چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۰۹- Oct. 29, 2003
علم در خدمت دموكراسي
زير ذره بين
دولتمردان طراز اول چين كه عمدتاً از مهندسان با تجربه هستند، نمي خواهند كشاورزان فاقد سواد علمي لازم، سياست هاي ملي آنان از جمله توزيع منابع را تعيين كنند. (يك مشاور طراز اول به نحو شيوايي مي پرسد آيا كشاورزان بي سواد به كسي رأي مي دهند كه مي خواهد ابرشاهراه هاي اطلاع رساني را توسعه ببخشد؟) لوايحي كه به طور قطع در درازمدت به نفع چين هستند، نبايد در كوتاه مدت، عمومي و مردم پسند شوند.
رابرت لاورنس كوهن
000296.jpg

ترجمه: حسن سالاري
آيا در جهاني كه پر از كمبود و كشمكش است، پرداختن به علوم محض عاقلانه است؟ با وجود اين همه فقر و فلاكت در اين سياره، چرا پول هنگفتي را خرج ساختن تلسكوپ فضايي «جميز وب» كنيم تا در پايان اين دهه، آن را جايگزين تلسكوپ فضايي هابل سازيم و نخستين ستارگان و كهكشان ها را در كيهان مشاهده كنيم؛ يا كاوشگرهايي بسازيم كه مأموريت شان شناسايي جهان هاي قابل سكونت ديگر است؛ كشفياتي كه هر چند شگفت انگيزند، اما در اينجا، يعني روي تنها سياره قابل زندگي به نام زمين، هيچ فايده ملموسي ندارند؟
من ترجيح مي دهم روي اين موضوع بحث كنم كه علوم محض به هيچ گونه توجيه بيروني نياز ندارند؛ جست وجوي دانش فقط به خاطر دانش، از شگرف ترين تلاش هاي خاص نوع بشر است. اما متأسفانه خارج از مرزهاي جامعه محدود و بسته متخصصان و مشتاقان دانش، چنين ديدگاهي ممكن است افراطي، نخبه سالارانه و شايد غيرمسئولانه به نظر برسد و حتي مي تواند در ميان كساني كه حساب شده يا به ناچار اولويت هاي ديگري را برگزيده اند، نيت هاي سويي ايجاد كند.
دليل منطقي كه به طور معمول براي صرف سرمايه هاي ملي در طرح هاي علمي بزرگ و كوچك عنوان مي شود، اين است كه اين طرح ها توان ايجاد زندگي طولاني تر، سالم تر، ايمن تر، خوشايندتر، پر بازده تر و دلچسب تر را براي ما دارند. جداي از اين مسأله، علوم (حتي علوم محض) مي توانند باعث تقويت پايه هاي دموكراسي و بهبود مشاركت عمومي در فرآيندهاي سياسي در سرتاسر جهان شوند. به اين موضوع كمتر اشاره مي شود، حال آنكه توجه بيشتر به آن ضروري است. سواد علمي به دموكراسي انرژي مي بخشد و اين يكي از فوايد جنبي ولي مهم ترويج علم است. آيا اين نظر قابل دفاع است؟ من سعي مي كنم از آن دفاع كنم.
من دفاعياتم را با يك مشاهده آغاز مي كنم. به طور كلي، در كشورهايي كه از لحاظ علمي توانمندترند، پايه هاي دموكراسي قوي تر است و در كشورهايي كه از توان علمي ضعيفي برخوردارند و شيوه هاي تفكر علمي نفوذ آشكاري در آنها ندارند، دولت ها به شيوه هاي غيردموكراتيك تا خودكامگي محض گرايش دارند. البته، اين موضوع تنها نوعي ارتباط را نشان مي دهد نه يك علت را و حتي اگر از اين مشاهده بتوان به نوعي رابطه علت و معلول رسيد، جهت اين ارتباط روشن نيست. انتظار مي رود كه يك جامعه دموكرات از علم پشتيباني كند، زيرا علم به عنوان اثر جانبي، رفاه به همراه مي آورد و به طور معمول، علم با دموكراسي سازگار است. بنابر اين، منطقي به نظر مي رسد كه يك جامعه علمي از دموكراسي حمايت كند.
فقدان حتي درك علمي ابتدايي، رابطه هاي مهمي كه مي تواند بين جوامع برقرار شود را مي گسلاند و بنابراين با وخيم كردن نابرابري ها و دامن زدن به كينه توزي ها جامعه جهاني را تهديد مي كند. در اين حالت پاداش هاي علم به طور نابرابر توزيع مي شود و بر فاصله بين كشورهاي توسعه يافته و كشورهاي در حال توسعه مي افزايد. دانايي، توانايي است و هرگاه بخش هايي از جامعه يا كل يك كشور از آن فاصله گيرد، در اغلب موارد، محروميت از حق رأي و نارضايتي، نتيجه آن است.
درست همانطور كه علوم و فناوري هاي پيشرفته در جاي جاي جهان در حال رسيدن به اوج شكوفايي اند، جريان هاي ضد علم نيز در حال شتاب گرفتن هستند و از معجون عجيبي از قشرگري مذهبي،از خود بيگانگي فردي، گرايش هاي افراطي در زمينه حفظ محيط زيست و حتي عناصر دانش پسامدرن تغذيه مي شوند و به پژوهش علمي تحت تأثير تعصب فرهنگي نگاه مي كنند. شما ممكن است بين عدم توجه كافي به علم و گرايش فراوان به عدم تحمل عقايد ديگران، همبستگي عميقي ببينيد. البته، حتي اگر يك چنين همبستگي وجود داشته باشد، اين نوعي ارتباط است نه علت.
تفكر نقادانه و دموكراسي
علم چگونه مي تواند باعث دموكراسي شود؟ من دو سازوكار پيشنهاد مي كنم. نخست، با تغيير شيوه تفكر مردم و دوم، با تغيير تعامل ها ميان افراد كه جامعه را مي سازند. كساني كه سواد علمي بيشتري دارند، در فرآيندهاي سياسي به نحو پرشورتري شركت مي كنند و حتي اين امر از خواسته هاي هميشگي آنان است. به علاوه آنان در اين فرآيندها مؤثرتر عمل مي كنند. يك چنين تكامل اجتماعي ممكن است آهسته، غيرخطي و نامنظم و حتي گاهي با نتيجه اي معكوس همراه باشد،  اما همان طور كه تاريخ اتحاد جماهير شوروي سابق و ساير كشورهاي كمونيستي قاره اروپا نشان مي دهد، غيرقابل توقف و اجتناب  ناپذير است.
كليد تغيير شيوه تفكر مردم، تفكر نقادانه است، يعني توانايي استخراج نتايج منطقي يا برعكس تشخيص خلأهاي منطقي جهت شناسايي حلقه هاي عقلاني گسسته در زنجيره اي از روابط علت و معلولي (براي مثال، در وعده هاي انتخاباتي). علم، قوه تشخيص ما را تقويت مي كند؛ روش علمي تفكر ما را قادر مي سازد ميزان سازگاري حقايق و نظريه ها را با يكديگر ارزيابي كنيم يا دريابيم شرايط واقعي تا چه ميزاني از نظريه هاي پيشنهادي حمايت مي كنند. تفكر نقادانه، اساس روش علمي است. دانستن تفاوت بين حدس و گمان و استنباط و تفاوت بين فرض و برهان مي تواند طرز نگرش فرد را عوض كند و يك رأي دهنده را متحول سازد. مهارت هاي شناختي كه به تميز بين  خواست، اعتقاد، امكان، احتمال و امر قطعي كمك مي كنند، سلاح هاي قدرتمندي هستند كه مي توانند در همه عرصه هاي زندگي از جمله حيات سياسي راه گشا باشند.
كليد ايجاد تغيير در تعامل ها ميان اعضاي يك جامعه، استفاده از علم به عنوان يك عامل وحدت بخش است. من مدير يك برنامه تلويزيوني با نام «تا مرز حقيقت: علم، معنا و آينده» هستم كه براي عموم پخش مي شود. در اين برنامه، دانشمندان راجع به موضوعات بنيادي بحث و گفت وگو مي كنند. من و همه كساني كه در اين مجموعه با ما همكاري دارند، از تنوع بينندگان شگفت زده شده ايم. نامه هاي الكترونيكي بينندگان نشان مي دهد كه آنان از سطوح آموزشي، جنس، سن، نژاد، طبقه و كيش هاي مختلفي اند و نقطه مشترك همه آنان، علاقه شديد به موضوعاتي مانند شعور، كيهان شناسي و خلاقيت علمي است. اين شواهد تصويري از جامعه متنوعي را نشان مي دهند كه بسياري از افراد آن براي شيوه علمي فكر كردن ارزش قائلند. چنين جامعه اي ظرفيت پذيرش و احترام گذاشتن به ديدگاه هاي سياسي تكثرگرا را دارد. زيرا اعضاي چنين جامعه اي درك مي كنند كه هيچ ديدگاهي حتي ديدگاه خودشان، نمي تواند در هر شرايطي به طور كامل صحيح باشد. چنين نگرشي، ضرورت دموكراسي است. در حقيقت، با توجه به فاصله ها و حتي شكاف هايي كه در ديدگاه هاي سياسي جوامع امروزي (چه در يك كشور و چه بين كشورها) وجود دارد، به نظر مي رسد زبان مشترك علم، تنها نيرويي است كه مي تواند زمينه هاي مشتركي فراهم كند.
