دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۰۰- Oct. 20, 2003
جشنواره كودك در موزه دارآباد؛ سرد و بي روح
پس كو بچه ها؟
جشنواره كودك و طبيعت هم سير طبيعي خودش را طي كرد. اين جشنواره كه با هدف آشنايي هر چه بهتر و بيشتر كودكان با طبيعت و ايجاد ذهنيتي ماندگار و بسترسازي پيرامون حفظ محيط هاي طبيعي شكل گرفت، حركتي كه در رأس برنامه ريزي اش تنها كودك و هدفش ايجاد محيطي شاد براي بچه ها بود؛، امروز رو به فراموشي مي رود. ديگر خبري از اجراي موسيقي زنده، نمايش، بازي هاي متنوع، مسابقه، كارناوال عروسكي كه خود بچه ها گردانندگان آنها بودند، نيست.
معصومه صفايي
013218.jpg

بعد از گذشت ۶ سال، طبق روال حاكم بر بسياري از جشنواره ها، در ششمين جشنواره كودك و طبيعت شاهديم كه باز هم بازار، خودش را بر يك حركت فرهنگي تحميل كرده و اهداف آرماني در سايه اقتصاد رنگ باخته است. يك برنامه دقيق و از پيش تعيين شده و نظارت مداوم طراحان، برنامه ريزان و بنيانگذاران مي توانست سازوكار جشنواره را به سمت و سويي ديگر هدايت كند و كار را به اينجا نكشاند كه وقتي به اميد گذراندن روزي شاد و پربار در كنار بچه ها به موزه دارآباد (محل برگزاري جشنواره) مي رويم، با بازارچه اي بي روح و خلوت مواجه نشويم.
امسال از NGO ها، كه هر سال حضوري مؤثر در ايجاد شور و هيجان در نمايشگاه داشتند، به دليل هزينه سنگين اجاره غرفه ها، خبري نيست. انجمن حمايت از حيوانات، آواي سبز، همياران طبيعت، شهرداران جوان و... جايشان را به عسل خوانسار، كارت اينترنت... كيف و كفش... و... داده اند.
سكويي كه تمام روز محل برگزاري نمايش، موسيقي زنده، مسابقه و... بود، سوت و كور تنها، فقط يك پيام براي بچه ها دارد:«فروش ويژه اقساطي دوچرخه.»
يكي از جاذبه هاي هر ساله اين جشنواره، غرفه لمس حيوانات بود كه به منظور آشنايي نزديك بچه ها با حيات وحش، در كارگاه تاكسيدرمي با حضور كارشناسان و ارائه توضيحات لازم درباره گونه هاي موجود مثل همستر، دوپا، جربيل، موش، آگاما ( نوعي مارمولك بزرگ)، بزمجه، مار، جوجه تيغي، انواع لاك پشت، خوكچه هندي، خرگوش و حتي نمايش بچه خرس ها در محوطه نمايشگاه در ميان كودكان برگزار مي شد، ولي متأسفانه امسال به يك مار، يك همستر و چندلاك پشت بركه اي اروپايي بسنده شده بود.
013215.jpg

با تمام اينها جشن بادبادك ها همچون سال هاي قبل، با حضور فعال پدر و مادرها، با شور و هيجان برپا شد. بزرگترها آنچنان سرگرم ساخت بادبادك  هستند كه  بي توجه به اطرافشان و حتي بچه ها، در محوطه، روي زمين و غرق در عالم كودكي، ولو شده اند و بعضي ها با پشتكاري باورنكردني سعي در به هوا فرستادن بادبادك ها دارند. بچه ها هم دلشان را به ديدن صورت هاي رنگ كرده يكديگر و نقاشي كشيدن خوش كرده اند.
از پشت ساختمان هاي موزه صداي فرياد و شوق كودكان به گوش مي رسد، بچه ها به دور قفس شير و پلنگ حلقه زده اند، سيمبا، -شير درون قفس- هرازگاهي خرناسه اي مي كشد و همزمان با آن فرياد بچه ها به هوا مي رود.
كمي اين طر ف تر، درون قفسي كوچك، پلنگ جنگل هاي گلستان در گوشه اي كز كرده؛ از ريزش آب از بيني و دهان و بي حالي شديدش پيداست كه سخت بيمار است. او كه هميشه در جواب ابراز علاقه و شوق بازديدكنندگان چرخي در قفس مي زد و خيره نگاه مي كرد، امروز در پاسخ، حتي چشمانش را باز نمي كند. چقدر غم انگيز است، پلنگي بيمار در قفسي كوچك.
