دوشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۷۴- Sep, 22, 2003
گفت وگو با «لاله اسكندري» بازيگر فيلم اين زن حرف نمي زند
سكوت بي پايان
زير ذره بين
چيزي كه براي من قشنگ و جذاب بود رفتن به گذشته و آمدن به زمان حال بود. الهه به هر حال مسيري را از نقطه صفر شروع مي كند تا مثلا به نقطه ده مي رسد. در اين مسير او مصيبت هاي زيادي مي كشد و فشار زمان را تحمل مي كند حالا من واقعا نمي دانم چقدر توانستم اين شخصيت را بازي كنم و او را باورپذير جلوه بدهم.
011696.jpg

اشاره: لاله اسكندري متولد ۱۳۵۴ و از بازيگران جوان سينما است. او در عين حال كه در زمينه معماري داخلي فعاليت مي كند در كنار آن به كارهاي تصويري همچون گرافيك و عكاسي نيز علاقه مند است. در كارنامه بازيگري او مي توان به فيلم هاي «متولد ماه مهر» (احمدرضا درويش) و «شراره» (سيامك شايقي) و سريال «خاك سرخ» (ابراهيم حاتمي كيا) اشاره كرد. آخرين فيلم او «اين زن حرف نمي زند» ساخته احمد اميني است كه در آن در نقش الهه بازي سخت و در عين حال جذابي را به نمايش گذاشته است. با او به بهانه  اين فيلم به گفت وگو نشسته ايم.
گفت وگو: آناهيد موسسيان
* هم در سريال «خاك سرخ» ابراهيم حاتمي كيا و هم در فيلم «اين زن حرف نمي زند» نقشتان در قسمت ها و لحظات زيادي شبيه به هم هست يعني به لحظات اين كه در هر دو جا با يك اتفاق تلخ روبه رو مي شويد كه زندگي تان را دگرگون مي كند و به هر حال مجبور به سكوتي ناخواسته مي شويد. فكر نمي كرديد در فيلم همان نقش قبلي را تكرار مي كنيد؟
-«خاك سرخ» خب يك فرصت كاملا استثنايي براي من بود و در عين حال كه تجربه غريبي بود، مدت يكسال مرا با خود درگير كرد، نزديك نه ماه فيلمبرداري داشتيم. بعد از سريال مدت يكسال و نيم كار نكردم. با پخش اولين قسمت «خاك سرخ» دعوت به كار در فيلم آقاي اميني شدم. اين كه اشاره كرديد اين دو نقش خيلي به هم نزديك است، بله در شرايطي خاص اين شباهت ها وجود دارد مثلا همان روبه رو شدن با تلخي ها ، پشت سر گذاشتن مصايب و بالاخره رسيدن به نوعي پختگي. اما ويژگي خاص نقش الهه اين بود كه ما دو وجه مهم را مي ديديم يكي زمان حال و سكوت او بود و ديگر گذشته اوست كه دختري پرشور و اكتيو است.
011698.jpg

فلاش بك هاي فيلم هر چند كوتاه است و به بازيگر زمان زيادي نمي دهد اما براي من خيلي جذاب بود و اين كه چيزي كه از اول در فيلم مطرح بود و آقاي اميني هم بر آن تأكيد داشتند در فيلم هيچ قطعيتي وجود ندارد و همه چيز نسبي است و هر كس از زاويه نگاه خودش صحبت مي كند.
* به عنوان مثال؟
- مثلا وقتي كه پدر امير مقامي از الهه به عنوان دختري فرصت طلب و لاابالي صحبت مي كند به هر حال بايد اين تعاريف در بازي من هم نمود داشته باشد و رگه هايي از آن ديده شود.
* بله. مثلا آن صحنه چرخ زدن در روي صندلي در دفتر كار امير خيلي خوب بود.
-بله اين قسمت و فلاش بك هاي مختلف و پي درپي كه با آن روبه رو بودم بخش سكوت هم در فيلم خيلي مهم بود و همه از اول نگران اين سكانس ها بودند. سكوتي كه جنس آن با سكوتي كه در سريال خاك سرخ داشتم خيلي فاصله داشت و متفاوت بود.
011702.jpg

*خانم اسكندري به هر حال شما نزديك ترين شخصيت به الهه هستيد و رفتارها و احساسات او را بيش تر مي توانيد توجيه و تعريف كنيد. زماني كه الهه با اين سه دوست مواجه مي شود به بدترين شخصيت ممكن علاقه نشان مي دهد تماشاگر دليل علاقه او را به بهروز نمي فهمد چون نه چهره  و نه اخلاق و رفتار خوبي تأكيد بر مهره مار داشتن هم قانع كننده نيست.
- خب، سروش كه نمي توانست مورد علاقه او باشد. سروش هميشه يك جور آويزان بهروز است. حتي در فينال هم كه مي بينيد آن اتفاق مي افتد او به الهه مي گويد تو بهروز را از من گرفتي. ماني هم بالطبع شخصيتي كه دارد از آن دو نفر محجوبتر و قدتر است اين فرصت ابراز علاقه و حرف زدن براي او پيش نمي آيد و سروش هم البته جذاب است ولي اين وابستگي زياد به بهروز عملا به او فرصت هيچ چيز را نمي دهد و به همين دليل بهروز زودتر از همه به فكر ايجاد رابطه و مهيا كردن شرايط مي افتد و به هر حال خواهر او نيز زمينه چيني هاي زياد مي كند بهروز مدام كمك مي كند شيرين زباني مي  كند به هر حال الهه را هم بايد درك كرد او زني تنها است و يك بچه دارد و مثل همه دختران و زنان نياز به محبت و يك سرپناه و خانواده دارد كه زندگي را شروع كند. به هر حال اين رابطه منطقي بود بهروز شايد جذاب نبود اما خودش را در دل الهه جا كرده بود.
011700.jpg

* فيلمنامه «اين زن حرف نمي زند»  خيلي پيچيده بود و بالطبع آن الهه نيز كه شخصيت محوري فيلم است بايد اين پيچيدگي را نشان دهد. شما بايد نقش زني را بازي مي كرديد كه يك وجه آن زن اغواگر است، وجه ديگرش زني بي پناه است به دنبال تكيه گاه و وجه ديگر آن نيز برخورد با مصيبت و سكوت اختيار كردن .براي اين نقش سخت آيا الگويي خاص داشتيد، اصلا چطور با اين نقش كنار آمديد؟
- خب به هر حال قرار بود رفتار الهه از نگاه و زاويه ديد ديگران تعريف شود و همين كار را دشوار مي  كرد. مثلا وقتي پدر امير مي گويد او زني اغواگر بود من بايد به نوعي با رفتارم اين را نشان بدهم. الهه در هر صورت يك دختر معمولي است و اين مهم ترين نكته است. دختري است كه نه خوب مطلق است و نه بد مطلق و هيچ وقت يك بعدي ديده نمي شود او هم وجه زنانگي دارد و هم جدي است كه در كارش موفق باشد. بازي در اين نقش به اين خاطر سخت بود كه ما زمان كمي براي رسيدن به نقش داشتيم. اگر دقت كرده باشيد فلاش بك ها به سرعت مي گذرند و بازيگر زياد نمي تواند خود را نشان بدهد بنابراين هر حركت در عين حال كه بايد شمرده و از روي حساب باشد بايد به حس صحنه نيز نزديك باشد. نه الگوي خاصي نداشتم و كوشش مي كردم وقتي در صحنه هستم از خودم فاصله بگيرم و به الهه نزديك شوم.
خيلي از ويژگي ليلا و الهه را من اصلا ندارم ولي اگر قرار است كه يك نقش را بازي كنم او را با تمام ويژگي هايش مي پذيرم و به دنبال اين مي گردم تا دلايلي منطقي را براي توجيه رفتارهاي او پيدا كنم و آن وقت بازي در نقش راحت تر مي شود.
011704.jpg

* شخصيت الهه براي شما چه ويژگي و جذابيتي داشت؟
- چيزي كه براي من قشنگ و جذاب بود رفتن به گذشته و آمدن به زمان حال بود. الهه به هر حال مسيري را از نقطه صفر شروع مي كند تا مثلا به نقطه ده مي رسد. در اين مسير او مصيبت هاي زيادي مي كشد و فشار زمان را تحمل مي كند حالا من واقعا نمي دانم چقدر توانستم اين شخصيت را بازي كنم و او را باورپذير جلوه بدهم.
* در نماي پاياني فيلم الهه را مي بينيم كه پس از آزادي از زندان در ميان جمعيت دست در دست پسرش راه مي رود اين الهه هم نوع نگاهش و هم لباس پوشيدنش با الهه اي كه قبلا مي شناختيم فرق دارد. به نظر درون الهه چيزي اتفاق افتاده كه به ما مي قبولاند آزادي براي او پايان خوش نيست.
- دقيقا. اشاره كرديد به نوع پوشش. لباس هايي كه براي من( در واقع الهه) در نظر گرفته بودند در دو مقطع زياد به چشم مي خورد. يكي زماني كه با امير بود و وقتي كه با بهروز آشنا مي شود در اين دوره ها از دو رنگ مختلف استفاده شده بود و چون فلاش بك زياد داريم به هر حال در گريم من هم تغييراتي بود. در سكانس آخر او به نوعي پختگي رسيده و تجربه هاي خوب و يا بد و تلخي ر ا كه از سر گذرانده در چهره اش نمايان است. او در واقع با زخمي كه درونش هست و به نظر هيچ وقت نيز التيام پيدا نخواهد كرد به درون اجتماع بر مي گردد. در اين سكانس رنگ روسري من هم سياه بود.
* در فيلم بهروز آدمي معتاد است، در سكانس پاياني فيلم نيز به نظر مي رسد كه به هر حال او در قبال پول يا گرفتن مواد الهه را به سروش فروخته و حالا قتل شكل گرفته، پس الهه چه توجيهي دارد كه مقابل رفتار اين آدم سكوت كرده اصلا چرا الهه حرف نمي زند؟
- معمولا زناني كه مرتكب قتل يا مواردي از اين قبيل مي شوند كه بالاخره پاي آنها به زندان كشيده مي شود رفتاري نزديك به سكوت را در پيش مي گيرند من خودم اقلا دو نمونه از اين زن ها را ديده ام كه اتفاقي اين گونه برايشان پيش آمده بود. بعضي از آنها خودكشي مي كنند، خيلي از آن ها دچار افسردگي مطلق مي شوند و هركس روشي را انتخاب مي كند. براي كسي مثل الهه، به نظر من زندگي با اين شرايط خيلي ناگوارتر و بدتر از مردن است. او آدمي است كه دو بار ازدواج كرده به هر حال شوهر اولش خودكشي كرده و اين براي او ضربه روحي است و از او بچه هم دارد. آشنايي دومش نيز با مردي كه قرار است با او ازدواج كند نتيجه اش اين حادثه تلخ مي شود. تمام اين ها ضربه هاي روحي سختي است كه الهه بايد تحمل كند او اگرچه خانواده دارد ولي با هزار اگر و اما و شايد روبه رو است. در حقيقت الهه دليل سكوتش اين است كه ديگر طاقت ادامه دادن را ندارد و مرگ را پذيرفته ولي خب وقتي مي بينيد كه قرار است ماني نيز در راه او قرباني شود به خاطر اين كه احساس دين نكند و بالاخره يك انسان است كه قرار است كشته شود اين بار لب به سخن باز مي كند و مسئله اي به اين تلخي را مقابل آن همه آدم بازگو مي كند. در جلساتي هم كه با آقاي اميني داشتيم به اين نتيجه رسيدم كه مردن براي الهه خيلي بهتر است تا زنده بودن و ادامه دادن اين زندگي شايد باور نكنيد من بعد از اين فيلم مدام بخش حوادث روزنامه ها را مي خوانم و الهه و وضعيت او و حتي سكوتش آن قدر هم چيز دور از ذهني نيست.

پيش پرده
تماشاگر بي حوصله
محمدرسول صادقي
چندي پيش براي تماشاي نمايش «تجربه هاي اخير» به سالن نو مجموعه تئاتر شهر رفته بودم. تعداد تماشاگران مشتاقي كه به ديدن اين نمايش آمده بودند آن هم در روز اول هفته تئاتر كشور- يكشنبه- كه در نزد اهالي تئاتر به «يكشنبه گدا» معروف است، مرا هم به تعجب و هم به وجد واداشت. وارد سالن نمايش شديم؛ سالني كه چيدمان محل استقرار تماشاگرش ديگرگون بود. به شكلي كه تماشاگران دور تا دور صحنه كه شامل يك ميز و چند نيمكت بود، مي نشستند و چشم به صحنه مي دوختند.تفسير درست شكل اين سالن شايد همان رخ به رخ باشد. زمان مي گذشت و تعداد زياد تماشاگران اين نمايش با عجله و كمي هم بي نظم روي صندلي ها مي نشينند. كارگردان رخ نماياند و از همه مي خواست به دليل خاص بودن نمايش تا انتهاي كار سكوت پيشه كنند. اين را گفت و رفت.
من در جنوبي ترين جاي صحنه مي نشينم. جايي كه سمت راستم يكي از بازيگران نمايش و سمت چپم مردي ميانسال نشسته است. مرد ميانسال كه انگار دفعه اول است به تماشاي تئاتر (آن هم از نوع آوانگاردش!) آ مده دسته كليدي در دست دارد كه مدام كليدها را به هم مي زند و ايجاد آلودگي صوتي مي كند (انگار، نه انگار كه كارگردان درخواست سكوت كرده بود!)
نمايش شروع مي شود. تماشاگران بيش از آنكه به نمايش توجه كنند، همديگر را برانداز مي كنند. بازيگران اما، كار خودشان را مي كنند. مرد ميانسال كنار دست من هم كماكان با دسته كليدش صدا درمي آورد. ديگري هم انگار تلفن همراهش را هنوز خاموش نكرده. (اين را از صداي موسيقي تلفنش فهميدم.)
زمان مي گذرد. حالا ديگر ۴۰ دقيقه از نمايش سپري شده، تماشاگران كه در چهره اغلب آنها رضايت ديده مي شود، خسته از سكون، مدام جا به جا مي شوند و صداي صندلي هايشان، خود به خود تبديل به يك سمفوني شده است! بازيگران اما هنوز كار خود را پيش مي برند و كمي بعد تر يكي از سالن مي رود (همان مرد ميانسال!) چند دقيقه بعد صدايي همه را مبهوت مي كند. چه شده؟ آه، چيزي نيست كيف دستي تماشاگري روي زمين ولو شده! و چند دقيقه بعد نمايش تمام مي شود.
تماشاگران ايستاده اند و چند دقيقه به تشويق گروه مي پردازند. با توجه به آنچه از نمايش ديده بودم در دل به كارگردان حق دادم كه در ابتداي كار همه را براي چيزي كه لازمه كارش بود، دعوت به آرامش و البته «سكوت» كند. خواسته اي كه شايد تحقق جدي آن تا پايان اجراهاي اين نمايش بر دل كارگردان نمايش بماند و من در اين بين به اين مي  انديشم كه چرا تماشاگر ايراني در حين تماشاي نمايش ها چندان حوصله ندارد و عجول است.
رفتار او با عرض شرمندگي، چندان متين نيست. اشكال كجاست؟ حتماً بايد بررسي شود. به هر حال آنچه خوانديد، مشتي بود نمونه خروار.

بازتاب
تقديس يا توهين
011706.jpg
اعتراض«روميك دانياليان» به نمايندگي جمعي از مسيحيان ساكن تهران درباره اجراي نمايش آندرانيك در تئاتر شهر
هر نمايشي وقتي پا در حيطه اجرا مي گذارد نظرات متفاوتي را به همراه خواهد داشت و هر تماشاگري به هر حال برداشت خود را از متن و شيوه كارگرداني خواهد كرد. حال اگر نظرات تماشاچيان يك نمايش خيلي به هم نزديك نباشد مي شود گفت كه حتماً در جايي اشكالي وجود دارد وگرنه نبايد چنين بشود و اين اشكال به طور مستقيم به نويسنده و بعد كارگردان برمي گردد.
مي دانيم كه هدف هر گروه اجرايي(موسيقي، تئاتر، تجسمي و...) نزديك كردن ذهن تماشاگران به منظور و هدف اجراكنندگان است و اگر غير از اين باشد مي توان بر هدف هر گروهي براي به نمايش گذاشتن اثرشان شك كرد و اصلاً به نفس ماجرا نااطمينان بود.
پس منظور نزديكتر كردن ذهن ها و هدايت آنها به كانال خاص و مورد نظر اجراكنندگان است. در نمايش آندرانيك تضادها و موارد حل نشده فراواني در جزئيات و كليات وجود داشت كه باعث برداشتهاي متفاوتي از متن و اجرا مي شد كه اكثراً از هم دور بودند. اما اجراي عمومي نمايش «آندرانيك»: زمان تاريخي نمايشنامه طبق متن سال ۱۳۲۱ ذكر شده؛ در اين زمان خاص بحبوحه درگيري كليساهاي كاتوليك و پروتستان بوده و در ارمنستان مذهب رسمي ،مذهب گريگوري است كه نزديك به فرقه «ارتودكس» است در حالي كه در اين نمايش گرچه مهاجران از ارمنستان به «رضاييه» آن زمان آمده اند اما داراي مذهب «كاتوليك» هستند. اين تعيين نوع مذهب از روي كشيدن صليب به خوبي پيدا است پس در شروع نمايش مشخص مي شود كه ما شاهد كليسايي هستيم كه مربوط به كاتوليك ها است ولي مواردي وجود دارد كه چنين مسأله اي را نقض مي كند، اين كليسا تركيبي است از كليساهاي كاتوليك و پروتستان و گريگوريان! اگر كليساي كاتوليك هاست پس چرا زير عكس مسيح كه با صليب تصوير شده صليبي ديگر وجود دارد؟
عكس مسيح با صليب به گونه اي كه در دكور صحنه وجود داشت مربوط به كاتوليك هاست ولي صليب تنها كه در زير عكس وجود داشت مربوط به «گريگوريانهاست» و تركيب اين دو نماد ،اشتباه بزرگي است و نشان از بي دقتي در چيده مان دقيق صحنه دارد.
از شواهد برمي آيد كه: «آندرانيك» داراي مذهب پروتستان است و حال چگونه مي شود كه در زمان اوج درگيري بين كليساهاي كاتوليك و پروتستان يك مذهبي پروتستان بتواند در كليسايي كاتوليك (اگر كاتوليك بوده) پناهنده شود و كشيش نيز چنان جانفشاني كند؟! البته از يك نظر مي تواند چنين اتفاقي در صورت استثنا بودن واقع شود و آن اين كه «آندرانيك» چون شاعر و هنرمند است فراتر از ديدگاه مذهبي قرار مي گيرد پس مي تواند در هر مكاني جايي داشته باشد و محبوب همگان باشد و ديگر اين كه به دليل ديدگاه هنريش، در بند مذهب نبوده و تفكري آزاد داشته پس هر جايي مي تواند منزل داشته باشد.
مطلب ديگر توهين بيش از حد سروان نسبت به كليسا است، چرا سروان اين همه توهين مي كند و اولياي كليسا اصلاً عكس العملي نشان نمي دهند؟! سروان مي توانست نرم تر از آنچه كه هست برخورد كند و در ضمن هيچگاه بانيان يك كليسا حتي اگر موارد امنيتي در ميان باشد اجازه اين گونه توهين ها را آن هم در صحن مقدس كليسا نمي دهند، حتي اگر جانشان نيز در خطر باشد، مطمئن باشيد فرد خاطي را از كليسا بيرون خواهند كرد. چرا كه اعتقاداتشان آنقدر قوي است كه از هيچ چيز جز خدا ترسي ندارند، در حالي كه در نمايش «آندرانيك» كشيش فردي ضعيف  و حقير نشان داده شد، حتي اگر قصد او نجات جان «آندرانيك» بود، كه چنين نيز بود مي توانست به گونه اي عمل كند كه متحمل اين همه توهين نشود. اين نكته را ديگر حداقل مسيحيان مقيم ايران مي دانند كه زمين كليسا را در هر ۷ سال يك بار غسل مي دهند تا پاكيزه و طاهر شود. آمدن با پوتين گلي به چنين مكاني غيرقابل بخشش است و كشيش مي توانست عكس العمل تندي داشته باشد در حالي كه او در اين نمايش بيش از حد ترسو نشان داده شد.
نكته اي ديگر اين كه اين گونه لباس كشيش مربوط به قرن ها قبل است و در آن تاريخ و حتي سالها قبل تر از آن پوشش كشيش اين گونه نيست و اين پوشش الان مربوط به راهبه هاست. و بعد اين كه كشيدن سيگار در كليسا از طرف هر كسي كه باشد ممنوع است و درست نيست حال اگر چنين كسي كشيش باشد كه اصلاً غيرقابل قبول است. او خيلي راحت  و بدون هيچ ناراحتي خود را خلع لباس كرد، كارگردان و نويسنده محترم بدانند خلع لباس راهب به همين سادگي نيست و داراي مراسم خاصي است، هيچ كشيشي اجازه ندارد اين چنين كاري را كه شما تصوير كرده ايد انجام دهد. آيا مي خواستيد نشان دهيد ايمان كشيش متزلزل است و او هيچ اعتقاد و احترامي براي لباس خود و صاحت مقدس كليسا قائل نيست؟ حتي اگر او ديگر به ايمان دروني رسيده باشد و در بند لباس نيز نباشد بايد براي ارزش هاي سمبليك احترام قائل باشد. در انتها ما ديديم كه يك كشيش به راحتي تمام هويت و اعتبار روحانيت دروني و بيروني خود را زير سؤال برد.
اما نكته اي ديگر كه نشان از اوج بي دقتي گروه اجرايي مي داد: اگر اين يك كليسا كاتوليك است كه از طرز صليب كشيدن چنين استنباطي مي شود در مذهب كاتوليك ازدواج كشيش ممنوع است حال چگونه است كه كشيش دختر دارد؟!
بهتر بود يك مشاوره در اين گونه موارد صورت مي گرفت تا اين همه اشكال به وجود نيايد؛ اشكالاتي كه در اين نمايش بعضاً تا حد توهين نسبت به جامعه مسيحي كشور صورت پذيرفته بود.

هنر
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |