سه شنبه ۸ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۸۱- Sep, 30, 2003
سخن گفتن از انسان
زير ذره بين
براي خود من شعر شورانگيزتر از داستان است چون در داستان نويسنده لااقل به طرحي انديشيده و از پيش شرايطي فراهم كرده تا داستان را باور كند. اما در شعر سهم ناخودآگاه بيش از خودآگاه است و خود شاعر نيز در لحظه سرايش نمي داند چه خواهد نوشت.
012056.jpg
شاپور جوركش
فرشاد شيرزادي
شاپور جوركش، شاعر و مترجم كار نوشتن خود را با ادبيات كودك و نوجوان شروع كرد. اما در ادامه به خلق شعر، ترجمه نمايشنامه و ديگر انواع ادبي پرداخت.
جوركش دستي هم در نقد ادبي دارد و شماري از شعرهاي شاملو را نيز از منظر نقد براي خوانندگان كالبد شكافي كرده است.
گفت وگوي ما با اين مترجم و شاعر از نخستين كتاب هايش آغاز مي شود:
* كار ادبي را با آثار كودك شروع كرديد در حال حاضر چقدر به آن كارها فكر مي كنيد. چه شد كه به فكر كار كودك افتاديد و چرا آن را رها كرديد؟
- دو سه سال قبل از انقلاب، تئاتر در شيراز فضاي باروري داشت. ديدارهاي سالانه با پيتر بروك، ويلسون، شوجي ترايما و حضور گروه هاي تئاتر لهستان، تئاتر نو چين و... در جشن هاي سالانه شيراز محيطي فراهم آورده بود كه محصول آن افرادي مثل محمود پاك نيت، امين تارخ، مهدي فقيه، افشاريان، گوهر خيرانديش، رحيم هودي، رادمنش، اسماعيل خاني و... بودند. سرپرستي تئاتر دانشگاه شيراز سه سال آخر قبل از انقلاب به عهده من بود كه بيش از ده نمايش را به صحنه برديم. در همان حال در تئاتر كودك تلويزيون هم هفته اي دو بار با كودكان ديدار داشتم. حاصل آن ديدارها چندين نمايشنامه، شعر و داستان كودكان است كه هنوز به عنوان خصوصي ترين يادگارها در گنجه مانده اند. بعداً فضاي پرشور و جوش زمانه، مجالي براي تئاتر نمي گذاشت. ضمناً فاجعه مرگ برادر كوچكم كه براي من مظهر هنر و فرهنگ بود چنان مرا متأثر كرده بود كه فضاي كار كودك نمي توانست رسانه خوبي براي آن باشد. طغيان ناچاري كه در هوش سبز هست حاصل آن توفان است. اما آن روح كودكي كه همه آثار ادبي جهان به نحوي مديون آن هستند اگر مغفول بماند يا فراموش شود، هنر ما ناقص است. اين كودك- زن- مرد، در همه انسانها نهفته است. فقط هنرمند صداهاي نهفته آنها را مي شنود و بيان مي كند و اگر به صداي اين كودك پشت كند، هنر از او مي گريزد. چيزي مثل فره ايزدي، با تاجي از كاغذي و قلمروي از كلمات.
* مي توانيد كمي از خودتان برايمان بگوييد؟ اين روزها چه مي كنيد. از شيراز چه خبر. دغدغه اصلي تان چيست؟ كتاب در دست انتشارتان چيست؟
- من با وجود آنكه در شيراز هستم دلتنگ شيرازم. شيراز، پچپچه ها و نارنج. شيراز شكيبايي و مدارا. خود من اصلاً شيرازي نيستم. اما راز جاودانگي اين شهر را مي دانم كه در تساهل و پذيرش و تواضع خود هميشه طيف گوناگوني از انديشه هاي متضاد را در خود جا داده و تحمل كرده، حافظ در كنار محتسب ،ملاصدرا در كنار عبيد. حالا هم، همين طور است. اما خودم آن تاج كاغذين را ديگر ندارم. شايد گناهي مرتكب شده ام. شايد مسن تر از آن شده ام كه با كودكي سركنم. شايد فكر مي كنم حرف هايم را در شعر زده ام. شايد فكر مي كنم فرهنگ ما به تفكر احتياج دارد كه دارم روي نقد بيشتر نيرو مي گذارم. اين روزها مشغول حروف چيني بوطيقاي شعر نو هستم. نگاهي ديگر به نظريه و شعر نيما. دو كتاب ديگر هم به زودي منتشر مي شود به اسم نظريه ادبي از افلاطون تا بارت، از ريچارد هارلند كه استراليايي است و نگاهي متفاوت و شرقي- غربي به سير نقد دارد و ديگري دموكراسي در هنر كه مجموعه مقالاتي در مبحث پسامدرنيسم است و هر دو كار با همكاري گروه ترجمه شيراز انجام شده است. غير از اينها، هشت داستان و نقد و نظر، كه ترجمه و تأليف است و يك كتاب ديگر به اسم من جادوگر بزرگي هستم.
* وضع نقد ادبي را در ايران چگونه مي بينيد؟
- يكي از دوستان شعر جوان امروز با من درد دل يا گله مي كرد كه در جريان داوري جايزه شعركارنامه بي انصافي شده. پرسيدم اگر شما بوديد چه كسي را كانديد مي كرديد گفت: فلان خانم شاعر را. پرسيدم آيا فكر مي كنيد كه همه دوستان شعر جوان بر اين كانديد شما متفق القول اند؟ خود من بارها از دوستان جوان نظرخواهي كرده ام و هر كدام نظرشان متفاوت بوده است. فرض كنيد پنج نفر هيأت داوران كارنامه هم نهايتاً نظريه خود را به عنوان پنج خواننده داده اند. پس نظر آنها در روند شعر نبايد مؤثر باشد. وانگهي چرا دوستان شعر جوان كه از نظر بنده آينده شعر را متحول مي كنند، خودشان يك جايزه تعيين نمي كنند و به شاعران دلخواهشان نمي دهند؟ پاسخ اين دوست جوان من اين بود كه: بالاخره جايزه كارنامه اعتبار ديگري دارد. پرسيدم چه اعتباري؟ توضيح داد: اعتبار گلشيري. گفتم: اعتبار زنده ياد گلشيري به جاي خود. اما داوراني هم كه به خواهش كارنامه حاضر مي شوند فشار خواندن بيش از صد كتاب شعر را به عهده بگيرند هم به اعتبار گلشيري است و هم اعتبار خودشان. به خاطر آنكه همه مي دانند منتقدي مثل آقاي حقوقي تا به حال در برابر هيچ وسوسه مادي قرار نگرفته فقط براي اينكه حرف دلش را بزند. منتقدي مثل آقاي سميعي در سن بازنشستگي هنوز دارد با تدريس گذران مي كند و به هيچ كسي سرفرو نياورده و هرگز به رفيق بازي و محفل نشيني تن نداده. به خاطر همين است كه حرفش براي همه سند است و اعتباري را كه شما مي گوييد از اين جا هم سرچشمه مي گيرد. آقاي سميعي يا هر يك از منتقدان ممكن است در اثر برخوردهاي موهن جوانان دلسرد شوند و كناره بگيرند. ولي اين كنار كشيدن به معناي آن نيست كه اصول شان حذف شده. اصول آنها در جامعه حضور دارد و اينان فقط سخنگوي آن اصول هستند. آقاي مجابي تا به حال قلم خود را در خدمت مطالعه شخصي قرار نداده و تجربه او اجازه نمي دهد چشم انداز آينده را در تب روزمرگي بسوزاند. با اين همه، احتمال خطاي داوران وجود دارد. اما اين خطا در حد يك اشتباه است. نه از سر غرض و منظور خاص.
شاعر ديگري مي گفت كه دفتر شعر تازه اش با توطئه سكوت روبه رو شده و بايد عليه منتقدان شكايت نامه اي تنظيم شود. فكر مي كنم بورخس است كه جايي گفته در شرق كارهاي ادبي نقد نمي شوند و همين نقد نشدن به بكر بودن آنها كمك كرده. ما در سرزميني زندگي مي كنيم كه هر كس در رشته خودش صاحب انديشه ها و تأملات ارزشمند ولي قدرناشناخته است. هزاران نفر در كويرهاي ايران سال هاي سال مشغول پياده روي هستند تا ستاره ها را رصد كنند يا تقويم و ساعت را تنظيم كنند. كسي چه مي شناسد آنها را؟ گرسنگي و تشنگي آنها را چه كسي جبران كرده؟ هزاران نفر روي پرنده هاي بومي ايران كار مي كنند و نگران انقراض آنها هستند. چه كسي به آنان توجهي كرده؟ آقاي عبدالحسين زرين كوب و همسرش عمري را در پژوهش گذراندند و دهها كتاب نوشتند. استانداردهاي علمي زنده ياد زرين كوب در تحقيقات تاريخي- ادبي- اجتماعي اش نه تنها مورد قدرداني قرار نگرفت بلكه به عنوان يك ميراث فرهنگي، به كمال شناسايي و منتقل نشد. جلال ستاري، بابك احمدي، داريوش شايگان و... معدودي از خيل منتقدان فرهنگي- ادبي يا اجتماعي ما هستند كه هنوز حرفهايشان در جامعه ما هضم نشده. دكتر براهني و آقاي دستغيب عمري را در اين كار گذاشته اند و هر كدام گوشه اي از كار را گرفته اند. اما از سويي اين كار دردسرآفرين نقد يك حرفه بي جيره و مواجب است و عليرغم اهميت آن، به عنوان يك كار غيررسمي شناخته مي شود و ازطرفي مي دانيم كه نقد از ملازمان يك جامعه ديالوگي است. در جامعه اي با ساختار مونولوگ طبيعي است كه به منتقد بهايي داده نشود. هر كس كاري هم در اين زمينه كرده خود جوش و ايثارگرانه بوده است. به همين جهت در فرهنگ ما كمتر موردي از نقد خلاق و راهگشا وجود داشته. آنچه به اسم نقد در ادبيات ما وجود داشته بيشتر جنبه تفسير و تأويل در خدمت وساطت بين هنرمند و جامعه بوده است. منتقداني كه بتوانند يك نحله نظام مند نقد را پايه گذاري كنند و خلاقيت هنرمندان را در مسيري روشن جهت دهند، نيازمند حمايت رسمي هستند تا فارغ بال از امور روزمره بتوانند شكوفايي هنر و فرهنگ را طراحي كنند. اما وقتي حتي طراحان صنعت هم نمي توانند از طريق حرفه خود ارتزاق كنند، وقتي كه «ايده» هيچ خريداري ندارد، چرا بايد در ادبيات منتظر معجزه باشيم.
نيما و هدايت دو هنرمندي بودند كه در عين ايجاد توليدات فرهنگي ناب، نظام فكري و ايده هاي تازه اي را هم به فرهنگ ما افزودند و به عنوان نظريه پردازان ادبي مطرح بودند. اما نيما خود را شهيد و قرباني دوره خود مي خواند و امروز بعداز شصت سال كه از كار نيما مي گذرد هنوز شناخت نسبت به كاري كه او كرد كامل نيست. اين تفكر و ايده اوست كه درواقع شهيد شده و نيما مي گويد «اميدوارم جوانان آينده انتقام خون مرا از اين ملت، كه خودم هم جزء آن هستم، بگيرند.» نيما به قول خودش: «بعد از سي سال كه مثل سگ شكاري كار كرده مي ميرد، مثل اين كه هيچ كاري نكرده.» اين نبود نظام نقد و نظر كه از نظر توريستي بورخس حسن فرهنگ ما محسوب مي شود، براي خودمان به قيمت هرز رفتن نيروهاي عظيم تمام شده است.
عمل نقد در فرهنگ ما مشغله اي مكروه و اخته است. چرا كه به نظر نمي رسد فرزند هيچ يك از منتقدان ما تمايلي به جانشيني و پر كردن جاي خالي پدر باشد و حاضر شود بي جهت خود را در لهيب لعن مدعياني قرار دهد كه هر يك براي خود ادعاي رسالتي دارند. با اين اوصاف بايد سپاسگزار افرادي باشيم كه در اين حال و روز كارهاي قابل توجهي ارائه داده اند. رامين جهانبگلو با كتاب موج چهارم، نغمه ثميني با كتاب هزارويكشب، جلال ستاري، كه در پژوهش هايش به نوعي نقد فرهنگ ما مستتر است، شاهرخ مسكوب با كتاب ادبيات و سرگذشت اجتماع و رسول حسين زاده، شهريار وقفي پور، كه نگاهي مستقل و موشكاف دارند، از جمله خيل عاشقان بي عار اين راهند.
از طرفي جامعه نيز نياز خود به نو شدن را در هر زمينه اي نمايش مي دهد. انبوه كتابهايي كه درباره پسامدرنيسم و فمينيسم انتشار مي يابد نشانه اين پذيرش است. در حالي كه پسامدرنيته و فمينيسم، در جامعه ما بيشتر جنبه تعارضي دارند و واكنشي هستند. اما نقد سنت هاي فرهنگي ادبي ما از اين نظر در اين مقطع زماني پايه اي هستند كه كهن الگوهاي رفتاري و اجتماعي ما را ساخته اند و هويت مردمان ما كه هنوز بيش از ۶۰% آنها در روستاها زندگي مي كنند، با آن آثار در تماس و تعامل اند و ناخودآگاه جامعه براساس آنها شكل گرفته است. استاندارد ادبيات شهري و ادبيات روستايي كه زنده ياد گلشيري بر آن تكيه داشته هنوز در هنرمندان سردرگمي ايجاد مي كند. چرا كه مبناهاي آن مورد ترديد است. بكرترين مضمون هاي داستاني چند ساله اخير نهايتاً پي مايه اي بومي و روستايي دارند. ماجراها حتي وقتي در شهر هم بگذرند با كدهاي بومي و روستايي قابل شناسايي اند. چون مدنيت ما بر اين اصول شكل نگرفته كه روستاهايمان مدني شوند، بلكه برعكس روستائياني كه به شهرها كوچ كرده اند، ناخودآگاه خود را با خود به شهرها آورده اند و اكثر ما به فاصله يكي دو نسل به روستا وصل هستيم. پس چرا بايد با تبليغ ارزش گذاري هايي مثل ادبيات روستايي، شهري، خود را از آثاري مثل اهل غرق، من سير نيستم، يا حتي معصوم هاي خود گلشيري محروم كنيم؟ از ساندويچ خوردن انتظار چه شعبده اي داريم؟
* شعر را بيشتر دوست داريد يا داستان را؟ چرا؟
اجازه بدهيد با تكرار دو نقل قول از ديگران پاسخ بدهم. رمان نويسي مي گويد: چون من رمان نويس ام خودم را از فيلسوف، قديس، دانشمند و شاعر فراتر مي بينم. چرا كه اينها همگي استادان اجزاء گوناگون انسان اند و نه هرگز كليت آن. براي دانشمند انسان يعني پاره اي از جسمي كه زير ميكروسكوپ مي گذارد و فكر مي كند انسان آن پاره مرده است.
فيلسوف فكر مي كند كه هيچ چيز جز انديشيدن فايده اي ندارد. قديس مي كوشد از جان خود براي توده ها خوراك روح مهيا كند. شاعر فقط به عواطف واحساس بها مي دهد. اما- به نظر اين رمان نويس- فقط در رمان و داستان است كه كتاب زندگي است و به يك معنا عهد عتيق و جديد هم داستان هاي بزرگي هستند كه آدم- حوا، سارا و ابراهيم، سليمان و مسيح قهرمان هاي آن هستند. داستان و رمان است كه از انسان زنده سخن مي گويد.
اما، از ديد يك شاعر كه روزگاري برنده جايزه نوبل هم شده بود شعر والاترين هنر است چرا كه چكيده تاريخ و فرهنگ انسان است. او معتقد بود كه اگر بخواهيم از تاريخ و هنر و فرهنگ يك قوم باخبر شويم، كافي است بهترين اشعار آن قوم را بخوانيم.
براي خود من شعر شورانگيزتر از داستان است چون در داستان نويسنده لااقل به طرحي انديشيده و از پيش شرايطي فراهم كرده تا داستان را باور كند. اما در شعر سهم ناخودآگاه بيش از خودآگاه است و خود شاعر نيز در لحظه سرايش نمي داند چه خواهد نوشت. اين خودآمدگي در داستانهايي هم كه آميزه شعر، داستان اند، جذبه هاي بيشتري ايجاد مي كنند.
* با كدام يك از شاعران و نويسندگان داخلي و خارجي نوعي قرابت ذهني احساس مي كنيد؟
- سنت اگزوپري به خاطر شازده كوچولو، اليوت به خاطر سرزمين ويران. چخوف به خاطر درد دل (اندوه) و اميلي ديكنسون را دوست دارم. اما با ميلان كوندرا احساس قرابت دارم. در شعر نيز ذكر اين خاطره شايد پاسخگوي سؤال شما باشد كه بعد از چاپ منظومه هوش سبز- كه انتشار آن ده سالي بعداز سرايش آن بود- خانم مينا دستغيب كه آن را خوانده بود به من گفت چه شباهتي بين اين كار و بلندي هاي ماچوپيچو هست! من اين كتاب نرودا را گير آوردم و خواندم. دقيقاً حس مشتركي بود و شبي كه اين منظومه را خوانده بودم، روح نرودا را در درخت افرايي كه روبه روي خانه ام بود احساس مي كردم.
از شعرهاي شگفتي كه هيچ گاه تأثيرش در من كم نمي شود، شعر بلند ايكور از گاوين بنتاك ترجمه زنده ياد ميرعلايي است.
* كارهاي آينده تان چيست؟
- كمي زندگي. دلم نمي خواهد فردا كه بانگي برآمد. بخواهم خواهش كنم جناب اجل اجازه هست نيلوفر را دوباره ببينم؟ اجازه هست يكبار ديگر درخت و رود را بشنوم و ببويم؟

داستان
012060.jpg
مشفق كاشاني: اصالت در شعر امروز فراموش شده است
اصالت در شعر امروز فراموش شده است، زيرا بعضي از شاعران در داوري ها و جشنواره هاي ادبيات، به آثار خودشان امتياز مي دهند و حق ديگران را ناديده مي گيرند كه اين كار، كم لطفي به ادبيات و مخاطبان است. اين گفته اي از مشفق كاشاني است. او اعتقاد دارد كه از ديگر علت هاي كم توجهي مردم به شعر، هجوم شعرهاي بي مفهوم و متوسط به بازار است كه به طرز قابل توجهي به ذائقه مخاطبان آسيب مي رساند. كاشاني به گفته خود، صريح سخن مي گويد: بايد بگويم متأسفانه در مملكت ما «شعر» به عنوان غريب ترين هنر مطرح بوده و هست، زيرا كساني با يدك كشيدن عنوان شاعر، به اين هنر ملي ضربه مي زنند و با اين بهانه منافع مادي خود را دنبال مي كنند. كاشاني كه در كارنامه خود «غزل هاي نقشبندان غزل» را دارد، اعتقاد دارد: اگر كتاب هاي « مهدي اخوان ثالث»، «فروغ فرخزاد»، «سهراب سپهري»، «شفيعي كدكني»،  «قيصر امين پور» و چند شاعر ديگر مرتب به چاپ هاي بعدي مي رسد، نشان دهنده درك عامه مردم از شعر خوب است و نبايد تصور كرد كه همين مخاطبان از هر كتاب شعر بي ارزشي استقبال مي كنند.
مشفق كاشاني در ادامه صحبت هاي خود مي گويد: گاهي ما در شوراي شعر وزارت ارشاد، بعضي از شعرها را براي آهنگ گذاري رد مي كنيم چون حتي قواعد اوليه شعري هم در آن رعايت نشده، اما مدعيان با اطمينان خاطر، كتاب هاي چاپ شده خود را ارائه مي كنند و با بيان اين كه آثار آنها از وزارت ارشاد مجوز انتشار گرفته است، در پي تبرئه خود بر مي آيند البته شورا هرگز تسليم اين ترفندها نمي شود، اما من متأسفم كه چنين آثار بي ارزشي اصولا مجوز انتشار مي گيرند. مشفق كه خود عضو شوراي شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است باور دارد: باب خيلي بدي در نشر شعر گشوده شده و آن چاپ كتاب با هزينه شاعر است، در اين ميان سوء استفاده هاي زيادي صورت مي گيرد كه بيان آنها را به مصلحت نمي بينم، در ثاني اين درست نيست كه هر كس پول دارد بتواند بدون طي مراحل كارشناسي، مطالب و اشعار ضعيف و بي مايه خودرا منتشر كند، در چنين شرايط نامساعدي چگونه مي توانيم انتظار داشته باشيم كه اقبال عمومي از شعر و ادبيات معاصر برنگردد؟
كاشاني از انحصارگرايي بعضي از چهره هاي ادبي در مراكز نشر و گردهم آيي هاي مربوط به ادبيات گله مي كند: سعدي، معاصر با شاعراني مانند «مجد همگر» و «امامي هروي» است، اين دو همواره با سعدي در تعارض بودند و در مواقع و مقاطع مختلفي، توانمندي هاي فكري و ادبي شيخ شيراز را از روي تعمد، نفي مي كردند، اما امروزه آوازه اي كه از سعدي در جهان باقي مانده، نشان مي دهد كه آن غرض ورزي ها راه به هيچ جايي نبرده است، اين موضوع بايد درس عبرتي براي باندهاي مافيايي ادبيات معاصر تلقي شود.
استاد مشفق كاشاني كه چندي پيش از سوي «كانون ادبيات ايران» مورد تجليل قرار گرفت، بر اين نكته تأكيد مي كند كه بايد شناسنامه زمان زندگي شاعر بر شعرش الصاق شود و حرفي از جنس زمان براي مخاطب به تحرير درآيد او مي گويد: در شعر نبايد حرف هايي خلاف واقعيت گفت، زيرا مخاطب همواره به دنبال واقعيت است و حتي در رويا هم سوسويي از واقعيت را دنبال مي كند.
ادامه سخن استاد كاشاني چنين است: تعجب مي كنم كه هنوز عده اي در برخي از انجمن هاي ادبي با موهاي ريخته و دندان هاي عاريه از «گيسوي يار» و «شب هجران» و عشق هاي كاذب مي گويند، واقعيت هاي ديگري در جهان امروز هست كه در شعر قابل طرح است و اين غفلت بزرگ، شعر و ادبيات را به انزوا مي برد، در حالي كه يك شاعر واقعي همواره در ميان مردم باشد، آسيب ها را درك كند و دردها را بفهمد و بنويسد.
اين غزلسراي معاصر كه اخيرا مجموعه شعر «سيرنگ» را براي دفاع مقدس منتشر كرده است، اضافه مي كند: در زمان ستمشاهي، استفاده از برخي واژه ها در شعر ممنوع بود و ناديده گرفتن اين دستورالعمل، تاوان سنگيني براي شاعران داشت، واژه هايي مانند: «شب»، «جنگل»، «تاريكي»، «چاه» و هر واژه ديگري كه تلويحا يا تصريحا سياه نمايي كند، اما من غزلي سروده بودم كه در بيان مفهوم سياه نمايي شده بود و نقش «راهبر» و «راهزن» را برابر دانسته بودم كه به خاطر همان شعر، به ساواك فرا خوانده شدم و حدود سه ساعت، مورد مواخذه و تنبيه رواني قرار گرفتم.
مشفق كاشاني زبان شعر را زبان استعاري مي داند: حقيقتا عده معدودي از جماعتي كه خود را شاعر مي نامند، در اين عرصه حرفي و مطلبي براي گفتن دارند.
اين شاعر كه ۶ مجموعه شعر با همراهي «محمود شاهرخي» در ارتباط با انقلاب اسلامي و دفاع مقدس از شاعران نسل اول انقلاب جمع آوري و منتشر كرده است، يادآور مي شود: جنگ، پديده اي بود كه همه شاعران را به نوعي با خود درگير كرد و اشعار پايداري به سه گروه ممتاز، خوب و متوسط قابل تقسيم بندي هستند.
مشفق كاشاني ادامه مي دهد: ما فقط توانستيم گوشه هايي از حماسه را بسراييم و بنويسيم و نمي توان گفت كه در اين عرصه، حجت بر شاعران و اهل قلم تمام شده است، اگر كسي مدعي است، بهتر است ادبيات پايداري در سطح جهان را مطالعه كند و ببيند كه حماسه ما چقدر بزرگ است اما كارهايي كه شده، همتراز با آن نيست، بنابراين بهتر است بعضي از شاعران، به جاي اين كه با بهانه هاي مختلف از آثار خودشان تقدير كنند، به فكر خلق آثار قوي باشند.
وي معتقد است: البته ايجاد آرامش خيال شاعر هم مطلب مهمي است كه در صورت ناديده گرفتن آن نمي توان از شاعر انتظار خلق شاهكار داشت، واقعا بعضي از شاعران جوان ما به بن بست رسيده اند و دائما حرف هاي يأس آلود را در شعرهاي خود تكرار مي كنند و شعر امروز، چهره مكدري به خود گرفته است.
مشفق كاشاني گفته هايش را اينگونه ادامه مي دهد: چه اشكالي دارد كه ما هم مثل كشورهاي خارجي، يك بنياد يا سازمان رسمي داشته باشيم تا به واسطه آن، تسهيلاتي براي افراد خلاق، قائل شويم.
مجتبي رحماندوست: بضاعت اهل قلم از ادبيات پايداري اندك است
بضاعت اهل قلم از ادبيات پايداري اندك است و در اين حيطه بايد كوشش بيشتري صورت بگيرد.
دكتر مجتبي رحماندوست، نويسنده و مشاور امور ايثارگران رئيس جمهوري با بيان اين مطلب گفت: آنچه اكنون به عنوان ادبيات پايداري، در دسترس مخاطب قرار گرفته، درواقع تناسب اندكي با حماسه اي كه آفريده شد، دارد.
اين نويسنده جانباز افزود: البته ممكن است در آينده آثار كيفي تر در اين زمينه خلق شود كه بي ترديد، مطلوب نظر و خواسته هاي نسل هاي بعدي خواهد بود كه اصولا جنگ ما را از نزديك نديده اند.
نويسنده و پژوهشگر ادبيات كودكان و نوجوانان: جفا به حقوق كودكان در ادبيات
حقوق كودكان بيشتر توسط بزرگسالان پايمال مي شود، بنابراين در رويكرد ادبيات به منظور ايفاي حقوق كودكان، جا دارد بيشتر و پيشتر به ادبيات بزرگسالان توجه شود.
محمد قصاع - نويسنده و پژوهشگر ادبيات كودكان و نوجوانان - با بيان اين مطلب گفت: ضروري است كه ابتدا فرهنگ بزرگسالان را بسازيم و براي اين كار نيازمند توجه به ادبيات اين گروه سني هستيم.
وي تاكيد كرد: البته ما بايد بچه ها را با حقوق خود آشنا كنيم تا اگر به مشكلي برخوردند، بدانند كه چگونه بايد از خود دفاع كنند و اين آشنايي سبب مي شود كه بسياري از مشكلات در نسل بعدي وجود نداشته باشد، بر همين اساس، ادبيات كودك و نوجوان به عنوان ابزاري مي تواند اين فرهنگسازي را انجام دهد.
قصاع با اشاره به زمان بر بودن نتيجه گيري در حوزه اجتماعي از طريق ادبيات تاكيد كرد: بحث ابقا و تحكيم حقوق كودكان، بحث اجتماعي است و جا دارد كه علاوه بر صاحبان قلم و نظريه پردازان اجتماعي نيز در اين حوزه تلاشي جدي از خود نشان دهند. مطرح كردن اين بحث به عنوان يك سوژه در حوزه ادبي نمي تواند حقوق كودكان را تامين كند.
عبدالجبار كاكايي: جشنواره هاي معتبر ادبي بر ادبيات كشور تأثير گذارند
جشنواره ها و همايش هاي ادبي در صورت معتبر بودن مي توانندبر علاقه مندان ادبيات و ادبيات يك كشور تأثيرگذار باشد.
عبدالجبار كاكايي شاعر و منتقد با بيان اين مطلب گفت: البته شرايطي براي موفقيت يك جشنواره مسابقه وجود دارد كه مي توان به شركت كردن تمام طيف هاي ادبي و فراهم بودن امكان داوري عادلانه اشاره كرد. همانطور كه در يك صفحه ادبي اثر خلق شده نقد مي شود در يك جشنواره نيز امكان ارزيابي و نقد اثر به گونه اي ديگر فراهم مي شود. نقد و بررسي آثار خلق شده بسيار مهم است.
وي در پاسخ به اين پرسش كه برگزاري همايش ها و جشنواره هاي ادبي در ايران را چگونه ارزيابي مي كنيد، اظهار داشت: اگر به دور از جنجال ها و هياهوهاي مسابقه به يك همايش يا جشنواره نگاه كنيم جشنواره هايي كه در كشور ما برگزار مي شود مانند تمام جشنواره هايي است كه در تمام دنيا در سايت هاي اينترنتي و مكان هاي ديگر برگزار مي شود و تنها فرق بين جشنواره ها ميزان اعتبار و معتبر بودن آنهاست.
اين شاعر با اشاره به اين مطلب كه حضور گسترده جوانان در يك جشنواره، نشان دهنده حركت آنها به طرف جلو است، اظهار داشت: گاهي در اين مسابقه ها عده اي براي گرفتن جايزه شركت مي كنند كه عمل چندان درستي نيست. اگر جشنواره ها و همايش ها محل گرد هم آمدن استعدادهاي جوان بشود بهتر است. يعني اين كه جوان احساس كند حضور در اين جشنواره مساوي با ارزيابي آثار اوست.
مهدي الماسي: گزيده اي از تمام ديوان هاي شعر فارسي منتشر مي شود
گزيده اي موضوعي از اشعار تمام ديوان هاي فارسي توسط جمعي از كارشناسان، براي گروه هاي سني نوجوانان و جوان در حال تدوين است.
مهدي الماسي (شاعر) گفت: گروهي از شاعران و كارشناسان زبان و ادبيات فارسي در «انتشارات مدرسه» شعرهاي موضوعي را كه مناسب جوانان و نوجوانان است، براي انتشار، تدوين مي كنند.
وي افزود: هدف از اين كار، پيوند نسل امروز مشتاق ادبيات با ادب كهن و بهره برداري مناسب از آثار مناسبي است كه در ديوان ها وجود دارد و متأسفانه از دسترس و نظر مخاطبان به دور مانده است.
الماسي با اشاره به اين كه تمام ديوان هاي شعر در تاريخ شعر فارسي ايران مورد مطالعه و بررسي كارشناسان قرار مي گيرد، خاطرنشان كرد: موضوعاتي مانند: معلم، خدا، طبيعت و مظاهر هستي از موضوعات مورد توجه تدوين گران است و شعرهاي زيادي را مي توان در اين زمينه در ديوان هاي قديمي يافت كه بار آموزشي، تربيتي و عاطفي دارند و از جهات مختلف براي مخاطب شعر، سودمند هستند.
به گفته سرگروه تدوينگران گزيده شعر فارسي، اين كار هنوز در مراحل مقدماتي قرار دارد و حداقل تا يك سال به طول خواهد انجاميد.
شماره بايگاني: ۳۸۱۱۱

سايه روشن ادبيات
محمدعلي سپانلو: بحران شعر امروز، به خاطر كمبود انديشه است
بحران شعر امروز به خاطر كمبود انديشه است و بهتر است به جاي فرمگرايي، عنصر انديشه را در شعر تقويت كنيم.
012058.jpg

«محمدعلي سپانلو» شاعر و منتقد ادبيات با بيان اين مطلب گفت: با بيان اين مطلب گفت: سه نوع گرايش در شعر امروز مطرح است و هر كدام از گرايش ها توسط عده اي دنبال مي شود.
وي افزود: اولين گرايش، همان مشق كردن در قالب هاي قديم (كلاسيك) است، نسل جوان سعي مي كند كه فرم هاي تازه و جمله بندي هاي جديد را در قالب هاي قديم بياورد كه از دو جنبه «ادبيات متعهد به جامعه» و «تجربه هاي زباني» برخوردار است، اما گرايش دوم تلاش در نفي روابط شعر قديم و دستور زبان دارد كه برخي به شوخي آن را پست مدرن مي نامند، كساني كه اين گرايش را دنبال مي كنند، از مخاطبان شعر خود، انتظار سفيدخواني دارند و وظيفه خودشان را به حداقل ممكن مي رسانند كه بار اصلي كار بر دوش مخاطب است.
سپانلو با تأكيد بر اين كه ايراني ها مردمي شعر دوست هستند و علاقه به ادبيات در اين سرزمين، پشتوانه تاريخي دارد، به تشريح سومين گرايش مطرح در حوزه شعر امروز پرداخت و گفت: اين گرايش كه در مقابل رمانتيزم قرار گرفته است، در حقيقت مي  كوشد تا زبان و هويت فارسي را غني تر سازد كه به اعتقاد من، از جهاتي معقول تر از دو گرايش قبلي است و در آن به دو جنبه «اجتماعي» و «كلامي و ساختارسازي» توجه مي شود.
محمدعلي سپانلو تصريح كرد: من معتقدم كه آينده خواهد گفت كدام يك از اين گرايش ها راه به جايي برده اند.
وي گفت: شعر بعضي ها را كه مي خوانيم، تصور مي كنيم كه شاعر آن را در لحظه هاي تب، هذيان و اضطراب نوشته و جملاتي نامربوط به زبان آورده است.
محمدرضا صفدري: درست خواني؛ هنر بزرگ
امروزه خواندن درست يك «رمان» هم هنري بزرگ است كه به آن توجه چنداني نمي شود.
012054.jpg

محمدرضا صفدري، رمان نويس و منتقد ادبيات داستاني با بيان اين مطلب گفت: اگر آثار نويسندگان با سبك هاي مختلف را با تأمل بخوانيم و از برداشت هاي سطحي خود فاصله بگيريم، متوجه مطالب و نكات مهمي مي شويم، زيرا ذهنيت يك نويسنده در تعامل نزديك با ذهنيت هاي ديگر شكل مي گيرد.
نويسنده رمان مشهور «من، ببر نيستم- پيچيده به بالاي خود، تاكم» افزود: آميزه اي از مرگ، خشونت و همه عواملي كه به گونه اي با قدرت ارتباط برقرار مي كند، در اين رمان منعكس شده است.
اين رمان نويس با اشاره به اينكه نگارش و فضاسازي رمان «من، ببر نيستم- پيچيده به بالاي خود، تاكم» دست كم چهار سال به طول انجاميده است، تصريح كرد: به طور قطع، هر نويسنده اي از جامعه و فضايي كه در آن زندگي مي كند، متأثر است و اين تأثيرپذيري، مستقيم يا غيرمستقيم در آنچه او خلق مي كند، منعكس مي شود.
محمدرضا صفدري با بيان اينكه شكل فعلي «نقد» در ادبيات داستاني قابل قبول نيست و نويسندگان و منتقدان جوان، بدون اينكه آثار موفق گذشتگان را خوانده باشند اظهار نظر و نقادي مي كنند، گفت:  برخي از منتقدان جوان ادبيات داستاني، ميل دارند رمان نويس ها را به سمت نوعي ساده نويسي سوق بدهند و توجيه آنهايي كه مي گويند «نثر» و درك «فضا» ي بعضي از رمان ها سخت است، براي من قابل قبول نيست، زيرا در ادبيات كهن خود ما و آثار خارجي ها هم همين نثر و فضا احساس مي شود.
اين نويسنده گفت: من در جاي ديگري هم گفته ام كه جوانان جامعه ما با پيشرفته ترين ابزار روز، يعني كامپيوتر كار مي كنند، زيرا قابليت ها و زبان آن را خوب فهميده اند و قطعاً كسي كه كار با كامپيوتر را بلد نيست، از بقيه عقب افتاده است، خواندن بعضي از آثار و متون كلاسيك ادبيات هم سخت است، اما اين سختي را نبايد دليلي براي كنار گذاشتن آنها دانست.
خالق «سياسنبو» تصريح كرد: نمي توان تأثيرگذاري ادبيات گذشته و امروز جهان را در ادبيات خودمان نفي كرد.
محمدرضا گودرزي: داستان نويسي در ايران پيشرفت كرده است
به گفته محمدرضا گودرزي داستانهايي كه توسط جوانان امروز خلق شده است نسبت به سالهاي گذشته بهتر و باكيفيت تر هستند.
او مي گويد: در جامعه ما داستان نسبت به سالهاي گذشته خيلي پيشرفت كرده است و از نظر گرايش جوانها به داستان و سطح كيفي اين آثار قابل قياس با ۱۰ يا ۱۵ سال گذشته نيست. من به آينده داستان خيلي خوش بين هستم و گرايش جوانان را اميدواركننده مي بينم. از مسائل قابل توجه در اين چند سال كه در عرصه داستان به چشم مي آيد تعداد بيشتر خانمهاي فعال در عرصه داستان نسبت به آقايان است.
گودرزي كه سابقه داوري در همايشها و جشنواره هاي ادبي را نيز در كارنامه خود دارد، در مورد تأثير برگزاري اين مراسمها در سطح ادبي كشور گفت: برگزاري همايش و جشنواره در تمام كشورهاي دنيا مرسوم است و اين برنامه ها در حد خودشان بر ادبيات تأثير مي گذارند، چون هر تشويقي خود به خود عده اي را به فعاليت مي كشاند.
اما اين فعاليت ها تعيين  كننده حركت و جهت شعر و داستان در جامعه ما باشد چنين نيست. اگر چه جشنواره هاي بزرگ و معتبر گاهي تأثيرگذاري زيادي دارند اما براي تغيير و تحول در عرصه داستان و ادبيات بايد كل يك فرهنگ متحول شود كه به اصطلاح، آن تغييرات كيفي و شديد را مشاهده كنيم.

ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
مدارا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  مدارا  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |