چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۱۶۹
چين و پيامدهاي عضويت  در «سازمان تجارت جهاني»
001570.jpg
از - inance and Development:ترجمه: ف.م.هاشمي 
سرانجام پس از ۱۵ سال مذاكره طولاني و خسته كننده، چين در ۱۱ دسامبر سال ۲۰۰۱ به عنوان يكصد و چهل و سومين عضو در سازمان تجارت جهاني پذيرفته شد. بازگشايي اقتصاد قوي و بسيار بزرگ چين بر روي بازار جهاني، اگر چه ممكن است در كوتاه مدت پيامدهاي نگران كننده اي براي شركاي تجاري چين داشته باشد، اما بدون ترديد در بلندمدت به سود اقتصاد جهاني و شركاي تجاري اين كشور است.
مترجم 

چين از اواخر دهه ۱۹۷۰، بازگشايي درهاي اقتصاد خود را بر روي اقتصاد جهاني آغاز كرد. در اوايل دهه ۱۹۸۰ اين كشور به انزواي جهاني خود پايان داد و به دنبال تايوان، خواستار عضويت در صندوق بين المللي پول و بانك جهاني شد (چين، يكي از مؤسسين اوليه اين دو نهاد مالي بين المللي بود). تا سال ۱۹۸۶، توجه چين به احياي جايگاه محوري اين كشور در «قرارداد عمومي تعرفه و تجارت » (گات(GATT- معطوف شد كه از سال ۱۹۵۰ از آن خارج شده بود.
به موازات حركت چين از اقتصاد برنامه ريزي شده و به شدت متمركز، به سوي اقتصاد بازار، به تدريج برنامه ريزي تجاري منسوخ شد و تجارت شكل غيرمتمركز به خود گرفت، تعرفه ها كاهش پيدا كرد، نرخ هاي متعدد ارز جاي خود را به نرخ واحد داد (۱۹۹۴) و هرگونه كنترل بر معاملات ارزي حساب هاي جاري لغو شد (۱۹۹۶). اين اقدامات، همراه با برخي اصلاحات ديگر، به گسترش سريع تجارت خارجي چين و سرازير شدن سيل سرمايه  خارجي به اين كشور منجر شد. صادرات چين از ۱۰ ميليارد دلار در سال ۱۹۷۸ به ۲۷۸ ميليارد دلار در سال ۲۰۰۰ رسيد و بدين ترتيب اين كشور به ششمين قدرت تجاري جهان مبدل شد. اين در حالي است كه چين تا اواخر دهه ۱۹۷۰ سي امين قدرت تجاري جهان محسوب مي شد. نسبت تجارت به توليد ناخالص داخلي اين كشور از ۱۰ درصد در آغاز اصلاحات به ۴۰ درصد در اواخر دهه ۱۹۹۰ رسيد و حجم سرمايه گذاري مستقيم خارجي (FDI) نيز در سال ۲۰۰۰ از مرز ۴۷ ميليارد دلار گذشت و از اين نظر، چين پس از آمريكا در رديف دوم جهان قرار گرفت.
انگيزه چين از پيوستن به «سازمان تجارت جهاني» (WTO) را بايد در اين حقيقت جست وجو كرد كه چين براي پيشبرد اصلاحات و حفظ منافع تجاري خويش در شرايط رشد سريع اقتصادي دهه هاي ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ و نيز غلبه بر موانع داخلي اصلاحات، نيازمند حضور يك عامل خارجي بود. اما اين روند بسياري از شركاي تجاري چين را نگران كرد. برخي از اين كشورهاي در حال توسعه، نگران آن بودند كه در پي تحولات چين، تقاضاي جهاني براي صادرات آنها كاهش يافته و از حجم سرمايه گذاري خارجي در كشورهايشان كاسته شود. در واقع نيز سرازيرشدن صادرات كاربر (Labor-intensive exports) و ارزان چين به بازارهاي جهاني، اين نگراني را تشديد مي كرد. كشورهاي صنعتي نيز از آن نگران بودند كه صادرات ارزان چين، بازارهاي داخلي آنها را اشباع كند.
آيا اين نگراني ها منطقي است؟ مسلماً اين نگراني ها كه از سوي برخي گروه هاي ذي نفع ابراز مي شود تا حدودي ريشه در واقعيت دارد. اما بايد توجه داشت كه حضور مؤثر چين به مثابه بزرگترين بازيگر عرصه تجارت جهاني، به ناچار موجب تغييرات گسترده در توليد، تجارت، سرمايه گذاري و اشتغال دنيا مي شود. اين كه اين حضور چه تأثيري بر كشورهاي ديگر دارد، نيازمند بررسي دقيق و همه جانبه كوتاه مدت و بلندمدت است كه بايد در چارچوب نظم چند جانبه تجاري آينده جهان مورد بررسي قرار گيرد.
تعهدات چين 
تعهداتي كه چين در قبال عضويت در سازمان تجارت جهاني پذيرفت بسيار دور از انتظار جهانيان بود. كاهش اساسي سطح تعرفه ها در بخش كشاورزي از ۵/۳۱ درصد به ۴/۱۷ درصد، حذف سوبسيدهاي صادراتي و افزايش قابل ملاحظه سقف اغلب كالاهاي وارداتي، از جمله اين تعهدات است. اگر چه ميزان كاهش تعرفه ها براي برخي اقلام حساس (مانند غله) چندان چشمگير نيست (از ۸۰ به ۶۵ درصد)، اما اين ميزان در مقايسه با ارقام مشابه در اتحاديه اروپايي و برخي از كشورهاي جنوب شرقي آسيا، قابل توجيه و تفسير است.
چين در زمينه فرآورده هاي صنعتي متعهد شده است كه محدوديت هاي كلي را حذف كرده، ميانگين تعرفه ها را تا پايان سال ۲۰۰۵ از ۶/۲۴ درصد به ۴/۹ درصد رسانده و پيمان مربوط به تكنولوژي اطلاعات را امضا كند. به موجب اين پيمان، كليه تعرفه هايي كه به تجهيزات مخابراتي، نيمه هادي ها (Semi conductors)، كامپيوتر و تجهيزات كامپيوتري و نيز ديگر فرآورده هاي مرتبط با تكنولوژي اطلاعات تعلق مي گيرد، بايد حذف شود.
اما به نظر مي رسد بزرگترين تغيير به بخش خدمات مربوط شود. تاكنون از اين بخش در برابر رقابت خارجي، به شدت حمايت مي شده است. انتظار مي رود محدوديت هايي كه تاكنون در زمينه سرمايه گذاري خارجي به ويژه در عرصه واگذاري امتياز، مشاركت در دارايي ها، تعيين محل جغرافيايي پروژه، عملكرد تجاري و عملياتي اعمال مي شد، به تدريج حذف شود. چين متعهد شده است كه بازار خدمات مخابراتي، مالي، توزيع و ديگر صنايع خويش را بر روي سرمايه گذاران خارجي بگشايد.
علاوه بر بازگشايي بازار داخلي، چين يك سلسله تعهدات ديگر را نيز پذيرفته است كه به شفافيت تجاري و رژيم هاي سرمايه گذاري در اين كشور كمك فراوان مي كند. به عنوان مثال، اين كشور متعهد شده است سياست تجاري خود را در تمامي نقاط كشور به طور يكسان به اجرا درآورد و تنها آن دسته از قوانين و مقررات را اجرا كند كه قبلاً به طور رسمي و علني به تصويب رسيده و منتشر شده باشند. چين همچنين پذيرفته است كه تمامي سوبسيدهاي مزاحم را (مانند سوبسيدهايي كه بنگاه هاي دولتي دريافت مي كنند) حذف، روح حاكم بر قانون تجارت را ليبراليزه و كمپاني هاي دولتي را وادار كند كه عمليات خويش را بر سيستم بازار منطبق كنند.
دستاوردهاي چين 
پس از پيوستن چين به سازمان تجارت جهاني، آمريكا به اين كشور موقعيت كشور كامله الوداد
(most-favored nation) اعطا كرد. بدين ترتيب، بخش بزرگي از سوءظن هاي قديمي حاكم بر روابط دو كشور محو شد. تعدادي از شركاي تجاري چين نيز در آينده مجبور خواهند شد كه به دنبال اقدامات اين كشور، محدوديت هاي اعمال شده بر واردات يك سلسله از اقلام را حذف كنند. انتظار مي رود سهميه هاي اعمال شده در مورد منسوجات و پوشاك به موجب «موافقتنامه منسوجات و پوشاك» كاملاً لغو شود و ديگر سهميه ها نيز از طريق مذاكرات دوجانبه تعديل شوند. چين اكنون مي تواند براي دفاع از منافع تجاري خويش، به سازمان تجارت جهاني مراجعه كند و در مذاكرات چند جانبه تجاري نقش مهم تر و تعيين كننده تري بر عهده بگيرد
پيامدهاي اقتصادي پيوستن  به سازمان تجارت جهاني براي چين 
جاي ترديد نيست كه پيوستن چين به سازمان تجارت جهاني، به نفع مصرف كننده چيني است و به بهبود بهره وري اقتصادي در اين كشور منجر مي شود. اگرچه ممكن است در كوتاه مدت، برخي از بخش هاي اقتصاد اين كشور كه به شدت حمايت مي شود از اين روند زيان ببينند، اما بررسي هاي موجود نشان مي دهد كه مزاياي رفاهي ناشي از ليبراليزاسيون تجاري در چين، سالانه به ۳۰ ميليارد دلار براي اين كشور و ۵۶ ميليارد دلار براي اقتصاد جهاني بالغ خواهد شد. در اين صورت انتظار مي رود توليد ناخالص داخلي چين ۵/۱ تا ۱۰ درصد افزايش بيابد. محاسبه مزاياي ناشي از ليبراليزاسيون بخش خدمات در چين بسيار دشوار است اما برخي بررسي ها نشان مي دهد كه حذف يك سوم موانع تجاري موجود از سر راه اين بخش، سالانه ۱۲-۷ ميليارد دلار مزاياي رفاه بخشي براي اين كشور به دنبال دارد.
اما براي محقق شدن اين دستاوردها، بايد صنايع چين يك سلسله اصلاحات گسترده ساختاري را از سر بگذرانند. بررسي هاي انجام شده نشان مي دهد كه فعاليت صنايع كاربر چين (به ويژه در بخش منسوجات و پوشاك) در آينده گسترش خواهد يافت. درحالي كه فعاليت صنايع به شدت حمايت شده اين كشور (مانند پتروشيمي و اتومبيل سازي) دچار افول خواهد شد. بخش كشاورزي نيز به علت اتكا به سطح زيركشت توان رقابتي خود را از دست داده و دچار نقصان خواهد شد در حالي كه محصولات باغي و صيفي جات در اين كشور به علت كاربربودن از رشد قابل ملاحظه اي برخوردار خواهند شد. بخش مالي چين كه به شدت تحت نظارت دولت قرار دارد به علت ورود شركت هاي خارجي در آينده بيشترين فشار را متحمل خواهد شد.
تشديد رقابت، موجب افزايش نرخ بهره وري در چين مي شود. اما فشار بر بازار كار (حدود ۵۰۰ هزار شغل در صنعت اتومبيل سازي و ۱۱ ميليون شغل در بخش كشاورزي) نيز تشديد شده و نابرابري درآمدها تعميق مي شود. بايد توجه داشت كه اين مشكلات نيز در درازمدت به تدريج قابل حل هستند.
پيامد عضويت چين در سازمان تجارت جهاني براي كشورهاي صنعتي
بررسي هاي متعدد انجام گرفته نشان مي دهد كه كشورهاي صنعتي جهان از پيوستن چين به سازمان تجارت جهاني منتفع مي شوند. برخي از اين كشورها (به ويژه آمريكا و استراليا) قبلاً تا حدودي به بازار محصولات كشاورزي چين راه پيدا كرده اند و انتظار مي رود برخي ديگر نيز در آينده نزديك به اين بازار وارد شوند. بدون ترديد در سال هاي آينده صنايع سرمايه بر و تكنولوژي بر، به سوي چين سرازير خواهند شد. برخي از مزاياي ديگري كه غرب از ناحيه پيوستن چين به بازار تجارت جهاني كسب مي كند به تعهداتي مربوط مي شود كه در مورد حذف موانع موجود از سر راه صادرات چين پذيرفته است. البته تحقق اين وعده ها به يك سلسله اصلاحات گسترده ساختاري در صنايع كاربر غرب، به ويژه منسوجات و پوشاك منجر خواهد شد.
برخي كشورهاي درحال توسعه از اين مسأله ابراز نگراني مي كنند كه از آنجا كه پيوستن چين به سازمان تجارت جهاني موجب سرازيرشدن سيل سرمايه خارجي به اين كشور و بالا رفتن توان رقابتي چين در بازارهاي جهاني مي شود، ممكن است موجب كمرنگ شدن حضور آنها در بازارهاي جهاني شود. در واقع شواهدي نيز در دست است كه از سرازير شدن سيل سرمايه مستقيم خارجي به چين، به زيان ديگر كشورهاي درحال توسعه حكايت مي كند. بخش بزرگي از اين سرمايه ها، به جاي كشورهاي آسه آن، به سوي چين سرازير مي شود. اين در حالي است كه در اوايل دهه ۱۹۹۰، سهم آسه آن از بازار سرمايه خارجي در ميان كشورهاي در حال توسعه ۳۰ درصد و سهم چين فقط ۱۸ درصد بود. اما در سال ۲۰۰۰ اين نسبت برعكس شد و سهم آسه آن به ۱۰ و سهم چين به ۳۰ درصد رسيد. ضعف ساختار اقتصادي كشورهاي آسه آن، در جريان بحران ۹۸-۱۹۹۷ آسيا به وضوح نمايان شد.
اگرچه پيوستن چين به سازمان تجارت جهاني و تعهدات اين كشور مبني بر گشايش بازار خود بر روي توليدات جهاني، شفافيت بيشتر در سياستگذاري، بهبود مديريت و قابل پيش بيني كردن فعاليت هاي تجاري براي سرمايه گذاران خارجي از جذابيت فراواني برخوردار است اما انتظار نمي رود در حجم سرمايه گذاري هاي مستقيم خارجي در اين كشور طي سال هاي آينده تغييري چشمگير صورت گيرد.
انتظار مي رود در كوتاه مدت به موازات حذف موانع تجاري، واردات چين با سرعتي بيشتر از صادرات اين كشور فزوني گيرد. اما افزايش سرمايه گذاري مستقيم خارجي مي تواند فشار بر حساب جاري اين كشور را تعديل كرده و تراز پرداخت  ها و نرخ ارز را ثابت نگاه دارد. اگرچه كاهش ارزش پول چين چندان بعيد به نظر نمي رسد، اما اين كاهش فقط در صورتي محقق مي شود كه يا چين در جذب سرمايه مستقيم خارجي ناكام بماند و يا اصلاحات داخلي در اين كشور به هر دليل متوقف شود. البته نقش شوك هاي خارجي (مانند كاهش شديد ارزش ين يا دلار) را نيز نبايد در اين رابطه ناديده گرفت.
در هر حال، صرف نظر از چشم انداز ورود سرمايه خارجي به چين و يا تغييرات احتمالي ارزش پول اين كشور، كشورهاي در حال توسعه آسيا معتقدند كه در آينده با رقابت شديد چين به ويژه در بازار منسوجات و پوشاك روبه رو خواهند شد. اين رقابت، احتمالاً در بازار كالاهاي الكترونيك ساده و نيمه پيچيده نيز تشديد خواهد شد.
در ميان كشورهاي در حال توسعه كشورهاي تازه صنعتي شده آسيا بيشترين نفع را از پيوستن چين به سازمان تجارت جهاني مي برند. اين كشورها تاكنون سرمايه گذاري هاي سنگيني در چين انجام داده اند. ديگر كشورهاي در حال توسعه نيز مي توانند در برخي زمينه ها از اين امر منتفع شوند. به عنوان مثال هند مي تواند بر صادرات كامپيوتر، نرم افزار، خدمات كامپيوتري و محصولات پتروشيمي به چين بيفزايد. در حقيقت صادرات هند به چين در شش سال گذشته سه برابر شده است.
چالش هاي روياروي
چين هنوز تا بازگشايي كامل اقتصاد خود بر روي اقتصاد جهاني، راه درازي پيش رو دارد. هنوز برخي تعديل هاي دشوار بايد انجام شود كه مهمترين آنها به صنايع به شدت حمايت شده چين و نيز بخش خدمات اين كشور بازمي گردد. گروه هاي  ذي نفوذ بدون ترديد بر دامنه مخالفت خود با اصلاحات خواهند افزود. چين اكنون بايد روند نهادسازي و بازسازي نهادهاي كهنه خود را شدت بخشد (برچيدن باقي مانده نهادهاي مسؤول برنامه ريزي مركزي، تنظيم سياست هاي منطبق بر سياست هاي سازمان تجارت جهاني، اصلاح قوانيني كه با ترتيبات سازمان تجارت جهاني منافات دارد و اعمال سياست واحد در تمامي نقاط كشور). چين همچنين بايد شبكه تأمين اجتماعي خود را تقويت كرده و از شكاف هاي اجتماعي اقتصادي ميان مناطق مختلف كشور بكاهد. اما انجام اين كارها مستلزم دسترسي به منابع هنگفت مالي است.
در سال هاي آينده عضويت چين در سازمان تجارت جهاني براي كشورهاي صنعتي و در حال توسعه نويدبخش خواهد بود. تقويت تجارت و سرمايه گذاري در اين كشور همسايگان چين را با محيطي امن تر و باثبات تر روبه رو خواهد ساخت، ضمن اين كه حضور چين به مثابه يك عضو قدرتمند در سازمان تجارت جهاني امكان اعمال نفوذ بر سيستم چند جانبه تجاري حاكم بر جهان را براي كشورهاي درحال توسعه دوچندان مي سازد.
احتمالاً چين در سال هاي آينده بر اصلاح قوانين ضد دامپينگ در سازمان تجارت جهاني پاي خواهد فشرد و اجازه نخواهد داد از استانداردهاي زيست محيطي و كار به عنوان پوششي براي حمايت گرايي استفاده شود.
پيوستن چين به سازمان تجارت جهاني، حياتي دوباره به كالبد اصلاحات ساختاري در منطقه خواهد دميد كه برخي آن را به «زنگ بيداري» تعبير كرده اند. رقابت در امر اصلاحات، نه تنها به سود عملكرد اقتصادي چين است بلكه موجب رونق اقتصادي ديگر كشورهاي در حال توسعه آسيا نيز مي شود.
- اين مقاله نوشته مشترك Ramesh Adhikari اقتصاددان ارشد شاغل در انستيتوي تحقيقاتي وابسته به «بانك توسعه آسيا» و Yang deng yang اقتصاددان ارشد در دپارتمان سياستگذاري توسعه صندوق بين المللي پول است.
پيامدهاي اقتصادي پيوستن چين به سازمان تجارت جهاني
تأثير بر جهان 
تأثير بر چين
تحقيق
رفاهي: ۳/۳۸-۷/۳۵ ميليارد دلار
رفاهي: ۲۵-۲۳ ميليارد دلار افزايش۸- ۰۱ :GDP درصد
( ۲۰۰۲ Walmsly and Hertel (
رفاهي: ۵/۲۵-۷/۵۶ ميليارد دلار
رفاهي: ۳/۳۰-۴/۱۲ ميليارد دلار
( ۱۹۹۷ ) Wang
-
رفاهي: ۲/۱ درصدGDP افزايش/۵ :GDP ۱درصد
( ۲۰۰۰ ( zhai andli
رفاهي: ۷/۲۵-۵/۲۰ ميليارد دلار
رفاهي: ۵/۱۰-۹/۳ ميليارد دلار
( ۲۰۰۱ Walmsl y and others (
رفاهي: ۱/۵۶ ميليارد دلار افزايش/۲ :GDP ۰درصد
رفاهي: ۶/۲۸ ميليارد دلار افزايش۲/۲ :GDP درصد
( ۲۰۰۱ Lanchochivina and Martin (

روند جهاني سرمايه:
همگرايي يا چندگانگي؟
صادرات اتومبيل كره چندان  سودآور نيست. سود شركت هاي  كره اساساً محصول فروش در بازارهاي كنترل شده داخلي به قيمت بالاست. به اين ترتيب  صادرات اتومبيل كره از قيمت بالاي اتومبيل هاي كره اي  در بازار داخلي تغذيه مي شود
به طور كلي مي توان گفت كه  رابطه آرژانتين با نظام جهاني سرمايه رابطه عشق- نفرت (افراط و تفريط) بوده است؛ حال آن كه كره برنامه اي ناسيوناليستي و تك ساحتي براي افزايش صادرات و سرمايه گذاري در ساير كشورها و اسپانيا در مقايسه ذهنيتي  پراگماتيك داشته است
مسعود فاضلي - بخش پاياني
بخش اول اين مقاله كه در شماره پيشين «همشهري اقتصادي» به چاپ رسيده بود، به بررسي كوتاهي از كتاب «موانع همگرايي» نوشته مائورو گي ين اختصاص داشت.
همان طور كه اشاره شد نويسنده كتاب استاد مديريت و جامعه شناسي است. او در اين كتاب به مقايسه سه مدل توسعه آرژانتين، كره جنوبي و اسپانيا پرداخته است.
در قسمت اول از گزارش اين كتاب، مقايسه اي كلي بين تجارب اين سه كشور صورت گرفت، به تأثير روابط خارجي به تجارت اين كشورها توجه شد و نقش شركت هاي چند مليتي در توسعه اين كشورها نيز مورد بررسي قرار گرفت. بخش پاياني اين گزارش در ادامه از نظرتان مي گذرد.
اتومبيل سازي و بانكداري
در بخش بعدي كتاب، گي ين به تاريخچه دو عرصه مهم فعاليت اقتصادي (صنعت اتومبيل سازي و بانكداري) مي نگرد. صنعت اتومبيل سازي كره، علي رغم موفقيت هاي شايان توجه مشكلات متعددي داشته است. تأكيد شركت هاي بزرگ كره اي بر توليد محصول نهايي و نه توليد قطعات (كه به دانش و انعطاف بيشتري نياز دارد) بوده است. بحران ۱۹۹۷ بر صنعت اتومبيل سازي كره تأثيرات منفي داشت، به نحوي كه ميزان بهره برداري از امكانات توليدي شديداً كاهش يافت و كيا (KIA) با ورشكستگي روبه رو شد.
شركت هاي كره اي از اين جهت توليد محصول نهايي و يا مونتاژ را به توليد قطعات ترجيح دادند كه توليد محصول نهايي بيشتر با توليد انبوه مبتني بر كار ارزان هماهنگي داشت. دولت كره نيز ضمن اين كه ورود اتومبيل خارجي به كشور را تقريباً ممنوع ساخته بود، از وارد ساختن قطعات (كه مورد نياز شركت هاي كره اي بود) ممانعت نمي كرد. مهمتر اين كه صادرات اتومبيل كره چندان سودآور نيست. سود شركت هاي كره اساساً محصول فروش در بازارهاي كنترل شده داخلي به قيمت بالاست. به اين ترتيب صادرات اتومبيل كره از قيمت بالاي اتومبيل هاي كره اي در بازار داخلي تغذيه مي شود. از سوي ديگر باتوجه به اين كه دولت اجازه داده است قطعات بدون تعرفه يا با تعرفه اندك وارد كشور شوند،  توليد قطعات در كره موفقيت چنداني نداشته است و در نتيجه شركت هاي كوچك و متوسط (كه معمولاً در توليد قطعات مشاركت دارند) مجال رشد نداشته اند. در بحران ۱۹۹۸-۱۹۹۷ نيز دولت به حمايت از شركت هاي بزرگ شتافت. (در مقايسه، تايوان در صادرات قطعات موفق بوده است بي آن كه در صادرات اتومبيل نقشي داشته باشد).
اكنون به تجربه اسپانيا بنگريم. صنعت اتومبيل سازي اسپانيا (چه در توليد قطعات و چه در توليد محصول نهايي) بسيار موفق بوده است. از سوي ديگر اين صنعت در كنترل شركت هاي خارجي است. شركت هاي خارجي نخست اجازه يافتند در مونتاژ اتومبيل سرمايه گذاري كنند و سپس، با بهره گيري از متدهاي پيشرفته توليد، شركت هاي داخلي را از عرصه توليد قطعات نيز حذف كنند. سرانجام به آرژانتين توجه مي كنيم. آرژانتين موفقيت چنداني در توليد اتومبيل نداشته است. هزينه توليد بسيار بالا بوده است و درنتيجه شركت هاي آرژانتيني تنها با حمايت دولت و محدوديت واردات دوام آورده اند. شركت هاي خارجي نيز در آرژانتين خود را به سرمايه گذاري درازمدت در صنايع پيشاهنگ متعهد نساختند. نتيجه گيري گي ين اين است كه معمولاً يك كشور معين نمي تواند هم در توليد محصول نهايي و هم در توليد قطعات موفق باشد. كشورهايي كه مانند كره شركت هاي بزرگ را تشويق مي كنند در مونتاژ  نهايي موفق مي شوند اما در توليد قطعات توفيق چنداني نمي يابند.
گي ين سپس به بانكداري مي پردازد. بانكداري هم به جهت نقش آن در سرمايه گذاري و رشد صنايع حائز اهميت است و هم خود يكي از اركان بخش خدمات يا سرويس است. آرژانتين و كره جنوبي در اين عرصه با دشواري هاي ساختاري روبه رو بوده اند. بانك هاي اسپانيا در مقايسه در سال هاي اخير از حيث مديريت و سوددهي موفقيت بسيار داشته اند. در كره بانك ها براي دوراني ملي شدند تا براي رشد سريع صنايع بسيج شوند. در آرژانتين بانك ها شكست خوردند و در دهه ۱۹۹۰ غالباً در كنترل خارجي ها قرار گرفتند. در اسپانيا بانك هاي خصوصي از آزادي عمل نسبي برخوردار بودند.
در كره چنانكه گفتيم بانك ها در خدمت توسعه صنايع سنگين قرار گرفتند. علاوه بر اين، بانك ها در برابر بوروكراسي دولتي فاقد استقلال بودند. وظيفه بانك ها اين بود كه وام با بهره ناچيز در اختيار صنايع بگذارند. (ژاپن نيز در دوره اي معين از سياستي مشابه پيروي كرد). بانك هاي كره اي در سال ۱۹۸۱ به بخش خصوصي بازگردانده شدند،  با اين حال اين بانك ها كماكان فاقد استقلال عمل بودند. در بحران ۱۹۹۸ دولت كوشيد شركت هاي بزرگ را از ورشكستگي نجات دهد. اين بحران منحصر به كره نبود، بلكه غالب كشورهاي آسياي شرقي را منقلب ساخت. مشكل اين است كه اين كشورها همه بر صادرات و توليد با هزينه پايين متكي بوده اند. (تايوان كه بر شركت هاي متوسط و كوچك و صنايع جديد تأكيد داشت تا حد زيادي از بحران مصون ماند). صندوق جهاني پول نيز كوشيد براي كنترل تورم،  نرخ بهره را بالا نگه دارد. نرخ بالاي بهره رشد اقتصادي را بيش از پيش كاهش داد. شركت هاي بزرگ كره اي كه براي رشد بناگزير به قرض (در جهت سرمايه گذاري) تن در داده بودند، اكنون در معرض ورشكستگي قرار گرفتند. صندوق جهاني پول، بي توجه به بيماري خاص يك كشور، داروي واحدي را براي تمامي امراض اقتصادي تجويز مي كند. به هر تقدير بسياري از صاحب نظران برآنند كه توسعه نيافتگي صنعت بانكداري در كره يكي از عوامل بحران دهه ۱۹۹۰ بوده است. برخي از شركت هاي توليدي كره اي در ليست ۵۰۰ شركت بزرگ دنيا قرار دارند، اما هيچ يك از بانك هاي كره اي در اين گروه نيستند. توليد صنعتي كره به بهاي توسعه نيافتگي بخش خدمات (به ويژه بانكداري) رشد يافت.
در آرژانتين بانك ها در دوران حكومت پرون (۱۹۴۶) و سپس بار ديگر در سال ۱۹۷۳ ملي شدند.
به طور كلي مي توان گفت كه تا چندي پيش صنعت بانكداري آرژانتين يكي از عقب مانده ترين نظام هاي بانكداري درجهان بود. اما كنترل زدايي دهه ۱۹۹۰ بانك هاي آرژانتين را براي بانك هاي خارجي جذاب ساخت. كنترل خارجي مجموعاً بر خدمات بانكي اثرات مثبت داشته است به طوري كه مي توان گفت اكنون بانك هاي آرژانتين در وضعيت بهتري از بانك  هاي كره اي قرار دارند.
موفقيت بانك هاي اسپانيا، به ويژه با توجه به اين كه اسپانيا تا چند دهه قبل كشوري كشاورزي و درمجموع كم توسعه تلقي مي شد جالب توجه است. در سال ۱۹۶۲ بانك هاي اسپانيا اجازه يافتند در خدمات متعدد و ازجمله سرمايه گذاري در بخش توليدي شركت كنند. اما از آنجا كه اين بانك ها در برابر رقابت خارجي محافظت مي شدند ناگزير به كاهش هزينه نبودند. بانك هاي اسپانيا، در بازار محافظت شده، سود و هزينه بالايي داشتند. سياست پراگماتيك دهه ۱۹۸۰ وضع را دگرگون ساخت. اين دگرگوني به رقابت بيشتر و در نتيجه افزايش كارآيي، مدد رساند. البته بايد توجه داشت كه پيش از اين رفرم، بانك هاي بزرگ اسپانيا نظام بانكداري كشور را به كنترل درآورده و يك كارتل عظيم بانكي ايجاد كرده بودند. اگر در كره بانك ها فداي توسعه شركت هاي صنعتي بزرگ شدند در اسپانيا طي چند دهه توليد صنعتي فداي منافع بانك ها (كه نرخ بهره و هزينه خدمات بانكي را بالا نگه داشته بودند) شد.
موافق نظر گي ين، به طوركلي مي توان گفت كه رابطه آرژانتين با نظام جهاني سرمايه رابطه عشق- نفرت (افراط و تفريط) بوده است؛ حال آن كه كره برنامه اي ناسيوناليستي و تك ساحتي براي افزايش صادرات و سرمايه گذاري در ساير كشورها داشته است و اسپانيا در مقايسه ذهنيتي پراگماتيك داشته است. در اسپانيا ما ناظر كنترل شركت هاي چند مليتي بر صنايع بزرگ، رشد شركت هاي كوچك و متوسط و تسلط بانك هاي بزرگ بوده ايم. در آرژانتين شركت هاي بزرگ، چه داخلي و چه خارجي حاكم بوده اند. در كره شركت هاي بزرگ داخلي از قدرت بيشتري برخوردار بوده اند. ديگر اين كه اسپانيا (به ويژه در سال هاي اخير) مثبت ترين برخورد را با اتحاديه هاي كارگري و در قطب مخالف، كره در مجموع سركوبگرانه ترين رويكرد را داشته است.
كساني كه بينشي ناسيوناليستي دارند و خواهان توسعه درون زا هستند مدل كره را ترجيح مي دهند آنها كه از مالكيت خارجي هراسي ندارند احتمالاً از مدل اسپانيا حمايت خواهند كرد. همچنين مشاهده شد كه شركت هاي كوچك خانوادگي مي توانند كارآمد و نوآور باشند، لذا نهادهاي سنتي هميشه منفي نيستند.
نتيجه گيري پاياني
در فصل نهايي كتاب گي ين به سه پرسش مي پردازد. پرسش نخست اين است كه رشد كشورهاي كم توسعه در محدوده اقتصاد جهاني تا چه حد امكان پذير است. رشد كره جنوبي و اسپانيا بسيار چشمگير بوده است. آرژانتين، علي رغم برخورداري از جمعيتي تحصيلكرده نتوانسته است ازاين نيرو براي نوآوري بهره گيرد. البته در موفقيت كره و اسپانيا نبايد اغراق كرد. سيستم مالي كره در بحران است. در اسپانيا نرخ بيكاري بسيار بالا بوده است. مقايسه ديگر اين است كه در كره و اسپانيا نابرابري در توزيع درآمد كمتر از آرژانتين است. سيستم جهاني، به اعتقاد گي ين، نه الزاماً عقب ماندگي آفرين است و نه هميشه توسعه به ارمغان مي آورد. كشورهاي «جهان سوم» نمي توانند و نبايد بكوشند خود را «مستقل» و منزوي كنند. اين كشورها بايد سعي كنند وابستگي را به همبستگي مبدل سازند. رشد كره جنوبي بدون وام گيري، چه مالي و چه تكنولوژيك، از ساير كشورها ناممكن بود. در بسياري موارد رشد صنعتي كره محصول يادگيري و اقتباس و نه نوآوري بوده است. البته اخيراً كره، به ويژه در صنايع الكترونيك اختراعاتي داشته است. لااقل در سال هاي آغازين روند صنعتي شدن، رقابت كره اساساً در محدوده توليد كالاي ارزان (و نه مرغوب) بوده است. صادرات كره گاه سودآور نبوده اند و بازار داخلي كه در آن قدرت انحصاري شركت هاي كره اي به آن اجازه مي دهد قيمت ها را بالا نگاهدارد، زيان بازار خارجي را جبران كرده است. البته اخيراً شركت هاي كره اي بيشتر در تكنولوژي سرمايه گذاري مي كنند و به توليد كالاهاي مرغوب تر روي آورده اند. در اين چارچوب، اگر شركت هاي كوچك و متوسط حضوري مؤثرتر در اقتصاد اين كشور داشتند مي توانستند نقشي مثبت ايفا كنند. درباره اسپانيا مي توان در نگاه نخست ابراز داشت كه رشد اسپانيا از نوع «وابسته»  بوده است. اسپانيا هنوز بودجه زيادي وقف تحقيق تكنولوژيك نمي كند. اما در مجموع ناكارآمدترين شركت هاي اسپانيا شركت هاي دولتي بوده اند. سرمايه خارجي در اسپانيا نسبتاً هزينه زيادي صرف آموزش كارگران اسپانيايي كرده است. نكته جالب ديگر اين كه شركت هاي متوسط بيش از شركت هاي كوچك و بزرگ به آموزش و افزايش تخصص توجه داشته اند. اين شركت ها به صادرات كالاهاي مرغوب روي آورده اند. اسپانيا اخيراً خود به صادرات سرمايه مبادرت ورزيده است. در مجموع مي توان گفت اسپانيا توانسته است از قفس وابستگي رها شود و به سوي همبستگي گام بردارد. در آرژانتين اما نقش سرمايه خارجي و داخلي چندان مثبت نبوده است. بايد به اين نيز توجه داشت كه ليبراليزاسيون نسنجيده و حركت شتابان به سوي بازار، چنان كه تجربه آرژانتين در دهه ۱۹۹۰ نشان داد مي تواند نتايجي نامطلوب داشته باشد.
پرسش دوم اين است كه آيا جهاني شدن با خود هماهنگي و همگوني به همراه خواهد آورد و يا چندگانگي؟ گي ين مي گويد: در تحليل نهايي، جهاني شدن با چندگانگي ملازمت دارد. كشورها مي توانند و بايد از سنت هاي خود بهره گيرند.
پرسش نهايي اين است كه كدام ساختار سياسي (نظام خودكامه و متمركز و يا نظام دموكراتيك و مبتني بر اجماع وسازش) با توسعه همخواني دارد. برخي از نظريه پردازان با اشاره به سنگاپور، شيلي، كره جنوبي و چين، اظهار داشته اند كه نظام سياسي چندان مهم نيست و علاوه بر اين نظام هاي سياسي متمركز و غيردموكراتيك موفق تر بوده اند. حكومت هاي متمركز، مطابق اين نظر مي توانند با سهولت بيشتري تصميم گيري هاي دشوار و دردناك را به اجرا درآورند. گي ين مي گويد بايد به دو نكته توجه داشت: نخست اين كه حكومت هاي نوپاي دموكراتيك به اين دليل با دشواري اقتصادي روبه رو شده اند كه حاصل بحران و انقلاب بوده اند بحراني كه حكومت هاي ديكتاتوري آفريده اند و در نتيجه آن سرنگون شده اند. حكومت هاي نوپاي دموكراتيك غالب مشكلات را از دوران ديكتاتوري به ارث مي برند. سركوب نه تنها از نظر انساني نامطلوب است، از نظر اقتصادي نيز هميشه توسعه آفرين نيست. جهاني شدن مستلزم حركت اطلاعات است و اين غالباً با ديكتاتوري سازگار نيست. علاوه بر اين اسپانيا و پرتغال دو نمونه جالب رفرم همزمان سياسي و اقتصادي اند. هر دو كشور تا دهه ۱۹۷۰ حكومت هاي ديكتاتوري داشته اند و در زمره عقب مانده ترين كشورهاي اروپايي بودند. نكته ديگر اين كه اگر چين تاكنون تجربه موفقي (درمقايسه با روسيه) بوده است نه ناشي از ديكتاتوري بلكه به دليل اجتناب از «شوك درماني» در چين بوده است. چين رفرم تدريجي نظام اقتصادي را پذيرا شد.
در اروپاي شرقي نيز كشورهايي كه از «شوك درماني» احتراز كرده اند (مانند مجارستان و لهستان) و به رفرم تدريجي روي آورده اند در مجموع موفق تر بوده اند.
رفرم و حركت تدريجي، چه در عرصه سياست و چه در عرصه اقتصاد، معمولاً نتيجه اي سازنده تر از تحولات سريع و انقلابي داشته است

بين الملل
آب و كشاورزي
اقتصاد
انرژي
بازار
بانك و بورس
حمل و نقل
|  آب و كشاورزي  |  اقتصاد  |  انرژي  |  بازار  |  بانك و بورس  |  بين الملل  |  حمل و نقل  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |