ميزگرد نقش رسانه ها در تحقق حقوق انساني زنان
رسانه ها و هويت بخشي به زنان
|
|
اشاره: رسانه هاي گروهي از ابزارهاي مهم فرهنگ سازي هستند و نقش بسيار مهمي در رشد آگاهي هاي عمومي، تصحيح نگرشها و ارتقاء فرهنگ جامعه دارند. رسانه ها قابليت اين را دارند كه چهره اي را مخدوش كنند، به فراموشي بسپارند يا اينكه آن را چنانكه هست مطرح كنند و يا با معرفي شخصيت، هويت و نقش سازنده، نگرشهاي نادرست را تصحيح كنند. نقش مهم رسانه ها در فرهنگ سازي و تأثير اين ابزار بر توده جامعه و اينكه فرايند احقاق حقوق زنان نزديكي بسياري با نوع نگرش و برخورد افراد جامعه نسبت به نقش و جايگاه زنان دارد، در كنار ضرورت ارائه يك شناخت روشن و شفاف از نقش و جايگاه زنان در فرايند توسعه و راههاي دستيابي به الگوهاي مطلوب براي تدوين سياستها و برنامه هاي مربوط به مسايل زنان در اين مقاله مورد بررسي قرار گرفته است.
مريم غفاري
نقش رسانه در جامعه چيست؟ چه اهدافي را براي توسعه جامعه دنبال مي كند؟ جايگاه زن در جامعه كجاست؟ نقش هايي را كه جامعه برايش طراحي كرده نظير مادري، همسري، شهروندي حتي معلمي و... پيوندشان در كجا صورت مي گيرد؟آيا نقطه تلاقي وجود دارد؟ اگر هست نتيجه آن چه خواهد بود؟ آيا منجر به حذف يكي و يا ادغام يكي در ديگري خواهد شد و يا اينكه عاملي خواهد شد براي تقويت حركت ديگري. شايد هم هيچكدامشان نقش فزاينده ندارند بلكه بر هم اثرگذار هستند. هر يكي بر ديگري آنقدر اثر خواهد داشت تا حركت آن را تسريع كند. نژادبهرام با مقدمه فوق در خصوص جايگاه ويژه زنان، در مورد نقش تربيتي زنان در جامعه گفت: اگر وزن نقش مردان در جامعه را فقط به عنوان عضوي از اعضاي جامعه يك بگيريم وزن نقش زنان را بايد دو بگيريم. چون آنها، هم عضو جامعه هستند و هم توليد كننده ساير اعضاي جامعه، پس نقش آنها اثرگذارتر از ساير نقشهاست. از اين بابت آنها در كاركرد توسعه يك جامعه مي توانند گامهاي مؤثرتري را بردارند. اگر بخواهيم ابعاد توسعه را به فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي تقسيم كنيم، زنان در هر يك از بخشها آنقدر توانمند هستند و قابليت دارند كه بتوانند اثرگذار باشند و رابطه خودشان را با آن نقشي كه در حوزه هاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي بر عهده مي گيرند تعريف بكنند.
وي سپس به تعريف جايگاه رسانه در جامعه پرداخت و گفت: رسانه، نهادي حاصل دموكراسي است و در جوامع مدرن توليدكننده دموكراسي و بستر مناسبي براي توسعه مردم سالاري است. نهادي است كه مي خواهد نقش اطلاع رساني، الگوسازي و هويت سازي را در جامعه ايفا كند و براي خودش تعاريف ويژه اي از نهادسازي و ملت سازي دارد. در حقيقت جامعه از زماني كه از مرز توده اي شدن خارج و به حالت ملت سازي نزديك مي شود در واقع نقش هاي افراد جامعه در درون آن نهادينه مي شود. در اين مرحله رسانه است كه به عنوان واسطه وارد قضيه مي شود و توانايي جامعه را در اين دوره گذار مورد تأييد قرار مي دهد تا آن را به گام هاي جلوتري در توسعه هدايت كند. در اين بستر با چند عامل اساسي روبه رو هستيم. مهمترين بخش آن يك جامعه سازماني است كه نهادهاي مختلفي اعم از نهاد خانواده، احزاب، گروه ها، تشكل هاي غيردولتي و خودرسانه به عنوان يك بخش از نهادهاي جامعه مدني، نهادهاي سياسي و نهادهاي اقتصادي در آن فعال هستند. پايه نهادهاي اجتماع را خانواده تشكيل مي دهد. خانواده است كه مي تواند تعاريف اساسي در اختيار ساير بخش هاي نهادي جامعه قرار دهد، برنامه ريزي جامعه را به دست بگيرد. اين پايه اصلي جامعه با توجه به نقش مديريت زنان در خانواده مطمئناً در حوزه زنان بيش از مردان تعريف خواهد شد.
وي در ادامه با طرح اين پرسش كه زن در كجاي جامعه قرار دارد و جايگاه رسانه در جامعه كجاست و رابطه اين دو چگونه است؟ گفت: رابطه اينها در دو بخش قابل تعريف است رابطه رسمي و غيررسمي. در رابطه رسمي زنان به عنوان مخاطبان نهادهاي رسانه اي قرار دارند، اين رسانه ها شامل رسانه هاي نوشتاري، تصويري، گفتاري، شنيداري و حتي الكترونيكي و مجازي است. از طرف ديگر بخشي از توليدكنندگان اين رسانه ها كه توليد اطلاعات مي كنند، يا سازمان رسانه را مي سازند خود زنان هستند اين ارتباط رسمي آنهاست. اما زنان ارتباط فرعي هم با رسانه ها دارند، در دامنه اين تعريف زنان به عنوان مادر، همسر و به عنوان پايه نهادين جامعه و خانواده اين توانايي را دارند كه ساير افراد جامعه را هم به عنوان مخاطب رسانه ها تحت تأثير قرار دهند. در حقيقت رسالت رسانه كه تأثيرگذاري بر مخاطبان و ارائه پيام به مخاطبان است با حضور زنان شدت بيشتري مي گيرد، چرا كه هم گروه زنان را تحت الشعاع قرار مي دهد و هم مي تواند با ساير اعضاي نهاد خانواده اين ارتباط را برقرار بكند. اين دو رابطه، اين فرصت را به زنان مي دهند كه بتوانند كاركردهاي جديدتري را براي رسانه ايجاد بكند. به نظر مي رسد زنان با توجه به رابطه رسمي كه با رسانه دارند در حقيقت خوراك رسانه را هم تعريف مي كنند يعني زنان مخاطب رسانه هستند بايد جذابيتي در رسانه باشد تا بتوانند لمسش كنند يا با آن ارتباط برقرار كنند، ضمن اينكه مسائل را به شكل عمومي مورد توجه قرار مي دهند. در كل يك سري مسائل اختصاصي مربوط به جامعه زنان هم وجود دارد. رسانه اي كه توانايي پاسخگويي به اين بخش از نيازهاي جامعه زنان را داشته باشد مطمئناً بيشتر از بخش هاي ديگر مورد توجه قرار مي گيرد و مخاطبان بيشتري را جذب مي كند.
رسانه بايد باور كند كه نقش زنان را نمي تواند ناديده بگيرد در غير اينصورت ۵۰ درصد از نيازهاي جامعه اش را پاسخ نگفته است. اين نيازها اعم از نيازهاي خريداري يعني مبادله هزينه و كالا است يا در ارتباط با تأمين، چون رسانه مثل يك بازار است كه بايد كالاي مورد نياز مخاطبش را داشته باشد منتهي به شكل پيام و داده اين كار را انجام مي دهد. حالا اين بازار اگر براي نصف مشتري هايش جنس نداشته باشد و يا محدود و ناقص باشد، مشتريان متوجه محروميتي كه در جامعه براي آنها وجود دارد، مي شوند. اگر رسانه در انتقال پيام زنان و مطالبات آنها كاهلي كند، رسالت رسانه از دو جهت مورد خدشه واقع مي شود. يكي اينكه بخشي از مخاطبان خودش را ناخودآگاه از دست مي دهد چون يكي از ويژگي هاي رسانه روز آمدي و ارتباط مداوم با مخاطبانش است و دوم اينكه در انجام رسالتش كوتاهي كرده است، بنابر اين رسانه مجبور است باور بكند بخشي از مخاطبانش را زنان تشكيل مي دهند، زناني كه روزبه روز نسبت به مسئوليت هاي اجتماعي خود واقف تر مي شوند و انتظار دارند كه در روند اجتماعي شدن و جامعه پذيري جريان مسئوليت پذيري يك جانبه نباشد.
به طوركلي در شرايط اجتماعي فعلي زنان از ميزان تحصيلات بالايي برخوردار شده اند و بالطبع ميزان استفاده از ابزارهاي الكترونيكي و مكانيكي روزبه روز افزايش پيدا كرده است. امروزه ميزان كساني كه جوياي كار هستند روزبه روز در حال افزايش است و به ارقام ۱۸ تا ۲۰ درصدي نزديك مي شود. اين فرآيند ما را وادار مي كند كه نگاه جديدتري به مجموعه مسائل داشته باشيم و خودمان را از راهكارهاي محدود و كوتاه دور كنيم و به راهكارهاي عميق تر و وسيع تر فكر كنيم. نكته ديگر بحث اعتمادزايي اجتماعي است. به نظرم رسانه از اين منظر هم بايد به نقش زن توجه كند و بداند كه زنان در توسعه رسانه ها و تقويت جايگاه آنها نقش مؤثري دارند. از اين بابت كه فرآيند اعتمادزايي را جامعه زنان تقويت مي كنند. مهمترين بخش در نظامهاي مردم سالاري اين است كه بتوانند جامعه را به سمتي از اعتمادزايي مطمئن هدايت كند اين كار با حضور زنان مطمئن تر صورت مي گيرد.
در واقع اين فرايند اعتمادزايي منجر به سالم سازي فضاي اجتماع مي شود. زن با آموزش ديدن از رسانه مي تواند آن را در لايه هاي جامعه كه فرزندانش و همسرش هستند نهادينه كند. بسياري از تغيير و تحولاتي كه امروزه شما در خانواده هاي مختلف جهان مي بينيد ناشي از تحولاتي است كه در انتقال پيامها از سوي رسانه هاي عمومي كشور صورت مي گيرد.
با توجه به ويژگي هاي زنان، آنها بايد به عنوان سرمايه هاي اجتماعي بيش از پيش مورد توجه قرار بگيرند و بدانند كه در تعامل با ساير سرمايه هاي اجتماعي كه رسانه هم بخشي از آن است قابليت آن را دارند كه تغييرات بسيار جدي و شگرف را در جامعه خودشان به وجود بياورند.
در ادامه اين نشست نژادبهرام در خصوص بحث جهاني شدن گفت: جهاني شدن يك فرايند كوتاه مدت نيست. ضمن اينكه ايده آل جامعه بشري است يك وحشتي را هم در بشر ايجاد كرده است. در اينجا دو بحث مطرح مي شود: يك بحث جهاني سازي است و ديگري جهاني شدن. جهاني سازي فرايندي است كه بر آن اعمال مي شود و تحت تأثير يك فشاري اين واقعه به وقوع مي پيوندد اما جهاني شدن يك فرايند درون زا است، طبيعتاً جامعه بشري با آن تلفيق بسيار نزديكي پيدا خواهد كرد. به نظر من رسانه در فرآيند جهاني شدن دو نقش اساسي دارد: يكي اينكه خودش توليدكننده اين فرايند است با توليد پيامهاي مختلفي كه در اين زمينه مي دهد و ديگر اينكه با توجه به تحولاتي كه در حوزه ارتباطات به وقوع پيوسته و رسانه ديگر از حوزه ملي و منطقه اي خارج و در حوزه بين المللي مورد توجه قرار بگيرد.
رسانه عمليات جهاني شدن را تسريع مي كند
بنابر اين رسانه خودش هم از اين فضاي جهاني شدن برخوردار مي شود. اگر جهاني شدن را نهايت قضيه ببينيم، جايگاه زنان را به عنوان تسريع كننده يك فرايند تقويت و توانمند شدن رسانه ها در نظر بگيريم، اين رسانه است كه بحث جهاني شدن را در درون جوامع توليد مي كند. زنان به دليل رابطه دوطرفه اي كه با رسانه دارند خيلي سريع تحت تأثير فرايند جهاني شدن قرار مي گيرند.
يكي از موانع جدي كه در حال حاضر در كشور ما موجود است موانع اجتماعي است كه فرهنگ اقتدارگرايي هم به آن اضافه شده است.
مورد ديگر ساختار سياسي و نوع مدل حكومتهاست كه آيا تمركزگرا هستند يا متكثر. اصولاً كشورهايي كه به صورت متمركز اداره مي شوند مايل به مشاركت سياسي مردان و زنان نيستند اما وقتي مي خواهند زنان را از جامعه حذف كنند با همان معيارهاي اجتماعي حذف مي كنند و بنابراين از مشاركت زنان جلوگيري مي كنند. يك مانع جدي اقتصادي هم داريم در واقع به وسيله وابستگي اقتصادي زنان به مردان كه به نوعي اختيار زنها را به دست مردان مي دهند.
ما چطور مي توانيم در چيزي تغيير ايجاد بكنيم كه اصلاً اختيارش را نداريم؟ آيا ما مي توانيم تغييرات فرهنگي را كه در واقع پيش زمينه تغييرات است ايجاد بكنيم در حاليكه هيچ دستي در فرهنگ و فرهنگ سازي نداريم؟
متأسفانه در كشور ما پويايي بين نسلي يا پويايي قشري براي زنان وجود ندارد، در هر طبقه اي كه مردان باشند زنان هم تابع همان طبقات هستند. بنابراين يكي از تغييراتي كه بايد باشد اين است كه من چطوري مي توانم خودم طبقه اجتماعي خودم را تغيير بدهم بدون اينكه اين طبقه اختيار تغييرش وابسته به يك مرد باشد.
وزير امور زنان افغانستان نيز در اين ميزگرد با اشاره به اثرات و پيامدهايي كه جنگ در اين كشور براي زنان به دنبال داشته گفت: دو كشور افغانستان و ايران در طول تاريخ بنابر اعتقادات مشترك، دين مشترك و بالاخره زبان مشترك روابط نيكي را با هم داشته اند تمام زناني كه در ممالك جهان سوم زندگي مي كنند مشكلات مشابهي دارند. البته مشكلات ما مضاعف است به خاطر اينكه ما يك جنگ فرسايشي بيست ساله و يك بي سر و ساماني را سپري كرديم. متأسفانه با هر تغيير و تحولي كه از لحاظ سياسي در اين مدت در افغانستان به وجود آمد بيشترين آسيبها و صدمات را زنهاي افغانستان متحمل شدند و خشونتهاي زيادي نسبت به زنها اعمال شد.
هرچند زنها در برافروختن اين جنگها هيچ سهمي نداشتند اما متأسفانه بيشترين خشونتها بر زنهاي افغانستان كه در لايه هاي مختلف اجتماعي زيست داشتند وارد شد. جنگ جز بدبختي هيچ دستاوردي ندارد. خانواده ها متلاشي شدند، نان آوران خانواده از بين رفتند و مادرها بدون فرزند شدند و به نوعي پراكندگي و از بين رفتن معيارها و ارزشها در جامعه افغانستان محسوس شد. حدود ۶ ميليون مهاجر افغانستان در تمام نقاط جهان داريم بيشترين مهاجر ما در دو كشور همسايه ما ايران و پاكستان زندگي مي كنند. ۸۰ درصد از اين مهاجرين را با كمال تأسف زنها و اطفال تشكيل مي دهند. زندگي در محيط هجرت مشكلات بي شماري را هم بر ملت و دولت ميزبان پناهنده ها و هم در زندگي خود پناهنده ها ايجاد مي كند.
وزير امور زنان افغانستان از دستاوردهاي جنگ به ازدواج هاي اجباري، پائين آمدن سن ازدواج دختران، اسارت و قاچاق زنان اشاره كرد و گفت: عده اي از زنان در طول اين مدت به علت فقر ناچار شدند در كارهاي غيرقانوني مثل قاچاق مواد مخدر سهيم شوند. وي اظهار اميدواري كرد كه با تعريف يك سيستم مشخص، زنان افغاني نيز بتوانند بر اين مشكلات فائق آيند.
عكس از : مسعود خامسي پور
|