جشنواره كودك و طبيعت هم سير طبيعي خودش را طي كرد. اين جشنواره كه با هدف آشنايي هر چه بهتر و بيشتر كودكان با طبيعت و ايجاد ذهنيتي ماندگار و بسترسازي پيرامون حفظ محيط هاي طبيعي شكل گرفت، حركتي كه در رأس برنامه ريزي اش تنها كودك و هدفش ايجاد محيطي شاد براي بچه ها بود؛، امروز رو به فراموشي مي رود. ديگر خبري از اجراي موسيقي زنده، نمايش، بازي هاي متنوع، مسابقه، كارناوال عروسكي كه خود بچه ها گردانندگان آنها بودند، نيست.
معصومه صفايي
بعد از گذشت ۶ سال، طبق روال حاكم بر بسياري از جشنواره ها، در ششمين جشنواره كودك و طبيعت شاهديم كه باز هم بازار، خودش را بر يك حركت فرهنگي تحميل كرده و اهداف آرماني در سايه اقتصاد رنگ باخته است. يك برنامه دقيق و از پيش تعيين شده و نظارت مداوم طراحان، برنامه ريزان و بنيانگذاران مي توانست سازوكار جشنواره را به سمت و سويي ديگر هدايت كند و كار را به اينجا نكشاند كه وقتي به اميد گذراندن روزي شاد و پربار در كنار بچه ها به موزه دارآباد (محل برگزاري جشنواره) مي رويم، با بازارچه اي بي روح و خلوت مواجه نشويم.
امسال از NGO ها، كه هر سال حضوري مؤثر در ايجاد شور و هيجان در نمايشگاه داشتند، به دليل هزينه سنگين اجاره غرفه ها، خبري نيست. انجمن حمايت از حيوانات، آواي سبز، همياران طبيعت، شهرداران جوان و... جايشان را به عسل خوانسار، كارت اينترنت... كيف و كفش... و... داده اند.
سكويي كه تمام روز محل برگزاري نمايش، موسيقي زنده، مسابقه و... بود، سوت و كور تنها، فقط يك پيام براي بچه ها دارد:«فروش ويژه اقساطي دوچرخه.»
يكي از جاذبه هاي هر ساله اين جشنواره، غرفه لمس حيوانات بود كه به منظور آشنايي نزديك بچه ها با حيات وحش، در كارگاه تاكسيدرمي با حضور كارشناسان و ارائه توضيحات لازم درباره گونه هاي موجود مثل همستر، دوپا، جربيل، موش، آگاما ( نوعي مارمولك بزرگ)، بزمجه، مار، جوجه تيغي، انواع لاك پشت، خوكچه هندي، خرگوش و حتي نمايش بچه خرس ها در محوطه نمايشگاه در ميان كودكان برگزار مي شد، ولي متأسفانه امسال به يك مار، يك همستر و چندلاك پشت بركه اي اروپايي بسنده شده بود.
با تمام اينها جشن بادبادك ها همچون سال هاي قبل، با حضور فعال پدر و مادرها، با شور و هيجان برپا شد. بزرگترها آنچنان سرگرم ساخت بادبادك هستند كه بي توجه به اطرافشان و حتي بچه ها، در محوطه، روي زمين و غرق در عالم كودكي، ولو شده اند و بعضي ها با پشتكاري باورنكردني سعي در به هوا فرستادن بادبادك ها دارند. بچه ها هم دلشان را به ديدن صورت هاي رنگ كرده يكديگر و نقاشي كشيدن خوش كرده اند.
از پشت ساختمان هاي موزه صداي فرياد و شوق كودكان به گوش مي رسد، بچه ها به دور قفس شير و پلنگ حلقه زده اند، سيمبا، -شير درون قفس- هرازگاهي خرناسه اي مي كشد و همزمان با آن فرياد بچه ها به هوا مي رود.
كمي اين طر ف تر، درون قفسي كوچك، پلنگ جنگل هاي گلستان در گوشه اي كز كرده؛ از ريزش آب از بيني و دهان و بي حالي شديدش پيداست كه سخت بيمار است. او كه هميشه در جواب ابراز علاقه و شوق بازديدكنندگان چرخي در قفس مي زد و خيره نگاه مي كرد، امروز در پاسخ، حتي چشمانش را باز نمي كند. چقدر غم انگيز است، پلنگي بيمار در قفسي كوچك.
گشتي ديگر در نمايشگاه مي زنيم. با چند تا از دوستان قديمي كه امسال در كادر اجرايي نمايشگاه هستند برخورد مي كنيم. آنها هم شديداً ناراحت و دلتنگ اند. يكي از آنها مي گويد: «امسال اجازه برپايي كنسرت موسيقي زنده را به ما نداده اند. مي گويند بچه ها از موسيقي سر در نمي آورند...موسيقي به سنگ حيات مي بخشد.»
ديگري مي گويد: امسال بودجه اي جهت برگزاري اين جشنواره اختصاص نيافته. اين جشنواره به لحاظ فرهنگي- اجتماعي يكي از پراهميت ترين و كامل ترين برنامه هاي اجرايي- آموزشي در جهت شناساندن و در پي آن حفظ طبيعت است.
و دوستي ديگر خواست فقط يك جمله را منعكس كنيم: «امسال جشنواره كودك بدون كودك برگزار شد.»
راستي چرا «جشنواره كودك و طبيعت» يكباره وارد بازار و اقتصاد شد؟ نه كودك از اقتصاد سر در مي آورد و نه طبيعت!