000298.jpg

كشور وسيع چين  را در نظر بگيريد كه تحت فشار چالش ها بين ارتقاء سطح علمي و جلوگيري از دموكراسي به سبك غربي است. حتي با در نظر گرفتن پيشرفت هاي چشمگيري كه اين كشور پس از اصلاحات ۲۵ سال اخير داشته، آموزش هنوز هم با محدوديت هايي روبه رو است و بنابراين رهبران چين اعتقاد دارند هنوز زمان انتخابات به شيوه رقابت آزاد فرا نرسيده است. دولتمردان طراز اول چين كه عمدتاً از مهندسان با تجربه هستند، نمي خواهند كشاورزان فاقد سواد علمي لازم، سياست هاي ملي آنان از جمله توزيع منابع را تعيين كنند. (يك مشاور طراز اول به نحو شيوايي مي پرسد آيا كشاورزان بي سواد به كسي رأي مي دهند كه مي خواهد ابرشاهراه هاي اطلاع رساني را توسعه ببخشد؟) لوايحي كه به طور قطع در درازمدت به نفع چين هستند، نبايد در كوتاه مدت، عمومي و مردم پسند شوند. دولتمردان چيني معتقدند كه دموكراسي تنها همگام با آموزش (بويژه آموزش علمي) مي تواند توسعه يابد. «احياي مجدد چين از طريق علم و آموزش»، شعار مورد علاقه رئيس جمهور پيشين چين جيانگ زمين است. وي بر حمايت از فعاليت هاي علمي و مخالفت با دموكراسي به شيوه غربي اصرار داشت و پيروان او، سياست هايش را پيگيري مي كنند. به هر حال، بايد منتظر بمانيم و ببينيم آيا سواد علمي باعث رشد دموكراسي خواهد شد يا نه. چگونگي اين فرآيند بايد جالب باشد.
در كشورهاي مسلمان كه قرن ها در زمينه علم سرآمد جهان بودند، حركت نوپايي آغاز شده است تا نشان دهند علم با اسلام سازگار است. يكي از دانشمنداني كه خود را وقف جنبش «اسلام و علم» كرده است اعتقاد دارد، آموزش علوم در مدارس مذهبي (حوزه ها) براي ايجاد تغيير در آنها ضروري است.
به هر جهت، من در حمايت از نظرم كه سواد علمي پيش نياز طبيعي دموكراسي سياسي است، فقط يك مشاهده داستان وار ارايه كردم. اما اين نظر قابل آزمايش نيز هست. من يك نمودار ساده از نوع نقاط پراكنده (Scatter) را در نظر دارم كه در آن سطح سواد علمي يك كشور روي محور X و ميزان دموكراسي سياسي روي محور Y نمايش داده شده است.
من حدس مي زنم كه جمع و جور كردن داده هاي ۱۹۲ كشور جهان به يك نمودار «دونمايي» منجر مي شود كه بخشي از آن منسجم و بخش ديگر پراكنده خواهد بود. داده هاي كشورهايي كه از جهت علمي و دموكراسي پيشتازند، در گوشه راست و بالايي نمودار (يعني سطح علمي بالا- دموكراسي قوي) جمع مي شوند. من انتظار دارم كه بخش ديگر داده ها به صورت نقاط پراكنده اي در سمت چپ و ميانه نمودار (يعني سطح علمي پايين- دموكراسي ضعيف) پخش شوند، زيرا تعداد زيادي از كشورها از لحاظ سطح علمي و دموكراسي از حالت ضعيف تا ميانه متغيرند. در اين جا، بين سطح علمي و دموكراسي به لحاظ آماري همبستگي ضعيفي مشاهده مي شود. به عبارت ديگر، در كشورهاي پيشرفته رابطه تنگاتنگي بين سطح علمي و دموكراسي وجود دارد اما در كشورهاي ديگر نمي توان به روشني به چنين نتيجه اي دست پيدا كرد. براي بررسي نظري كه مطرح كردم، مي توان آزمون بهتري انجام داد؛ تغييرات هر نقطه داده اي را طي زمان و همگام با تحولاتي كه كشورها به لحاظ علمي و حكومتي پيدا كرده اند، دنبال كنيم (مطالعه طولي). البته، اين كار مشكل عدم همبستگي و روشن نبودن رابطه علت و معلول بين سطح علمي و ميزان دموكراسي را در كشورهاي توسعه نيافته، حل نمي كند. اگر ما اين تغييرات را طي چند دهه دنبال كنيم،همان طور كه از گوشه چپ و پايين به گوشه راست و بالاي نمودار (يعني از سطح علمي پايين- دموكراسي ضعيف به سطح علمي بالا- دموكراسي ريشه دار) مي رويم، اين پرسش برايمان مطرح مي شود كه خط سير پيشرفت چگونه خواهد بود؟ من پيش بيني مي كنم كه خط سيرهاي زيادي وجود خواهد داشت. برخي از آنها خطي خواهند بود؛ يعني علم و دموكراسي همگام با يكديگر پيشرفت كرده اند. بقيه مسيرها، هندسي يا سيگموئيد (مانند حرف S) خواهند بود؛ يعني عواملي مانند تاريخ، ناآرامي هاي اجتماعي، مسائل فرهنگي و نيروهاي خارجي بر آنها تأثير گذاشته اند.