013212.jpg

گشتي ديگر در نمايشگاه مي زنيم. با چند تا از دوستان قديمي كه امسال در كادر اجرايي نمايشگاه هستند برخورد مي كنيم. آنها هم شديداً ناراحت و دلتنگ اند. يكي از آنها مي گويد: «امسال اجازه برپايي كنسرت موسيقي زنده را به ما نداده اند. مي گويند بچه ها از موسيقي سر در نمي آورند...موسيقي به سنگ حيات مي بخشد.»
ديگري مي گويد: امسال بودجه اي جهت برگزاري اين جشنواره اختصاص نيافته. اين جشنواره به لحاظ فرهنگي- اجتماعي يكي از پراهميت ترين و كامل ترين برنامه هاي اجرايي- آموزشي در جهت شناساندن و در پي آن حفظ طبيعت است.
و دوستي ديگر خواست فقط يك جمله را منعكس كنيم: «امسال جشنواره كودك بدون كودك برگزار شد.»
راستي چرا «جشنواره كودك و طبيعت» يكباره وارد بازار و اقتصاد  شد؟ نه كودك از اقتصاد سر در مي آورد و نه طبيعت!

سلاح هولناك دولفين ها
013119.jpg
آرتور مك برايد، يكي از متخصصان جانوران دريايي در فلوريدا، براي اولين بار در سال ۱۹۴۶ اعلام كرد كه دولفين ها براي احتراز از افتادن در تورهاي زيرآبي و دام ها در شب، از قوه شنوايي خود استفاده مي كنند، نه بينايي. اين ادعا در آن زمان كمي عجيب به نظر مي رسيد. تنها بعد از جنگ دوم جهاني بود كه دانشمندان شروع به مطالعه بر روي قدرت شنوايي جانوران دريايي كردند و دريافتند كه بعضي از شكارگران در زير آب از قدرت ايجاد صداي خود براي يافتن طعمه استفاده مي كنند. مك برايد هم همه ماجرا را نمي دانست وگرنه خودش نيز دچار شگفتي مي شد. امروزه دانشمندان دريافته اند كه دولفين ها نه تنها بسياري چيزها را با صدا تشخيص مي دهند بلكه با صداهايي كه ايجاد مي كنند مي توانند طعمه را گيج كنند و بكشند!
آزمايشاتي كه روي دولفين هاي با چشم بسته انجام شده نشان داده است كه آنها مي توانند بدون استفاده از قوه بينايي كاملاً جهت يابي كنند.
دولفين ها، همانند خفاش، صداهايي با فركانس بالا از خود خارج مي كنند كه پس از برخورد با مانع به سوي آنها برمي گردد و با دريافت آن مي توانند كاملاً موانع و چيزهايي را كه سرراه شان هست شناسايي كنند. اما با شناخت اين مطلب، مسأله هنوز حل نشده است. دولفين ها موجوداتي هستند كه براي نفس گرفتن بايد به طور متناوب به روي آب بيايند. با اين توصيف گرفتن طعمه براي آنان كاري دشوار است. با صدا محل طعمه را شناسايي كرده اند، اين كافي نيست. براي به دست آوردن طعمه انرژي زيادي لازم است و آيا ميزان كالري به دست آمده از صيد يك طعمه با اين شرايط مي تواند پاسخگوي انرژي مصرف شده حيوان باشد؟ مشخص بود كه دولفين ها بايد راه ديگري براي شكار داشته باشند. آيا دولفين ها به طور ناگهاني و در تعداد زياد شكار مي كردند؟ آيا مي توانستند بدون جلب نظر طعمه خيلي به او نزديك شوند و بدون صرف انرژي زياد او را شكار كنند؟ و يا...
هيچ يك از فرضيات منطقي به نظر نمي رسيد
سرانجام «كنت نوريس» استاد دانشگاه سانتاكروز كاليفرنيا و همكارش« برتل مول» با مطالعات گسترده اي كه روي دولفين هاي اسير در آزمايشگاه و نيز در وحش انجام دادند، دريافتند كه دولفين ها روشي حيرت انگيز براي شكار دارند؛ اسلحه آنها صدايي است كه از خود خارج مي كنند و با آن شكار را گيج كرده و سپس مي كشند.
نوريس بيش از سي سال بر روي انواع وال هاي دندان دار (زير گونه اي از وال ها كه دولفين ها را نيز شامل مي شود) مطالعه كرده است. او دريافت كه پوزه بزرگ وال اسپرم (Cachalot) همچون لوله اي دراز،  كار ايجاد صدايي بسيار شديد را به عهده دارد. در سال ۱۹۸۲، نوريس و مول تئوري جديدي ارايه كردند. آزمايشات آنها نشان داده بود كه وال هاي دندان دار مي توانند از صداي خود به عنوان اسلحه اي نيرومند براي گيج كردن و كشتن قرباني خود استفاده كنند.
البته نوريس و مول اولين كساني نبودند كه به اين موضوع پي بردند: در سال ۱۹۶۳ يك زوج دانشمند روسي نيز فرضيه وجود نوعي نيروي مافوق صوت را در وال هاي اسپرم مطرح ساخته بودند. اين فرضيه در آن زمان چنان غيرعادي و باورنكردني بود كه تقريباً توسط همه دانشمندان ناديده گرفته شد. نوريس مي گويد:«ما مشاهداتي در مورد گراز دريايي و بعضي ديگر از وال هاي دندان دار بزرگ داشته ايم كه طعمه در حضور آنان قدرت فرار خود را از دست داده و بي تحرك مانده است. ماهي هايي را ديديم كه بي حركت بر جاي ايستاده بودند و وال  دور آنها مي چرخيد.»
صدايي كه از دولفين هاي پوزه بطري خارج مي شود داراي شدت فركانس بالايي است و حتي براي گوش انسان نيز قابل شنيدن است، اما فقط به صورت يك سري صداي «كليك، كليك» شنيده مي شود. آزمايش جالبي كه نوريس انجام داد اين بود كه با شناسايي و آناليز اين صداها، توانست نوع مصنوعي آن را ايجاد كند و وقتي اين صدا را روي تعدادي سنجاب آزمايش كرد همه آنها به پشت افتادند.
از مشاهدات ديگر نوريس و مول، دسته اي ماهي كولي بود كه در اثر صداي ايجاد شده توسط دولفين هاي تيره رنگ آرژانتين به حالت بي هوشي با شكم روي آب آمده بودند و بدون اين كه كوچك ترين حركتي بكنند به وسيله دولفين ها شكار مي شدند.
به هر حال كشتارگري به وسيله صدا مقوله خوفناكي است. حيواناتي كه در عمق آب هاي تاريك با ايجاد صداهايي هول انگيز قرباني خود را بي اراده و سپس شكار مي كنند. خدا را شكر كه هر چه هست در زير آب اتفاق مي افتد!
دولفين ها چگونه امواج صدا را منتشر مي كنند
هيچ كس به درستي نمي داند كه دولفين ها چگونه امواج صدا را توليد مي كنند زيرا فاقد تارهاي صوتي هستند. بعضي از دانشمندان بر اين باورند كه اين صداها به وسيله انتهاي خشك ناي، كيسه هاي دماغي و حفره هوا به وجود مي  آيد كه هواي محبوس را به درون كيسه خربزه اي شكلي كه انباشته از روغن است شليك كرده و از آنجا ارتعاشاتي منتشر مي شوند.

حاميان طبيعت
سايتيز CITES كنوانسيون بين المللي تجارت گونه هاي در معرض خطر
013224.jpg
اين كنوانسيون در تاريخ ۲۱ مارس ۱۹۷۳ در واشنگتن به امضاء رسيد. امروزه ۱۲۳ كشور در اين كنوانسيون عضويت دارند. ايران هم يكي از اعضاي اين كنوانسيون مي باشد. هدف اصلي CITES جلوگيري از تجارت غيرقانوني گونه هاي در معرض خطر بين كشورهاست. گونه هاي موجود در ليست CITES به سه گروه طبقه بندي مي شوند:
ضميمه ۱: فهرست گونه هايي كه تجارت آنها به دليل اينكه در معرض خطر جدي انقراض هستند، مجاز نيست.
ضميمه ۲: فهرست گونه هايي كه تجارت آنها تحت كنترل شديد علمي، مجاز است.
ضميمه ۳: فهرست گونه هايي كه براي تجارت آنها هيچگونه محدوديتي وجود ندارد ولي در بعضي كشورها جمعيتشان در معرض خطر است.
اگر قانوني براي كنترل و يا ممنوع كردن تجارت برخي گياهان و حيوانات در آستانه انقراض تنظيم نمي شد، تجارت اين گونه ها در مقياس وسيع و بدون هيچ ممانعتي ادامه پيدا مي كرد و عاقبت هيچگونه تجارت غيرقانوني و قانوني وجود نداشت. چرا كه هيچ گونه اي براي تجارت باقي نمي ماند. در واقع CITES يك موافقتنامه تجاري است كه هدف اوليه آن حمايت از گونه هاي وحشي است و تجار واقعي برخلاف قاچاقچيان مايل اند CITES وظايف خود را با تمام نيرو انجام دهد، زيرا اين تنها راهي است كه تأمين كالاهاي تجاري آنها را تضمين مي كند و لذا جداً با آن همكاري مي كنند. در واقع CITES سپري است براي حفظ ميراث هايمان. علت بيشتر مشكلات در مورد تجارت حيات وحش بي اطلاعي است. بسياري از حيوانات هر ساله اسير مي شوند تا بتوانند تقاضا براي حيوانات خانگي خارجي و يا كشته مي شوند تا وسائل تزئيني مانند پوست، شاخ، تروفه و... و يا حتي استفاده در تحقيقات آزمايشگاهي را پاسخگو باشند.
پنج ميليون پرنده زنده كه هر ساله در بازار بين المللي در چرخش است، يك ميليون و نيم خزنده اي كه خوش يمن تلقي مي شوند و به آمريكا وارد مي شوند و بيش از ۲۵ ميليون پروانه اي كه براي كلكسيونرها توسط تايوان صادر مي شود، همگي نشان دهنده باورهاي غلطي است كه مثلاً تزئين خانه از محصولات حيات وحش نشان دهنده سليقه خوب و علاقه مندي به طبيعت است. اين عقيده هاي مخرب در واقع نشان دهنده بي احترامي به موجودات زنده يا دنياي طبيعي است.

ماجراهاي طبيعت
گوشپاره
013221.jpg
طرح:ارنست. تي. ستون
نوشته: ارنست تامپسون ستون
برگردان: حميد ذاكري ....................... سمت چهارم
در واقع، دم پنبه اي هرگز ضرري به رز برير نرسانده بود؛ و حال، با وجود آن همه دشمن كه اطراف او را احاطه كرده بودند، رز خارپوش مسلح، دوستي ويژه اي نسبت به او بروز مي داد. خرگوش كوچك گوشتالو، در سايه دوستي اين گل سرخ، هر وقت مورد تهديد خطرناك گوناگون قرار مي گيرد به درون اولين بوته پرخار رز برير مي پرد و با خيال آسوده آنجا به استراحت مي پردازد تا خطر دور شود،چرا كه مي داند دوستش با يك ميليون خنجر تيز و زهر آگين آماده دفاع از اوست.
بنابراين رازي كه گوشپاره از مادرش آموخت اين بود: «بوته رز برير بهترين دوست توست.»
بيشتر اوقات آن فصل به آموزش وضع طبيعي زمين و شگفتي هاي بوته هاي پرخار تمشك و برير و امثال آن گذشت و گوشپاره همه درس ها را چنان خوب آموخت كه مي توانست مرداب را از دو راه مختلف، با چنان مهارتي دور بزند كه در هر نقطه مسير بتواند با كمتر از پنج جست خود را به يكي از بوته هاي برير، دوستان قديمي اش، برساند.
از هنگامي كه دشمنان دم پنبه اي با بيزاري دريافتند كه بشر، گونه تازه اي از گياهان خاردار را به منطقه آورده و در خطوطي طولاني در سراسر زيستگاه آنان كاشته است، زمان زيادي نمي گذرد. اين خاربن جديد آنقدر قوي و محكم بود كه هيچ حيواني نمي توانست آن را بشكند و آنقدر تيزبود كه سخت ترين پوست ها را پاره مي كرد. هر سال تعداد اين بوته ها افزايش مي يافت و به صورت معضل جدي تر براي جانوران وحشي درمي آمد. اما مولي دم پنبه اي هيچ ترسي از آن نداشت. او بيهوده در برير پرورش نيافته بود. آن خارهاي وحشتناك مي توانست بدن سگ ها و روباه ها، گاو و گوسفند و حتي خود انسان را پاره كند؛ اما مولي، دوستانه با اين خاربن دلهره آور زندگي مي كند و در زير آن مي بالد و هر چه گسترش مي يابد، زيستگاه براي دم پنبه اي امن تر مي شود. نام اين خار جديد و هولناك حصار سيم خاردار است.
***
مولي در آن وقت بچه ديگري نداشت، پس تمام وقتش صرف گوشپاره مي شد و اين تپلي كوچك تمام وقت و مراقبت كامل مادر را به خود اختصاص داده بود. او به طرزي غيرعادي سريع و زيرك و به همان نسبت قوي و به طرز خارق العاده اي خوش شانس بود؛ پس به سرعت رشد مي كرد و مي باليد و مي رفت تا خرگوشي به غايت خوب و برجسته شود.
مادر، تمام فصل را به آموزش شيوه ها و فنون زمين، شناخت منطقه و مسيرها، ردپاها، چگونه رفتن و چگونه برگشتن و نيز آنچه قابل خوردن و نوشيدن است و آنچه نبايد آن را لمس كرد و جز آن، گذراند.
روز به روز براي تربيت او كار مي كرد؛ اندك اندك، صدها فكر و آموزه را كه خود در جريان زندگي پرفراز و نشيبش دريافته، يا از بزرگترهايش آموخته بود، در مغز گوشپاره كوچك جا مي داد و بدين ترتيب، او را به دانشي كه زندگي را براي نوع او امكان پذير مي سازد، مجهز ساخت.
در مزرعه شبدر يا بيشه زار، كنار مادر مي نشست و وقتي او بيني اش را براي تشخيص صحيح  بوها تكان مي داد، حركات او را تقليد مي كرد و گاه لقمه را از دهان مادر بيرون مي كشيد يا لب هاي او را مي چشيد تا مطمئن شود كه از همان نوع علوفه مي خورد. در روند تقليد، آموخت گوش هايش را با پنجه هايش شانه كند و لباس كركين اش را مرتب نمايد و شاه بلوط ها و دانه هاي خاردار را از جليقه و جوراب هايش با دهان بيرون كشد و گاه از آنها لقمه اي بسازد. او همچنين آموخت كه هيچ چيز، جز قطرات شبنمي كه در برگ هاي برير جمع مي شود براي نوشيدن خرگوش مناسب نيست، زيرا آبي كه با زمين تماس يافته حتماً حاوي آلودگي است. بدين ترتيب او شروع به مطالعه جنگل شناسي كرد، كهن ترين و پيشين ترين همه دانش ها.
به محض اينكه گوشپاره چندان بزرگ شد كه تنها بيرون برود، مادرش علامت دهي را به او آموخت. خرگوش ها با كوبيدن پاهاي پسين خود به زمين با يكديگر تلگرافي حرف مي زنند. صدا در طول زمين مسافت زيادي را طي مي  كند ؛ صداي ضربه اي در دو متري زمين، از فاصله بيست متري شنيده نمي شود، اما همين صدا اگر نزديك زمين ايجاد شود، حداقل تا صد متري قابل شنيدن است.
خرگوش ها قدرت شنوايي بالايي دارند، پس مي توانند همان صدا را در دويست متري بشنوند، و اين فاصله دو سر اوليفانت سوامپ است.
يك ضربه با پاي عقب -تامپ -يعني: «مواظب باش» يا «يخ بزن»!
يك تامپ تامپ آهسته يعني: «بيا»
يك تامپ تامپ سريع يعني: «خطر!» و سرانجام،سه ضربه خيلي سريع تامپ تامپ تامپ يعني: «براي نجات جانت بدو!»
زماني ديگر، وقتي هوا صاف و خوب بود و زاغچه هاي كاكلي با يكديگر نزاع مي كردند و طبق معمول قشقرقي به پا كرده بودند كه علامت خوبي براي اطمينان از اوضاع و عدم وجود هيچ دشمني در اطراف بود، گوشپاره آموزش درس تازه اي را آغاز كرد. مولي، با خواباندن گوش هايش، به او علامت داد كه چمباتمه بزند. سپس خود در ميان بيشه به دويدن پرداخت و دور كه شد با ضربه او علامت داد كه «بيا».
گوشپاره به جايي كه مولي رفته بود دويد، ولي نتوانست پيدايش كند. ضربه زد، اما جوابي نيامد. كمي حيران ايستاد، سپس به تكاپو افتاد و به دقت اطراف را جست وجو كرد تا بوي پاي مادر را تشخيص داد و رد آن را پي گرفت- اين راهنماي عجيب پيگيري و اين توان شگفت را تقريباً همه حيوانات، به جز آدميزاد، دارا هستند- و آنقدر پيش رفت تا سرانجام او را در جايي كه مخفي شده بود يافت.

سفر و طبيعت
ادبيات
اقتصاد
سياست
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |