جمعه 11 مهر۱۳۸۲
سال يازدهم - شماره ۳۱۸۴
ادبيات
Friday.htm

خانه اي بر آب
زنده ياد احمد محمود
004330.jpg

پيش روشان بنايي بود با برج ها و باروها و درها و پنجره ها و... رنگ ها كه گاه چشم را مي زد و مي آزرد و گاه ملايم بود به رنگ سفيد چوب كه چشم را نمي زد و نمي آزرد و باز گاه بي رنگي بود. مرد و زن و كودك رو به روي «بنا» نشسته بودند و نگاهشان به «بنا» بود و سايه هاشان زير پاهاشان بود و زن كه سقز مي جويد، چانه اش به گردش بود و دود سيگار مرد كه هرگز از لبش جدايي نداشته، پرده آبيگوني مي شد جلو ديد گاه شان كه «بنا» بود با برج ها و باروها و درها و پنجره ها. نگاه كودك به مرد بود و به زن بود و به دست ها و لب هاي زن و مرد. و مرد، حالا با سيگاري كه ميان لب هاش نشسته بود، حرف مي زد و حرف كه مي زد، انگار نجوا مي كرد.
- زن اونجا رو نيگا كن، از زمين تا كف پنجره اول رو ميگم... انگار كه ورم كرده.
- و زن كه آرواره اش از گردش باز نمي ماند، حرف مرد را به مرد بر مي گرداند.
- آره مرد ... تا كف چارچوب پنجره اول...
كه ديواري ساروجي رنگ، از زمين تا كف چارچوب پنجره اول ورم كرده بود.
مرد باز حرف زد و حرف كه مي زد، سيگار به لب نشسته اش مي رقصيد و رقص سيگار براي كودك، انگار كه تفنن بود و دل خوشكنك بود...
- تا كف چارچوب پنجره اول
زن حرف مرد را بر مي گرداند
- تا كف چارچوب پنجره اول
مرد گفت:
- زن... تو به چشمات اطمينون داري؟ ... يعني واقعاً داره ورم مي كنه؟
زن گفت:
- خودت كه مي بيني... خودت كه گفتي!
مرد گفت:
- يعني واقعاً داره خراب مي شه؟
زن گفت:
- اگه بازم ورم كنه، اگه مثل دمل سر باز كنه، اگه زير بنا درهم بريزه ... خب واقعاً خراب مي شه.
سقز زن به سقش چسبيده بود و حالا زبانش مثل مار آبي سرمازده و بي خطري تو دهانش مي گشت و به سقش كشيده مي شد كه سقز را جدا كند و همراه گردش زبان حرف زد كه جويده بود و دباغي شده بود.
- خب آره... بگيم كه داره خراب مي شه
مرد گفت:
- چون اگه خراب بشه...
زن گفت:
- نبايد بذاريم كه بشه
مرد گفت:
- من يه چيزايي احساس مي كنم. انگار يه حرفايي به بند دلم قلاب شده، يه حرفايي به بند دلم چنگ انداخته و آويزان شده، انگار كه دلم سنگين شده...
و باز سيگار مرد رقصيد و كودك خنده زد كه نگاهش به آرواره پرگردش زن بود و رقص دمادم سيگار مرد و... زن بود كه حالا مي گفت:
- خب هميناس. همينارو بايد از بند دلت جدا كني كه دلت سبك بشه.
ديوار شكم داده بود، از زمين تا كف پنجره اول، مثل حيواني كه سقط شده باشد و ورم كرده باشد.
مرد گفت:
- بگيم!
زن گفت:
- بگيم!
و پشت سرشان بيابان برهوت نبود و سايه بود در سايه و رقص سيگار به لب نشسته سايه ها
مرد پرسيد:
- به چشمام اطمينون كنم؟ حالا واقعاً داره خراب مي شه؟
مرد پرسيد
- تو چي؟... چشماتو مي گم
زن گفت:
- دارم مي بينم، از كف پنجره اول هم بالا كشيده. حالا از كتيبه چارچوب پنجره اولم گذشته
مرد گفت:
- خب؟
زن گفت:
- دلم مي خواد اطمينون كنم، دلم مي خواد بگم... به كف پنجره دوم رسيده و انگار كه «بنا» داره مي لرزه، نمي دونم، شايدم، اين لرزش پرده آبيگون دود سيگار تو باشه.
پشت سرشان بيابان برهوت نبود. سايه بود در سايه با گردش آواره هاي سايه ها و حالا سيگار مرد بود كه باز مي رقصيد
- فقط «گفتن»؟
سقز زن از سقش جدا شده بود و حالا همراه كلمات تو دهانش مي گشت
- گفتن هم عمل كردنه
مرد گفت:
004326.jpg

- پس بگيم!
زن گفت:
- بايد بگيم!
مرد گفت:
- پس چرا نمي گيم؟
رنگ تيره ساروجي پنجه مي كشيد و بالا مي رفت و «بنا» با برج ها و باروها و درها و پنجره ها انگار كه استوار بود و محكم و پا برجا نشسته بود و زيربنا مثل گاوميش سياه سقط شده اي كه مار نيشش زده باشد و تمام زهرش ر ا تو تنش چكانده باشد و تا استخوان مسمومش كرده باشد، ورم كرده بود.
- اگه بگيم...
مرد بود كه حرف مي زد و سيگار مرد بود كه مي رقصيد و نگاه كودك بود كه حالا از رقص دم به دم سيگار خسته شده بود...
- اگه بگيم؟... اگه در اطمينونمون اشتباه كرده باشيم؟
و زن بود كه تكرار مي كرد
- اگه در اطمينونمون اشتباه كرده باشيم؟
- چشمامون!
- يعني مي شه اعتماد كرد؟
- يعني مي شه گفت؟
صداي درهم ريختن چيزي بود، صداي خراب شدن چيزي و درهم شكستن چيزي.
زن گفت:
- شنيدي؟
مرد گفت:
- شنيدم
و كودك ديده بود كه از زمين تا كف چارچوب پنجره اول لرزيده بود و نگاه كودك كه حالا از رقص دم به دم سيگار مرد و گردش پي در پي آرواره زن خسته شده بود به «بنا» كشيده شده بود و ديده بود كه زيربناي شكم داده عمارت پيش روي شان لرزيده بود و مثل جانور عظيمي كه مسموم شده باشد، ريزه ريزه وارفته بود و اين بود كه كودك داد كشيده بود و زن شنيده بود و مرد شنيده بود و بعد، زن بود كه گفته بود «شنيدي؟» و مرد بود كه گفته بود «شنيدم» و حالا صداي فروريختن بود و آوار شدن بود و مرد بود كه باز مي پرسيد
- يعني مي شه به گوشامون اطمينون كنيم؟
و زن بود كه حرف مرد را باز مي گرداند
- يعني مي شه؟
و مرد حالا، انگار كه تو خودش بود و نگاهش همراه پنجه هاي خزنده ساروجي رنگ بود و سيگار تمام نشدنيش بود كه باز مي رقصيد
- دلم مي خواد، خيلي دلم مي خواد كه به گوشام اطمينون كنم
- پس اطمينون كنيم!
- اگه در اطمينونمون اشتباه كرده باشيم؟
- اگه اشتباه كرده باشيم؟
كودك، از زن و مرد جدا شده بود و انگار كه قد كشيده بود و رسته بود و نگاهش نه به رقص دما دم سيگار بود و نه به جنبش چانه زن كه به تيرگي جسد «بنا» بود و گلوي كودك انگار كه آماس كرده بود و نشنيده بود كه زن، باز گفته بود «حرف بزنيم» و مرد كه پرسيده بود «تنها - حرف؟» و زن كه پاسخ داده بود «حرف زدن هم عمل كردنه» و گلوي كودك كه آماس كرده بود و دهانش و جسم و جانش همه فرياد شده بود و فرياد كشيده بود و مرد بي آنكه تكان خورده باشد، سيگارش را به رقص درآورده بود.
- زن، شنيدي؟
و زبان زن كه مثل مار آبي سرمازده اي به دنبال سقز مي گشت، يك لحظه سقز را رها كرده بود.
- شنيدم
- اطمينون داري كه شنيدي؟
- دلم مي خواد... خيلي دلم مي خواد...
- اگه اشتباه كرده باشيم؟
- اگه اشتباه كرده باشيم؟
حالا جسم و جان كودك - كه از زن و مرد رسته بود و قد كشيده بود همه فرياد شده بود - و پنجه هاي خزنده ساروجي رنگ، تا خرند بام آخرين طبقه «بنا» بالا رفته بود و شكم زيربنا به لرزه افتاده بود و صداي درهم ريختن چيزي بود و آوار شدن چيزي و باز مرد بود كه آرام مي پرسيد
- يعني مي شه اطمينون كرد؟
و زن بود كه حرف مرد را باز مي گرداند
- يعني مي شه؟... يعني مي شه؟!

درخت هزار ريشه
004328.jpg
بررسي آثار داستاني محمود دولت آبادي از آغاز تا كليدر. نويسنده: كتايون شهپرراد،
مترجم: آذين حسين زاده، چاپ اول ۱۳۸۲، ناشرين: انتشارات معين، انجمن ايرانشناسي فرانسه
ادبيات هر سرزميني، بخشي است جدايي ناپذير از تاريخ آن كشور و ترديدي نيست كه يكي از راه هاي نفوذ به روح هر كشوري، مرور ادبيات آن است. اين ادبيات، در حقيقت ثمره فعاليت آفرينشي ادبي است كه در فضاي اجتماعي و فرهنگي دوران خود رشد كرده، و متحول مي شود. گاه اتفاق مي افتد كه اين فضا مبدل به صحنه چالشي مي شود روزافزون، مابين سنت ادبي معاصر و كهن. باتلاقي بي وقفه اين دوره و همچنين برخورد مابين پاره اي از خط سيرهاي ادبي، تحولات اندك اندك آشكار شده و خطوطي كه در اين ميان برجسته ترند، به گونه اي محسوس تثبيت مي شوند. تعالي كه در اين ميان برقرار مي شود، هر اندازه كه شكننده باشد، از دو عامل تشكيل شده است: نخست، تحسين؛ سپس، تكذيب.
ادبيات مدرن ايران، زاييده چنين برخوردهايي است. اين ادبيات كه در لحظاتي حساس از تاريخ ايران چشم گشوده است، بازتابي است روشن از اين تنش ها و چالش ها، از اين پيشرفت ها و يا تثبيت هاي شكننده و ناپايدار، نابجاست اگر بپنداريم كه مي توانيم در چارچوب صرفاً اين پيشگفتار به تشريح تمامي ويژگي هاي ادبيات مدرن ايران بپردازيم.
اين كتاب همان گونه اي كه از عنوانش پيداست، بررسي آثار يكي از نويسندگان معاصر ايران محمود دولت آبادي است كه در سال ۱۳۱۹ در روستاي دولت آباد از توابع سبزوار در استان خراسان چشم به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي را در همان روستاي زادگاهش به پايان برد. از همان كودكي گرايشي محسوس به داستان هاي عاميانه و افسانه هايي داشت كه هرازگاه نقالان دوره گرد به حكايت آن مي پرداختند. نخستين آشنايي اش با جادوي نمايش، در مدرسه و از خلال نمايش هاي خيمه شب بازي بود كه صورت گرفت. خود او در مصاحبه اي كه با عنوان ما نيز مردمي هستيم به چاپ رسيد، عنوان مي كند كه روزگار كودكي اش صرف انجام دو كار مي شده است، كار و مدرسه از يك سو، و كار و خانواده از سوي ديگر. همزمان با همين دوره بود كه با تعزيه آشنا شد. دولت آبادي هم به عنوان بازيگر در تعزيه ها شركت مي جست و هم به نسخه پردازي از دست نوشته هاي قديمي تعزيه مي پرداخت. يكي از اولين كتاب هايي كه در دوران كودكي با آن آشنا شد، داستان اميرارسلان نامدار بود. اين كتاب به همراه شاهنامه كه توسط نقالان دوره گرد يا برخي اهالي روستا حكايت مي شد، چشمه اي بود كه تخيل او را سيراب مي كرد. در سال ۱۳۴۰ نخستين داستان كوتاه خود را با عنوان ته شب به چاپ رسانيد. در پي آن داستان هاي كوتاه يعني ادبار، هجرت سليمان، بياباني، پاي گلدسته امامزاده شعيب و در نهايت سايه هاي خسته. اما بزرگترين كارش كليدر است كه طولاني ترين رمان ادبيات فارسي است.

شهر كتاب
ايران دوران قاجار و برآمدن رضاخان
نويسنده: نيكي ار.كدي
ترجمه: مهدي حقيقت خواه
چاپ اول
ناشر: انتشارات ققنوس
به قدرت رسيدن گام به گام رضاخان مصادف بود با زوال حكومت قاجاريه؛ در واقع گذر از جامعه سنتي به جامعه مدرنيته.
به جرات مي توان گفت سلسله قاجاريه يكي از پرتلاطم ترين و از نظر سياسي ضعيف ترين حكومت هاي ايران بود. با اين همه قاجاريه ويژگي هايي را به همراه داشت كه براي پژوهشگران تاريخ سياسي معاصر قابل تعمق است. از جمله در اين دوره پايداري سرزمين و حكومت افزايش يافت و حكومت ايلاتي جاي خود را به شيوه هاي متمركزتر بخشيد. قاجارها سرزمين ايران را كه پس از سقوط صفويه دچار چنددستگي و جنگ شده بود دوباره يكپارچه ساختند. يكپارچگي تا حدي باعث پيشرفت و بهبود وضع اقتصادي  شد.
در اين دوره شاهد گسترش چشمگير مناسبات سياسي، اجتماعي و اقتصادي با غرب هستيم. از نظر تحولات داخلي شاهد شورش ها و سركشي هاي متعددي هستيم كه بسياري از آنها محلي بود و بر مدار افراد قدرتمند شكل مي گرفت. شورش و نهضت بابيه در نيمه قرن از اهميت خاصي برخوردار بود كه آيين موعود باورانه تازه اي را بنيان گذاشت. به طور اجمال مي توان نتيجه گرفت كه دوران قاجار دستاوردهايي را در برخي زمينه ها به همراه داشت. مانند روزنامه نگاري، هنر، تئاتر، عكاسي، سينما، نمايش هاي سنتي و از همه مهمتر با جنبش فكري سياسي عظيمي روبه رو هستيم كه به انقلاب مشروطه منجر گرديد، كه به تنهايي پايه گذار خيلي از اصلاحات شد. با اين همه تاريخ حكومت سلسله قاجار به سر رسيد و ملت ايران با تشكيلات و حكومت جديدي روبه رو شدند كه داعيه پيشرفت و ترقي داشت.

داستان نويس هاي نام آور
معاصر ايران
نويسنده: جمال ميرصادقي
چاپ اول:۱۳۸۲
ناشر: نشر اشاره
اگر از ميان ملتي نويسندگان و شاعران جوان بيرون نيايند و پرورش نيابند، فرهنگ آن ملت دچار نقصان و ركود خواهد شد و پس خواهد رفت و نبايد فراموش كرد كه عقب ماندگي فرهنگي به دنبال خود عدم استقلال را همراه خواهد داشت. داستان نويسي داراي جوهره اي استوار و نيرومند همراه با تكنيكي بديع و اصيل و داراي صداقت و احساسي غني است و خواننده به همدلي با اثر برانگيخته مي شود. درون مايه ها متنوع و از لحاظ متن به سوي ساده نوشتن مي رود. به شگردهاي مدرن داستان نويسي توجه و از لحاظ تكنيكي - روانشناختي، شكل و فضاي بومي ميهن ما رعايت مي شود.
نويسنده اين دوره با ديد و نگاهي نو با مضامين روبه رو مي شود. در تصوير شخصيت هايي كابوس زده، آسيمه سر و پريشيده، فضاهاي هول انگيز و وهم آلود، عشق هاي نافرجام وسرخوردگي هاي ناشي از آن، مهاجرت و غم غربت،زندگي تراژيك در حكومت توتاليتر پهلوي و زندگي زنان، به تجربه هاي تازه اي رسيده است.
كتاب حاضر سه دوره را مد نظر دارد دوره اول؛ دوره آغازين و تكويني كه از سال ۱۳۰۰ با مجموعه داستان هاي جمالزاده به ويژه يكي بود يكي نبود آغاز مي شود كه ادامه آن تا كودتاي ۲۸ مرداد است. در اين دوره نويسندگاني پاي به عرصه وجود مي گذراند كه هركدام از آنها ويژگي هاي خاصي دارند كه درواقع پيشقراول هاي داستان نويسي نوين فارسي اند. مانند جمالزاده، صادق هدايت، بزرگ علوي، صادق چوبك، به آذين و غيره. دوره دوم، دوره رشد و شكوفايي كه از بعد از كودتا تا سال ۵۷ را در بر مي گيرد كه آنها در يك دوره كوتاه از اقبال آزادي برخوردار بودند كه متاسفانه عمري كوتاه داشت و در پي آن نويسندگان توانستند آثار برجسته اي بيافرينند. مانند احمد محمود، محمود دولت آبادي، جمال ميرصادقي و ديگران.
دوره سوم، كه در مجلد بعدي خواهد آمد، دوره ناهمگوني نام دارد. از اين لحاظ ناهمگوني ناميده شده كه جريان هاي ادبي گوناگون به وجود آمده كه گاهي به كلي از هم متفاوت بوده و گاه در برابر هم قرار مي گيرند و همديگر را نقض مي كنند. در اين دوره از ۳۹ نويسنده نام برده شده است و سعي شده آثار و سبك نويسندگي و شرح حال هركدام به تفصيل بيان گردد.

نقد و تحليل
و گزيده داستان هاي صادق هدايت
به كوشش محمد منصور هاشمي
چاپ اول
شمارگان ۵۵۰۰ نسخه
ناشر: نشر روزگار
صادق هدايت نماينده ادبيات دوران رنسانس ايران است. بدون شك در عرصه داستان نويسي دوران جديد جايگاه و مقام نخست را دارا است. با مطالعه آثار هدايت مي توان به ابعاد مختلف شخصيت او پي برد. او مترجمي توانمند، محققي باريك بين و داستان نويسي متفكر بود. به هر موضوعي كه دست مي يازيد تعلق خاطري به آن داشت. كتاب حاضر بر آن دارد تا هدايت را در قالب داستان هايش مورد نقد و تحليل قرار دهد كه در بُعد خود كاري ارزشمند و نشان دهنده پژوهشي نوين در نوشتارهاي داستاني هدايت است. اين كتاب را مي توان بازخواني آثار هدايت دانست. فصل اول، فهرست وار وقايع زندگي و حوادث روزگار هدايت را برمي شمرد و فصل دوم آثار هدايت را در مقام نويسنده از حيث قالب، سبك، نثر و شگردهاي روايت بررسي مي كند. فصل سوم به بازنگري آثار هدايت در مقام روشنفكر تاثيرگذار و صاحبنظر مي پردازد و مي كوشد انديشه اي را كه در پس آثار او پنهان شده ظاهر سازد و به بررسي و نقد آن بپردازد. فصل آخر نيز بازخواني كتاب مهم هدايت،«بوف كور» است.

شهرزاد
كنگره شعر دفاع مقدس
بين المللي مي شود
نشست خبري دوازدهمين كنگره شعر دفاع مقدس با حضور سردار عليرضا افشار، رييس بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس و سردار بهروز اثباتي، مدير عامل بنياد فرهنگي روايت و دبير كنگره دوازدهم، برگزار شد.
به گزارش خبرگزاري»مهر» سردار عليرضا افشار ضمن تاكيد بر بين المللي شدن كنگره شعر افزود: به دليل غناي شعر فارسي و ادبيات دفاع مقدس، از سال آينده اين كنگره در قالب دو مرحله منطقه اي و سراسري برگزار خواهد شد و برنامه ريزي هاي لازم براي گسترش ابعاد بين المللي آن، از سال هاي آينده طراحي مي شود.
وي گفت: دوازده دوره كنگره اي كه تاكنون برگزار شده، روند روبه رشد بسيار خوبي را طي كرده است.امسال استقبال بي سابقه شاعران جوان از كنگره شعر، موجب ترغيب بنياد حفظ آثار براي برگزاري منطقه اي اين كنگره در سال آينده و همچنين برنامه ريزي براي برگزاري بين المللي آن در سال هاي آتي شده است.
سردار افشار همچنين ضمن توصيه به جوانان و محافل ادبي، براي رونق دادن به شعر دفاع مقدس، خبر داد: دبيرخانه دايمي شعر دفاع مقدس امسال راه اندازي مي شود.
وي ادامه داد: به نظر من بايد تذكري به آموزش و پرورش جهت گنجانيدن شعر هاي دفاع مقدس در كتب درسي دانش آموزان داده شود، چرا كه دركتب درسي ما از شعر هاي بسياري استفاده شده است كه جاي اين گونه شعر در اين ميان خالي است.

ادبيات فارسي در خارج از كشور شهرت بيشتري دارد
ادبيات فارسي، به ويژه شعر شاعران ايراني در خارج از مرز هاي كشور، وضع بهتري دارد و بسياري از سخنوران و ادبا حتي مردم عادي با قله هاي ادبيات ايران و شعر معاصر ما آشنايي كامل دارند.
محمد رضا عبدالملكيان، شاعر معاصر و مدير عامل دفتر شعر جوان با بيان اين مطلب گفت: جاي تاسف است كه شعر فارسي و ادبيات ايران در بين خود ما هنوز جايگاه واقعي خود را پيدا نكرده است.
وي كه به تازگي به همراه عده اي از شاعران معاصر از كشور جمهوري آذربايجان برگشته است، افزود: مهمترين اتفاقي كه در اين سفرها مي افتد، ارتباط فرهنگي شاعران و اهل قلم دو كشور با يكديگر است كه مي تواند زمينه ساز شروع فعاليت هاي فراگيري باشد. گروه ۳۵ نفره شاعران ايراني طي سفري يك هفته اي از مقبره نظامي گنجوي، موزه ادبيات نظامي و آكادمي شرق شناسي در جمهوري آذربايجان ديدن كرده اند.

ادبيات ما سراسر طنز است
برگزار كنندگان جشنواره طنز بايد تفاوت ميان طنز و فكاهي را بدانند و هر كسي را وارد برنامه هاي طنز نكنند.
به گزارش خبرگزاري «مهر» محمد عالي پيام در گفت وگو با ستاد خبري جشنواره بين المللي طنز گفت: طنز به مفهوم واقعي خود موفق خواهد بود ولي طنز در كشور ما غريب است. مردم فكر مي كنند هر چيزي كه آنها را بخنداند،طنز است.
وي افزود: اگر در اين جشنواره سعي شود كه معناي حقيقي طنز مشخص و براي مردم معلوم شود، موفق خواهيم بود.
كساني بايد برگزار كننده جشنواره باشند كه به تعريف طنز واقف باشند و نبايد هر چيزي را وارد برنامه هاي طنز كنند و فرق كمدي و طنز را بدانند.
عالي پيام با اشاره به طنز شعر حافظ اظهار داشت: بخش زيادي از موفقيت حافظ در اشعار طنز وي است و اگر زبان طنز را از شعر حافظ بگيريم، مانند شاعران معمولي مي شود. ادبيات ما سراسر طنز است، اما كساني كه متولي طنز مي شوند از طنز حقيقي گريزانند. چون طنز تنها بيان مسايل سياسي و اجتماعي شده است. برگزاركنندگان جشنواره و همايش ها هميشه با فكاهي و كمدي موافق اند چرا كه كمدي عميق نبوده و در زير ساخت خود چيزي براي گفتن ندارد.

يادواره دو بانوي شاعر كرد
سيد معروف صمدي - فرماندار شهرستان مهاباد - كه در همايش يادواره شاعران كرد-سواره ايلخاني و ژيلا حسيني - سخن مي گفت، آشنا كردن جوانان با چنين نوابغي را عاملي براي مبارزه با تهاجم فرهنگي دانست و برپايي اين گونه همايش ها را براي شناسايي جايگاه واقعي اين افراد موثر اعلام كرد.
صمدي با بيان اينكه در زبان و ادبيات هر ملتي ستون هايي وجود دارد، خاطر نشان ساخت: ما همواره به ستون هاي شعر فارسي و كردي مان همانند فردوسي و هه ژار افتخار كرده ايم و آنها را تكيه گاه فرهنگي و ادبي خود مي دانيم.
وي تصريح كرد: تمامي شاعران در حفظ و حراست و تقويت پايه هاي فرهنگي كشور تلاش كرده  اند كه اين دو شاعر كرد نيز گام هايي در اين راستا بردا شته اند.
فرماندار مهاباد تاكيد كرد: اگر چه عمر اين دو شاعره بسيار كوتاه بود؛ ولي توانستند در اين عمر كوتاه خود جايگاه ارزشمندي در عرصه فرهنگ و ادب كشور و استان كسب كنند.

|  ادبيات  |   ايران  |   جامعه  |   رسانه  |   زمين  |   شهر  |
|  عكس  |   ورزش  |   هنر  |   صفحه آخر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |