گفت و گو :ب-كوهيار
شاهنامه فردوسي يك اثر حماسي و سرشار از حس و حركت است. وزن و آهنگ روايي حكيم ابوالقاسم فردوسي از نبردهاي حماسي آميخته به عشق و افسانه، صحنه ها را با حسي نيرومند به ذهن و خيال خواننده متبادر مي سازد گويي او خود را در عرصه پيكارها مي يابد، صداي سم و شيهه اسبان،چكاچك شمشيرها، غريو پيلان را مي شنود و غبار برآمده از آوردگاهها را به نظاره مي نشيند.
اين ويژگي شاهنامه، نقاشان و تصويرگران را به شوق مي آورد تا صحنه هاي حماسي نبرد و فسانه را آن چنان كه فردوسي توصيف مي كند به تصوير بكشند، به همين انگيزه، نقاشان بسياري در طول ساليان درازي كه ازپيدايش شاهنامه مي گذرد، كوشيده اند، به گونه اي در خور صحنه هاي رزم و حوادث شگفت انگيز اين اثر حماسي را زنده كنند، اما كمتر تصويري را مي توان در ميان آثار نقاشان يافت كه همسنگ شور و آهنگ شاهنامه باشد. نقاشان مكتب قهوه خانه اي، بخصوص صحنه دراماتيك كشته شدن سهراب بدست رستم را بارها بر روي پرده به تصويركشيده اند و در انتقال پيام داستان رستم و سهراب شاهنامه به مردم عادي بيشترين توفيق را داشته اند. هنوز هم معدود پرده هاي نقاشي رستم و سهراب كه از آن عصر به جا مانده، از ارزش بالايي برخوردارند. دهها نقاش گمنام از زمان پيدايش صنعت چاپ، براساس داستان ها و روايات شاهنامه به تصويرگري پرداخته اند.
در اين ميان نقاشي هاي مرحوم استاد بهروز گلزاري از حال و هواي بيشتري برخوردارند. گلزاري مي كوشيد از طريق اجزاي تصويري بيشترين حس را به بيننده منتقل كند اما، پهلوانان بازوستبر و اسبان راهواري كه دستافرينه او بودند، كسوتي از نقاشي معاصر را بر تن دارند و فضاهايي كه وي پديد آورده، كم و بيش تحت تأثير نقاشي معاصر مي باشند. از ديد برخي منتقدين آثار پيش تر و متعلق به نقاشان قديمي كه فارغ از مكتب هاي اروپايي و بدون رعايت فضاسازي و پرسپكتيو، به وجود آمده اند، از نظر حسي براي خوانندگان شاهنامه به فضاهاي قصه هاي حماسي فردوسي نزديك ترند.
در ميان نقاشان معاصر، آثاري را كه مرحوم فيروزه صابري، بر پايه داستان سياوش بر بوم و كولاژ پارچه به وجود آورد، عليرغم خلاصه سازي و شماتيك بودن آنها، از نقاشي هاي مطرح حوزه شاهنامه محسوب مي شوند.
باخبر شديم كه شمس الدين خلخالي نقاش معاصر با بهره گيري از شيوه هاي نوين نقاشي و به ويژه آبستره برخي از وقايع شاهنامه را به تصوير كشيد و از مجموعه اين آثار نمايشگاهي در نگارخانه منصوره حسيني برپا شده است.
در فرصتي كه پيش آمد با مروري بر آثار اين نقاش با وي نيز به گفت وگو نشستيم.
پيش از ورود به گفت وشنود، بايد اشاره كنم كه «خلخالي» با بهره گيري از حداقل اجزاي تصويري و بيشتر بازي ماهرانه با رنگ و فضاسازي هاي موفق، توانسته است در اين آثار عنصر حركت را با آهنگ روايي فردوسي نزديك تر كند. شمس الدين خلخالي متولد سال ۱۳۲۳ و دانش آموخته هنرستان كمال الملك و برخوردار از محضر درس استاداني چون مهدي موسوي، علي اكبر پتگر و علي رخسار مي باشد.
مي گويد:«از كودكي و همراه با شاهنامه خواني پدرم كه علاقه وافري به فردوسي بزرگ داشت، با حال و هواي شاهنامه آشنا شدم و خيلي زود تحت تأثير داستان هاي شاهنامه قرار گرفتم، اما هميشه حتي در روزگار كودكي آرزو مي كردم، يك بار پدرم شاهنامه را برايم بخواهد و بگويد كه رستم فرزندش سهراب را شناخت و اين بار او را نكشت...! چون هميشه از اين واقعه غمگين مي شدم.»
خلخالي درباره چگونگي فراگيري پايه هاي نقاشي مي گويد: «بعد از پايان تحصيلات متوسطه در دبيرستان رهنما كه در محله منيريه تهران قرار داشت، به هنرستان كمال الملك راه يافتم و تحت تعليم استاد شيخ كه رياست هنرستان را نيز بر عهده داشت، نقاشي را آموختم. در آن زمان نقاشي از طبيعت، آناتومي و حجم شناسي به هنرجويان آموخته مي شد، خوب به خاطر دارم كه نقاشي از طبيعت را با رفتن به ميگون، اوشان و فشم كه جملگي از ييلاقات اطراف تهران است، ياد مي گرفتيم.در همين دوره؛ از آموزه هاي مرحوم استاد مصطفي نجمي كه از نقاشان بنام بود، برخوردار شدم، او در تصويرگري طبيعت بسيار باذوق و چيره دست بود.»
شمس الدين خلخالي در آثاري كه براساس شاهنامه به تصوير درآورده، از رنگ گواش استفاده كرده است، ايجاد طيفي از سايه روشن هاي چشم نواز با گواش كه معمولا براي رنگ گذاريهاي يكنواخت و به اصطلاح تخت به كار مي رود، نشان دهنده دستيابي به مهارتي ويژه توسط نقاش در كاربرد رنگ گواش است.او در اين باره توضيح مي دهد:
«در آثار اوليه ام بيشتر با رنگ روغن كار مي كردم، اما به مرور به گواش رو آوردم. اين رنگ نيازمند تلاش و ابتكار بيشتري است و در آن صورت جلوه هاي جادويي اش را عيان مي سازد. زمان طولاني وقت صرف كردم تا به پرداخت هاي تازه با رنگ گواش رسيدم.»
آبستره، به زبان ساده و در ساده ترين شكل كنارهم قرار دادن لكه هاي رنگ است. بسياري از نقاشان جوان هم به اين شيوه علاقه مندند، اما مخاطب، در دريافت و درك آثاري كه با اين سبك پديد مي آيند مشكل دارد. با اين حال در آثاري كه شمس الدين خلخالي از قصه هاي حماسي شاهنامه ساخته است، اجزاء تصويري در ميان دريايي از رنگ ها قابل دريافت است و حس و آهنگ حركت را به بيننده منتقل مي كند.
نقاش درخصوص راهي كه براي رسيدن به اين شيوه پيموده مي گويد: «در هنرستان كمال الملك استادان زحمات زيادي مي كشيدند تا هنرجو اصول نقاشي كلاسيك را به خوبي ياد بگيرد. سختگيري ها و انضباط دقيقي وجود داشت. من نيز به همين ترتيب بار آمدم. و اوايل بيشتر واقعگرايي يا همان رئاليسم، برايم جذاب بود. اما زماني كه براي تصويرگري وارد فضاي شاهنامه شدم، ديدم، موضوعاتي كه انتخاب مي كنم، بنا به طبيعت هنر و سرايندگي باشكوه فردوسي، ابعاد گسترده اي دارند و به تصوير كشيدن آنها آسان نيست.
با ادامه تمرين در شيوه هاي مختلف ديدم آبستره، بيشتر كمكم مي كند و به حس و برداشتي كه از رخدادهاي شاهنامه دارم بهتر پاسخ مي دهد و در اين تجربه جديد، به روش نقاشي آبستره روي آوردم.»