آنيل انانتا سوامي
ترجمه: حسن سالاري
هر چند ممكن است براي برخي مردان خوشايند نباشد، اما زنان باعث پيدايش هوش فوق العاده در نژاد انسان شده اند. براساس يك نظريه بحث انگيز، نياكان مؤنث ما آن قدر باهوش بودند كه هنگام انتخاب جفت بتوانند مغزها را بر عضلات ترجيح دهند. آنان بر سينه هركول ها و آدونيس هاي محله شان دست رد زدند و در عوض مرداني را برگزيدند كه در چشمانشان بارقه اي وجود داشت كه از عقل و شعور و هوش بيشتر حكايت مي كرد. بشريت به خصوص مردان بايد شكرگزار باشند، زيرا اگر نياكان مؤنث ما اين انتخاب هوشمندانه را انجام نمي دادند، ما هنوز هم در جمع گوريل ها و شامپانزه ها در آفريقا به سر مي برديم.
اين نظر جسورانه از مطالعات گسترده در زمينه ضريب هوشي (IQ) به دست آمده است. ميانگين ضريب هوشي مردان و زنان بسيار به هم نزديك است. اما با نگاه دقيق تر به رفتارهاي هوشمندانه آنان، در مي يابيم كه برخي تفاوت هاي چشمگير بين دو جنس وجود دارد.
براي مثال، دامنه هوش در مردان گسترده تر است، به طوري كه افراد نابغه و افرادي كه به لحاظ ذهني غيرعادي اند، در ميان آنان بيشترند. به علاوه، احتمال انتقال ناتواني هاي ذهني مادران به فرزندان بيشتر از پدران است. اين سرنخ ها باعث شدند كه حدود سي سال پيش «رابرت لرك» پيشنهاد كند كه بسياري از ژن هاي مربوط به هوش روي كروموزوم X متمركز شده اند.
اكنون گروهي از ژنتيك دانان آلماني تصميم دارند نظر وي را ثابت كنند. آنان نه تنها معتقدند كه كروموزوم X نقش اصلي را در هوش بازي مي كند، بلكه بر اين باورند كه يافته هاي آنان ثابت مي كنند مردان باهوش، توجه نسل زنان را به خود معطوف داشته اند و نياكان مؤنث ما با ترجيح دادن هوش بر قدرت و زيبايي، فرآيندي را به راه انداختند كه در نهايت مغزهاي شگفت انگيز ما را به وجود آورده است؛ مغزهايي كه در رياضيات و فيزيك گوي سبقت را ربوده و در هنر، موسيقي و ادبيات مايه خرسندي و نشاط شده اند.
ما در تك تك سلول هاي بدنمان، ۲۳ جفت كروموزوم داريم كه ۲۲ جفت از آنها در تعيين جنسيت دخالت ندارند. كروموزوم X و كروموزوم Y كه در واقع جفت نيستند، در تعيين جنسيت نقش اصلي را بر عهده دارند.
مردها از هر كدام از آنها يك نسخه دارند (يعني XY)، اما زنها يك جفت كروموزوم X دارند (يعني XX). بنابراين، درحالي كه همه ما از هر ژن دو نسخه داريم كه روي ۲۲ جفت كروموزوم غير جنسي قرار دارند، مردها از هر ژني كه روي كروموزوم X قرار دارد تنها يك نسخه دارند. اين حقيقت به كروموزوم X امكان مي دهد در تعيين جنسيت، نقش ويژه اي ايفا كند. به علاوه، آن را براي ايفاي يك نقش تكاملي اساسي مهيا مي سازد.
تكامل وقتي رخ مي دهد كه يك تغيير ژنتيكي (جهش) به صفتي منجر شود كه باعث بقا و زادآوري بيشتر فرد شود. در اين حالت، احتمال انتقال ژن جهش يافته به نسل بعدي بيشتر مي شود.
اما بيشتر جهش ها حالت «نهفته» دارند، يعني وقتي در كنار نسخه عادي ژن قرار گيرند هيچ تأثيري ندارند. به اين خاطر، جهش هايي كه در ژن هاي كروموزوم غيرجنسي رخ مي دهند، به ندرت بروز پيدا مي كنند. اما جهش در كروموزوم X وضعيت متفاوتي دارد. اين نوع جهش كه جهش وابسته به X ناميده مي شود، در همه مرداني كه آن را دارند، بروز پيدا مي كند، زيرا روي كروموزوم Y ژني وجود ندارد كه اثرات آن را بپوشاند. مرداني كه داراي جهش وابسته به X باشند، با ساير مردان تفاوت هايي دارند و اگر زنان به اين حقيقت توجه داشته باشند و به خاطر آن تفاوت ها، آنان را ترجيح دهند، ژن هاي مرتبط با صفات جديد به فرزندانشان منتقل مي شوند.