قدرت علم
مواردي وجود دارد كه به نظر مي رسد فرض ارتباط علم و دموكراسي را زير سؤال مي برند. اين فرض نمي تواند دستاوردهاي علمي نازي ها و شوروي سابق را توجيه كند؛ اين دستاوردها در جوامعي شكوفا شدند كه از لحاظ دموكراسي ضعيف بودند. عوامل رواني مانند خلاقيت تحت فشار، به خود اميد دادن، عزت نفس و جامعه شناسي جمعي نظير هيستري جمعي و عرق ملي مي توانند باعث تلاش  همه جانبه براي دستيابي به كشفيات علمي شوند.
من پيشنهاد مي كنم كه ظهور افرادي مانند «آندره ساخاروف» كه يكي از مفاخر شوروي، پدر سلاح هاي اتمي آنان و از حاميان دموكراسي محسوب مي شود، در جامعه ديكتاتوري، اما غني از علم نويد بخش است و در حقيقت در عصري كه دسترسي به اينترنت براي انجام فعاليت هاي علمي مطلوب و ضروري است، اجتناب ناپذير است.
اين مسأله، معضلي است كه رهبران چين با آن مواجهند، به ويژه كه پيشرفت هاي اخير چين انگيزه هاي قدرتمندي به آنان بخشيده است. آنان پيش از دستيابي به چنين توسعه اي، دو راه پيش روي خود داشتند: دسترسي آزاد به اينترنت و سرعت بخشيدن به دانش بومي كه همراه خود، عناصر بي ثباتي بالقوه اي را وارد جامعه مي كرد؛ يا دسترسي محدود با بيشترين ثبات (دولتمردان چيني بر اين باورند كه اين شيوه براي توسعه بي وقفه ضروري است).
به خاطر اتخاذ همين شيوه، علم چيني در وضعيت نامساعدي قرار گرفته است، به ويژه كه بازار جهاني بي رحم، سرشار از رقابت هاي تندي است كه از دستاوردهاي جديد علم نيرو مي گيرند و به زمان بسيار حساس اند.
شايد كسي اين گونه استدلال كند كه تحميل كردن «علم» به عنوان بالاترين استاندارد تفكر انساني، ساير عرصه هاي فكري را كم اهميت جلوه مي دهد و به طور مصنوعي يك شكل از «دانايي» را بر شكل هاي ديگر «ترجيح» مي دهد. علم در واقع مي تواند از ساير شكل هاي بينش متمايز شود، زيرا علم بيش از آن كه «مجموعه اي از حقايق و تخصص» باشد، روشي براي انديشيدن است كه بر رشد اجتماعي- سياسي تأثير مي گذارد. پذيرش اين كه در بعضي مواقع الهام بر تجزيه و تحليل پيش مي گيرد ( كه البته كار ساده اي نيست) بايد معيار ارزيابي هاي اساسي معاملات سياسي، مناقشات تاريخي، ضوابط اخلاقي، حقيقت مذاهب، معنا و مقصود هنر و موارد مشابه باشد.
درك درست شيوه تفكر علمي به ما امكان مي دهد اعتبار مدارك و مستندات را ارزيابي كنيم و به عملي يا غيرعملي بودن نظرات پي ببريم. البته اين ادعا به آن معنا نيست كه افراد بايد از دانش يا «حقيقت» متفاوتي اطلاع داشته باشند، بلكه اگر مردم تفاوت بين برهان و ديدگاه را درك كنند، آنگاه تحمل عقايد ديگران برايشان راحت تر مي شود. بدون ترديد، براي تأثير گذاشتن علم بر تحولات سياسي، علوم انساني نيز ضروري اند. همان طور كه تفكر نقادانه مي تواند به پلوراليسم كمك كند، علوم انساني نيز آن را نيرو مي بخشند. وقتي افراد يك جامعه بتوانند فرق ميان برهان، احتمال، عقيده و اميد را دريابند و عادت انجام كار و فعاليت در آنان نهادينه شود، در اندك زماني خواهان دموكراسي مي شوند و به دموكراسي روي مي آورند. البته، دموكراسي پديده اي است كه از فعاليت هاي سياسي، آزادي هاي مذهبي، آزادي انديشه و نوآوري هاي هنري و ادبي حمايت مي كند.
روح علم
يك نظام سياسي كاملاً دموكراتيك، به همه شهروندانش حق انتخاب رهبران و نمايندگانشان را مي دهد، مسئوليت پذيري متقابل (پايبندي بودن به قراردادهاي اجتماعي) ايجاب مي كند كه شهروندان با بصيرت و تعهد از حق رأي خود بهره مند شوند. دموكراسي فقط زماني با موفقيت عمل مي كند كه شهروندان يك جامعه افرادي آگاه باشند و بتوانند به طور مستقل قضاوت كنند. به همان ميزان كه آنان تحت تأثير عوام فريبي، گرايش هاي كوته فكرانه، تعصب مذهبي يا قومي و ميهن پرستي افراطي قرار مي گيرند، به همان ميزان دموكراسي با موفقيت عمل نخواهد كرد.
