و همتايان غربي خود به سبب تأكيد متدلوژيك او مبني بر اينكه تحليل اش مفاهيم «پوچ» يا صوري ارائه مي دهند و اصول آن هيچ معرفتي از واقعيت به دست نمي دهد، متفاوت است. همچنين فلسفه در به عمل در آوردن بي تأثير بوده، اما «خردمندي از درون و پادشاهي از بيرون» از جايگاهي برتر، بالاترين تجسس بشر به عنوان انسان باقي ماند.
عمده تفكر فنگ مربوط به درك واقع گرايانه از موقعيت كليت ها و اين ديدگاه اوست كه متافيزيك نهايتاً از منطق نشأت گرفته است. همه چيزها يا رويدادها آن چيزي هستند كه بواسطه بودن انواع خاصي از چيزها يا رويدادها وجود دارند. هر چيز واقعي است اما لي يا اصل آن كه آن را از نوع خود مي سازد حقيقي است و به صور مجرد و خارج از زمان و مكان وجود دارد. به عقيده فنگ بدون وجود تمايز بين واقعي و حقيقي، قالب صوري از بين مي رود و انتقادات متافيزيك سنتي كاملاً بر نظام صوري او چيره مي شود. به نظر فنگ درباره كل اعظم، هر چه كه باشد، نمي توان فكر كرد يا چيزي گفت. اگر ممكن باشد، تفكر يا اظهار نظر كردن در خارج از آن قرار مي گيرد و حداقل فاقد يك جزء اصلي از هر چه كه دارد، مي شود. بنابراين مثل دائو لائوزي و آنچه كه در رساله ويتگنشتاين مي توان نشان داد ولي نمي توان گفت، ناگفتني است. به نظر فنگ، متافيزيك ناگفتني براي تحسين فلسفي متعالي فضا ايجاد كرد.
فنگ از متافيزيك خود به عنوان چارچوب مباحث اخلاقي، فرهنگي و هنري استفاده كرد. وي اخلاق را در هماهنگي با لي جامعه و غيراخلاقيات را در تعارض با آن در نظر آورد. وي با معرفي مسائل غيراخلاقي حيطه وسيعي از زندگي را خارج از حيطه ارزيابي اخلاقي كنفوسيوس سنتي قرار داد و اظهار داشت، فرهنگ ها بايد در قالب انواع فهميده شوند تا معرفي خاص تاريخي و اينكه انواع فرهنگ ها را مي توان به وسيله علت هاي عادي آن توضيح داد. وي ديدگاه فوق را در تاريخ تفكر چين و ميراث گذشته چيني به كار برد. پس از تشكيل جمهوري خلق چين در سال ۱۹۴۹، فنگ دكترين ميراث انتزاعي را ارائه داد كه براساس آن مفاهيمي چون فضيلت كنفوسيوسي رن (انسانيت يا نيكوكاري) را مي توان از موقعيت واقعي طبقه شان منتزع كرد و بدون پلشتي فشارهاي گذشته در جامعه معاصر به كار برد. برخي از مباحث فلسفي مهم و تلخ دهه هاي ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ حول محور اين ادعا دور زدند. در انقلاب فرهنگي با فنگ نيز مانند اغلب متفكران برجسته برخوردهاي بدي صورت گرفت. آخرين كتاب تاريخ فلسفه چين او گر چه حاكي از قدرت فكري عظيم اوست اما در عين حال تأثيرات اين برخوردهاي ناشايست را نيز مي نماياند.

كتاب فرهنگ -۷
انضباط مثبت در كلاس درس
فضاي مراقبتي مبتني بر مهرباني
ثبات و استحكام، شأن و مقام و احترام متقابل

نوشته: نلسون / لات / استفان گلن
ترجمه: دكتر غلامرضا حسين نژاد / مرتضي مجدفر
فصل دوم: روش هاي مراقبت از دانش آموزان
اگر افراد دانش خود را به نفع عموم به كار مي بردند، آرامش قابل دسترسي بود.
«رادولف دريكورس»
در فصل پيش، سامانه انضباط مثبت در كلاس درس را كه بر اصول احترام متقابل بنيان گذاشته شده است، بيان كرديم. همان طور كه در انتهاي فصل اول گفته شد، نخستين بخش از پازل سامانه انضباط مثبت در كلاس درس فضاي مراقبتي مبتني بر مهرباني، ثبات و استحكام، شأن و مقام و احترام متقابل است.
اين نكته، نشانگر اين است كه اين نظام مثبت، بر اساس پايه اي سست بنا نهاده نشده است و اولين قطعه از پازل ما، ضمانتي است براي پايداري بقيه بخش هاي آن.
از يك گروه از دانش آموزان دوره راهنمايي پرسيده شد: «وقتي شما در مدرسه با مشكل مواجه مي شويد، احتمال دارد چه اتفاقي برايتان رخ بدهد؟ «پاسخ ها گوناگون بود: محروميت هاي عمومي، رفتن اجباري به مدرسه در روزهاي تعطيل، محروميت از غذا، اخراج موقت از كلاس، كار اضافي، فرياد زدن بر سرمان، تهديد شدن يا كتك  خوردن در خانه، وادار كردن به اين كه والدين خود را به مدرسه بياوريم تا آن ها را شرمنده كنند و در نهايت ارجاع به دفتر مدير مدرسه و يا مشاور (به اين معني كه به دفتر مدير مدرسه برويم و به موعظه گوش كنيم).
سپس از آنها پرسيديم: «چند نفر از شما، تاكنون، اين مواردي را كه گفتيد، تجربه كرده ايد؟» پاسخ ها خيلي جالب بود: دو نفر از هر ده نفر، صرفاً به خاطر رفتار ناهنجارها مورد ضرب و شتم قرار گرفته و كتك شديد خورده بودند؛ پنج نفر از آنها والدين خود را به مدرسه آورده بودند، تقريباً بسياري از آنان به طور موقت از كلاس اخراج شده بودند و بر سرشان داد كشيده شده بود و حداقل ۷ نفر از هر ده نفر، از غذا محروم شده؛ روزهاي تعطيل، به مدرسه آمده بودند و يا به طور موقت، چند روزي را از مدرسه و يا كلاس اخراج شده بودند.
از آنها پرسيديم آيا اين مداخله ها، باعث بهبود رفتار آنها در مدرسه شده است. همه جواب دادند : نه ! «وقتي پرسيديم آيا اين مداخله هاي تربيتي باعث نمي شود كه فكر كنند مورد توجه هستند و به خاطر خوبي خودشان و براي ايجاد انگيزه جهت همكاري است؟»
دانش آموزان خنديدند و گفتند: واقعاً  شما چه طور فكر مي كنيد؟
دكتر جيمس توني، به عنوان يك پژوهشگر، براي تز دكتراي خود، مطالعه اي جهت تعيين سطح مراقبت انجام داد.
او ابتدا، از مديران مدرسه ها پرسش كرد: «آيا شما از معلمانتان نيز مراقبت مي كنيد؟».
جواب مديران، سطح معني داري از مراقبت  را نشان مي داد. دكتر توني، سپس همين پرسش را از معلمان به عمل آورد و فهميد كه آنها سطح پايين تري از مراقبت را دريافت كرده اند.
گام بعدي دكتر توني، طرح پرسش ديگري براي معلمان بود: «آيا شما از دانش آموزان خود مراقبت مي كنيد؟» و البته، همه معلمان گزارش كردند كه از دانش آموزان خود، در سطح بالايي مراقبت مي كنند.
در طي مدتي كه با معلمان، كلاس هاي آموزشي ضمن خدمت داشتيم، هنگامي كه از معلمان پرسيديم چند نفر از آنها، به طور كامل مراقب دانش آموزان شان هستند، تقريباً به طور كامل تمام دست ها بالا رفتند. خيلي از اين معلمان، اعتقاد داشتند كه دانش آموزان پيام مراقبت آنها را درك كرده و با علايم خاصي نيز به آنها پاسخ داده اند. ولي متأسفانه، همان طور كه پژوهش هاي دكتر توني هم نشان داد، دانش آموزان عمدتاً عقيده ندارند كه معلمان از آنها مراقبت مي كنند. مگر دانش آموزان درسخوان كه آنها هم مي توانند يا معلمان را راضي كنند و يا آنها را به بازي بگيرند.
دانش آموزان موقعي مي پذيرند ما مراقب آنها باشيم كه مشاهده كنند ما در حال كشف آنها هستيم و مي خواهيم آنها را تشويق كنيم كه از اشتباهاتشان به عنوان فرصتي براي يادگيري استفاده كنند. همچنين، آنها بايد اين نكته را درك كنند كه معلمان و مربيان، به استعدادهاي شگرف آنها براي مشاركت هاي معنادار ايمان داشته باشند.
آنها، وقتي مراقبت  ما را مي پذيرند كه احساس كنند به حرف هايشان گوش مي دهيم و افكار و انديشه هاي شان جدي گرفته شده است. آنها، وقتي مواظبت و پايش را قبول مي كنند كه به عينه، احترام گذاري ما را نسبت به خود مشاهده و مشاركت خود را در روند تصميم گيري لمس كنند.
آنها، باور مي كنند و قبول دارند كه مراقب آنها باشيم، هنگامي كه به آنها كمك مي كنيم پيامدهاي انتخاب خود را در محيطي عاري از ترس و محيطي كه تشويق به حل مسئله دارد، نه تنبيه، دريابند.
تمام اين ها مي تواند در نشست هاي كلاسي رخ بدهد. با صرف مقدار كمي از زمان و به كارگيري صبر و حوصله براي اجراي مهارت هاي ساختاري، فضايي از مراقبت، براي معلمان به وجود مي آيد كه مي توانند دانش آموزان را براي گفت وگو با يكديگر ترغيب كند.
اثر مراقبت
كارتر بايتون، يك معلم نيويوركي، عقيده خود را در مورد مراقبت، با اين عبارات به نمايش درآورد: «اول قلب ها را تسخير كنيد، سپس ذهن  ها را».
در سپتامبر ۱۹۹۱، مجله لايف، داستاني را در مورد بايتون و ۱۷ دانش آموز پايه دوم او كه ابتدا برچسب خنگ خورده بودند و سپس با تدريس ۶ ماهه وي، ساير كلاس هاي معمولي را به چالش كشيدند، به چاپ رساند. اين افراد حتي در يك مسابقه رياضي، در ميان همه كلاس ها برنده شدند.
كارتر بايتون، اهميت رفتار و برخورد با كودكان را كه بايد همراه با مهرباني و صلابت باشد، درك كرد. او مي دانست كه پيام مراقبت، بايد توسط دانش آموزان درك شود و اين، بخش مهمي در توسعه ارتباطات بين معلم و دانش آموز است. مراقبت ما و پيامي كه از آن صادر مي كند، بايد دانش آموز را تسخير كند. وقتي دانش آموزان احساس مي كنند به شكل مثبتي در حال مراقبت هستند، به جاي بدرفتاري، همكاري مي كنند. وقتي آنها براي جلب توجه و مورد اهميت قرار گرفته شدن نيازي به بدرفتاري نداشته باشند، يادگيري آنها با مشكل روبرو نخواهد شد.
روش هاي انضباط مثبت، موقعيت هايي را كه در آنها، بچه ها مي توانند مورد توجه قرار گيرند و احساس پرباري و معناداري داشته باشند، ترسيم مي كند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   جهان  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |