اشاره: لاله اسكندري متولد ۱۳۵۴ و از بازيگران جوان سينما است. او در عين حال كه در زمينه معماري داخلي فعاليت مي كند در كنار آن به كارهاي تصويري همچون گرافيك و عكاسي نيز علاقه مند است. در كارنامه بازيگري او مي توان به فيلم هاي «متولد ماه مهر» (احمدرضا درويش) و «شراره» (سيامك شايقي) و سريال «خاك سرخ» (ابراهيم حاتمي كيا) اشاره كرد. آخرين فيلم او «اين زن حرف نمي زند» ساخته احمد اميني است كه در آن در نقش الهه بازي سخت و در عين حال جذابي را به نمايش گذاشته است. با او به بهانه اين فيلم به گفت وگو نشسته ايم.
گفت وگو: آناهيد موسسيان
* هم در سريال «خاك سرخ» ابراهيم حاتمي كيا و هم در فيلم «اين زن حرف نمي زند» نقشتان در قسمت ها و لحظات زيادي شبيه به هم هست يعني به لحظات اين كه در هر دو جا با يك اتفاق تلخ روبه رو مي شويد كه زندگي تان را دگرگون مي كند و به هر حال مجبور به سكوتي ناخواسته مي شويد. فكر نمي كرديد در فيلم همان نقش قبلي را تكرار مي كنيد؟
-«خاك سرخ» خب يك فرصت كاملا استثنايي براي من بود و در عين حال كه تجربه غريبي بود، مدت يكسال مرا با خود درگير كرد، نزديك نه ماه فيلمبرداري داشتيم. بعد از سريال مدت يكسال و نيم كار نكردم. با پخش اولين قسمت «خاك سرخ» دعوت به كار در فيلم آقاي اميني شدم. اين كه اشاره كرديد اين دو نقش خيلي به هم نزديك است، بله در شرايطي خاص اين شباهت ها وجود دارد مثلا همان روبه رو شدن با تلخي ها ، پشت سر گذاشتن مصايب و بالاخره رسيدن به نوعي پختگي. اما ويژگي خاص نقش الهه اين بود كه ما دو وجه مهم را مي ديديم يكي زمان حال و سكوت او بود و ديگر گذشته اوست كه دختري پرشور و اكتيو است.
فلاش بك هاي فيلم هر چند كوتاه است و به بازيگر زمان زيادي نمي دهد اما براي من خيلي جذاب بود و اين كه چيزي كه از اول در فيلم مطرح بود و آقاي اميني هم بر آن تأكيد داشتند در فيلم هيچ قطعيتي وجود ندارد و همه چيز نسبي است و هر كس از زاويه نگاه خودش صحبت مي كند.
* به عنوان مثال؟
- مثلا وقتي كه پدر امير مقامي از الهه به عنوان دختري فرصت طلب و لاابالي صحبت مي كند به هر حال بايد اين تعاريف در بازي من هم نمود داشته باشد و رگه هايي از آن ديده شود.
* بله. مثلا آن صحنه چرخ زدن در روي صندلي در دفتر كار امير خيلي خوب بود.
-بله اين قسمت و فلاش بك هاي مختلف و پي درپي كه با آن روبه رو بودم بخش سكوت هم در فيلم خيلي مهم بود و همه از اول نگران اين سكانس ها بودند. سكوتي كه جنس آن با سكوتي كه در سريال خاك سرخ داشتم خيلي فاصله داشت و متفاوت بود.
*خانم اسكندري به هر حال شما نزديك ترين شخصيت به الهه هستيد و رفتارها و احساسات او را بيش تر مي توانيد توجيه و تعريف كنيد. زماني كه الهه با اين سه دوست مواجه مي شود به بدترين شخصيت ممكن علاقه نشان مي دهد تماشاگر دليل علاقه او را به بهروز نمي فهمد چون نه چهره و نه اخلاق و رفتار خوبي تأكيد بر مهره مار داشتن هم قانع كننده نيست.
- خب، سروش كه نمي توانست مورد علاقه او باشد. سروش هميشه يك جور آويزان بهروز است. حتي در فينال هم كه مي بينيد آن اتفاق مي افتد او به الهه مي گويد تو بهروز را از من گرفتي. ماني هم بالطبع شخصيتي كه دارد از آن دو نفر محجوبتر و قدتر است اين فرصت ابراز علاقه و حرف زدن براي او پيش نمي آيد و سروش هم البته جذاب است ولي اين وابستگي زياد به بهروز عملا به او فرصت هيچ چيز را نمي دهد و به همين دليل بهروز زودتر از همه به فكر ايجاد رابطه و مهيا كردن شرايط مي افتد و به هر حال خواهر او نيز زمينه چيني هاي زياد مي كند بهروز مدام كمك مي كند شيرين زباني مي كند به هر حال الهه را هم بايد درك كرد او زني تنها است و يك بچه دارد و مثل همه دختران و زنان نياز به محبت و يك سرپناه و خانواده دارد كه زندگي را شروع كند. به هر حال اين رابطه منطقي بود بهروز شايد جذاب نبود اما خودش را در دل الهه جا كرده بود.
|
|
* فيلمنامه «اين زن حرف نمي زند» خيلي پيچيده بود و بالطبع آن الهه نيز كه شخصيت محوري فيلم است بايد اين پيچيدگي را نشان دهد. شما بايد نقش زني را بازي مي كرديد كه يك وجه آن زن اغواگر است، وجه ديگرش زني بي پناه است به دنبال تكيه گاه و وجه ديگر آن نيز برخورد با مصيبت و سكوت اختيار كردن .براي اين نقش سخت آيا الگويي خاص داشتيد، اصلا چطور با اين نقش كنار آمديد؟
- خب به هر حال قرار بود رفتار الهه از نگاه و زاويه ديد ديگران تعريف شود و همين كار را دشوار مي كرد. مثلا وقتي پدر امير مي گويد او زني اغواگر بود من بايد به نوعي با رفتارم اين را نشان بدهم. الهه در هر صورت يك دختر معمولي است و اين مهم ترين نكته است. دختري است كه نه خوب مطلق است و نه بد مطلق و هيچ وقت يك بعدي ديده نمي شود او هم وجه زنانگي دارد و هم جدي است كه در كارش موفق باشد. بازي در اين نقش به اين خاطر سخت بود كه ما زمان كمي براي رسيدن به نقش داشتيم. اگر دقت كرده باشيد فلاش بك ها به سرعت مي گذرند و بازيگر زياد نمي تواند خود را نشان بدهد بنابراين هر حركت در عين حال كه بايد شمرده و از روي حساب باشد بايد به حس صحنه نيز نزديك باشد. نه الگوي خاصي نداشتم و كوشش مي كردم وقتي در صحنه هستم از خودم فاصله بگيرم و به الهه نزديك شوم.
خيلي از ويژگي ليلا و الهه را من اصلا ندارم ولي اگر قرار است كه يك نقش را بازي كنم او را با تمام ويژگي هايش مي پذيرم و به دنبال اين مي گردم تا دلايلي منطقي را براي توجيه رفتارهاي او پيدا كنم و آن وقت بازي در نقش راحت تر مي شود.
* شخصيت الهه براي شما چه ويژگي و جذابيتي داشت؟
- چيزي كه براي من قشنگ و جذاب بود رفتن به گذشته و آمدن به زمان حال بود. الهه به هر حال مسيري را از نقطه صفر شروع مي كند تا مثلا به نقطه ده مي رسد. در اين مسير او مصيبت هاي زيادي مي كشد و فشار زمان را تحمل مي كند حالا من واقعا نمي دانم چقدر توانستم اين شخصيت را بازي كنم و او را باورپذير جلوه بدهم.
* در نماي پاياني فيلم الهه را مي بينيم كه پس از آزادي از زندان در ميان جمعيت دست در دست پسرش راه مي رود اين الهه هم نوع نگاهش و هم لباس پوشيدنش با الهه اي كه قبلا مي شناختيم فرق دارد. به نظر درون الهه چيزي اتفاق افتاده كه به ما مي قبولاند آزادي براي او پايان خوش نيست.
- دقيقا. اشاره كرديد به نوع پوشش. لباس هايي كه براي من( در واقع الهه) در نظر گرفته بودند در دو مقطع زياد به چشم مي خورد. يكي زماني كه با امير بود و وقتي كه با بهروز آشنا مي شود در اين دوره ها از دو رنگ مختلف استفاده شده بود و چون فلاش بك زياد داريم به هر حال در گريم من هم تغييراتي بود. در سكانس آخر او به نوعي پختگي رسيده و تجربه هاي خوب و يا بد و تلخي ر ا كه از سر گذرانده در چهره اش نمايان است. او در واقع با زخمي كه درونش هست و به نظر هيچ وقت نيز التيام پيدا نخواهد كرد به درون اجتماع بر مي گردد. در اين سكانس رنگ روسري من هم سياه بود.
* در فيلم بهروز آدمي معتاد است، در سكانس پاياني فيلم نيز به نظر مي رسد كه به هر حال او در قبال پول يا گرفتن مواد الهه را به سروش فروخته و حالا قتل شكل گرفته، پس الهه چه توجيهي دارد كه مقابل رفتار اين آدم سكوت كرده اصلا چرا الهه حرف نمي زند؟
- معمولا زناني كه مرتكب قتل يا مواردي از اين قبيل مي شوند كه بالاخره پاي آنها به زندان كشيده مي شود رفتاري نزديك به سكوت را در پيش مي گيرند من خودم اقلا دو نمونه از اين زن ها را ديده ام كه اتفاقي اين گونه برايشان پيش آمده بود. بعضي از آنها خودكشي مي كنند، خيلي از آن ها دچار افسردگي مطلق مي شوند و هركس روشي را انتخاب مي كند. براي كسي مثل الهه، به نظر من زندگي با اين شرايط خيلي ناگوارتر و بدتر از مردن است. او آدمي است كه دو بار ازدواج كرده به هر حال شوهر اولش خودكشي كرده و اين براي او ضربه روحي است و از او بچه هم دارد. آشنايي دومش نيز با مردي كه قرار است با او ازدواج كند نتيجه اش اين حادثه تلخ مي شود. تمام اين ها ضربه هاي روحي سختي است كه الهه بايد تحمل كند او اگرچه خانواده دارد ولي با هزار اگر و اما و شايد روبه رو است. در حقيقت الهه دليل سكوتش اين است كه ديگر طاقت ادامه دادن را ندارد و مرگ را پذيرفته ولي خب وقتي مي بينيد كه قرار است ماني نيز در راه او قرباني شود به خاطر اين كه احساس دين نكند و بالاخره يك انسان است كه قرار است كشته شود اين بار لب به سخن باز مي كند و مسئله اي به اين تلخي را مقابل آن همه آدم بازگو مي كند. در جلساتي هم كه با آقاي اميني داشتيم به اين نتيجه رسيدم كه مردن براي الهه خيلي بهتر است تا زنده بودن و ادامه دادن اين زندگي شايد باور نكنيد من بعد از اين فيلم مدام بخش حوادث روزنامه ها را مي خوانم و الهه و وضعيت او و حتي سكوتش آن قدر هم چيز دور از ذهني نيست.