دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۲
شماره ۳۲۰۰- Oct. 20, 2003
ادبيات
Front Page

گفت وگو با دكتر علي رواقي
فارسي درفرارود
محمد رضا ارشاد
013122.jpg

زبان تاجيكي يا زبان فارسي فرارودي يا ماوراءالنهري يكي از گونه هاي زباني فارسي است كه پس از اسلام در ماوراءالنهر رواج پيدا كرده و در كنار خود شاعران و نويسندگان بزرگي را پرورده است. تحولات دوره اخير در جغرافياي سياسي ملتها و ژئوپليتيك جهان، سبب ايجاد يك گسست فرهنگي ميان ايران و تاجيكستان گرديد و سبب شد تا اين دو حوزه مشابه زباني و فرهنگي از روند مسائل يكديگر غافل شوند. امروزه اين فرصت بويژه پس از استقلال تاجيكستان بوجود آمده و لازم است تا اين دو كشور همزبان (ايران و تاجيكستان) و داراي اشتراكات فرهنگي زياد به شناخت بيشتر يكديگر نائل گردند. از اين رو و نيز به مناسبت برپايي چهارمين مجمع بين المللي استادان زبان و ادبيات فارسي در تهران،كه با حضور ۱۲ استاد شناخته شده زبان فارسي از تاجيكستان برگزار مي شود، با دكتر علي رواقي؛ لغت شناس و پژوهشگر عرصه حوزه ها و گونه هاي زباني فارسي درباره زبان فارسي در فرارود كه امروزه اصطلاحاً به آن تاجيكي مي گويند گفت و گويي انجام داده ايم كه مي خوانيد.
* براي شناخت و آ گاهي از زبان فارسي فرارودي (ماوراءالنهري) يا آن چيزي كه امروزه به آن تاجيكي مي گويند، لازم است كه به پيشينه آن اشاره شود. سابقه تاريخي اين زبان به چه دوراني بازمي گردد؟
- پرسش خوبي مطرح كرديد، چرا كه شناخت زبان فارسي در فرارود (ماوراءالنهر) بدون شناخت پيشينه فرهنگي و تاريخي آن امكان پذير نيست. از اين نظر بايد به چند قرن اول هجري برگرديم. پس از فروپاشي حكومت ساسانيان و شكست لشكريان ايران در برابر اعراب، حكومت مركزي متلاشي شد. از اين پس حكومتهاي ملوك الطوايفي در ايران پديدار شد و هر حوزه جغرافيايي كوچكي براي خودش حاكمي داشت. نمونه اوليه اين حكومتها را در قرنهاي نخستين اسلامي مي بينيم. مثل: طاهريان، صفاريان و... در حوزه جغرافيايي ماوراءالنهر هم حكومت نشين هاي گوناگوني پيدا شد.
اين حكومت نشين هاي مختلف سبب شدند كه زبانهاي رايج در آنها پروبالي بگيرد و گونه هاي گفتاري مردم به عنوان يك زبان نوشتاري در آنجا به كار گرفته شود. زبانهايي كه به عنوان گونه هاي گفتاري بودند و اكنون مي خواستند به گونه نوشتاري بدل شوند، نياز به پر كردن خودشان داشتند. به اين جهت زبانهاي محلي از زبانهايي كه در حوزه شان معمول بود استفاده كردند. مثلاً  در ماوراءالنهر كه زبان فارسي دري راه پيدا كرد، با زبانهاي ايراني ميانه شرقي مانند سغدي و خوارزمي در آميخته شد. خوب!  اين آميزش زبان فارسي با زبان گفتاري سغدي به زبان قدرتمندي در حوزه ماوراءالنهر انجاميد كه هم به اعتبار فارسي دري مايه از پهلوي داشت و هم مايه از زبانهاي ايراني ميانه گرفته بود كه سغدي يكي از قديمي ترين آنها بود. بنابراين، اينكه در آغاز مطرح شد كه براي بررسي زبان به اصطلاح تاجيكي امروز بايد به پيشينه اش رجوع كرد، به اين دليل است كه فارسي فرارودي يا تاجيكي امروز، از همان اول خرجش را از فارسي اين طرف جدا كرد؛ يعني امكاناتي پيدا كرد كه با آنها به عنوان يكي از گونه هاي زبان فارسي در جاي ديگر (ماوراءالنهر) روان شد و جريان يافت.
اگر بخواهيم درباره زيرشاخه  هاي زبان فارسي دري در حوزه هاي جغرافيايي ديگر صحبت كنيم، بحث به درازا مي كشد و ممكن است، بدرد خوانندگان عام تر نخورد. اما در مجموع مي توان گفت كه زبان فارسي فرارودي از امكانات زبانهاي ايراني ميانه به خوبي بهره برد و ضمناً  غناي بيشتري نسبت به زبان فارسي ما پيدا كرد.
* براي نمونه مي توانيد به برخي از امكاناتي كه- به زعم شما- زبان تاجيكي از آن بهره  برد ولي فارسي ما به دلايلي از آنها بازماند، اشاره كنيد؟
- من زبان تاجيكي به كار نمي برم چرا كه تاجيكي قراردادي است كه شايد مي توان گفت از حدود هفتاد سال قبل واقع شده و ترجيحاً از آن به زبان فارسي ماوراءالنهري يا فرارودي تعبير مي كنم.
زبان فارسي ماوراءالنهري توانست از امكانات زبانهاي ايران ميانه بهره خوبي ببرد. مانند زبانهاي: سغدي،  خوارزمي، سكايي و بلخي. اين كه مي بينيم زبان مولانا تفاوت بسياري با زبان ديگر شاعران و بزرگان ادب فارسي دارد، به همين دليل است. در فارسي ماوراءالنهري كاربردهايي داريم كه در حوزه هاي ديگر نبوده است. اگر بخواهيم نمونه ها را نشان بدهيم، خيلي مفصل مي شود اما بايد بگويم كه در مقدمه همين كارهاي پژوهشي كه در زمينه فارسي ماوراءالنهري انجام داده ايم، مفصلاً به اين امكانات اشاره كرده ايم.
بسياري از واژه هايي را كه در ايران تلفظ و مورد استعمال قرار مي دهيم در آنجا به شكلي ديگر تلفظ مي شود و كاربرد ديگري دارند. مثلاً  فرض كنيد كه مي گوييم: اين غذا خمارشكن است. آنها (تاجيكها) مي  گويند: اين غذا خماراشكن است. مثلاً تاجيكها ستاره را استاره مي گويند. از اين رو «الف» آغازين در بسياري از واژه هاي آنها ديده مي شود، يا بسياري از پسوندهايي كه در سغدي وجود داشته در فارسي امروز فرارودي كاملاً كاربرد دارد. مثلاً  پسوند «ناك» در ايران جز در واژه هاي غمناك، دردناك و ... ديده نمي شود، حال آن كه گستره كاربرد اين پسوند در زبان فارسي ماوراءالنهري فراختر است، مانند: اساسناك، دختر ناك، پسرناك، آبناك، درختناك و ... اگر به سابقه كاربردي پسوند «ناك» برگرديم، متوجه مي شويم كه اين پسوند اصلاً پسوند فارسي ميانه شرقي است و در زبان فارسي دري كم كاربرد بوده است و دليل كم كاربردي آن در فارسي دري اين بوده كه در پهلوي كاربرد نداشته است. به اين جهت ايرانيان پسوند ناك را از آن طرف رود (ماوراءالنهر) گرفته اند. يا بسياري ديگر از پسوندها مانند: آد، آده يا چيك كه فقط در فارسي ماوراءالنهري كاربرد دارد.
اما درباره تفاوت ساختار نحوي ميان دو زبان اشاره اي نمي  كنم. فقط كافي است تا زبان سعدي را با زبان مولوي مقايسه كنيد، مي بينيد كه تفاوت زياد است. بيشتر تفاوتهاي نحوي ميان زبان مولانا و زبان سعدي متأثر از زبانهاي ايراني ميانه شرقي است كه در زبان مولانا جاري شده است و عده اي به غلط در ايران تصور كردند كه مولانا فراهنجاري معنايي يا زباني دارد. در حالي كه اول بايد تعريفي براي زبان معيار پيدا كنيم و بعد بگوييم كه كجا مولانا فراهنجاري دارد. خوب!  اگر بگوييم كه زبان سعدي براي ما زبان معيار است، بله!  زبان مولوي فراهنجاري دارد. ولي توجه داريم كه سعدي در كنار مولانا يا مولانا در كنار سعدي است. اينها همزمان در دو حوزه زباني صحبت مي كنند، يكي (مولوي) متأثر از فارسي بلخي و ماوراءالنهري و ديگري(سعدي) متأثر از حوزه فارسي خراساني است.
* آيا سخنوران و نويسندگان اين دو حوزه يعني حوزه ماوراءالنهري كه امروزه اصطلاحاً  به آن تاجيكي مي گويند و حوزه فارسي ايران از اين تفاوتهاي زباني اطلاع داشتند؟
013143.jpg

- من براي پاسخ به اين سؤال از يك نمونه مشخص آغاز مي كنم: اسدي طوسي؛ نويسنده لغت نامه فرس اسدي، چرا اين لغت نامه را نوشت؟ آيا به اين دليل نبود كه خواست معناي واژگاني را كه در حوزه خراسان كاربرد نداشت براي كساني كه در آن حوزه (خراسان) مي زيستند، روشن سازد؟ شاعراني كه اسدي طوسي برگزيده، بيشتر ماوراءالنهري هستند.
از اين رو اسدي طوسي واژه هايي از اشعار اين شاعران را در فرهنگ خود آورده كه براي مردم حوزه هاي ديگر زبان فارسي مفهوم نبوده است. اسدي طوسي نخستين كسي بوده كه لغات محلي حوزه ماوراءالنهر را جمع آوري كرده است. از اين رو اسدي طوسي متوجه تفاوت كاربرد زبان ميان اين حوزه ها بوده ولي اين كه به دلايل چگونگي شكل گيري گونه زباني ماوراءالنهري پي برده يا نبرده، در مقدمه كارش چيزي نمي گويد.
* نظر خود شما چيست؟
- به نظرم پي نبرده بوده است. علتش اين بوده كه حوزه هاي ديگر را هم نشناخته بود.چرا كه تفاوتهاي حوزه اي فقط مربوط به ماوراءالنهر نيست، بلكه حوزه هاي زباني ديگر مانند: گونه سيستان و گونه راجي يا مركزي تفاوت شگرفي با زبان فارسي كاربردي دارند. مثلاً زباني كه امروزه در آسياي صغير يا عثماني و تركيه رايج است، زبان بيهقي يا شاهنامه نيست،بلكه زبان مولاناست؛ يعني فارسي مولانا در آن حوزه جاري شده است. اگر در آنجا بخواهيم با فارسي ما كه خراساني است، صحبت كنيم،  براي مردم آنجا اصلاً قابل فهم نيست. هركدام از اين موارد بحث مفصلي را مي طلبد.
* پس ما نمي توانيم زبان معيار فارسي را در آن دوران متصور شويم و براساس آن به بررسي گونه هاي زباني رايج در حوزه هاي مختلف جغرافيايي بپردازيم؟
- همين طور است. ابتدا بهتر است، تعريفي از زبان معيار را ارائه كنيم.من در اينجا تعريفي را كه از يكي از دوستان زبانشناسم پسنديده ام، مي آورم: زباني را كه آرايه و پيرايه زبانهاي گفتاري محلي و حوزه اي را نداشته باشد، زبان معيار مي گوييم. حالا در ميان شعراي ما آنهايي كه از واژه هاي زباني حوزه خودشان استفاده مي كردند، زبانشان زبان معيار بوده است. فردوسي بسيار بسيار كم، از حوزه خودش استفاده كرده است. بنابراين زبان فردوسي در حوزه خراسان، زبان معيار مي شود. بيهقي خيلي كم از واژه هاي محلي استفاده كرده است. بنابراين تاريخ بيهقي مي تواند نمونه اي از زبان معيار در حوزه و دوره خودش باشد، چون تعريفي كه از گونه زباني در حوزه زباني مي دهيم، اين است كه گونه زباني كاربردي از زبان فارسي در دوره و حوزه مشخصي است. زبان مطلق است و همه كس امكان بهره وري از امكانات زبان را ندارند. بنابراين چون زبان مطلق است،گونه هاي زباني كاربرد پيدا مي  كند. مثلاً همين زبان فارسي در ماوراءالنهر صورتي از زبان فارسي است كه در آنجا رواج دارد.
* آيا شما پژوهشهاي مستقلي بر روي گونه زباني حوزه ماوراءالنهر انجام داده ايد؟
- بله! ما در كارهايمان چون پايه اي و بر مبناي زبان حركت كرده ايم، تا اندازه اي پي برده ايم كه زبان فارسي حوزه ماوراءالنهر چگونه شكل گرفته است. زبان فارسي فرارودي دقيقاً از قرن سوم از گونه هاي زباني ديگري كه در ايران بوده، جدا مي شود.
خود حكومت سامانيان يكي از علل شكوفايي و پا گرفتن اين گونه زباني بوده است. با روي كار آمدن سامانيان وضعيت اقتصادي بهتر مي شود و نيز علاقه سامانيان به فرهنگ ايراني، سبب مي شود كه ايرانيان به گسترش فرهنگ ايراني توجه خاص كنند. ايرانيان براي حفظ فرهنگ و زبان ايراني خونهاي بسياري داده بودند. از جمله هنگامي كه حجاج بن يوسف به ماوراءالنهر رفت، چه خونهايي ريخت تا مردم از دو مسأله برگردند: يكي آيين كهن ديني و باستاني و ديگري زبان شان. خوشبختانه در حوزه زبان موفق نبودند چرا كه ايرانيان توانستند با بهره وري مناسب از امكانات زبانهاي ديگر، زبانشان را حفظ كنند. شمار ديگري از حوزه هاي زبان فارسي هم همين راه را رفتند. از اين رو، از دوران هشام بن عبدالملك يعني از سال ۱۲۵ هـ.ق و در دوران حجاج تلاش براي برگرداندن ديوانها از فارسي به عربي شد، ولي در نهايت موفق نشدند. تا دوران غزنويان اين كار ادامه داشت؛ يعني مكاتبات درباري بين حكومت ايران با بغداد به عربي بود ولي فارسي زبانها در كوچه و بازار از زبان گفتاري خودشان استفاده مي كردند.
بنابراين چندين و چند  گونه فارسي شكل گرفت كه يكي از آنها گونه  ماوراءالنهري بوده است. خوشبختانه چون در باب اين گونه ما پژوهش گسترده اي كرده ايم، توانستيم موقعيت زبان فارسي ماوراءالنهري را هم بشناسيم. در هر دوره كتابهاي ماوراءالنهري را زير نظر گرفتيم و حركت واژه به واژه و ساختاري اين كتابها را دنبال كرديم تا به زبان فارسي امروز ماوراءالنهر رسيديم.
* آيا مقصودتان از دوره ها در اينكه مي گوييد هر دوره كتابهاي ماوراءالنهري را بررسي كرديد، دوره هاي حكومتي است؟
- نه! مقصود سده هاي مختلف است. ما براساس دوره هاي حكومتي پيش نرفتيم چرا كه زندگي و مرگ زبان بر پايه حكم حكومتي نيست. زبان در هر دوره اي تا جايي كه پشتوانه فرهنگي، سياسي، اقتصادي و نظامي داشته باشد، حركت مي كند. به همين جهت زبان فارسي ماوراءالنهري هم حركت خاص خودش را داشته است. از اين رو با بررسي آثار مختلف فارسي دريافتيم كه زبان فارسي ماوراءالنهري حركتي دارد كه از قرن سوم با شعر رودكي شروع شده و تا امروز كاربرد دارد. اين حركت را قوام داديم و آن را در كتاب «زبان فارسي در ماوراءالنهر» مفصلاً با ساختار و واژگان نشان داده ايم. در كنار اين كار، «فرهنگ فارسي ماوراءالنهري» را هم با واژه هاي كاربردي در آن حوزه تنظيم كرديم. در اين كتاب از واژه هاي كاربردي در ايران خبري نيست.
* آيا با نمونه هاي فارسي هم مقايسه شده است؟
- بله! در مقدمه مقايسه شده است. در اين فرهنگ در برابر واژه هاي ماوراءالنهري برابر فارسي خودمان را هم آورده ايم. كار ديگري كه كرده ايم، اين است كه براي هر واژه در اين فرهنگ، هم صورت خط روسي (سيريليك) را داده ايم و هم صورت لاتيني آن را.
* آيا اين كار در ميان تاجيكها پيشينه اي داشته است؟
- مسلماً كاري كه ما انجام داده ايم با ديد يك پژوهشگر ايراني بوده است. تاجيكها قبلاً يك فرهنگ دو جلدي تاجيكي- فارسي فراهم آورده بودند كه در آن لغات كاربردي زبان قرن بيستم وجود ندارد. در صورتي كه ما با بررسي آثار نويسندگان متأخر تاجيك فرهنگ خودمان را تدوين كرده ايم ما در اين كتاب تمام مآخذ را با ذكر صفحات آن آورده ايم.
براي رسيدن به گونه شناسي زبان ماوراءالنهري و شناخت تفاوتهاي موجود ميان زبان فارسي ماورا ءالنهري با گونه هاي ديگر، تقريباً بيشتر مآخذي را كه در زبان ماوراءالنهري به چاپ رسيده بود و نيز شماري از چاپ نشده ها را ديده ايم. يكي از كارهاي سنگيني كه لازم بود براي شناخت گونه فارسي ماوراءالنهري به آن بپردازيم، بررسي فرهنگ نامه هاي عربي- فارسي بوده است.
* آيا تعداد اين فرهنگنامه هاي عربي- فارسي در حوزه ماوراءالنهر بيشتر از حوزه هاي ديگر بوده است؟
- بله! همين طور است. به احتمال زياد در حوزه ماوراءالنهري نگارش چنين فرهنگ نامه هايي تشويق مي شده و در حوزه هاي ديگر نه. من به اين مسئله توجه كرده ام كه تعداد فرهنگ نامه هاي عربي- فارسي نگاشته شده در حوزه ماوراءالنهر به تنهايي از شمار فرهنگ نامه هاي عربي- فارسي حوزه هاي ديگر بيشتر است. يكي از اين فرهنگها كه «تكملةالاصناف» نام دارد، حدود نوزده هزار واژه عربي را به فارسي برگردانده است. «تكملة الاصناف» يكي از غني ترين فرهنگ هايي است كه در حوزه ماوراءالنهر يعني در كرمينه نزديك شهر بخارا نوشته شده است.
* حالا چرا مردمان ماوراءالنهر در مقايسه با جاهاي ديگر اين اندازه دغدغه نگارش فرهنگ نامه هاي عربي- فارسي را كه عموماً قرآني بود داشتند؟
- اتفاقاً اين نكته بسيار مهمي است، چرا كه باز در حوزه ماوراءالنهر شمار ترجمه هاي قرآني بسيار زيادتر از حوزه هاي ديگر است. حوزه هاي فرهنگي ماوراءالنهر فقط محدود به شهر بخارا نبود و در سمرقند، فرغانه، اسفره، بنچكنت و... هم وجود داشته است. همه اين شهرها دغدغه زبان فارسي را داشته اند. هر حوزه اي تلاش كرده تا خدمتي به زبان فارسي بكند. در اين حوزه ها سيف اسفرنگ، كمال خجندي، ناصر بخارايي، سيف فرغاني، اثير اخسيتكي و... را داريم. بنابراين حتي مي بينيم كه تعداد نويسندگان و شاعران ماوراءالنهري در مقايسه با حوزه هاي ديگر بيشتر بوده است. ناصر بخارايي شاعر قرن هشتم است. اين مسئله نشان دهنده وجود و غناي گونه فارسي ماوراءالنهري بوده است. در صورتي كه در اين طرف، پس از حافظ تنها جامي را داريم. به طور كلي زبان فارسي ماوراءالنهري براي ايرانيان كمتر شناخته شده بود و از اين سبب يك گسل فرهنگي هم از دوران صفوي ايجاد شده است؛ يعني در جنگ با هموطنان شيباني و شيبانيان كه از آن طرف براي خودشان جايگاهي درست كردند و زبان فارسي ايران نفوذ چنداني در آنجا نداشت. در نتيجه زبان آن حوزه قوياً ويژگيهايش را حفظ كرده است.
* چرا هنگامي كه ديوانهاي شاعراني چون اثيرالدين اخسيتكي، ناصر بخارايي و... را كه مربوط به گونه زباني ماوراءالنهرند با ديوانهاي شاعران اين طرف مقايسه مي كنيم، تفاوتهاي چشمگيري را در آنها نمي يابيم. در حالي كه همين تفاوتها مثلاً در دوره هاي متقدم تر مثلاً در آثار رودكي كه شاعري ماوراءالنهري است با شاعران حوزه هاي ديگر برجسته تر است؟
- اكثر شعراي قرن چهارم و پنجم ماوراءالنهري بوده اند. از اين رو اطلاق سبك خراساني به اين دوره، به نظرم خطاست. در واقع بايد به آن سبك ماوراءالنهري گفت. شاعراني چون فردوسي، دقيقي طوسي و ديگران بعدها سبك خراساني را پايه گذاري كردند.
از اين رو دوره اول گونه ماوراءالنهري با رودكي در قرن سوم به پايان مي رسد. زبان شعراي قرن چهارم و پنجم ماوراءالنهر به اين دليل كه از زبان گفتاري بيشترين استفاده را كرده بود، مشحون از لغات غريب سغدي بود. از قرن ششم به بعد؛ يعني دوره سلجوقي و با ايجاد روابط بهتر سياسي و فرهنگي اين نزديكي زباني ميان زبان فارسي ماوراءالنهر و ايران بيشتر شد. از اين رو شاعران اين دو حوزه مي كوشيدند از واژه هاي گفتاري كمتر بهره ببرند تا براي همه قابل فهم باشد. اما با وجود اين، در شعر شاعراني چون سيف اسفرنگ، سيف فرغاني و... بسياري از واژه هاي ماوراءالنهري باقي مانده است.
* بنابراين گفت وگو و تعاطي فرهنگي ميان اين دو حوزه جغرافيايي و زباني برقرار بوده است؟
- بله! از همان دوره رودكي اين كار شروع شده است. رودكي براي آنكه شعرش قابل فهم باشد، در قصايدش واژه هاي گفتاري را به كار نمي برد. در حقيقت شاعران دوره اول ما آگاهانه از دو زبان گفتاري و نوشتاري استفاده مي كردند. فردوسي آگاهانه از زبان نوشتاري بهره مي گيرد. در شعر رودكي زبان گفتاري و نوشتاري جز در دو قصيده معروفش آميخته شده است. در كليله و دمنه منظوم وي مي توان لغات سغدي و محلي را به فور يافت.
* پس نتيجه مي گيريم كه زبان نوشتاري معيار وجود داشته است. برخلاف زبان گفتاري كه صورت معيار نداشته است.
- بله! زبان نوشتاري معيار وجود داشته است. زبان شاهنامه و بيهقي زبان معيار است ولي زبان «اسرار التوحيد» زبان معيار نيست چرا كه آميزه اي از گونه هاي زباني مردم گوناگوني است كه در حوزه هاي مختلف زندگي مي كردند و درباره شيخ ابوسعيد داوري مي كردند.
* مي دانيم كه تفاوتهاي زباني سبب ايجاد تفاوت در نگرش ها مي گردد. بنابراين آيا گذشته از تفاوتهاي زباني ميان حوزه هاي گوناگون جغرافيايي ماوراءالنهر و جاهاي ديگر، تفاوتهاي فرهنگي نيز در ميان آنها مشهود بوده است؟
- سئوال بسيار خوبي را مطرح كرديد. حوزه هاي جغرافيايي مدارس و استادان مختلفي داشتند. شماري از اين استادان مي توانستند در زمينه هاي فلسفه، حكمت و فقه قوي و مؤثر باشند و شماري از استادان در ساير زمينه ها. بنابراين شاگرداني كه در برخي از اين حوزه ها تعليم مي گرفتند، با شاگردان حوزه هاي ديگر متفاوت بودند. اين مسئله بسيار بسيار مهم است.
براي مثال تعصبهايي كه در برخي از مدارس مانند نظاميه از قرن پنجم رواج داشته در مدارس حوزه هاي ديگر وجود نداشته است. بنابراين گرايشهايي كه در يك حوزه بوده، در حوزه هاي ديگر نبوده است. متاسفانه از اين ديدگاه تاكنون در كار گونه شناسي فرهنگي استفاده نشده است. مثلاً مي بينيم كه در برخي از حوزه ها شاعران و نويسندگان كمي وجود دارند. براي نمونه در حوزه ابيورد شاعري مثل انوري را داريم، اما شاعر و نويسنده تاثيرگذار ديگري وجود ندارد.
* چرا توليد فكري در اين حوزه ها تداوم نيافته است؟
- براي آنكه شايد در آن حوزه ها پشتيباني فرهنگي و سياسي نبوده است، برعكس در برخي از حوزه ها اين شكوفايي فرهنگي و فكري بسيار مشهود است. مثل بلخ، سمرقند و... بي شك مدارس و روشهاي انتقال تفكر در مدارس اين شهرها در مقايسه با جاهاي ديگر متفاوت بوده است. شايد حوزه نيشابور با حوزه بلخ تفاوتهاي انديشگي بسيار زيادي داشته اند كه متاسفانه از زاويه گونه شناسي فرهنگي بدان توجهي نشده است. حتي نوع نگرش و جهان بيني فكري شاعران و نويسندگان را مي توان در حوزه هاي گوناگون با هم مقايسه كرد: مثلا ً آيا نوع انديشه و نگرش سعدي با مولانا يكي است؟ مسلماً نه! سعدي عموماً در حوزه لفظ و زبان كاربرد دارد ولي مولانا يكپارچه فكر است.
درواقع شاعران و نويسندگان نشانه تاثيرپذيري از حوزه ها و گونه هاي فرهنگي هر دوره اند. از اين سبب، اين گونه هاي فرهنگي را مي توان با شاعران و نويسندگان آنها مقايسه كرد. نويسندگان پرباري كه در حوزه هاي ماوراءالنهر مي زيسته اند، آنقدر زياد بوده اند كه مي توان برحسب هر يك از حوزه ها به ترسيم تحولات و بسترهاي فرهنگي حوزه ماوراءالنهر پرداخت.

نگاه امروز
خاوران دل

قهرمان سليماني
اگر روزگاري شاعري بر سراسر خاك خاوران گذر مي كرد و از خون دل وديده بر تمامي اين قلمرو، رنگي مي ديد، درمي ِيافت كه به گونه اي هنوز هم اين سرزمين گرفتار در تنازعات مختلف است كه بخشي از آن در قلمرو زبان معنا پيدا مي كند و اين اختصاص به سرزمين خاوران هم ندارد،  در بنگلادش گورستان زبان وجود دارد كه ورود بدان آداب و رسوم خاص دارد و درفرهنگ مردم آسياي مركز ي هنوز هم اين مشكل با تمام وجود بروز و ظهور دارد. ريشه برخي درگيريهاي داخلي و خارجي، سؤتفاهمهاي سياسي، تقسيمات سياسي و جغرافيايي، هنوز هم وجود دارد و صدالبته تنها محدود به اين قلمرو نيست. در هر جاي جهان كه دوگانگي و يا چندگانگي زباني وجود دارد از جهتي به تنوع فرهنگي كمك مي كند و از سويي ديگر به سوءتفاهمهاي سياسي و فرهنگي منجر مي شود كه نمونه بارز آن ايالت كبك در كاناداست، همچنانكه يكي از عوامل تكه تكه شدن اروپا و پديدآمدن كشورهاي كوچك ريشه در همين ناهمخوانيها و تفاوتهاي زباني دارد.
آنچه اما در آسياي مركزي گذشته است، براي فرهنگ ايراني وزبان پارسي از اهميت ويژه اي برخوردار است. اگر جغرافياي فرهنگي مشترك را بخواهيم ترسيم كنيم، بي ترديد مرزهاي آن تقريبا تمامي اين قلمرو را دربرمي گيرد و همين امر موجب شده كه سرنوشت زبان فارسي و فرهنگ ايراني اين حوزه با عوامل متعدد قومي، جغرافيايي، اقتصادي، سياسي و مذهبي و حتي آييني گره بخورد. براي پژوهنده اي كه به پيشينه زبان فارسي علاقه مند است، فرارودان از شأن و مرتبتي ويژه برخوردار است، نخستين مولد و منشاء آفرينشهاي شعري در همين حوزه شكل گرفته است و در گذار ايام فرارودان منزلگاه شاعران و نويسندگان و ومنتقداني بود كه به غناي گنجيه معنوي فارسي افزوده ا ند و آن را تبديل به درختي گشن شاخ و سايه گستر كرده اند كه به رغم توفانهاي بنيان كن و حوادث شگفت، توانسته ريشه هاي خود را در اين خاك استوار نگه  دارد، به نحوي كه پيشينه تمدني و حتي مخاصمات قومي و سياسي و دولتي نتوانسته است بنيان آن را متزلزل كند، هر چند از اين ناحيه صدمات بسيار ديده است. پس از انقلاب اكتبر ۱۹۱۷ و شكل گيري «نهضت جديدان» زبان فارسي يك سو كشاكشها ومضايق و تنگناهاي برآمده از نزاعهاي سياسي بوده است و آنچه با عنوان «تبر تقسيم» در آسياي مركزي از آن ياد مي شود، قبل از آنكه بر مبناي ضرورتهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي صورت گرفته باشد، بر پايه زبان صورت گرفته است. اما گذشت
روزگاران نتوانسته بروز و ظهور پيشينه هاي تمدني و زباني را در محاق نسيان فرو برد. تاشكند، همان چاچ ديروز است و لنين آباد، خجند باستاني، سنا و مرو وافسيكت و سمرقندي و بخارا و فرغانه و خوارزم يادگار شوكت ديروز فرهنگ مشترك هستند و در صفحات هر كتابي كه در حوزه تمدني ايران و اسلامي نوشته شود، اين يادگاران شوكت فرهنگي حضور دارند و زمان نتوانسته آنها را از حافظه فرهنگي آسياي مركزي ونيز ايراني كهنسال بزدايد.
در پس سطرهاي اين يادداشت داعيه اي سياسي پنهان نيست و احترام به تماميت ارضي و استقلال سياسي هر يك از اين كشورها، اصلي بديهي و مسلم است، اما از اين نكته نيز نمي توان گذشت كه سرنوشت امروزين پژوهشهاي مربوط به زبان فارسي هنوز هم وابستگي تمام با اين گذشته دارد.
هزاران واژه قديمي و ناشناخته براي ما، ساختهاي دستوري نامأنوس، اعلام جغرافيايي پنهان شده در غبار ايام را در صفحات آسياي مركزي مي توان با ردپايي روشن و رهياب از آنها پيدا كرد. اين گذرگاه كه محل برخورد فرهنگهاي شرق و غرب عالم است، ساختاري ويژه پيدا كرده است كه در كمتر حوزه تمدني اي مي توان اين همه رنگ رنگي و تنوع فرهنگي را مشاهده كرد. چين و هند و روس و عرب و تمدن غرب از اين گذرگاه فرهنگي كه يك سر آن از شمال چين آغاز مي شود و تا بالكان ادامه مي يابد به يكديگر متصل مي شوند.
از همين روست كه در دنياي جديد هم اين گذرگاه داراي اهميت فرهنگي و ژئوپلتيكي بسيار و به همين واسطه، متاسفانه عرصه تنازعات فراوان شده است. اما آنچه اهميت دارد، ويژگي هايي است كه در ذات اين فرهنگ وجود دارد كه توانسته منظومه فرهنگي مستقلي خلق كند كه كاملا ايراني اسلامي باشد و در عين حال جاي پايي از مجموعه فرهنگهاي مختلف، علي الخصوص فرهنگهاي همسايه، در آ ن يافت شود.
همگرايي فرهنگي در منطقه و فروكش كردن دامنه تنازعات مي تواند به شكوفايي فرهنگي و اجتماعي در اين حوزه منجر شود و جهان نيز نيازمند دركي واقعي و عيني از مؤلفه هاي فرهنگي اين قلمرو شگفت است كه تمدنهاي مختلف را به يكديگر متصل مي كند.
برپايي چهارمين مجمع بين المللي استادان زبان و ادبيات فارسي تاكيدي دوباره بر همين حضور فرهنگ است و اينكه اين قلمرو نيازمند شناختي عميق و جدي است. تعامل فكري و گفتگوي استادان زبان فارسي كشورهاي مختلف جهان كه در جمع نمايندگان فرهنگ فارسي از حوزه تمدني مشترك صورت مي گيرد مي تواند به اتخاذ راهكاري معقول و منطقي بر مبناي شناختي عيني و واقعي منجر شود.

تأثير ادبيات فارسي بر ادبيات جهان
013140.jpg

همايش «زبان فارسي پنجره اي براي آشنايي با فرهنگ شرق» به همت رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در آتن، پايتخت يونان، برگزار شد. در اين همايش، شخصيت هاي فرهنگي يونان، نقش زبان فارسي را در انتقال فرهنگ و علوم اسلامي مهم ارزيابي كردند.
دكتر ماريا تئوخريدو- استاد دانشگاه و مترجم اسكندرنامه نظامي- گفت: زبان فارسي نه تنها دريچه، بلكه بزرگراهي براي آشنايي با تمدن شرق است. وي با تصريح بر اينكه زيبايي زبان فارسي را بايد در اشعار شاعران بزرگ ايراني همچون فردوسي، مولوي، حافظ، سعدي و خيام جست وجو كرد، افزود: براي شناخت فرهنگ ايران و كشورهايي كه به زبان فارسي تكلم مي كنند و همچنين براي مطالعه آثار ادبي شاعران و نويسندگان و فيلسوفان ايراني، يادگيري زبان فارسي ضروري است.
رئيس انجمن ايران و يونان نيز در اين همايش به جايگاه فيلسوفان اسلامي اشاره كرد و گفت: براي آشنايي با زبان شيرين فارسي، نمي توان مفاهيم عميق فلسفه اسلامي را درك كرد.
موچوپلوس كه عضو هيأت علمي دانشگاه آتن است، تصريح كرد: زبان فارسي، بستر انتقال فرهنگ و علوم اسلامي براي جهانيان بوده و بدون شك، براي درك آثار غزالي كه يكي از عوامل مهم اشاعه فرهنگ و تمدن اسلامي- ايراني در جهان است، مي بايستي زبان فارسي را فرا گرفت.
دكتر لينا موستكيدو نيز كه مثنوي مولوي را به زبان يوناني ترجمه كرده است، در اين همايش، رمز درك مفاهيم عميق مثنوي را فراگيري زبان فارسي عنوان كرد. همچنين واوانگليو پاپا خريستو كه اخيراً كتاب شعر وي به نام آينه آبي در ايران ترجمه و چاپ شده است، در اين همايش تصريح كرد: كتاب من تاكنون به شش زبان ترجمه شده، اما ترجمه آن به زبان فارسي افتخاري بزرگ براي من است، زيرا ايرانيان ملتي هستند كه اسكندر نامي، تحت تأثير فرهنگ ايشان قرار گرفت. سفير جمهوري اسلامي ايران در يونان نيز با بيان اينكه ادبيات غني فارسي، از اعصار قديم صاحب تمدن بوده و تمدنش با پذيرش اسلام رنگي الهي يافته است، گفت: تحولات دو دهه اخير، اهميت اين زبان را افزون كرده است.
محمد تقي مؤيد افزود: تأسيس كشور نوظهور فارسي زبان تاجيكستان و روند ايجاد آرامش در افغانستان، قلمرو جغرافيايي اين زبان را گسترده تر كرد و اين به معناي پولادين بودن فرهنگ فارسي است كه اگرچه صدمات بسياري ديده است، اما اساس خود را حفظ كرده و اكنون بار ديگر تجديد حيات يافته است.
وي گفت: انتظار مي رود رئيس انجمن دوستي ايران و يونان كه از دانشگاهيان متنفذ است، براي راه اندازي كرسي زبان فارسي در يونان پيش قدم شود.
مؤيد اضافه كرد: از مزيت هاي اصلي زبان فارسي، قدرت تحمل و تعامل با ساير نژادها، فرهنگ ها و اديان است و عكس هايي كه از زندگي اقليت هاي مسيحي در ايران مشاهده مي كنيد، گوشه بسيار كوچكي از همزيستي مسالمت آميز مردم ايران با نژادها و اديان متفاوت را نشان مي دهد.
رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در يونان نيز با اشاره به وجود ۷۰ كرسي زبان فارسي در دانشگاه هاي مهم جهان و فارغ التحصيل شدن هزاران نفر از علاقه مندان اين زبان افزود: فراگيري زبان فارسي به قدري مهم است كه انديشمندي چون گوته، در سن ۵۰ سالگي براي درك اشعار حافظ، زبان فارسي را فرا گرفت.
وي با بيان اين مطلب كه اكنون آثار فارسي به اكثر زبانهاي زنده دنيا از جمله يوناني ترجمه شده است، تصريح كرد: تاكنون ۳۶ دوره دانش افزايي براي ۱۴۵۰ نفر از فارغ التحصيلان اين دانشگاه در تهران برگزار شده است كه به ۵۰ نفر از آنها فرصت مطالعاتي شش ماهه، ارائه شده است.
دربندي تصريح كرد: ۳۸۰ نفر از آنان نيز بورسيه شده و براي ادامه تحصيل در سطح فوق ليسانس و دكتري به دانشگاه هاي ايران آمده اند. وي با اشاره به دلايل استقبال مردم كشورهاي مختلف دنيا در يادگيري زبان فارسي گفت: علاقه مندان به ادبيات فارسي اگر بخواهند ترجمه آن را بخوانند، فقط محتواي آن را درك مي كنند و ترجمه به هيچ وجه قادر نيست زيبايي كلام آهنگين شعر و قافيه هاي آن را منتقل كند.
او با اشاره به بيتي از اشعار خيام گفت: هنگامي كه ترجمه اين شعر را به زبان يوناني ديدم، شك كردم كه آيا اين همين شعر است؟ چرا كه اساساً اين شعر به يك مطلب ديگر تبديل شده بود.
دربندي تصريح كرد: زيبايي اين شعر در كلمه گور است كه در مصرع اول به معناي گورخر و در مصرع دوم به معناي قبر است و پيامش اين است كه بهرام كه يك عمر به شكار گورخر مي رفت، در آخر عمر، گور، يعني قبر او را شكار كرد.
وي خاطر نشان كرد: اين زيبايي در ترجمه نيامده است و اصولاً شعر قالبي نيست كه بتوان آن را ترجمه كرد و به قول ناظم حكمت، كساني كه قصد ترجمه شعر را دارند، مانند اين است كه بخواهند قناري را به خاطر گوشتش ذبح كنند، با اينكه اهميت قناري در صداي روح بخش آن است؛ نه در گوشتش.
دربندي از ديگر دلايل گرايش فرهيختگان دنيا به يادگيري زبان فارسي را تأثير قابل توجه ادبيات فارسي در ادبيات جهان برشمرد و گفت: به اقرار منتقدان ادبي جهان، آثار ادبي و كلاسيك بسياري از نويسندگان روس، فرانسه، آلمان و آمريكاي لاتين به الهام از آثار كلاسيك ايران نوشته شده است.
وي تصريح كرد: به همين خاطر مي بينيم، اشعار شعراي بزرگ ايران مانند: فردوسي، نظامي، حافظ و مولوي به زبانهاي مختلف دنيا ترجمه شده و به عنوان مثال ديوان حافظ نه تنها به ۵۰ زبان ترجمه شده است، بلكه فقط حدود ۲۰ ترجمه به زبان انگليسي و فرانسه صورت گرفته است.
وي افزود: براي درك فرهنگ ايران، افغانستان، هند، پاكستان، تاجيكستان و ازبكستان، تنها راه، آشنايي با زبان فارسي است و چون از شرق آسيا در چين و تا غرب آن، عراق، اين زبان رواج داشته است، اكثر شرق شناسان جهان، ابتدا به يادگيري زبان فارسي پرداخته  اند؛ تا عمق اين فرهنگ را درك كنند.
وي همچنين با بيان اين كه زبان فارسي، زبان دوم عالم اسلام است، گفت: اسلام شناسان و پژوهشگران اديان الهي و آسماني نيازمند آشنايي با زبان فارسي هستند تا با نظريات و انديشه هاي متفكران مسلمان فارسي زبان آشنا شوند.
دربندي با اشاره به نمايشگاه عكس زندگي مسيحيان در ايران كه در حاشيه اين همايش به مدت يك هفته برگزار مي شود گفت: اقليت هاي سه گانه رسمي مسيحي، يهودي و زرتشتي در ايران به گونه اي زندگي مي كنند كه در دادگاه ها، مطابق دستورات كتاب آسماني ايشان قضاوت مي شود و در مدرسه ها، كتاب ديني خودشان تدريس مي شود. وي افزود: ازدواج آنان نيز مطابق دينشان در كليساها انجام مي شود و علاوه بر اينكه از مراكز تفريحي و آموزشي عمومي مثل تمامي مردم استفاده مي كنند، باشگاه هاي ورزشي و تفريحي اختصاصي دارند و هر كدام از آنها، در مجلس نماينده دارند؛ اما متأسفانه مسلمانان مقيم آتن هنوز از نعمت داشتن يك مسجد براي عبادتهايشان بي بهره اند.
در اين همايش، علاوه بر استادان دانشگاه و فرهيختگان يوناني، جمعي از ايرانيان مقيم آتن اعم از مسلمان و مسيحي و آشوري نيز شركت داشتند.

ميراث دن كيشوت
دان دليلو
جيغ بي انتها در خيابانهاي نيويورك:

فرشيد فرهمند نيا
013146.jpg

ازدحام جمعيت و شلوغي، توطئه و خيانت،  جامعه مصرفي و تلاشهاي بيهوده براي غلبه بر نااميدي و يأس، ناكارآمدي نهادهاي دولتي و امنيتي- مثلاً بي عرضگي پليس آمريكا- ، اينها مشخصه هاي اصلي نوشته هاي دان دليلو نويسنده معاصر آمريكايي هستند.
بي شك دان دليلو استاد كنايه پردازي (Irong) است تا حدي كه خودش را و شخصيت هاي قصه هايش را هم با بي خيالي تمام دست مي اندازد و رابطه شان را با وانمودهاي زندگي اي كه احاطه شان كرده است، به طنز مي كشد.
اما با اين حال، چيز ديگري هم هست كه در فضاي قصه هاي او حضوري سرد و سنگين دارد: مرگ؛ وحشت مداوم از جنايت و اين در بدنه كنايي و طنز آميز قصه هاي دليلو، شكافي ايجاد مي كند و اين شايد به مزاج كنايي آن نوشته ها سازگار نباشد و باعث چنان شوريدگي اي شود كه متن، تمام محدوديت هاي جهان و زبان را پشت سر بگذارد و مقر ناگفته هاي شوكه آور شود.
دان دليلو در نيويورك متولد و بزرگ شده است، لذا نوشته هاي او بيانگر زندگي شهري و متافيزيك شيطاني حاكم بر شهر هستند.
شهر در قصه هاي دليلو، نقشي مضاعف دارد، از يك سو منبع و سرچشمه قساوت و جنايت و اضطراب است و از سوي ديگر، آرام بخش و مادرانه عمل مي كند: «فقط با پرسه زدن در طول خيابانهاي نيويورك، مي توان همه غم و غصه ها را كاملاً فراموش كرد يا تسكين داد.»
دليلو براي درك جزئيات فضاهاي بي نظير شهر، چشم و گوش تيزي دارد. كلمات در قصه هاي او به شكلي عصبي و خروشان جاري مي شوند. او برخلاف بعضي از دوستان نويسنده اش (گلديس و پينچون) كه عاشق جمله پردازيهاي بلند بالا بودند، از تصاوير و جملات كوتاه و مختصر استفاده مي كند و عملاً خلاصه مي نويسد، مثل يك اعلاميه كه با صداي خشك و خشن منگنه روي ديوارهاي شعر، چسبانده شود. دليلو بيشتر به خاطر رمان «سوت ممتد» كه يك كمدي سياه درباره زندگي بوميان آمريكايي ميانه است، شناخته شد.
در اين رمان، با دنيايي از سوپرماركت ها و داروهاي سمي و مواد مخدر روبه رو مي شويم و بچه هايي كه دارند جاسوسي والدين شان را مي كنند، تصاويري كه از واقعيت دزديده مي شود و به آلاچيق هاي بوميان منطقه برده مي شود.
وي بعد از «سوت ممتد»، رمان «مائو II» را نوشت كه به زعم بسياري از منتقدان، بهترين كار اوست.
013149.jpg

بيل گري، شخصيت اصلي داستان است، يك نويسنده منزوي كه در سراسر عمرش از چاپ كردن نوشته هايش سر باز زده اما سرانجام، آخرين نوشته اش را منتشر مي كند و سپس نا پديد مي شود.
گرچه دليلو، هميشه از ناتواني كلمات و نوشتار در رويارويي با تصاوير سرسام آور دنياي امروز، شكايت و ابراز تأسف كرده است اما واقعيت اين است كه نوشته هاي خود او تقريباً به اندازه يك فيلم خوش ساخت اكشن، در ارائه تصاوير رعب آور و پيچيده دنياي امروز، موفق بوده اند.
آخرين رمان دليلو با عنوان «دنياي زيرين» به لحاظ مضمون با آثار قبلي وي مشابهت زيادي دارد: اين قصه درواقع هجو بوروكراسي است و حكايت فرديت هاي
له شده و منزوي در مغاك همساني و روزمرگي و راوي اين قصه با ادبيت و كنايه تمام عياري به جستجو در اين مغاك مي پردازد.
او يك كارمند دون پايه است كه به راحتي به يك سطل آشغال دسترسي دارد! دليلو در اينجا تصويري از زندگي در دوران جنگ سرد ارائه مي دهد، آن زمان كه هر چيز باقي مانده، آشغال بود.
دليلو، به شكلي زيركانه آن عبارت معروف آدورنو را كه «تمام فرهنگ پس از آشويتس، چيزي به جز آشغال نيست» بسط داده و در عين حال با استفاده از طنز ويژه خود، از جديت و زمختي جمله آدورنو كاسته است.
از سوي ديگر، اين رمان اتوبيوگرافيك ترين رمان دليلو است، رماني كه ما را به كودكي او در خيابانهاي برونكس مي برد.
مشخصه تمام آثار دليلو، تركيب همين  كنايه و صدق و صفاست؛ آميزه اي از شوخيهاي خنك و خردورزيهاي پرحرارت.
كتابهاي او سمبل حال و حوصله و تلاش براي جسورانه و با آزمون و خطا پيش رفتن است و به همين دليل است كه رمانهاي او نمونه هايي اصيل در نشان دادن جوهره ادبيات پسامدرن محسوب مي شوند. او در رمان ديگرش، «پليس جهاني»، به انتقاد و هجو نهادهاي دولتي و پليس آمريكا مي پردازد و ايده هاي اصلي توسعه و پيشرفت در جهان امروز نظير جهاني شدن، دموكراسي و حقوق بشر را از كار افتاده توصيف مي كند.
دليلو نويسنده محبوبي است و نويسندگان مطرحي چون پل آستروكورت ونه گات از او بسيار ستايش كرده اند و گفته اند كه جدا از اينكه رمان نويس برجسته اي است، دوست خيلي خوبي هم براي آنها بوده است.

سايه روشن ادبيات

«شعر فارسي در هند» منتشر مي شود
كتاب «شعر فارسي در هند» ۳۰ شاعر فارسي زبان مهاجر و بومي را در هند از آغاز تا عهد تيموري معرفي خواهد كرد.
«سيد عبدالرضا موسوي» شاعر و محقق با بيان اين مطلب تصريح كرد: بسياري از اين شاعران آثارشان در ايران منتشر نشده است، اگرچه از آنها آثار كمي در ادبيات ما ديده مي شود. تعدادي از اين شاعران كساني هستند كه به دلايل خاص زندگي زمان خود از نقاط مختلف مانند ايران و ديگر كشورهاي همسايه به هند مهاجرت كرده اند و در آنجا به سرايش شعر پرداخته اند.
وي گفت: كار من در اين كتاب نزديك به شيوه تاريخ ادبيات نويسي است. اما براي هر شاعر، در ابتدا مقدمه اي همراه با شرح آثار و احوال آورده ام. همچنين يك مقدمه نيز در ابتداي كتاب به صورت كلي نوشته ام.
موسوي اظهار داشت: نگارش كتاب تمام شده است و به زودي در چند جلد منتشر خواهد شد كه از زمان ارائه آن به بازار كتاب به طور دقيق مطلع نيستم.
سيد عبدالرضا موسوي به تازگي در اولين جشنواره بين المللي طنز كه در ايران برگزار شد، در چندين بخش از جمله در بخش تحقيق در زمينه طنز با ارائه تحقيقي با عنوان «طنز در شعر سبك هندي» به عنوان نفر دوم انتخاب شد.
013152.jpg

گلستانه در خانه ۵۱
پنجاه و يكمين شماره ماهنامه ادبي، هنري «گلستانه» ويژه شهريور ماه ۸۲ به بازار نشريات آمد.
مطلبي كه در اين شماره از نشريه گلستانه مي خوانيم بدين شرح است: «پرونده»: «ويژه» «جفري اوجنيدس» نويسنده يوناني- آمريكايي برنده پوليتزر ۲۰۰۳/ «موسيقي» شامل دو گزارش با عناوين «كنسرت مسعود شعاري» و «كنسرت حسين عليزاده»/ «شعر»: در اين بخش آثاري از ضياء قاسمي، فريبا گرانمايه، فرشته پيشوايي، فرامرز اسدي، حميدرضا جهانشاهي، پويان شهيدي و سه شعر از «لئونارد كوهن» منتشر شده است/ «انديشه»: نوشته اي از «علي اصغر قره باغي» درباره واژگان و اصطلاحات فرهنگ جهاني رئاليسم/ «هنرهاي تجسمي»: شامل گزارش ديداري از موزه كيكر با عنوان «استحاله در اتمسفر ناگزير»، «فراخوان اهالي هنرهاي تجسمي»، اثري از «مهرداد محب علي»/ «داستان»: «ديدن دختر صد درصد مناسب» نوشته «هاروكي موراكامي» ترجمه فرشيد عطايي، «كاروليناي جنوبي» اثري از «بلانچ مك كراري بويد» ترجمه جواد رهبر/ «دريچه»: مطلبي از «جويس كرول اوتس» با عنوان «من كجا، چرا چگونه مي نويسم» ترجمه «فرشيد عطايي»/ «گزارش»: دربرگيرنده آثاري از «سوون بركرتس» با عنوان «اريكس و كريك، حضور دربازآفريني» ترجمه «مهري بهفر»، «ماجرا جوي لاف زن نويسنده خالق سبك»‎/ «ايراني»: اين بخش داستانها و نقدهاي نويسندگان ايراني را در برمي گيرد كه در اين شماره آثاري از علي طاهري، انوش صالحي، قباد آذين، كيهان خانجاني، ابوالقاسم مبرهن و اميراسماعيل نصيري منتشر شده است.‎/ «كارگاه»: در اين بخش داستان «اكرم عزيزي» با عنوان «دختري لاي پرونده ها» همراه با تفسير اين داستان به قلم«جمال ميرصادقي» آمده است‎/ «فرهنگ»: به بررسي واژه هايي كه در جامعه اصطلاح شده اند مي پردازد‎/ «كتاب»: تازه ترين آثار ارائه شده به بازار كتاب را معرفي مي كند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |