يادداشت هاي يك مدير مدرسه
شناخت و مشاركت كاركنان مهم ترين مسأله است
پس از مدت ها كشمكش با مسئول آموزشي منطقه بالاخره به جابجايي رضايت دادم. به دنبال بازنشسته شدن مدير يكي از مدارس بزرگ منطقه، چون اداره فردي را كه واجد شرايط مديريت اين مدرسه باشد، در دسترس نداشت، ناچار دست به دامن من شده بودند.
جلسه معارفه با حضور مدير سابق، كاركنان مدرسه، مسئول مقطع و معاون آموزشي منطقه برگزار شد. از همان جلسه اول متوجه شدم كه معلمان زياد از ورود من خشنود نيستند. ولي من آمده بودم و ابلاغم هم صادر شده بود. راه بازگشتي نبود.
دل كندن از همكاران و دوستان مدرسه سابق برايم مشكل بود. برخلاف رسم معمول مديران، كسي را نيز از مدرسه قبلي با خود نياورده بودم. نمي خواستم انسجام مدرسه قبلي را از هم بپاشم، براي بوجود آمدن محيط مطلوب آنجا زحمت بسياري كشيده بودم. ولي در اين مدرسه احساس تنهايي مي كردم. بخصوص بعد از برخورد روز اول. چند روز بعد شنيدم كه قبل از ورود من، معلم ها با تصور اين كه مي توانند با رأي گيري مدير مدرسه را انتخاب كنند، مراسم انتخابات را انجام داده اند و معاون ارشد مدرسه را به عنوان مدير آينده انتخاب كرده اند. ولي اداره بعد از انجام انتخابات متوجه شده كه فرد منتخب واجد شرايط نيست (مدرك تحصيلي لازم را ندارد) در مدرسه هم كسي كه واجد شرايط باشد (سابقه مديريت يا معاونت) وجود نداشته، در نتيجه حتماً بايستي كسي از بيرون مجموعه براي مديريت مدرسه معرفي مي شد.
مدرسه پرجمعيتي بود و مدت ها طول كشيد تا نام همكاران را ياد گرفتم. احساس مي كردم كه معاونين مدرسه با احساس ناامني كار مي كنند و با اطمينان و اعتماد كامل دست به عمل نمي زنند. در ضمن در مورد برنامه هاي جديد پيشنهادي من هم به شدت مقاومت مي كنند. با تعصب به برنامه ها و روش هاي گذشته چسبيده بودند و راضي به هيچ تغييري نبودند. به بهانه هاي مختلف در برنامه هاي جديد كارشكني مي كردند. بالاخره بعد از چند ماه مبارزه مستقيم، خسته شدم و سعي كردم راه بهتري براي نفوذ در اين جمعي كه مرا به درون خود راه نمي داد، پيدا كنم. سراغ كتاب هاي درسي خودم رفتم. موضوعاتي مانند سازمان، مديريت آموزشي، مديريت روابط انساني و... را دوباره مطالعه كردم. همچنين مطالعاتي در مورد كاركنان مدرسه و پرونده پرسنلي آنان را آغاز كردم. تشويق نامه ها، كلاس هاي ضمن خدمت، سال ها و سنوات تدريس و جملاتي را كه مديران قبلي در فرم هاي ارزشيابي مستمر در مورد هريك از همكارانم نوشته بودند، بررسي كردم. مطالعه صورت جلسات شوراها نيز كمك بزرگي بود. تقريباً يك ماه بدون هيچ اقدام خاصي فقط به امور عادي و روزمره رسيدگي مي كردم. در اين مدت سازمان ها و گروه هاي غيررسمي و روابط خصوصي ميان كاركنان را نيز شناسايي كردم. همكاران مدرسه به خيال اين كه بالاخره مرا تسليم كرده اند و از صرافت برنامه هاي خودم افتاده ام، با آرامش بيشتري كار مي كردند. ضمن كار چندين بار به طور ضمني و علني نيز تأكيد كردم كه قصد جابجايي هيچكدام را ندارم. همين موضوع جو مدرسه را آرام تر مي كرد و به من فرصت فكر كردن مي داد. يكي از قويترين گروه هاي غيررسمي را انتخاب كردم و رهبر گروه را چندين بار مورد تأييد قرار دادم. از روش كار او، لباس پوشيدنش و چند نكته مثبت ديگر استفاده كردم. به راستي هم فرد شايسته اي بود، ولي نفهميدم چرا سر ناسازگاري داشت. بالاخره يك روز كه ساعت هنر در دفتر مدرسه نشسته بود و مشغول تصحيح دفاتر بچه ها بود، كنارش نشستم و سرصحبت را باز كردم. با ستايش از توانايي هاي او و معلمان ديگر گفتم كه خيلي دلم مي خواهد از او و ديگر كاركنان شايسته مدرسه در كار اداره مدرسه كمك بگيرم. او نيز اظهار تمايل كرد كه با من همكاري كند. جلسه را با همين مقدار موفقيت به پايان بردم و چند روزي به او مهلت دادم. اين روزها چون كار خاصي نداشتم، بيشتر بين معلم ها پرسه مي زدم و با آنان به گفت وگو مي پرداختم. كم كم با اخلاق و روحيات آنها بيشتر آشنا شدم و علايقشان را شناختم. وقتي همه شرايط را آماده ديدم، با كمك همان معلم توانايي كه ذكركردم، جلسه اي ترتيب داديم، متشكل از همه سرگروه هاي پايه اي و دو تن از معاونان (آموزشي و پرورشي). در جلسه از آنها خواستم كه در برنامه نويسي سال آينده به من كمك كنند. نامي هم براي اين گروه پيشنهاد كردم به نام «كميته برنامه ريزي مدرسه». با ترديد و تعجب تقريباً همه قول همكاري دادند. چند موضوع را مطرح كردم (بيشتر موضوعات و روش هايي كه مرا آزار مي داد و درصدد تغيير آنها بودم) مثل: برنامه ريزي براي زنگهاي تفريح، صبحگاه، موضوعات و برنامه هاي شوراي معلمان، آئين نامه انضباطي مدرسه، اعمال روش هاي تشويق و تنبيه مؤثر، تكاليف شب و...
به اين ترتيب ۷ موضوع انتخاب شد. قرار را بر اين گذاشتيم كه هر كدام از سرگروه ها با كمك ساير همكاران همپايه، راي زني ها و مشاوره افراد صاحب نظر و... را آغاز كنند و در پايان برنامه پيشنهادي خود را به شوراي مدرسه ارايه دهند و من هم قول دادم بعد از تصويب شورا كليه اختيارات و امكانات مورد نياز را در اختيارشان قرار دهم. نظارت بر اجراي طرح ها و برنامه ها و حتي ارزشيابي آنها را نيز به عهده گروه ها گذاشتم.
امروز چندين ماه از آن جلسه مي گذرد و برنامه هاي خوب، كامل و جديدي در حال اجرا در مدرسه است. برنامه ها، به قدري جالب و متنوعند كه براي خود من هم تازگي دارد و نكته جالب و جذاب تر اين كه اين برنامه ها، نه تنها با مخالفت روبه رو نشده، بلكه در يك محيط صميمانه و دوستانه در حال اجراست. هر برنامه توسط عده اي از معلمان حمايت و پشتيباني و هدايت مي شود. تعداد برنامه هاي جديد در موضوعات متنوع آن قدر زياد شده كه شايد نتوانم تا اتمام دوران خدمتم همه آن را اجرا كنم.
آذر آفاقي- مدير مدرسه
|