دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۲
شماره ۳۱۸۷- Oct, 6, 2003
ادبيات
Front Page

مردي كه زود پير شد
012384.jpg
گونتر گراس
پري سفيديان
گونترگراس نويسنده آلماني معاصر در سال ۱۹۲۷ در شهر دانتزيك به دنيا آمد كه بعدها به نام گدانسك معروف شد. شهري كه طبل بزرگ زير پاي چپ اردوگاه سوسياليسم از آن آغاز شد. اما گراس شاعر، رمان نويس، داستانسرا و نقاش و مجسمه ساز رمان فوق العاده اي نوشت كه در سال ۱۹۵۹ نويد صدايي تازه در عرصه رمان بود. طبل حلبي صداي نسلي از جوانان آلماني بود كه در زير سايه دروغ پردازي هاي گوبلز و بلاهت ديوانه اي به نام هيتلر به عرصه رسيده بودند و ديدند همان ها كه او را به قدرت رساندند زير پايش را خالي كردند.
او همه عرصه هاي هنر را آزموده و از جواني قابليت ممتاز خود را نشان داده  است . گراس با تلاش و تقلاي فراوان توانست خود را در عرصه هاي بين المللي و ملي تثبيت كند و در آخرين سال هاي قرن بيستم افتخار كسب جايزه نوبل ادبيات را به آلماني هايي هديه كند كه تازه ديوار برلين را برچيده بودند. او خود را نويسنده اي مي داند كه منادي روشني است آن هم در عصري كه از خرد خسته شده اند و كسي عقل را به پشيزي نقد نمي كند. در جايي گفته بود كه نويسنده با تنفس مصنوعي دهان به گوش آرمان انساني را زنده مي دارد.
گدانسگ صحنه تعدادي از رمان ها و داستان هاي اوست. پدرش بقال بود و مادرش كاشوبي، كه از تيره هاي خاص اسلاو است. اين نژاد هم از لحاظ زبان و هم از رگ و ريشه با لهستاني ها فرق دارد. گراس در مدرسه دولتي درس خواند. در دهه سي به سازمان جوانان هيتلر پيوست و در سن شانزده سالگي به ارتش آلمان فراخوانده شد. در سال ۱۹۴۵ زخم برداشت. در همان سال در مارين باد چكسلواكي به زندان افتاد. پس از رهايي در سال ۱۹۴۶ مدتي به كارهاي مختلف دست زد تا زندگي خود را تأمين كند. از كار در مزارع و ميوه چيني و بيل زني تا معدن پتاس. مدتي هم شاگرد بنا بود. در سال ۱۹۴۸ در آكادمي هنر دوسلدورف ثبت نام كرد و از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۵ در آكادمي دولتي هنرهاي زيباي برلين غربي درس خواند. سفرهايي به ايتاليا، فرانسه و اسپانيا داشت. در سال ۱۹۵۴ ازدواج كرد و در سال ۱۹۷۸ پس از بيست و پنج سال زندگي مشترك با آنا مارگاريتا شوارتس از او جدا شد و يك سال بعد با اوته گرونرت ازدواج كرد.
گراس در برلين و دوسلدورف شعر مي سرود كه برخي از آن ها را در انجمن هاي ادبي مي خواند. از جمله در محفل ادبي گروه ۴۷ كه از انجمن هاي ادبي تأثيرگذار آن دوره بود. از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۰ در پاريس به نوشتن و مجسمه سازي پرداخت. در ۱۹۶۰ به برلين غربي آمد و در آنجا سكونت گزيد. طبل حلبي را در پاريس شروع كرد كه جلد اول سه گانه او بود و به دليل تصويري كه از نازيسم ارائه مي داد جنجال فراواني به پا كرد.
موش و گربه جلد دوم سه گانه او در سال ۱۹۶۱ منتشر شد كه زندگي جوانان طبقه متوسط دانتزيك را از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۴ به خوبي تصوير مي كرد و بعد از آن نوبت سال هاي سگي بود. اين رمان تلاشي است براي افشاي سياهكاري هاي سرمايه داران جهان در تعامل با هيتلر و حزب او. در نمايشنامه «عوام تمرين شورش مي كنند» برتولت برشت نقش استاد را به عهده مي گيرد و به خاطر دغدغه هاي ساختگي اش حاضر نمي شود از قيام برلين شرقي حمايت كند. رمان بي حسي موضعي در برلين مي گذرد.