|
|
فرض كنيد يك جهش وابسته به X در يكي از اعضاي يك قبيله بسيار قديمي رخ داده باشد. آن جهش مي تواند در يك فرد مذكر يا فرد مؤنث رخ داده باشد، اما اگر آن جهش حالت «نهفته» داشته باشد، تنها در يك مرد خود را بروز مي دهد. اگر آن مرد نسبت به ساير مردان باهوش تر باشد، براي زنان جذاب تر خواهد بود و بسياري از آنان ترجيح مي دهند با او ازدواج كنند. به اين ترتيب، ژن جهش يافته به دخترانشان منتقل مي شد. پسرها از پدرشان كروموزوم عادي Y را به دست مي آوردند. از اين رو، ژن هاي مرتبط با X به آنان منتقل نمي شد. دختراني كه فقط يك نسخه از ژن جهش يافته داشتند، صفت مربوط به آن را نشان نمي دادند، اما آن را به برخي از دختران و پسرانشان منتقل مي كردند. همين طور كه زن ها، مردان باهوش را بر ديگران ترجيح مي دادند، به تدريج ژن جهش يافته در آن جمعيت معمول مي شد در نهايت ژن جهش يافته آن قدر معمول مي شد كه تعداد فزاينده اي از زنان، دو نسخه از آن را به دست مي آوردند و در نتيجه صفتي مربوط به آن را بروز مي دادند. به نظر مي رسد، جهش هاي وابسته به جنسي كه هوش را تقويت مي كردند نيز به همين طريق توسعه پيدا كردند. بنابراين، مردان باهوش وجود داشتند اما زنان باعث تداوم هوشمندي آنان در نسل هاي بعدي شدند. اگر مغزهاي پيچيده ما اين گونه تكامل يافته اند ، انتظار مي رود ژن هاي زيادي را روي كروموزوم X پيدا كنيم كه باهوش مرتبط باشند. ژنتيك دانان آلماني در پي اين ژن ها هستند. البته در مورد وجود «ژن هاي هوش» هنوز اختلاف نظرهاي زيادي وجود دارد. از اين رو، آنان در حال بررسي ژن هايي هستند كه وقتي جهش مي يابند، به ناتواني هاي ذهني مي انجامند و به نظر مي رسد در حالت عادي در هوش مؤثرند.
يافته هاي آنان نشان مي دهند كه ۲۱ درصد ژن هاي مؤثر در عقب ماندگي ذهني روي كروموزوم X قرار دارند. اما آيا اين ژن ها به واقع با هوش ارتباط دارند. شواهد محكمي در دست است كه تعدادي از اين ژن ها با ساختمان مغز ارتباط قطعي دارند. دست كم سه تا از آنها در مسيري دخالت دارند كه فعاليت خانواده اي از پروتئين ها به نام «GTPase» را تنظيم مي كند. اين پروتئين ها بر انشعابات درخت مانند انتهاي سلول هاي عصبي يعني دندريت ها تأثير شگرفي دارند. شكل گيري ارتباطات در انتهاي نرون ها براي شكل گيري حافظه و يادگيري ضروري است.
در بسياري از كودكان مبتلا به اختلالات ذهني مرتبط با كروموزوم X ، كاهش شديد شبكه هاي دندريتي مشاهده مي شود كه از ارتباط عميق بين ساختمان مغز و توانايي هاي ذهني حكايت مي كند.
تا اين جاي داستان با ارتباط بين هوش و كروموزوم X و نحوه انتقال صفات وابسته به X به نسل هاي آتي سخن گفتيم. اكنون زمان آن رسيده از شواهدي بگوييم كه انتخاب مردان هوشمند توسط زنان را تأييد مي كنند. تحقيقاتي كه با استفاده از پرسشنامه هاي دقيق و گسترده انجام شده، نشان داده اند كه مردان براي به رخ كشيدن هوش خود فعاليت هاي گسترده اي انجام مي دهند. آنان وقت زيادي را صرف سرودن غزل، تصنيف يك قطعه موسيقي و آفرينش كارهاي هنري مي كنند. اين كارها هيچ تأثير مشهودي در بقاي فرد ندارند، اما آنان را براي جنس مخالف جذاب تر مي سازند. بنابراين، اگر در حقيقت زنان به دنبال پدران هوشمندي براي فرزندانشان باشند، اين افراد برايشان جذاب خواهند بود.
اما انتخاب افراد باهوش به درك هوشمندانه اي نياز دارد و اين حقيقت دليل برابر بودن بهره هوشي مردان و زنان است. در حالي كه نياكان مذكر ما مغزهاي در حال بزرگ شدن خود را به كار مي گرفتند تا قابليت هاي خود را به رخ زنان بكشند، نياكان مؤنث ما نيز براي تشخيص آن قابليت ها و براي فريفتن مردان، متقاعد كردن آنان به پايبند بودن به خانواده و ياري كردن آنان در وظيفه سنگين بزرگ كردن بچه ها به هوشمندي فوق العاده اي نياز داشتند.
محققان دانشگاه ميشيگان در يكي از تحقيقات خود از افراد ۳۷ فرهنگ مختلف پرسيدند كه چه چيزي در جنس مخالف براي آنان جذاب تر به نظر مي رسد و هر چند آنان «شوخ طبعي» را در پرسشنامه خود در نظر نگرفته بودند، اغلب افراد، آن را در رديف اول نوشته بودند. هر چند به نظر اين محققان شوخ طبعي به عنوان نوعي رفتار هوشمندانه از اين نظريه حمايت مي كند كه هر دو جنس به شريك جنسي باهوش تمايل دارند، اما چنين استدلال هايي مخالفان اين نظريه را متقاعد نكرده است.
به نظر «ديويد هول» از دانشگاه فلوريدا، مغزهاي بزرگ ما را بدون تكيه بر نظريه هاي گزينش جنسي نيز مي توان توجيه كرد.
وي مي گويد كه وجود تعداد زيادي ژن مرتبط با هوش در كروموزوم X نتيجه فرآيند انتخاب طبيعي و گزينش مردان و زنان هوشمند است. چنين زنان و مرداني در پيدا كردن ميوه هاي خوراكي، كشتن جانوران وحشي يا گذران زمستان نسبت به بقيه از وضعيت بهتري برخوردار بودند. اما «هورست هاميستر» كه ادعا مي كند به كمك همكارانش موقعيت ژن هاي هوش را در كروموزوم X تعيين كرده ، معتقد است كه هر دو نظريه مي توانند درست باشند؛ يعني، انتخاب طبيعي و گزينش جنسي پشتيبان تكامل بوده و به افزايش سه برابري حجم مغز ما طي كمتر از ۵/۲ ميليون سال منجر شده اند.
به هر حال، هنوز پرسش هاي بي پاسخ زيادي وجود دارند. ما هنوز به طور قطع مطمئن نيستيم كه ژن هاي مرتبط با هوش روي كروموزوم X جمع شده اند و به درستي نمي دانيم چرا زنان، مردان باهوش را ترجيح مي داده اند. به علاوه، آيا سخن گفتن از ژن هاي هوش، پذيرفتن نوعي «جبر ژنتيكي» نيست؟ ما ممكن است صدها ژن داشته باشيم كه بر رفتارهاي هوشمندانه تأثير مي گذارند. آيا مي توانيم از همه آنها به عنوان ژن هوش سخن بگوييم؟ بدون شك محيط بر اين نوع رفتارهاي پيچيده تأثير مهمي دارد. اما آن چه كه مسلم است، ما مي توانيم وراثت ژنتيكي خود را تحت الشعاع قرار دهيم. شايد محيط كليد حل معماي افزايش حجم مغز ما باشد.
تغيير شرايط محيطي نياكان ما را واداشت تا به ابزار روي آورند. اين امر باعث افزايش زبردستي و مهارت كار با دست شد كه در عوض امكان توليد دست ساخته هاي پيچيده تري را فراهم كرد. از طرف ديگر، مغزهاي بزرگ تر شرايط را براي پيدايش فرهنگ هاي پيچيده تر فراهم ساختند و آن فرهنگ ها شرايط مناسب تري را براي مغزهاي بزرگ تر فراهم كردند. به نظر برخي از محققان، اين گونه تعامل ها باعث تكامل مغزهاي بزرگ ما شدند.
برخي نيز به جاي اين نظريه هاي مثبت نگر، «هوش ماكياولي گونه» را مطرح كرده اند. به نظر آنان، مغزهاي بزرگ ما براي بهره كشي از ديگران تكامل يافته اند. برخي اين فرآيند را حتي تيره تر از اين نيز توجيه مي كند. به عقيده آنان رقابت بين گروه هايي از اجداد ما به يك مسابقه تسليحاتي انجاميد كه توانايي هاي فني و تفكر استراتژيك حرف اول را در آن مي زدند. به نظر آنان، مغز وسيله اي براي جذب جنس مخالف نبوده بلكه نوعي سلاح بوده است. به هر حال، شواهد بيشتر در اين زمينه قضاوت خواهند كرد.
منبع: New Scientist ,25 May2002