اشاره:
روزه داران در ماه مبارك رمضان از بركات معنوي و روحاني زيادي برخوردار مي شوند. اگر روزه را امساك از ظواهر دنيوي يعني خوردن، آشاميدن و... بدانيم، هدف از همه اينها تابيدن نور حقيقت به باطن آدمي است. از اين رو روزه از جمله عباداتي است كه در ذات خود بصيرت و آگاهي دروني انسان را به همراه دارد. تأمل دقيقي در دعاهاي ماه مبارك و ژرف نگري در فلسفه روزه ما را بيش از پيش به اين امر واقف مي گرداند كه روزه نسبت تنگاتنگي با معرفت عرفاني دارد. مطلبي كه از پي مي آيد گفت وگويي است با دكتر محمدرضا ريخته گران استاد فلسفه دانشگاه تهران درباب روزه و عرفان كه مي خوانيم.
* آقاي دكتر ريخته گران، در بحث از نسبت ميان روزه و عرفان، آيا مي توان سي روز ماه مبارك را در حكم سير و سلوك روزه دار به مدارج بالاي عرفاني دانست؟
- بسم الله الرحمن الرحيم. فكر مي كنم كه نه فقط روزه بلكه همه عبادات بر اساس همين سير و سلوك عرفاني تشريع شده و اگر اين سير و سلوك - به تعبير شما - در عبادات نباشد و بياني ديگر هر عبادتي حيثيت رساندن شخص عابد را به ساحات غيبي وجودش نداشته باشد، صرف عمل ظاهري است كه شايد انجام آن فايده چنداني نداشته باشد؛ اما آن نكته كه چرا در عبادات حيثيت ايصال به غيب هست، به مطلب ديگري برمي گردد كه از آن به «خلع و لبس» تكويني تعبير مي كنند. بدين معنا كه در عالم موجودات در هر لحظه لباسهاي خلقيت را از تن به در مي آورند و در همان دم به لباسهاي ديگر متلبس مي شوند. به زبان شيخ محمود شبستري در گلشن راز:
جهان كل است و در هر طرفه العين
عدم گردد و لايبقي زمانين
دگر باره شود پيدا جهاني
به هر لحظه زمين و آسماني
به هر لحظه جوان آن كهنه پير است
به هر دم اندرو حشر و نشير است
در آن چيزي دو ساعت مي نپايد
در آن ساعت كه مي ميرد بزايد
از اين خلع و لبس تكويني در مراتب گوناگون، تعبيرهاي مختلف آورده اند. از اين حقيقت كه بنيان تشريع عبادات و مناسك است، در جايي ديگر به توبه و انابه تعبير كرده اند. بدين معنا كه توبه با حقيقت خلع ارتباط پيدا مي كند و انابه با حقيقت لبس. يا به صورت استعاذه و بسمله تعبير كرده اند، بدين معنا كه در آغاز نماز از دست شيطان به خدا پناه مي بريم و سپس با گفتن بسم الله به ساحت الهي پناهنده مي شويم. استعاذه با خلع و بسم الله با لبس ارتباط دارد.
از اين معنا در زبان عرفان و مشايخ طريقت به صورتهاي مختلف تعبير شده است. از جمله در تفسير شريف «بيان السعاده» مرحوم سلطان عليشاه گنابادي كه امام(ره) نيز در تفسير سوره حمد به اهميت آن اشاره كردند، اين مطلب صورت واضحي پيدا كرده است. در اين تفسير بيان بسيار روشني در اين باره آمده است. مرحوم سلطان عليشاه گنابادي از اين مسئله به زكات تكويني و صلاه تكويني تعبير مي كند؛ يعني هر عبادتي اگر مظهر خلع است، زكات تكويني است و اگر مظهر لبس است صلاه تكويني است . از ميان همه عبادات روزه به زكات تكويني نزديكتر و نماز و حج به صلاه تكويني نزديكتر است. اهميت روزه آن اندازه است كه در روايت معروفي كه در كتاب «مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه» نيز نقل شده، آمده: «هر نكويي كه آدمي انجام مي دهد، دهها برابر آن جزا داده مي شود و اين جزا بيش از هفتصد برابر اصل عبادت ارتقاء پيدا نمي كند. مگر روزه كه روزه از من است و حدي براي آن نيست و من به آن جزا مي دهم.» برخي اين روايت را چنين قرائت كرده اند كه: «الصوم لي و انا اجزي به »روزه از آن من است و من خود جزاي آن هستم. بدين معنا كه هر عبادتي جزايي دارد اما جزاي روزه من هستم.
* بر عباداتي مانند روزه كه متوجه زكات تكويني هستند،چه آثاري مترتب است؟
- اين نوع عبادات مظهر قلع و قمع هواهاي نفساني و شهوات جسماني و قطع تعلقات دنيوي هستند و در واقع آفتهاي مراتب گوناگون خلقيت را مي زدايند. به زبان ساده تر عباداتي هستند كه به توسط آنها شخص به اين عالم پشت مي كند، در حالي كه در عباداتي كه مظهر صلاه تكويني هستند به حقيقت روي مي آورد. چنانچه حج اصلاً به معناي قصد و آهنگ و روي آوردن است. اين معنا را اگر بخواهيم از زبان مولانا بشنويم، اين چنين است:
تا نگريد ابر كي خندد چمن
تا نگريد طفل كي نوشد لبن
چشم گريان بايدت چون طفل خرد
كم كن اين نان را كه نان آب توبرد
تن چو با برگ است روز و شب از آن
شاخ جان در برگ ريز است و خزان
برگ تن بي برگي جان است زود
زين ببايد كاستن و آن را فزود
اقرض الله قرض ده زين برگ تن
تا برويد در عوض در دل چمن
قرض ده كم كن از اين لقمه تنت
تا نمايد وجه لاعينِِ رأت
يا در جايي ديگر مي گويد:
لب فروبند از طعام و از شراب
سوي خوان آسماني كن شتاب
باش در روزه شكيبا و مصر
دم به دم قوت خدا را منتظر
كان خداي خوب كار بردبار
هديه ها را مي دهد در انتظار
اي پدر الانتظار الانتظار
از براي خوان بالا مرد وار
گر نكردي زندگاني منير
يك دو دم مانده است مردانه بمير
* ميرچا الياده؛ اسطوره شناس و پژوهشگر اديان هم همين نكته را يادآوري مي كند كه مناسك و آيين ها آدمي را به لحظه آغازين آفرينش متصل مي كنند و او را با زمان ازلي مرتبط مي سازند. از اين مسئله كه بگذريم با توجه به سخناني كه شما گفتيد مي توان به دو اصل مهم عرفاني در روزه اشاره كرد؛ يعني اصل فنا و بقا. عارفان پشت پا زدن به ظواهر دنيوي و به عبارتي مردن در آدم نخستين را فنا مي دانند و بقا را احيا در آدم ثانوي يا انسان كامل مي دانند. آيا در روزه مي توان اين دو محور، يعني فنا و بقا را در كنار هم ديد؟
- مطالب خوبي عنوان كرديد و آنچه كه در باب فناء في الله و بقاءباالله گفتيد، باز از اصل زكات تكويني و صلاه تكويني پيروي مي كند. موجودات بواسطه زكات تكويني لباسهاي مراتب خلقيت را از تن خارج مي كنند و به امداد انفاس رحماني به لباسهاي جديد ملبس مي شوند .
عاليترين تحقق زكات تكويني در مقام فنا است و همچنين عاليترين مرتبه تحقق صلاه تكويني در مقام بقاء است. بنا بر اين مي توان گفت كه روزه راه فنا و به تبع آن راه بقاء را هموار مي كند. اين زكات و صلاه تكويني در واقع پايه هاي برپا شدن سراپرده عالم است و هر چيزي در اين جهان بر اساس اصل خلع تكويني نيست مي شود و به امداد نفس رحماني حق هست مي گردد. اگر بخواهيم اين معنا را از زبان شيخ محمود شبستري در گلشن راز مطرح كنيم، مي توان به اين ابيات متوسل شد:
به هر جزيي ز كل كان نيست گردد
كل اندر دم زامكان نيست گردد
جهان كل است و در هر طرفه العين
عدم گردد و لايبقي زمانين
بنابراين حيثيت ايصال به غيب عبادات چنين است كه با زدودن حجابهاي ظاهري و خلقي و صيقلي كردن روح شرايط ظهور حق را فراهم مي كنند و يا با مظهريت صلاه تكويني شرايط اقبال حق را. عارفان در اين باره فرموده اند كه اگر صلاه تكويني مسبوق به زكات تكويني نباشد، چندان مؤثر واقع نمي شود. مثل كسي كه آينه زنگار گرفته اي را جلوي منبعي نوراني بگيرد، پيداست كه هيچ انعكاسي نخواهد داشت. يا مانند كسي كه توبه كند و از اشتباه خودش برگردد اما پس از بازگشت، انابه يا روي آوري به حق نكند و به جانب خير متمايل نگردد، باز هم فايده اي ندارد. در واقع فايده كامل هنگامي پديد مي آيد كه زكات و صلاه همراه شوند.
* هنگامي كه ملاصدرا از سفرهاي چهارگانه صحبت مي كند، همين نكات را در نظر دارد، ما در عرفان بخصوص ايراني - اسلامي داراي هفت مرحله هستيم كه از آن به مراحل هفتگانه عرفاني تعبير مي كنند. فكر مي كنيد كه بتوانيم چنين مراحلي يا مراحل مشابهي را در سير و سلوك روزه دار تعيين كنيم؟
- بله فكر مي كنم كه بتوان؛ يعني همه چيز در روزه از زمان امساك تا وقت افطار و نيز مدت سي روزه ماه مبارك و لطايفي كه در آن هست مانند بيداري اسحار و شبهاي قدر، نشان از اين مراحل خاص عرفاني و سير و سلوك به جانب حق دارد. از باب مثال مي توان گفت كه در دعاهاي روزهاي ماه رمضان گونه اي ترتب است؛ يعني مراتبي كه در روزهاي آخر هست عين مراتب روزهاي اول ماه مبارك نيست. قرار است كه شخص روز به روز پيش برود و ارتقاء يابد، به طوري كه زبان حال وي دعاي فردا باشد. اين سير به آنجايي مي رسد كه شخص با رسيدن به شب قدر حقيقت باطني آن را درك مي كند كه: «انا انزلناه في ليله القدر» در واقع آن چيزي كه در شبهاي قدر فرود آمد حقيقت قرآن و اعلاء مقامات محمد(ص) بود؛ يعني مقامي كه از آن به مقام مشيت و حقيقت محمديه تعبير مي كنند. اين مقام با حقيقت انسان كامل در هر دوران مطابقت دارد. اين حقيقت است كه بر زمين فرود مي آيد. از طرف ديگر، اين فرود آمدن در شب است. در عرفان اسلامي از مراتب نزول تعبير به ليل (شب) و از مراتب صعود تعبير به يوم (روز) مي شود.
* و به همين علت است كه عارفان بزرگ ايراني - اسلامي شب را داراي بركات زياد دانسته اند و در آن به راز و نياز پرداخته اند. اينكه در هنگام سحر يعني نيمه هاي شب روزه مي گيرند آيا بيان كننده همين حكمت است؟
- مي توان چنين نتايجي را گرفت و به خصوص هنگامي كه به اين نكته توجه كنيم كه ايام (روزها) به اعتبار صعود در مراتب و درآمدن از سياهي هاي دنيوي است و ليالي (شبها) به اعتبار نزول مراتب عاليه در مراتب پايين تر است، معلوم مي گردد كه چرا آيه شريفه مي فرمايد: «انا انزلناه في ليله القدر». از طرف ديگر وقتي به ليله توجه مي كنيم و به اين نكته كه آن حقيقت عاليه پس از نزول به مرتبه ما رسيد و به محاذات چشم و گوش ما در آمد ، درمي يابيم كه همه ما انسانها شب زدگان اين عالم هستيم و در شب اين عالم مانده ايم.
اين ماندن در شب به تعبير زبان عربي «بات ، يبيت بيتوته» است؛ يعني ما در شب اين عالم بيتوته كرده ايم. بيتوته ماندن در شب است. بيتوته از بات ، يبيت مي آيد و از همين ريشه واژه بيت (خانه) مي آيد، بنابراين ، آن حقيقت عاليه چون در شب قدر از مراتب والاي خودش نزول مي كند، در بيت (خانه) متجلي مي شود. اين است كه مي فرمايند: قلب مؤمن خانه خداست. بنا بر اين درك ليله القدر مستلزم رسيدن به آن بيت معنوي است و خانه كعبه مظهر آن بيت معنوي است.
*قرآن در شب قدر بر سينه مبارك پيامبر (ص) نازل شده، پيامبر(ص) هم مقيم اين خانه معنوي و نماد انسان كامل است. انسان كاملي كه روزه دار به وي اقتداء مي كند؛ يعني بقاي انسان روزه دار در يكي شدن با خصايل اين انسان كامل است.
- همين طور است پيامبر نماد انسان كامل و قلب عالم امكان است:
در راه خدا دو كعبه حاصل آمد
يك كعبه صورت است و يك كعبه دل
تا بتواني زيارت دلها كن
كافزون ز هزار كعبه آمد يك دل
* چرا از فرود آمدن آن مراتب عاليه به نزول، تنزل و پايين آمدن تعبير مي كند. آيا نزول در معناي پست و داني شدن است؟
- فكر مي كنم حقيقت اين انزال و تنزل را نبايد به زبان امروزيها، ارزش منفي قلمداد كرد. نزول و تنزل به حسب حقيقت انسانيه است. حقيقت انسانيه در همه عوالم سريان دارد، هم مشتمل بر آسمانهاي هفتگانه و هم زمينهاي هفتگانه است؛ چنانكه آيه شريفه قرآن مي فرمايد :الله الذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهن. يعني خداوند آسمانهاي هفتگانه و از زمينها نيز مانند آن را آفريد. در واقع تنزل آن حقيقت غيبي؛ يعني سريان آن از آسمانهاي هفتگانه يا به تعبير مولوي از آن آسمانهايي كه در ولايت جان است، به زمينهاي هفتگانه است. اگر آن حقيقت عاليه از آسمانهاي هفتگانه به مرتبه زمينهاي هفتگانه نازل نمي شد، افراد عادي از آن سود نمي بردند و در مرتبه چشم و گوش آنها واقع نمي شد و به بيان ديگر، اگر تنزل پيدا نمي كرد، بركات آن به ما نمي رسيد . بنابراين، بركاتي است در اين روزها و شبها كه شمارش ناشدني است.
از آنجا كه آن حقيقت متعالي كه مقام مشيت است و حقيقت انسانيه، در تنزل و انزال از عالم مثال گذر مي كند، به مقدار مقدر مي شود يعني قدر و اندازه پيدا مي كند، در عالم روحاني صرف قدر و مقدار متصور نيست « در معاني قسمت و اعداد نيست ، در معاني تجزيه و افراد نيست» اما از آسمان معنا كه تنزل مي يابد و به مرتبه مثل مي رسد با تقدير ارتباط مي يابد.
* سيماي انسان كاملي كه در چنين شبهايي متولد مي شود با چه ويژگي هايي از انسان پيشين شناخته و متمايز مي شود؟
- البته اين مختص روزه نيست. در همه عبادات ما به انسان كامل تأسي مي كنيم. همه عبادات براساس انسان كامل كه همان شخص پيامبر(ص) و ائمه معصومين و اوصياي آنها باشد، استوارند. منتها ما در تأسي و اقتدا به اين بزرگواران و متابعت اوامر آنها مي كوشيم تا به آنها نزديك شويم. ما در عبادات به مقام آنها نمي رسيم ولي به قول شاعر:
تو او نشوي ليك اگر جهد كني
كاري بكني كز تو تويي برخيزد
ادامه دارد