گراس با اين سه گانه به شهرت دست يافت و در جهان سياست به بازيگري فعال بدل شد. بعدها به خدمت صدراعظم ويلي برانت درآمد كه به معمار آلمان شهرت يافته بود.
در دهه هفتاد و هشتاد گراس موضوع و محور آثار خود را از تاريخ معاصر و سياست آلمان به موضوعات تازه تر مي كشاند و بحث فمينيسم، هنر آشپزي و بوم شناسي را مطرح مي كند. در خاطرات يك حلزون، خاطرات روزانه اي را مي آفريند كه در واقع سفرنامه او در مقام مبلغ سياست هاي حزب سوسيال دموكرات و صدراعظم ويلي برانت است كه در سال ۱۹۶۹ انجام گرفت. در اين ديدگاه با جمع نظرات راوي و نويسنده حكايت مردي به نام هرمان اوت روايت مي شود كه حلزون جمع مي كند. حلزون مانند لاك پشت مظهر كندي است و در واقع نماد حزب سوسيال دموكرات و اصلاحات كند آن مي شود. اتو همراه يك كاشوبي كه مي خواهد آلماني شود از چنگ نازي ها مي گريزد.
گراس توسعه و تمدن را مبارزه اي مي داند كه بين آرزوهاي ويرانگر مردانه و مهارت زنانه درمي گيرد. اين كاررا در رمان سفره ماهي به شكل ماهرانه اي جا مي اندازد. او براي بيان منظور خود از هيچ دستاويزي چشم نمي پوشد.
معرفي گونتر گراس را در زبان فارسي مديون پرويز رجبي با داستان كوتاه چپ دست ها هستيم و ترجمه زيباي كامران فاني از موش و گربه كه در سال هاي دور به چاپ رسيده بود. بعدها داستان هاي ديگري هم از او در مجلات ادبي و مجموعه داستان هاي جهان گرد آمد و شعرهايي هم از او به فارسي ترجمه شد و زماني كه جايزه نوبل ادبيات را در سال ۱۹۹۹ به گراس دادند او در ايران نامي شناخته شده بود. قرن من او را روشنك داريوش ترجمه كرد و سفره ماهي هم به فارسي درآمد. اما رمان معروف او طبل حلبي سرانجام به همت مترجمي زبردست، سروش حبيبي به فارسي منتشر شد. يكي از دلايل عدم استقبال مترجمان به آثار گراس زبان دشوار و گاه پرتصنع و تكلف اوست كه عرصه را بر مترجم متعهد تنگ مي كند. راستي تا يادم نرفته بگويم كه نمايشنامه سيل را هم جاهد جهانشاهي به فارسي ترجمه كرد.
در ميان آثار اخير گراس مي توان به رمان ماده موش اشاره كرد كه راوي آن هديه اي از ماده موشي دريافت مي كند كه در چند داستان پي در پي نشان داده است كه موش ها زمين را صاحب مي شوند.
در آواي غوك داستان زندگي دو بيوه زن را روايت مي كند كه يكي متخصص تاريخ هنر است و ديگري متخصص عتيقه لهستاني. آن دو با هم وارد معامله مي شوند و آلماني هاي تبعيدي را به دانتزيگ برگردانند. رمان در گندمزار به وقايع بعد از اتحاد دو آلمان برمي گردد و نخستين اثر ادبي است كه به تخريب ديوار برلين مي پردازد. قهرمان داستان لودويگ هوفتالر جاسوس رده متوسطي است كه با دل و جان در خدمت گشتاپو بود و بعد به استاسي پليس مخفي آلمان شرقي مي پيوندد.گراس مخالف وحدت دو آلمان بود واعتقاد داشت اين حركت مثل انضمام اتريش در جنگ جهاني دوم است. يكي از مخالفان او در دفتر مجله اشپيگل كتاب او را از وسط جر داد.
در سال هاي ۱۹۸۶ و ۱۹۸۷ گراس به هندوستان رفت و حاصل كار او «زبانت را ببينم» بود. مدتي رياست آكادمي هنر برلين رابرعهده داشت. گراس جوايز زيادي را به خود اختصاص داده است. در سال ۱۹۵۸ جايزه گروه ۴۷، در سال ۱۹۶۰ جايزه منتقدان آلمان، در سال ۱۹۶۲ جايزه كتاب هاي خارجي فرانسه، در سال ۱۹۷۷ نشان ماياكوفسكي و دهها جايزه ريز و درشت بين المللي و ملي و سرانجام جايزه نوبل ۱۹۹۹.
گراس در خطابه نوبل خود گفت: بار ديگر فصل پنجم ماده موش را باز مي كنم كه در آن موش آزمايشگاهي به نمايندگي از ميليون ها جانور آزمايشگاهي جايزه نوبل را مي برد. و به ياد مي آورم كه بر طرح هاي بزرگ كه براي رفع گرسنگي انسان اجرا مي شود جفا مي شود و كسي به آن طرح ها جايزه نمي دهد. كتاب قرن من انتقادهاي تيز و كوبنده گراس به قرن بيستم را به زيبايي بيان مي كند. در كتاب «يك وري رفتن» ماجراي غرق كردن عمدي كشتي آلماني توسط زيردريايي شوروي تصوير شده است كه طي آن هشت تا نه هزار مسافر عمدتاً آواره و سربازان زخمي غرق شدند. كتاب بلافاصله مورد استقبال قرار گرفت و به زبان هاي ديگر ترجمه شد.
گراس به هر حال در آلمان نويسنده محبوب و مطلوبي نيست. شايد تنها نويسنده آلماني بود كه با اتحاد دو آلمان مخالفت كرد. حالا هم بر عقيده خود پامي فشارد و مي گويد ديوار را برداشتيد اما ديوار ديگري كشيده ايد و آلماني هاي درجه يك و درجه دو پديد آمده. اتحادي كه فقط روي كاغذ باشد به درد نمي خورد. گراس از گشودن پرونده مأموران استانسي و خبرچين هاي آن ناراضي بود زيرا اعتقاد داشت آن افراد كه در ميانشان نام نويسندگاني مثل كريستاوولف و هاينر مولر هم بود از سر اجبار به آن كار تن داده بودند.
گراس كه سال ها با سوسيال دموكرات ها همكاري مي كرد و نويسنده سياستمدار بود زماني كه طرح سختگيرانه عليه مهاجران و پناهندگان سياسي طرح شد از آن حزب كناره گرفت و گفت آلمان ديگر كشوري شده كه آستانه تحمل در آن كاهش يافته است. او زياده خواهي و دورويي را ننگ بشر مي داند و اميدوار است كه دست دغل هاي روزگار از زندگي مردم كوتاه شود. اما مي گويد: اين فقط يك اميد و آرزوست براي پيرمردي كه زود پير شده است. گونترگراس شصت و هفت جلد رمان، داستان كوتاه نمايشنامه، نقد ادبي، شعر و متن باله دارد كه نشان از عزم او براي نوشتن و به قول خودش مسلح كردن انديشه دارد. درباره ورود نويسندگان به عرصه سياست خوش بين است اما مي گويد اهل فرهنگ وقتي پا به عرصه سياست مي گذارند خرد مي شوند و خيلي زود به پيري مي رسند. سياستمداران و كساني كه اهرم هاي سياسي را در دست دارند. به اهل فرهنگ قاطي سياست شده به چشم موجودي مزاحم نگاه  مي كنند كه در ميان آنان بر خورده و نارضايتي خود را از هم نشيني با آنها به اشكال مختلف نشان مي دهند اما به زبان نمي آورند.
قلم پر است و بي جوهر هم نخواهد ماند. حالا از كجا شروع كنم؟ آدم مي تواند داستانش را از وسط شروع كند و با جسارت پيش بتازد و خواننده اش را گيج كند. آدم مي تواند اداي نوآوران را درآورد و زمانها و فاصله ها را به هم بريزد يا از ميان بردارد و دست آخر جار بزند، يا بگويد برايش جار بزنند... ممكن است از همان اول بگويد كه امروزه روز نوشتن داستان ممكن نيست... اما خود را خاتم داستان نويسان بشمارد و بازار داستان نويسي را برچيند. بعضي ها هم گفته اند كه آدم بهتر است اداي فروتني درآورد و اول بگويد كه امروز ديگر قهرماني وجود ندارد كه آدم داستانش را بنويسد. چون ديگر فرد معتقد به خودي باقي نمانده و اصلاً فردباوري برافتاده و انسان تنهاست و تنهايي آدم ها همه به هم مي ماند و هيچ كس حق ندارد آن جور كه خودش مي خواهد تنها باشد.
(طبل حلبي ترجمه سروش حبيبي)

گفت وگو با پرويز شهدي، مترجم
متأسفم
012386.jpg

فرشاد شيرزادي
پرويز شهدي مي گويد قطعاً مهمترين اتفاق زندگي ام دو چيز خواهد بود: يكي قبول شدن در دانشكده پزشكي و صرف نظر از تحصيل در آنجا و دوم رفتن به دنبال زبان و ادبيات فرانسه در تهران.
او معتقد است، سرآغاز تحولش در زندگي شغلي اش آموختن زبان فرانسه بوده است. در ضمن شهدي از سال هاي ۱۳۵۳ تا ۱۳۶۳ در فرانسه به سر مي برده اما بعد به ايران بر مي گردد و كار ترجمه را از نقطه اي ديگر شروع مي كند.
* تعريفتان از ترجمه چيست؟ فن است يا هنر؟
- به گمانم هر دو؛ هم فن است و هم هنر. فن است چون علاوه بر شناخت كامل دو زبان، اصول و قواعدي را بايد در نظر گرفت كه بدون رعايت آنها ترجمه ناقص يا كم ارزش از كار درمي آيد. از ديگر سو هنر خواهد بود، چرا كه با وجود اينكه مترجم، نويسنده نيست اما اگر نتواند روح نوشتن را درك كند و خوب آن را بر گرداند به شكلي كه سبك و سياق نويسنده را حفظ كند و در ترجمه تلاش هنرمندانه نكند، كارش موفق نخواهد بود.
* در نخستين گام براي برگرداندن لحن و زبان نويسنده يا نويسندگان خارجي چه بايد كرد؟ خودتان چه مي كنيد؟
- به گمانم اول بايد كتاب را خوب خواند و عميقاً دركش كرد. چون بديهي است كه اگر مترجم روح نوشته را كاملاً هضم نكند، نمي تواند تمام و كمال آن را به زبان خودش برگرداند و به واقع طي همين خواندن هاست كه مترجم به سبك وسياق نويسنده كتاب پي مي برد.
* براي برگرداندن اصطلاحات خارجي و يافتن ما به ازاي فارسي آنها از چه منابعي مي توان استفاده كرد؟
- به گمانم اين منابع به دو دسته تقسيم مي شوند. اول منابع خود زبان اصلي كتاب و دوم منابع زبان مقصد يا همان زبان فارسي. در منابع اصلي توضيح ها و مثال ها مي تواند راهنماي خوبي براي درك اصطلاح ها باشد و بعد براي يافتن معادلي نظير در زبان فارسي مي توان به منابع فارسي رجوع كرد.
* اولين ترجمه شما در قالب كتاب، كاري از ادگار آلن پو بوده است. به نظر مي رسد ترجمه اين كتاب نواقصي دارد. خودتان چه مي گويد؟
- اول از هر چيز بايد بگويم كه هيچ كس نمي تواند ادعا كند  كارش بي عيب و نقص است. اگر هم كسي، چنين ادعايي بكند «گزافه گويي كرده در مرحله دوم هم اشاره مي كنم كه زبان
«ادگار آلن  پو» برخلاف ظاهرش بسيار دشوار و فاخر است و پيچيدگي هاي خاصي در آن وجود دارد كه مي تواند مترجم را گمراه كند. سوم: موضوع اين نيست كه هيچ عيب و لرزش در كار ترجمه وجود نداشته باشد. مهم اين است كه او كوشيده باشد و به بهترين نحو ترجمه را ارائه دهد. در عين حال ميان پرانتز عرض مي كنم كه متشكر مي شوم اگر نواقص كار از سوي دوستان به من گوشزد شود.
* علت سير ترجمه از آثار «آلن  پو» و سپس رمان هاي موج نو فرانسه و بعد هم كارهاي كالوينو چيست؟
- همين سئوال را بسياري از همكارانتان از من پرسيده اند. من پيش از اينكه مترجم باشم بيش از ۵۰ سال كتابخوان بوده ام و از همه مطالعه هايم، در همه سبك ها و همه زمان ها و از همه نويسنده هاي مطرح  دنيا، بهره برده ام. بنابراين بايد گفت كه از بسياري كتاب ها هم لذت برده ام. در مورد انتخاب كتاب براي ترجمه در وهله اول، مهم پسنديدن كتاب خواهد بود و همچنين توجه به ذوق و سليقه خوانندگان و نيز شرايط موجود در بازار و محدوديت هاي موجود در ترجمه و نشر همه در انتخاب يك اثر براي ترجمه سهيم هستند. كتابي ممكن است بسيار خوب و ارزنده باشد ولي اگر قرار باشد براي چاپ دچار مشكل شود يا سر و ته اش از بين برود، ترجيح مي دهم آن را ترجمه نكنم. علاوه بر اين ها، من خودم را مقيد به ترجمه كتاب هايي از يك نويسنده و يا مكتبي خاص، نمي كنم.
* براي مطالعه ادبيات كلاسيك و ادبيات امروز ايران چه قدر وقت مي گذاريد؟
- يكي از مسائلي كه موجب تاسف است نداشتن فرصت زياد براي مطالعه آثار كلاسيكمان كه بيشتر به شعر و نظم اختصاص دارد است. به رغم علاقه فراوانم براي غرق شدن در ادبيات كلاسيكمان پيوندم با ادبيات كهن قطع شده و گه گاه به سراغشان مي روم. از ادبيات امروز هم، هر وقت فرصتي دست دهد مي خوانم. به ويژه نوشته هاي نويسنده هاي جوان را كه خيلي به آنها علاقمندم.

سايه روشن ادبيات

ضياء الدين ترابي: انتشار «نيما و پيروانش»
012380.jpg

كتاب « نيما و پيروانش» را توسط انتشارات «دنياي نو» به زودي منتشر مي كنم.
ضياءالدين ترابي، شاعر و منتقد ادبي با اعلام اين خبر گفت: اين كتاب تحليلي جامع در تاريخ چهار پاره سرايي و شرح حال شاعراني است كه در اين قالب، آثاري خلق كرده اند كه سرآمدان آن، نيما و پيروان او هستند.
اين شاعر و منتقد كه كتاب شعر «از نام هاي حك شده بر سنگ» را به تازگي منتشر كرده است، افزود: ۵۵ چهار پاره از ۵۵ چهارپاره سراي مطرح را با شرح و نقد در اين كتاب آورده ام و سه سال تمام براي تأليف و تدوين آن وقت صرف كرده ام. ترابي كه كتاب «سهراب ديگر» او در همين نشر، به چاپ پنجم رسيده است، تصريح كرد: درباره قالب چهارپاره تا به حال بحث مدوني صورت نگرفته است و هنوز ابداع كنندگان آن براي خيلي ها شناخته شده نيستند. وي گفت: چهار پاره قالبي بود كه خيلي زود فراموش شد و اكنون، صرفاً در شعر كودك مورد استفاده قرار مي گيرد و در شعر بزرگسالان به طور كلي كنار گذاشته شده است.
ترابي يادآور شد: كساني مانند نيما يوشيج، فريدون توللي، سهراب سپهري، فروغ فرخزاد و دكتر پرويز ناتل خانلري در اين قالب آثار قابل قبولي دارند كه برخي از اين شعرها را در كتابي كه به زودي از زير چاپ بيرون مي آيد،آورده ام.
اين شاعر و منتقد با اشاره به اينكه مطالعه شعر گذشتگان و سرآمدان شعر كلاسيك مي تواند كمك زيادي به شاعران جوان و نوقلمان عرصه ادبيات نمايد، گفت: نيما در شعر كلاسيك و درك ساختار و فضاي اين نوع از شعر، به درجه استادي رسيده بود، به همين دليل توانست در ادبيات دوران خود، كاري از نوع ديگر كند و حرفي از جنس زمان بزند بدون اينكه خدشه اي به پيكره شعر كلاسيك وارد سازد.
012382.jpg

«گوهران» بر اول راه
نشريه گوهران به جمع فصلنامه هاي ادبي كشور پيوست. اين فصلنامه كه به شكل تخصصي درباره شعر سخن مي گويد با قيمت ۱۴۵۰۰ ريال در اختيار مخاطبان قرار مي گيرد.
نخستين بخش «گوهران» به ويژه نامه
م.ع سپانلو پرداخته و عنوان كلي «ويژه نامه سه نسل شعر و شاعري محمد سپانلو» را همراه دارد. در اين بخش چهار شعر از اين شاعر پيشكسوت به چشم مي خورد و حميد يزدان پناه، عبدالعلي عظيمي و محمود معتقدي يادداشت هايي بر بعضي آثار سپانلو نوشته اند.
شعر ترجمه «گوهران» هم شامل آثاري از اكتاو يوپاز است كه به قلم م.آزاد به فارسي برگردانده شده است. ضمناً شعر عرب اين فصلنامه هم به دستنوشته هايي از نزار قباني اختصاص يافته است.
لازم است بدانيم، صاحب امتياز و مدير مسئول «گوهران» سعيده آبشناسان است.

ميراث دن كيشوت
كورت ونه گات
قديمي ترين مشتري «پال مال»
012388.jpg

امير آريان
از نيمه دوم دهه ۱۹۷۰ ميلادي، كورت ونه گات جونيور، نويسنده خانوادگي بسياري از خانواده هاي آمريكا بود. نويسنده خانوادگي در اينجا چيزي شبيه به دكتر خانوادگي است، كسي كه تمام اعضاي خانواده به او اعتماد مي كنند و درمان هاي او را مي پذيرند. از نيمه دوم دهه ۷۰، تمام اعضاي خانواده منتظر چاپ كتابي از ونه گات بودند تا نسخه اي از آن را بخرند و بخوانند. شايد ونه گات تنها نويسنده اي است كه بچه هاي دبيرستاني، والدين آنها و از آن طرف كساني كه به طور جدي ادبيات را دنبال مي كنند، همگي از خواندن آثارش لذت مي برند و او را نويسنده اي بزرگ مي دانند. همين ويژگي به تنهايي كافي است تا ونه گات را نويسنده اي متفاوت با گذشتگان خود بدانيم، نويسنده اي كه به راحتي مرز ادبيات نخبه گرا و ادبيات عامه پسند را مي شكند و مهم ترين و جدي ترين آثارش را با زباني ساده، ساختاري درك پذير و با اتكا به فرهنگ مردم ساده آمريكا و زندگي روزمره آنها مي نويسد.
كورت ونه گارت جونيور در سال ۱۹۲۲ در اينديانا پوليس آمريكا به دنيا آمد. او سومين فرزند خانواده اي ثروتمند و متشخص بود. پدرش معماري برجسته و شناخته شده بود و مادرش اشراف زاده اي ثروتمند بود كه از افسردگي شديد رنج مي برد. ونه گات در دانشگاه كورنل در رشته شيمي پذيرفته شد، اما در سال ۱۹۴۳ درسش را نيمه تمام رها كرد و براي شركت در جنگ جهاني به ارتش آمريكا پيوست. در جنگ اسير شد و پس از بمباران درسدن آزاد شد. ماجرايي كه يكي از مهمترين منابع الهام او براي يكي از بهترين رمان هايش، «سلاخ خانه شماره پنج» شد.
پس از جنگ به آمريكا برگشت، ازدواج كرد و در دانشگاه شيكاگو پذيرفته شد. به همراه همسرش به شيكاگو رفت، اما از آنجا هم نتوانست فارغ التحصيل شود. تز ليسانس او پذيرفته نشد و ونه گات نيز تلاشي براي پايان تحصيلش نكرد. پس از آن به نيويورك رفت و شغلي به عنوان مأمور تبليغات در شركت «ژنرال الكتريك» پيدا كرد. در آغاز دهه پنجاه شروع به انتشار داستان هاي كوتاه در مجلات نيويورك كرد كه بعدها گزيده اي از اين داستان ها در كتاب «به خانه ميمون خوش آمديد» (۱۹۶۸) منتشر شد.
اولين رمان ونه گات با عنوان «پيانوي نوازنده» در سال ۱۹۵۲ منتشر شد. اين رمان در واقع هجو روابط اداري و ساختاري شركت ژنرال الكتريك است كه ونه گات مدتي در آن كار مي كرد. پس از اين رمان و داستان هاي كوتاه ديگرش، ونه گات به عنوان نويسنده اي شناخته شده در جامعه آمريكا به كارش ادامه داد.
از ژنرال الكتريك رفت و به همراه زن و فرزندانش در ماساچوست زندگي اش را ادامه داد. زندگي تقريباً ده ساله او در ماساچوست پربارترين دوره نويسندگي اش بود: شيپورهاي تيتان (۱۹۵۹)، شب مادر(۱۹۶۱)، گهواره گربه(۱۹۶۳)، خدا به خير كند، آقاي رزواتر(۱۹۶۵)، به خانه ميمون خوش  آمديد (۱۹۶۸) و رماني كه بسياري شاهكار ونه گات مي دانند، سلاخ خانه شماره پنج(۱۹۶۹).
پس از موفقيت سلاخ خانه شماره پنج، ونه گات از همسرش جدا شد و به نيويورك رفت. آنجا با ژيل كرمنتز كه عكاس معروفي بود ازدواج كرده و نمايشنامه اي نوشت با عنوان «تولدت مبارك، واندا جون» كه در برادوي به روي صحنه رفت.
در ۱۹۷۴ رمان بعدي ونه گات با عنوان «صبحانه  قهرمانان» منتشر شد، در اين رمان ونه گات اعلام مي كند كه آخرين رمانش را منتشر كرده، «من پنجاه سالگي ام را پشت سر گذاشتم. در حال پاكسازي و آماده كردن خودم هستم براي سال هاي بسيار متفاوتي كه خواهند آمد. در وضعيت هاي روحي مشابه من، تولستوي رعيت هايش را آزاد كرده و توماس جفرسون برده هايش را. مي خواهم تمام شخصيت هاي ادبي را، كه در طول فعاليتم به عنوان نويسنده، وفادارانه مواظب من بودند، آزاد كنم.»
اما دو سال بعد، در سال ۱۹۷۶، رمان اسلپ استيك منتشر شد و مشخص شد كه ونه گات يك بار ديگر خوانندگانش را به بازي گرفته. در ۱۹۷۹ «زنداني» را منتشر كرد و به كار نوشتن ادامه داد تا اين كه در سال ۱۹۹۹ يكي ديگر از بهترين رمان هايش، «زمان لرزه» منتشر شد.
بحث در مورد كار ونه گات و اهميت كار او از منظري جدي به هيچ وجه در حوصله اين ستون و حتي يك مقاله مفصل نيست، بررسي دقيق كار ونه گات به كتابي مستقل نياز دارد. ونه گات در حدود پنج- شش رمان بسيار مهم و تأثيرگذار در ادبيات نيمه دوم قرن بيستم دارد و بسياري از مؤلفه هاي ادبيات پسامدرن را به خوبي مي توان در كار او رديابي كرد. ونه گات نيز مثل نويسندگان مهم نيمه دوم قرن در آمريكا طنز را به عنوان محوري اساسي در نظر مي گيرد، از به كار بردن زبان پيچيده و نامتعارف خودداري مي كند و ادبياتي جذاب و خواندني را به خواننده عرضه مي كند. همچنين قطعه نويسي ونه گات و تسلط او بر ژانرهاي كنار گذاشته شده اي نظير داستان هاي علمي تخيلي، نكته قوت ديگري در كار اوست. ونه گات با احياي امكانات اين ژانر و با استفاده از طنز عميق و تكان دهنده خود، خواننده را همه جا به دنبال خود مي كشد: راهروهاي كارخانه ژنرال الكتريك، شهر درسدن آلمان، سفينه هاي فضايي، زندگي مخترع بمب اتم و...
به هر حال، ونه گات كه هشتاد سالگي اش را پشت سر گذاشته، هنوز اعتياد طولاني خود به سيگار «پال مال» را رها نكرده است، در سلامت كامل به سر مي برد و در يكي از آخرين مصاحبه هايش دو حادثه مهم را محصول ادامه يافتن زندگي اش در قرن بيست و يكم مي بيند: مشاهده فرو ريختن برج هاي ساختمان تجارت جهاني در نيويورك و آتش سوزي منزلش كه به خاطر افتادن سيگار روشن بر زمين اتفاق افتاد و باعث شد چند روزي در بيمارستان بستري شود!

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   علم  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |