تحليل جان اسپوزيتو؛ اسلام شناس برجسته از فشار بر انديشه در آمريكا پس از يازدهم سپتامبر
اشاره: جان اسپوزيتو شرق شناس و اسلام شناس برجسته آمريكايي، استاد مطالعات ديني در دانشگاه جورج تاون است. وي پيشتر از اين مدير مؤسس مركز شناخت مسلمانان- مسيحيان و رئيس كانون مطالعات خاورميانه و سردبير مجموعه چهارجلدي «دانشنامه جهان اسلامي مدرن» آكسفورد بود. كتابهاي «اسلام راه مستقيم» و «جنگ نامقدس: ترور با نام اسلام» از جمله آثار وي هستند. مطلب حاضر، در ظاهر گزارشي است از مجموعه مباحث اخيري كه از طرف اسپوزيتو، در رابطه با مسائل رايج در آمريكا به ويژه پس از حادثه يازدهم سپتامبر مطرح شده است. با هم مي خوانيم:
منبع:هفته نامه الاهرام
مترجم: وحيدرضا نعيمي
جان اسپوزيتو تصديق مي كند كه در آمريكا چهره اي جنجالي است. وال استريت ژورنال يك بار او را يكي از منابع و مفسران اسلام در آمريكا توصيف كرد. وي را مي توان يكي از انگشت شمار صداهاي مخالف در محيط هاي دانشگاهي آمريكا خواند. مخالفانش اين اتهام را مطرح مي كنند كه «وي مروج اسلام است و با مسلمانان ملايم برخورد مي كند.» آنان مدعي هستند كه وي و همكارانش اطلاعات غلطي در مورد خطرات واقعي گروه هاي اسلام گرا به دولت آمريكا دادند و به اين شكل به اصطلاح تهديد اسلامي را دست كم گرفتند.
اسپوزيتو اين قبيل اتهامات را «ناشي از مسائل ايدئولوژيك» مي داند و رد مي كند. وي خود را يك «كارشناس ساده اسلام» توصيف مي كند. وي تقريباً به اين قضيه باور دارد كه نبردي از سوي برخي از ايدئولوگها براي مستولي شدن بر قلب و ذهن مردم آمريكا در جريان است. اسپوزيتو كه ۶۳ سال دارد، اخيراً در مصاحبه با نشريه انگليسي زبان الاهرام به پرسش هاي مختلفي پاسخ داد. وي ازجمله گفت: «در روزگار قديم، جنجالي بودن خوب بود چرا كه جامعه بازتري داشتيم. حالا ديگر چنين جامعه اي نداريم و از اين رو مورد حمله قرار مي گيريم.»
در خلال سه دهه گذشته و مدتها پيش از آن كه «تهديد سبز» جايگزين تهديد قرمز شود، اسپوزيتو آوازه اي براي خود به عنوان مرجع مسائل اسلامي به هم زده بود. وي مدير بنيانگذار مركز شناخت مسلمانان- مسيحيان در دانشگاه جورج تاون است، مركزي مشهور كه در سال ۱۹۹۳ جهت پرداختن به موضوع گفتگوي اسلام و غرب تأسيس شد. اسپوزيتو كه يك بار رئيس انجمن مطالعات اسلامي در آمريكاي شمالي بود، مقالات و كتب بي شماري در زمينه سياست، باورها و فرهنگ مسلمانان نوشته است. كتابهاي وي را معمولاً فاقد عبارات پيش پاافتاده مي دانند. كارن آرمسترانگ دين شناس معروف درباره كتاب «جنگ نامقدس: ترور به نام اسلام»، اسپوزيتو گفت كتابهاي وي «مقدمه اي واضح از حقايق اسلام به دست مي دهد كه همگان بايد بدانند.»
اسپوزيتو از آمريكايي ديگر صحبت كرد، «آمريكايي كه وعده آزادي بيان، برابري و مواضع چندگانه انديشه را مي دهد.» وي تصديق مي كند پس از ۱۱ سپتامبر هم جهان عرب و هم آمريكا روزگار پرتنشي را سپري مي كنند. با گذشت حدود دو سال از اين واقعه غم انگيز، اسپوزيتو و ساير دانشمندان همفكر در آمريكا و جهان عرب هنوز دچار تبعات آن رخداد هستند. وي گفت: «ما هنوز بين احساس گيج شدن و احساس افسرده شدن معلق هستيم. ۱۱ سپتامبر صرفاً جنگي گذرا يا موقعيتي كوچك نبود.اين واقعه از برخي جهات لحظه اي بزرگ در تاريخ نوين بود كه ابعادي جهاني داشت.»
اين روز سرنوشت ساز در سپتامبر ۲۰۰۱ در واقع معيار سنجش روابط بين آمريكا و جهان عرب و اسلام است. با اين حال، اسپوزيتو بيشتر از نيروهايي نگران است كه در نتيجه اين واقعه آزاد شده اند. به خصوص وي از «ائتلاف نامقدس» بين طيف افراط گراي راستگرايان مسيحي و گروهي از نومحافظه كاران كه بر سياستهاي دولت جورج دبليوبوش نفوذ دارند، نگران است. با وجودي كه معتقد است اين نيروها نماينده يك اقليت هستند كه حتي در جرگه جمهوريخواهان محافظه كار جايگاهي ندارند، آنان سيطره قابل توجهي بر دولت آمريكا دارند، چرا كه صريح و سازمان يافته هستند و دستگاه تبليغاتي شان از بالاترين نظم برخوردار است. وي گفت: «آنان از مفاهيم بسيار مثبت مانند حمايت از دموكراسي براي پيشبرد عقايد خود استفاده مي كنند، اما من اغلب نسبت به هدف نهايي آنان بدبين هستم. پايان بازي تغيير نقشه خاورميانه است، اما سؤال اين است: به نفع چه كسي و نقشه جديد چه شكلي خواهد داشت؟»
اين قبيل زير سؤال بردن نيات و انگيزه هاي واقعي دار و دسته نومحافظه كار سبب شده است تا اسپوزيتو هدف جوسازي افراد دانشگاهي،مانند مارتين كرامر، دانيل پايپس و استنلي كورتز قرار بگيرد. در مقاله اي با عنوان «افشا كردن اسپوزيتو» كرامر كه كارشناس مؤسسه هادسن است،عنوان كرد كه اسپوزيتو دولت كلينتون را در مورد خطرات واقعي ناشي از اسامه بن لادن گمراه كرد. وي استدلال كرد «مشاوره به اسپوزيتو شايد سهم زيادي در خودداري احمقانه وزارت خارجه از بررسي اطلاعات حساس در مورد فعاليت هاي اسامه بن لادن داشته باشد.» در پاسخ، اسپوزيتو اين تصور را كه وي چنين نفوذي بر دولت كلينتون داشته است، رد كرد و اتهام گمراه كردن واشنگتن را در مورد گروه هاي اسلامي تند رو حاشيه نشين به سخره گرفت. وي يادآوري كرد كه واشنگتن از وي مشاوره خواسته بود، اما در دوره زمامداري جورج بوش پدر و دوره اول رياست جمهوري كلينتون كه دولت آمريكا مي كوشيد به يك خط مشي در مورد اسلام دست يابد. وي گفت: «در آن زمان برخي اعضاي دولت اذعان داشتند كه آمريكا نه فقط در نگرش نسبت به خاورميانه دچار پيش داوري است، بلكه با اسلام نيز واقعاً مشكل دارد.» برخي از آراي اسپوزيتو درباره نياز به پرداختن به علل ريشه اي ۱۱ سپتامبر به تفكر موجود در دولت آمريكا راه يافت. اين امر باعث خشم مخالفانش شد و نبرد در گرفت.
اخيراً مخالفان اسپوزيتو نبرد خود را براي خاموش كردن وي به مجلس نمايندگان آمريكا كشاندند. آنان اين اتهام را وارد كردند كه برنامه هاي آموزش بين المللي در دانشگاههاي آمريكا كه بودجه آن توسط دولت فدرال تأمين مي شود، ضد سياست خارجي آمريكاست و بايد قانوني بر آن حاكم شود. كورتز در كميته فرعي آموزش مجلس نمايندگان گفت اين قبيل مراكز: «نه تنها از نظر ايدئولوژيك داراي گرايش هستند بلكه با رد كار كردن براي دولت فدرال، در پي تضعيف سياست خارجي آمريكا هستند.»
اسپوزيتو اين گونه توضيح داد كه اين حركت بخشي از تلاش اين قبيل ايدئولوگها پس از ۱۱ سپتامبر براي بي اعتبار كردن كارشناسان آمريكايي خاورميانه است، چرا كه اكثريت بزرگ كارشناسان آمريكا رويكردي بسيار متوازن نسبت به مطالعه اين منطقه اتخاذ كردند. با اين حال، وي فكر نمي كند كه بررسي كنگره به قطع بودجه فدرال منجر شود. وي گفت: «فكر نمي كنم اين امر نهايتاً به جايي برسد و بعيد است كه كمك مالي را قطع كنند. مشكل اينجاست كه كسي به اين سؤال نمي پردازد كه افراد واقعي پشت آن كيستند. وضعيت كرامر چگونه است كه داراي تابعيت اسرائيل است و در دانشگاه تل آويو مدير مركز مؤسسه دايان بوده است؟ من مشكلي با اين كارها ندارم. اما اگر به كارنامه امثال كرامر و پايپس نگاه كنيد، آيا آنان هيچ گاه از دولت شارون انتقاد مي كنند؟ من مي گويم آنان در حمايت از آنچه به نفع آمريكاست، استدلال نمي كنند. بلكه در حمايت از چيزي استدلال مي كنند كه به نفع اسرائيل است. پس از ۱۱ سپتامبر، اين بيم فزاينده وجود داشت كه مردم چه بسا در مورد علل ريشه اي صحبت كنند. و روي بحران اعراب- اسرائيل متمركز شوند و اگر روي اين قضيه متمركز شوند، عده اي از آمريكايي ها خواهان اصلاح اين نگرش نامتوازن خواهند شد.
اينها ايدئولوگهايي هستند كه هدفي دارند و ديگر نمي توانند ادعا كنند همان كارشناسان دانشگاهي هستند كه براي آن تعليم ديده بودند. آنان در واقع نيروهاي ذخيره هدف نومحافظه كاران هستند.»
اسپوزيتو معتقد است وي و ديگران نماينده مكتب انديشه ديگري در محيط هاي دانشگاهي آمريكا هستند، مكتبي كه بر اين اعتقاد است كه آمريكا به راستي با آزادي بيان، گفتگوي باز و چندگانگي آرا شناخته مي شود. وي گفت: «كرامر و ديگران اعلام كردند كه اكنون مكتب انديشه دومي در محيط هاي فكري آمريكا وجود دارد و به درست يا غلط ادعا كردند من و عده اي ديگر نماينده آن هستيم. كاري كه مي خواهند انجام دهند، آن است كه اين مكتب را خفه كنند. اما اگر به برخي انتقاداتشان بنگريد، وقتي از من نقل قول مي كنند، خارج از متن نقل قول مي كنند. آنان تحصيل كرده تر و آموزش ديده تر از آني هستند كه اين قدر احمق باشند. ضمناً اين همان كاري است كه اعضاي تندرو راستگرايان مسيحي از قرآن خارج از متن نقل قول مي كنند، قسمت اول آيه را نقل مي كنند نه قسمت دوم آن را يا آيه اي را مي گيرند مانند: «كافران را هر كجا يافتيد، بكشيد.» و مي گويند كافران، يهوديان و مسيحيان هستند نه مشركين. اين كار تعمداً صورت مي گيرد و اگر كسي تلافي چنين كاري را در حق شان بكند- مثلاً بخواهد خارج از متن از عهد عتيق يا عهد جديد نقل قول كند- متهم به ضديت با مسيحيت، ضديت با يهوديت يا اتهام هميشگي يهودي ستيزي مي شود.
به رغم حملاتي از اين دست براي بي اعتبار كردن بدنه كارشناسي خاورميانه در آمريكا، اسپوزيتو از دولت بوش دفاع كرد. وي از مواضع واگرا و اختلافات بسياري كه در درون اين دولت وجود دارد، صحبت كرد. وي يك بار نوشت سياست هاي بوش كه ميل به حمايت از رژيم هاي ديكتاتوري در منطقه دارد، به احتمال زياد باعث تندرو شدن جريان غالب در جهان عرب خواهد شد. با اين حال وي فكر نمي كند دولت بوش عامداً راديكاليسم را در منطقه برانگيزد. وي گفت: «من فاقد عناصري در دولت بوش بوده ام، اما اين واقعيت را انكار نمي كنم كه بوش به بهترين شكل توانايي خود را به كار گرفته است. با وجودي كه فكر نمي كنم كار وي در برخي مسايل خوب انجام شده باشد، اما فكر نمي كنم او آنجا نشسته است و به افراط گرايي دامن مي زند. فكر مي كنم نگراني واقعي در مورد پرداختن به اين موضوع وجود دارد. به نظر من بوش اغلب مشاوره نادرست را گوش مي كند يا از مشاوره نادرست پيروي مي كند. من افرادي را كه مشاوره مي دهند بيشتر جزيي از مشكل مي بينم تا راه حل. اما اگر اين دولت بتواند كاري را انجام دهد كه در گذشته هيچ دولتي نتوانسته است، چه دولت جمهوريخواه، دمكرات يا محافظه كار بار مسئوليت به دوش آن است و اين كاري نيست جز دستيابي به خط مشي متوازن در قبال مواجهه با اعراب و اسرائيلي ها. آيا اين كار ممكن است؟ فكر مي كنم ممكن است.آيا احتمال آن وجود دارد؟ فكر نمي كنم، اما اميدوارم بطلان گفته ام ثابت شود.»
آيا او فكر مي كند آمريكا امپراتوري تكذيب كننده است؟پاسخ وي اين است: «يكي از مخاطرات اين است كه احساس مي شود آمريكا تحت اين دولت دستوركاري امپرياليستي را دنبال مي كند. آنچه تكذيب اين امر را براي دولت دشوارتر مي كند اين است كه گروهي از نومحافظه كاران مانند نوامپرياليست ها صحبت مي كنند، برخي از آنان در واقع مي گويند آمريكا قدرت جهان است و بايد كاري را بكنيم كه مي خواهيم و مي دانيم درست است. فرانسويان از رسالت خود براي متمدن كردن صحبت مي كردند و انگليسي ها آن را مسئوليت مرد سفيد پوست خواندند. اينها تنها فلسفه امپرياليسم بود و اگر مراقب نباشيم، اينگونه قلمداد خواهد شد كه آمريكا فلسفه اي براي امپرياليسم آورده است.»
|
|
اسپوزيتو معتقد است كه در جهان عرب كه شاهد بحران رهبري مزمن است، مسأله اي وجود دارد كه بايد به آن پاسخ داد. وي گفت: «رهبران در اين بخش از جهان دلمشغول ماندن در قدرت و استفاده از هرگونه ابزار لازم براي تحقق اين امرند. به همين دليل است كه همواره موضوع مشروعيت وجود داشته و دارد. هيچ تلاشي براي گستردن مشاركت سياسي و تقويت جامعه مدني صورت نمي گيرد. وقتي رشد جامعه مدني را مي بينم، آن را زير راهنمايي نيرومندانه دولت مي بينم، اما اين جامعه مدني نيست.» به نظر وي موفقيت يا ناكامي اسلام سياسي خيلي با معيار تأسيس دولت اسلامي سنجيده نمي شود، بلكه نفوذ ارزش هاي اسلامي مهم است.
اسپوزيتو خاطر نشان كرد تا آنجايي كه به موضوع اخير مربوط مي شود، اسلام سياسي در واقع موفق بوده است. با اين حال، وي افزود كه نشانه هاي ناكامي اسلام سياسي خود را در كشورهايي مانند سودان، افغانستان و نيز تشكيل گروه هاي حاشيه نشين افراطي نشان داده است. به اعتقاد وي يك انقلاب آرام در برخي جوامع مسلمان رخ داده است. وي گفت: «اگر به ساخت بسياري از جوامع مسلمانان نگاه كنيد، ارزش هاي آنان، موضوع هاي آنان و اصول آنان بيشتر سمت و سوي اسلامي پيدا كرده است.
همين انقلاب آرامي است كه مي گويم رخ داده است. در حالي كه همگي به دنبال انقلاب خشن مي گشتند، اسلام غالب ظاهر شد و مي توان اين را در جوامعي مانند جامعه مصر و بقيه ديد تا حدي كه اكنون نخبگان جايگزين و نهادهاي جايگزين وجود دارند. اينها نهادهاي نوين هستند و نخبگان آن تحصيل كرده اند اما بيشتر گرايش اسلامي دارند. آنان بيشتر به مسأله «مشروعيت فرهنگي» مي انديشند كه بسيار مهم است. افراد اكنون خود را «مسلمان از نظر فرهنگي» مي دانند. اين نوع تحول هر دولت امكان پذير در جهان اسلام يا عرب را مجبور خواهد كرد نه تنها به مسايل مشاركت سياسي و توسعه اقتصادي بپردازد بلكه به فكر گنجاندن دين و فرهنگ در قالب جامعه باشد. دولت ها بايد نسبت به اين امر حساس باشند، اما اين ضرورتاً بدان معنا نيست كه اين دولتي است كه به طور رسمي «دولت اسلامي» خواهد بود.
آيا همان گونه كه برخي نوليبرال هاي جهان عرب استدلال كرده اند، جهان عرب از فهم آمريكا باز مانده است؟ اسپوزيتو موافق نيست. وي گفت: «فكر مي كنم تقصير هر دو طرف است، اما به نظر من، بيشتر ما در غرب بهانه اي براي حد و مرز اين سوء تفاهم نداريم. اما درست همان طور كه شرق شناسي وجود دارد، غرب شناسي هم وجود دارد و اگر ميل به تصوير چهره اي مخوف از يك طرف وجود دارد، همين امر در مورد طرف ديگر نيز صدق مي كند.» نيروهاي افراطي در هر دو طرف نوعي جنگ ايدئولوژيك به راه انداخته اند و جريان متعادل غالب در آمريكا و جهان عرب را به محاصره در آورده اند.
در مقام يكي از پيشتازان گفت وگو بين اسلام و غرب، اسپوزيتو ترديدي ندارد كه ارتباطي از اين دست بسيار اهميت دارد. پس چرا موارد بي شمار گفت وگو بي حاصل بوده است؟ اسپوزيتو گفت: «به رغم ترسيم چهره اي مهيب از اسلام و سوءتفاهم موجود در مورد آن، اگر به آمريكاي امروز نگاه كنيد، مي توان تشخيص داد كه اسلام بسيار بيشتر قابل ديدن است و آن هم نه فقط از منظر فيزيكي كه شامل مسلمانان و مساجد است، بلكه از نظر شناخت فكري كه ناشي از وجود مطالب مربوط به اسلام در مدارس، دانشگاه ها و مكان هاي عمومي به گونه اي است كه سابقه نداشته است. شايد بخشي از اين مطالب خوب نباشد، اما بيشتر آن آگاهي آمريكاييان را نسبت به چيستي اسلام افزايش مي دهد. در دولت آمريكا بسياري هستند كه نه فقط به استدلالات نو محافظه كاران گوش مي دهند، بلكه در معرض مكتب فكري ما نيز هستند. البته مشكل شخصي است كه در بالا نشسته و سياست ها را تعيين مي كند. هنوز فكر مي كنم بالاخره تأثير ما كار خودش را خواهد كرد.»
اسپوزيتو تصديق كرد كه در واقع مبارزه اي براي دستيابي به روح آمريكا در جريان است. وي گفت:«غم انگيز اين است كه كساني هستند كه مي خواهند كلام ما و بينش ما نسبت به آينده آمريكا را كنترل كنند و مي خواهند اين مكتب را تعطيل كنند و گاهي پيش مي آيد كه آدم فكر مي كند در محاصره قرار دارد، اما احساس مي كنيد موظف هستيد به مردم يادآوري كنيد آمريكا مستلزم چه ويژگي هايي است.»