دكتر محرم آقازاده
چيني. تولد: ۱۸۹۵، تانگو، استان هونان، چين. وفات: ۱۹۹۰، پكن. نئو- كنفوسيوس.
علايق: تاريخ فلسفه چين؛ عقل گرايي نئوكنفوسيوس. تحصيل: در دانشگاه پكن و دانشگاه كلمبيا، ايالات متحده.
تحت تأثير: جان ديويي و فردريك جي.اي. وودبريج، نئو- كنفوسيوس گرايي، دائوئيسم، بودائيسم، منطق و متافيزيك غرب. مناصب: استاد فلسفه دانشگاه زونگزو، كايفنگ در سال هاي ۲۵-۱۹۲۳؛ استاد فلسفه دانشگاه ينچينگ پكن، سال هاي ۲۸-۱۹۲۶؛ استاد فلسفه دانشگاه كينگو، پكن، سال هاي ۵۲-۱۹۳۳؛ رييس كالج هنر و سرپرست دپارتمان فلسفه دانشگاه كينگو، سال هاي ۵۲-۱۹۳۳؛ رييس هنر دانشگاه آسوشيتد ساوت وست، كانمينگ سال هاي ۴۶-۱۹۳۹؛ استاد دانشگاه پكينگ ۹۰-۱۹۵۲؛ رييس، بخش فلسفه چيني انستيتو تحقيقاتي فلسفه، آكادمي سينسيا در سال هاي ۶۶-۱۹۵۴؛ استاد مدعو دانشگاه پنسيلوانيا، آمريكا، ۴۷-۱۹۴۶؛ استاد مدعو دانشگاه هاوايي ۴۸-۱۹۴۷.
فنگ، فيلسوفي خلاق، فوق العاده توانمند و برجسته ترين مورخ تاريخ فلسفه چين بود. دغدغه او درباره متافيزيك، تحليل منطقي، سنت، فرهنگ، اخلاق و ارزيابي استادانه فلسفه غربي و چيني موجد نظامي فلسفي شد كه از عمق و عظمت فكري برخوردار بود. فنگ در طول زندگي خود ماترياليست باقي ماند، اما بعد از فشارهاي سياسي سال ۱۹۴۹ و نيز تمايل خود او براي قرار دادن كارهايش در بافتي ماركسيستي، منجر به انتقادهاي مكرر از خود و حملات شديد از سوي ديگران شد كه تنها مختص به انقلاب فرهنگي نبود. حتي در اين مرحله نيز، آثار او ظرافت و توازن خويش را نمودار ساختند.
|
|
وي در پي تعيين سنت بزرگ فلسفه چين بود و آنچه را مي توانست به شكوفايي تفكر مدرن چين كمك نمايد، حفظ و بقيه را رد مي كرد. رد آموزه هاي هان و كونيگ توسط او و شيوه اي كه بوسيله آن تعيين مي كرد چه چيز به سنت تعلق دارد، محور مباحث جنجال انگيز و مهيج بود. برخي از منتقدين اظهار داشتند كه ديدگاه او از يك مطالعه تاريخي اساسي به مطالعه ديگر تغيير كرد. اين در حالي بود كه برخي ديگر عقيده داشتند سنت بايد موضوع كشفيات منفعل باشد تا بازسازي فعال، بسياري به بررسي شخصيت هاي خاص يا مكاتب معترض بودند يا تقسيم دوره فيلسوفان (تا حدود ۱۰۰ قبل از ميلاد و دوره آموزه هاي كلاسيك بعد از سال ۱۰۰ قبل از ميلاد) را قبول نداشتند. برجسته ترين فيلسوفان چين به ويژه كساني كه با نشريه فيلاسوفيكال ريويو حشر و نشر داشتند، نبوغ عميق فنگ را در استفاده از تكنيك هاي پيچيده غربي براي هماهنگ كردن فلسفه سنتي با نيازهاي چين معاصر ستوده اند. فيلسوفان مزبور همچنين تلاش او براي حل جنجال هاي مهم بر سر ارزش نسبي تفكر غربي و چيني را مورد تحسين قرار داده اند كه حيات فكري چيني ها را در اوايل قرن به خود مشغول داشته بود.
محور نظام فلسفي كه فنگ در دهه هاي ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ بسط داد كتاب رساله اي جديد در باب نئو-كنفوسيوس گرايي (۱۹۳۸) و به شكل دقيق تر «مطالعه نوين اصول» بود. فنگ به خاطر اين اثر به سوي مكتب چنگ- زو نئو- كنفوسيوس گرايي عقل گرا به ويژه اثر زو كسي (۱۲۰۰-۱۱۳۰)، دائوئيسم، شأن بودائيسم و تحليل منطقي غرب از افلاطون و ارسطو تا روزگار مدرن كشيده شد. وي در متافيزيك خود چهار ايده اساسي را مورد توجه قرار مي دهد: لي (اصل)، كي(ماده / جوهر)؛ دائو دي (تكامل دائو يا طريق) و داكوآن (كل اعظم). همگي مفاهيم فلسفي چيني هستند اما به مفاهيم هستي، نيستي، شدن و مطلق غربي ها مربوط هستند. به نظر فنگ، اين مفاهيم با اسلاف چيني و همتايان غربي خود به سبب تأكيد متدلوژيك او مبني بر اينكه تحليل اش مفاهيم «پوچ» يا صوري ارائه مي دهند و اصول آن هيچ معرفتي از واقعيت به دست نمي دهد، متفاوت است. همچنين فلسفه در به عمل در آوردن بي تأثير بوده، اما «خردمندي از درون و پادشاهي از بيرون» از جايگاهي برتر، بالاترين تجسس بشر به عنوان انسان باقي ماند.
عمده تفكر فنگ مربوط به درك واقع گرايانه از موقعيت كليت ها و اين ديدگاه اوست كه متافيزيك نهايتاً از منطق نشأت گرفته است. همه چيزها يا رويدادها آن چيزي هستند كه بواسطه بودن انواع خاصي از چيزها يا رويدادها وجود دارند. هر چيز واقعي است اما لي يا اصل آن كه آن را از نوع خود مي سازد حقيقي است و به صور مجرد و خارج از زمان و مكان وجود دارد. به عقيده فنگ بدون وجود تمايز بين واقعي و حقيقي، قالب صوري از بين مي رود و انتقادات متافيزيك سنتي كاملاً بر نظام صوري او چيره مي شود. به نظر فنگ درباره كل اعظم، هر چه كه باشد، نمي توان فكر كرد يا چيزي گفت. اگر ممكن باشد، تفكر يا اظهار نظر كردن در خارج از آن قرار مي گيرد و حداقل فاقد يك جزء اصلي از هر چه كه دارد، مي شود. بنابراين مثل دائو لائوزي و آنچه كه در رساله ويتگنشتاين مي توان نشان داد ولي نمي توان گفت، ناگفتني است. به نظر فنگ، متافيزيك ناگفتني براي تحسين فلسفي متعالي فضا ايجاد كرد.
فنگ از متافيزيك خود به عنوان چارچوب مباحث اخلاقي، فرهنگي و هنري استفاده كرد. وي اخلاق را در هماهنگي با لي جامعه و غيراخلاقيات را در تعارض با آن در نظر آورد. وي با معرفي مسائل غيراخلاقي حيطه وسيعي از زندگي را خارج از حيطه ارزيابي اخلاقي كنفوسيوس سنتي قرار داد و اظهار داشت، فرهنگ ها بايد در قالب انواع فهميده شوند تا معرفي خاص تاريخي و اينكه انواع فرهنگ ها را مي توان به وسيله علت هاي عادي آن توضيح داد. وي ديدگاه فوق را در تاريخ تفكر چين و ميراث گذشته چيني به كار برد. پس از تشكيل جمهوري خلق چين در سال ۱۹۴۹، فنگ دكترين ميراث انتزاعي را ارائه داد كه براساس آن مفاهيمي چون فضيلت كنفوسيوسي رن (انسانيت يا نيكوكاري) را مي توان از موقعيت واقعي طبقه شان منتزع كرد و بدون پلشتي فشارهاي گذشته در جامعه معاصر به كار برد. برخي از مباحث فلسفي مهم و تلخ دهه هاي ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ حول محور اين ادعا دور زدند. در انقلاب فرهنگي با فنگ نيز مانند اغلب متفكران برجسته برخوردهاي بدي صورت گرفت. آخرين كتاب تاريخ فلسفه چين او گر چه حاكي از قدرت فكري عظيم اوست اما در عين حال تأثيرات اين برخوردهاي ناشايست را نيز مي نماياند.