نقد باورهاي جاري در زمينه هاي مختلف علم با شك گرايي غير عيب جويانه طرز نگرش سالمي را براي يك جامعه دموكرات و شكيبا مي آفريند. ما در برنامه «تا مرز حقيقت» تلاش مي كنيم شرايطي را فراهم سازيم تا عموم مردم در بحث و گفت و گوهايي شركت كنند كه به پژوهش هاي جاري و آفرينش دستاوردهاي علمي و جنبه هاي فلسفي و اجتماعي آنها مربوط مي شوند. وقتي ديدگاه هاي مخالف (براي مثال، در مورد ماهيت هوشياري) مطرح مي شوند، ما از طرف هاي مقابل مي خواهيم داده هايي كه نظر آنان را تأييد مي كنند را معرفي كنند يا بپذيرند كه در برخي جاها، ديدگاه هاي شخصي را با شواهد و دلايل پذيرفته شده مي آميزند. روحيه علمي در همه افراد وجود دارد؛ اين روحيه فرهنگ ها را با هم مرتبط مي سازد، عناصر گوناگون جامعه را به هم پيوند مي زند و باعث برقراري ارتباط با زيبايي و تحسين آن و نيز دستاوردهاي تازه علم و جهان پيچيده پيرامونمان مي شود. علم، ذهن را باز مي كند، بر وسعت انديشه ها مي افزايد، همان گونه كه تلسكوپ وب و هابل چنين مي كنند. اما درباره تلسكوپ هاي پرهزينه؛ من معتقدم آموزش علوم پايه و كاربردي براي پرورش تفكر نقادانه ضروري است. علوم براي اين كه علوم باشند نمي توانند راكد بمانند. اگر آموزش علمي، روش علمي تفكر را تقويت مي كند، كشفيات علمي به آن انرژي مي بخشند. بنابراين، هم آموزش علمي و هم كشفيات علمي، دموكراسي را پرورش مي دهند و آن را زنده و پويا نگه مي دارند. البته، به همان اندازه كه دموكراسي به علم نياز دارد، علم نيز به دموكراسي نياز دارد. پژوهش علمي جدي نشان از بروز دموكراسي در عمل است و تحقيق آزاد و باز بدون حمايت جدي از دموكراسي سالم و قوي نمي تواند صورت گيرد.
براي اينكه دنياي بهتري داشته باشيم به شايسته سالاري نياز داريم و علم مي تواند در اين زمينه راهگشا باشد. با افزايش روحيه علمي در جهان مي توانيم به سوي همگرايي فكري پيش برويم و دنيايي سرشار از صلح و آرامش داشته باشيم. در اين ميان، كشورهاي توسعه يافته مي توانند با حمايت از سواد علمي و پژوهش در كشورهاي در حال توسعه، به آفرينش چنين جهاني كمك كنند.
منبع:۲۰۰۳ American Scientist,October

نگاه
آيا جهان هستي از «هيچ» بوجود آمده است؟
منظومه شمسي ما تنها يكي از ميلياردها منظومه شمسي جهان هستي است. زيرا ستاره هاي آسمان شب هر كدام يك خورشيد دارند و اين بدان معني نيست كه آنها دقيقاً شبيه خورشيد ما بوده و يا اين كه دور هر كدام از آنها سياراتي در حال چرخش باشند. ستاره ها انواع مختلفي دارند، تنوع ستاره ها به خاطر آن است كه هر كدام از آنها در مرحله خاصي از تكامل و چرخه حيات خود قرار دارند. ستاره ها شبيه به رآكتورهاي تركيبي بزرگي هستند، زيرا اتم ها در هسته آنها با يكديگر تركيب شده و انرژي زيادي آزاد مي سازند، سپس ستاره، اين انرژي را به عنوان نور در فضا آزاد مي سازد و از همين رو است كه ستاره مي درخشد. برخلاف ستاره ها، سيارات نمي درخشند. سيارات صرفاً نور ستاره مركزي را بازتاب مي دهند كه دور آن مي چرخند. كيهان با ميلياردها ستاره خود، نتيجه «انفجار اوليه» است. زمان، فضا و ماده براي اولين بار پس از اين انفجار به وجود آمدند. در ادامه به بررسي اجمالي انفجار اوليه و رخدادهاي پس از آن تا اولين ساعات تولد منظومه شمسي خواهيم پرداخت.
پيدايش جهان
انسان همواره از خود پرسيده است كه ماده، زمين، ستاره ها، سيارات، بشر و كل جهان هستي از كجا آمده اند؟ در گذشته نظريه هايي در اين زمينه وجود داشت. يكي از اين نظريات معتقد بود كه زمين صفحه اي است بر پشت يك لاك پشت!
ذهنيت و تصويري كه ما امروزه از جهان هستي داريم، مرهون و مديون پيشرفت هايي است كه در دانش بشري و تجهيزات علمي بوجود آمده است. بشر امروزي طي تحقيقات خود متوجه واقعيتي شده است كه شايد براي بسياري از انسان ها دلهره آور و ترسناك باشد: كره زمين جايگاه بسيار بي اهميتي در كيهان دارد.
فاصله كره زمين از خورشيد ۱۵۰ ميليون كيلومتر است كه به اين فاصله «واحد ستاره شناسي» مي  گويند. بعد منظومه شمسي ما چند صد واحد ستاره شناسي است. منظومه شمسي ما عضوي از كهكشان راه شيري است. كهكشان راه شيري حدود ۱۰۰ ميليارد خورشيد (ستاره) را در برگرفته و داراي قطري معادل ۰۰۰/۱۰۰ سال نوري است. سال نوري فاصله اي است كه نور در يك سال مي پيمايد؛ سرعت حركت نور ۰۰۰/۳۰۰ كيلومتر در ثانيه است.
كهكشان راه شيري نيز خود عضو توده اي از كهكشان هاست؛ اين توده اصطلاحاً «گروه محلي» ناميده مي شود. كره زمين نقطه اي بيش در منظومه شمسي نيست؛ منظومه شمسي نيز تنها ذره اي است در كهكشان راه شيري؛ كهكشان راه شيري نيز يكي از انبوه كهكشان هاي «گروه محلي» است و گروه محلي نيز عضو بسيار كوچك «ابر توده كهكشان ها» است. «ابر توده كهكشان ها» در خود تعداد بي شماري « گروه محلي» يا به عبارت ديگر«توده كهكشان ها» را جاي داده است. كل كيهان (جهان هستي) نيز از مجموع چندين «ابر توده كهكشان ها» شكل گرفته است. نزديكترين كهكشان همسايه ما، كهكشان «Andromeda» نام دارد. فاصله اين كهكشان تا كهكشان راه شيري ۲/۲ ميليون سال نوري است. كل كيهان نيز داراي قطري معادل ۱۵ ميليارد سال نوري است. حال بايد تصور كرد كه كره زمين داراي چه جايگاه بي اهميتي در كل جهان هستي است. يكي ديگر از كشفيات بشر امروزي، اين است كه تقريباً تمامي كهكشان ها در حال دور شدن از ما هستند. ولي اين بدان معني نيست كه كره زمين در مركز اين فرآيند قرار دارد. اين واقعيت كه تمامي كهكشان ها در حال دور شدن و فاصله گرفتن از يكديگر هستند، نشان مي دهد كه كل جهان هستي در حال گسترش است. حال اگر در نظر بگيريم كه كهكشان ها در حال نزديك شدن به يكديگر هستند و كل جهان هستي در حال جمع شدن است، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه منشأ كيهان، يك نقطه بوده است. امروزه فرض مي شود كه از همان نقطه اوليه، كل جهان هستي بوجود آمده است. نقطه مذكور و زماني كه كيهان آغاز به شكل گرفتن نمود، «انفجار اوليه» ناميده مي شود. البته نمي توان براي نقطه مذكور، مكاني در نظر گرفت و زمان آغاز آفرينش جهان هستي را هنگام معيني فرض نمود، زيرا تازه پس از انفجار اوليه بود كه اصلاً زمان و مكان بوجود آمدند. بنابراين كل جهان هستي از «هيچ» بوجود آمده است.
پيدايش عنصر و ماده در جهان هستي
محاسبات امروزي در مورد پيدايش كيهان تا ۱۰ به توان منهاي ۴۳ ثانيه پس از انفجار اوليه مي رسند. در فاصله زماني ميان انفجار اوليه و ۱۰ به توان منهاي ۴۳ ثانيه پس از آن، هيچ كدام از قوانين فيزيكي صادق نيستند و از همين رو نمي توان اين فاصله زماني را محاسبه نمود. پس بنابر اين، دانش بشري هر چقدر هم كه پيشرفت نمايد، باز ده به توان منهاي ۴۳ ثانيه از انفجار اوليه عقب است.
به هنگام انفجار اوليه، بعد، ماده، نور و كلاً همه چيز، در يك نقطه متمركز بودند. انرژي ۰۰۰/۱۰ ميليارد ميليارد خورشيد بوجود آمد و كوره بزرگي پديدار شد. در اين لحظه يك پلاسماي نوري بسيار داغ شكل گرفت كه ذرات شناخته شده امروزي همچون پروتون، الكترون و نوترون در آن جايي نداشتند. جهان هستي تازه به دنيا آمده، خيلي سريع سرد شد و پس از گذشت زماني معادل ۱۰ به توان منهاي سي ثانيه اولين ذرات عنصري از جمله پروتون، نوترون و الكترون بوجود آمدند. تنها پس از حدود ۱ ثانيه اين فرآيند خاتمه يافت و با گذشت تقريباً ۱۰۰ ميليون سال، دماي موجود به ۳۰۰۰ درجه كلوين كاهش پيدا كرد. در اين دما بود كه اولين عناصر شيميايي بوجود آمدند: هيدروژن و هليوم با نسبت ۴ به ۱. ولي دماي كمتر از ۳۰۰۰ درجه كلوين براي شكل گيري عناصر سنگين تر كافي نبود. بعد جهان هستي در اين مقطع، ۱۰ به توان ۲۰ كيلومتر يا به عبارت ديگر ۱۰ ميليون سال نوري بود.
اولين نسل خورشيدها(ستارگان)
يكي از پديده هاي عجيب و تقريباً ناشناخته، تشكيلات ساختاري كيهان در ابتداي خلقت است. در آن هنگام اتم ها مانند يك گاز هموژن در فضاي موجود پخش نمي شدند. بلكه آنها به صورت توده هايي محلي دور هم گرد مي آمدند كه داراي زيرساختهايي نيز بودند. بعدها از اين توده ها، «ابر توده هاي كهكشاني» شكل گرفتند و از زيرساخت هاي آنها نيز توده كهكشاني و سپس كهكشان ها.
امروزه تصور مي شود كه به واسطه حركت اتم ها در داخل توده هاي اوليه، نوعي ناپايداري و بي ثباتي جاذبه اي در اين توده ها شكل گرفته است و در نتيجه اين ناپايداريها ، برخي از قسمت ها يكديگر را جذب كرده و به يكديگر نزديك شده اند. ماده در اين قسمت ها همواره متراكم تر مي شد تا جايي كه فشار مركز قسمت مذكور به حدي افزايش مي يافت تا اتم هاي هيدروژن بتوانند با يكديگر تركيب شده و اتم هاي هليوم بوجود آورند. در اين مرحله، ستاره شروع به درخشش مي كرد، اين مرحله اصطلاحاً «اشتعال ستاره» ناميده مي شود. از آنجايي كه ستاره هاي اوليه مذكور از هيدروژن و هليوم بوجود آمده و هيچ گونه عنصر سنگيني نداشتند، نمي توان آنها را با ستاره هاي امروزي مقايسه كرد. ستاره هايي كه وصف آنها رفت، اصطلاحاً  «اولين نسل خورشيدها» ناميده مي شوند. هنگامي كه تمامي هيدروژن هاي هسته ستاره سوخته و تبديل به هليوم شدند، نوبت به سوختن هليوم مي رسد كه در نتيجه اين سوختن، كربن بوجود مي آيد. سرانجام هليوم نيز تمام مي شود و اين كربن است كه در هسته ستاره شروع به سوختن مي كند. اين فرايند همچنان ادامه يافته و پيش مي رود و طي آن همواره عناصر سنگين تري بوجود مي آيند تا جايي كه آهن پديد مي آيد. عناصر سنگين تر از آهن نمي توانند در چنين چرخه هايي بوجود آيند. رقم تناوبي آهن
۲۷ است و اين بدان معني است كه در ستاره ۲۷ عنصر طبق چرخه مذكور شكل مي گيرند. ۶۵ عنصر ديگر تا اورانيوم با رقم تناوبي ۹۲ و يا عناصر سنگين تر در چرخه هايي ديگر به وجود مي آيند.
منبع: www.astronomie.de
مترجم: بابك خدادادي

سايه روشن دانش
خميازه و دلايل روانشناختي آن
000304.jpg

محققان آمريكاي علت مسري بودن خميازه را آشكار ساختند.
اكثر مواقع اين اتفاق پيش مي آيد، وقتي كه شخصي شروع به خميازه كشيدن مي كند، ساير افراد نزديك به او نيز شروع به خميازه كشيدن مي كنند. اما چرا اين اتفاق مي افتد؟ به عقيده «استيون پلاتك» روانشناس و استاد دانشگاه دريكسل  فيلادلفيا، خميازه كشيدن، يك عمل شايع و عمومي است كه نشان دهنده وجه اشتراك و رابطه تله پاتيك در بين مردم است. براي اثبات اين فرضيه، پلاتك و همكارانش در دانشگاه ايالتي نيويورك، آزمايشي انجام دادند و در آن، از داوطلبان خواستند به تماشاي يك برنامه ويدئويي كه در آن، افرادي در حال خميازه كشيدن بودند، بنشينند. در اين برنامه ديدني بيش از ۴۰ درصد از بينندگان در واكنش به كسي كه بر روي صفحه تلويزيون در حال خميازه كشيدن بود، عكس العمل نشان دادند و شروع به خميازه كشيدن كردند و ۶۰ درصد ديگر اين كار را بيشتر از گروه اول انجام دادند. بنابراين، محققان با انجام اين آزمايشها وبرنامه ريزي بسيار دقيق، ميزان همدلي و رابطه فكري را در بين افرادي كه در حال خميازه كشيدن بودند، به دست آوردند. طبق نظر پلاتك، اين دسته از مردم هنگامي كه به عنوان مثال سوزن بر دست ديگران فرو مي رود، فرياد مي كشند. نتايج به دست آمده را نيز مي توان در توضيح اين مسئله كه چرا بيماران اسكيزوفرني از داشتن اين رابطه فكري محروم و به ندرت خميازه مي كشند، به كار بست.
منبع: فوكوس، اكتبر ۲۰۰۳
ترجمه: هادي لطف اللهي
000302.jpg

داوري ضدويروس عليه بيماري آبله
براساس پژوهش هاي جديد، سيدوفووير تنفسي كه يك داروي ضدويروسي است، افراد را برابر بيماري آبله محافظت خواهد كرد.
پژوهش هاي انجام شده بر روي نمونه هاي حيواني،  حاكي از اين بود كه اين دارو براي چند روز در ريه ها باقي مي ماند و مي تواند حيوان مورد آزمايش را برابر آبله گاوي (كه شبيه به آبله انساني است) محفوظ نگاه دارد. در حال حاضر بيماري آبله در جهان ريشه كن شده، ولي اكنون بسياري از مردم به بيماري آبله حساس هستند. حساسيت افراد به اين ويروس، نكته اي است كه در جنگ ها و حمله هاي بيولوژيك مورد توجه قرار مي گيرد.
واكسيناسيون عليه آبله، افراد را در برابر عفونت مصون نگاه مي دارد، ولي بايد اين واكسيناسيون، تحت شرايط اضطراري انجام شود. استفاده از داروهاي ضدويروس، راه ديگري است كه براي محفوظ نگاه داشتن افراد در برابر آن اتخاذ شود.
در يك پژوهش جديد، به موش هايي كه با ويروس آبله گاوي تماس داده شده بودند، سيدوفووير تنفسي تزريق شد، نتايج حاصل از اين پژوهش درنشريه پزشكي (شيمي درماني و عوامل ضد ميكروبي) ويژه سپتامبر ۲۰۰۳، منتشر شده است.
سيدوفووير، آثار ضدويروسي وسيعي دارد، ولي استفاده از آن به علت عوارض جانبي كه دارد، محدود است. با اين همه پژوهشگران در اين تحقيق دريافتند كه با تجويز تنفس اين دارو (نه تزريق وريدي آن)، ميزان دارو در ريه ها افزايش خواهد يافت و ميزان آن در كليه ها افزايش چنداني نخواهد يافت. بدين ترتيب آثار سوء دارو كاهش مي يابد و دارو خواهد توانست در ريه ها از ورود ويروس آبله به بدن جلوگيري كند. تجويز دارو دو روز قبل از آلودگي نمونه ها با ويروس و دو روز بعد از آن، توانست تمام نمونه ها را از مرگ محفوظ بدارد.
مترجم: ياشار محمدزاده صديق
000300.jpg

يائسگي، احساس چشايي را تغيير مي دهد
اين يكي ديگر از نتايج ناخوشايند بالا رفتن سن است. محققان تركيه دريافته اند كه بعضي زنان يائسه، كمتر قادر به درك طعم غذاهاي شيرين هستند.
دانشمندان گزارش دادند كه به نظر مي آيد تغييرات هورموني پس از يائسگي، باعث كم شدن توانايي چشايي براي طعم شيرين مي شود و بعضي از خانم ها را وادار مي كند كه غذاهاي شيرين تري را در عادات غذايي شان انتخاب كنند.
دكتر چاغري دلي باشي از دانشگاه اوزاكا و همكارانش، حس چشايي را در ۲۰ زن يائسه در دانشگاه آنكارا مورد آزمايش قرار دادند و نتايج را با آزمايش مردان در همان سن مقايسه كردند.
آنها در مجله دنتال بيرتيش گزارش كردند كه به طور معني داري بزاق زنان به ساكاروز حساسيت كمتري نشان داده است، ولي در مورد حس شوري، تلخي و تندي بين دو گروه اختلافي وجود نداشت و نيز تغيير حس چشايي در زبان هم نداشتند.
محققان از خانم ها خواستند اگر تغييري در حس چشايي در سن بعد از يائسگي داشته اند، بيان كنند. تنها ۷ نفر از خانم ها گزارش دادند كه تغيير احساس مي كنند و ۹ نفر گفتند كه عادت غذايي شان تغيير كرده است.
محققان اعلام كردند كاهش در حساسيت به ساكاروز، با تغييرات رژيمي كه توسط خانمهاي بيمار اعلام شده است، سازگار مي باشد. محققان مي نويسند: اين يافته جالب است، چون در مورد شكست احساس ساكاروز قبلاً گزارش داده نشده بود. بنابراين، تمايل به شيريني در زنان يائسه مي تواند متفاوت باشد. بيان دليل ايجاد اين تغيير، دشوار است و تحقيقات بيشتري مورد نياز است. نكته قابل توجه در اين خبر، اين است كه تغييرات مربوط به يائسگي مي تواند منجر به مشكلات سلامتي جدي شود كه بايد نسبت به آن آگاه باشيم. گرچه اين تغييرات ممكن است احساس ناراحتي در بيمار ايجاد نكند. ولي خانم هايي كه نمي توانند طعم شيرين را حس كنند، ممكن است كه غذايشان را شيرين تر كنند واين كار نتايج جدي بالقوه اي براي بيماريهايي مثل چاقي، ناراحتي قلبي و ديابت به دنبال داشته باشد.

علم
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سفر و طبيعت
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |