چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۰۹- Oct. 29, 2003
بررسي پرونده لايحه ادغام سازمان ايرانگردي و جهانگردي با سازمان ميراث فرهنگي
ادغام! به چه قيمتي؟
افسانه قانع
000334.jpg

زماني كه محمد بهشتي مدير كل سازمان ميراث فرهنگي در يكي از مصاحبه هاي خود درباره ادغام در سازمان ايرانگردي و ميراث فرهنگي گفته بود: «سازمان ايرانگردي به اين نتيجه رسيده است كه اگر با ميراث فرهنگي ادغام شود مي تواند از امكانات سازمان براي كارهاي خود استفاده كند.»؛ اكثر صاحب نظران اين دو حوزه به اختلاف نظر درباره اين طرح در مجلس ششم اشاره داشتند. هر چند بعد از تغيير مدير سازمان ايرانگردي و جهانگردي نيز به نظر مي رسد دكتر طه عبدخدايي تمايل زيادي به اين ادغام ندارد.
لايحه ادغام سازمان ميراث فرهنگي و ايرانگردي در هفته اول آبان ماه در كميسيون مشترك فرهنگي و اجتماعي مجلس شوراي اسلامي تصويب شد. موضوع ادغام اين دو سازمان از سال ۱۳۷۷ با پيشنهاد سازمان ايرانگردي و با هدف استفاده از امكانات ميراث فرهنگي و ارتقاي سطح تشكيلاتي دو سازمان مطرح شد. اين لايحه از آن زمان تا شهريور سال ۱۳۸۰ كه براي اولين بار به كميسيون مشترك مجلس ارائه گرديده با مشكلات زيادي روبه رو شد. هر چند كليات اين لايحه در صحن علني مجلس به تصويب رسيد اما به دليل مغايرت برخي از مفاد آن با برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مجدداً به كميسيون ارجاع داده شد تا اصلاحات لازم بر روي آن انجام شود.
مركز پژوهش هاي مجلس هر دو سازمان را داراي ضعف هاي جدي در زمينه هاي نيروي انساني، مديريت، ساختار و فرهنگ سازماني و تكنولوژي دانست و اعلام كرد در صورت ادغام اين دو سازمان نه تنها اين ضعف ها برطرف نمي شود بلكه تشديد هم خواهد شد. دليل مركز پژوهش هاي مجلس اين بود كه يك سازمان ضعيف كوچك را مي توان با سرپرستي مستقيم اداره كرد اما يك سازمان ضعيف بزرگ را نمي توان كنترل كرد.
بر اين اساس و در پي تغييرات سازمان ايرانگردي و جهانگردي مديريت سازمان به عبدخدايي كه مدتي به عنوان مسئول فرهنگي ايران در خارج از كشور به سرمي برد؛ واگذار شد، زيرا مركز پژوهش ها در ادامه مخالفت، با ادغام اين دو سازمان پيشنهاد كرده بود هر كدام از سازمان ها بايد به صورت جداگانه توانايي هاي خود را افزايش دهند و بعد درباره ارتقاي سطح آنها تصميم گيري شود. پيشنهاد ديگر اين بود كه هر كدام از سازمان ها تا سطح معاونت رئيس جمهور ارتقا پيدا كنند و يا آن كه به صورت وزارتخانه مجزا فعاليت كنند و در صورتي كه هيچ چاره اي جز ادغام نداشته باشند اين دو سازمان در ساختارهايي مستقل در كنار هم قرار گيرند.
در ماده اول لايحه ادغام آمده است: «سازمان ايرانگردي و جهانگردي و ميراث فرهنگي از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي جدا و بعد از ادغام آنها وزارت ميراث فرهنگي با به كارگيري امكانات، اموال و نيروي انساني هر دو سازمان تشكيل مي شود.»
مطرح شدن اين لايحه علت ديگري نيز داشت و آن هم به حاشيه رانده شدن اين دو سازمان در برنامه هاي دولت بود. سازمان ايرانگردي و ميراث فرهنگي بعد از انقلاب اسلامي به دلايلي به حاشيه رانده شدند. علت به حاشيه رانده شدن اين دو سازمان تصورات منفي اي بود كه بسياري از مسئولان نسبت به نوع فعاليت ها و اهداف آنها داشتند. تصور مي شد آثار باستاني تنها وسيله اي براي تثبيت و توجيه سلطنت و استبداد پادشاهي است و درباره ورود توريسم نيز بر اين عقيده بودند كه توريست ها با اختلاقيات متفاوت خود با فرهنگ جامعه ما همخواني ندارند و حضور آنها مشكلات فرهنگي ايجاد خواهد كرد.
000336.jpg

در برنامه اول و دوم اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي هيچ نامي از ميراث فرهنگي برده نشده است اما اين سازمان در برنامه  سوم حضور پررنگ تري دارد و از ۲۰۰ ماده اين برنامه سه مورد آن مختص ميراث فرهنگي است و در چند جاي ديگر هم از آن نام برده شده است. اين تغيير موضع نيز زماني اتفاق افتاد كه نگاه دولت به مقوله ميراث فرهنگي و ايرانگردي تغيير كرده بود. آنها به اين باور رسيده بودند كه ميراث فرهنگي هويت ملي ما را تعيين مي كند و ايرانگردي و جهانگردي مقوله اي اقتصادي و درآمدزا است كه نمي توان آن را ناديده گرفت. اما هنوز مشكل حل نشده بود، زيرا وظايف اين دو سازمان با جايگاه تشكيلاتي آنها هماهنگ نبود و شناخت كافي از گستره اين دو سازمان وجود نداشت.
مدير كل سازمان ميراث در اين زمينه گفته بود: «زمينه كار ميراث فرهنگي و تشكيلات آن از قديم در كشور وجود داشت اما توريسم ۲۰ سال تعطيل بوده است.»
در بررسي مجلس تلاش كارشناسان اين بود كه براي هر دو سازمان جايگاه مستقل در سطح وزارت يا معاونت رئيس جمهور در نظر گرفته شود اما هيچ كدام از اين دو به دليل مغايرت با سياست  كوچك سازي دولت رأي نياورد. منتقدان اين لايحه نيز بر اين باور بودند كه ميراث سازماني است كه مأموريت فرهنگي دارد و ايرانگردي و جهانگردي مأموريت اقتصادي و اين دو سازمان نمي توانند در كنار يكديگر قرار گيرند.
جلال سازگارنژاد عضو كميسيون فرهنگي مجلس مي گويد: «بخش اقتصادي توريسم با توجه به بخش فرهنگي ميراث سامان خواهد يافت. ميراث ثروتي مادي، معنوي، علمي و پژوهشي است كه بايد در خدمت منافع ملي قرار گيرد. نگهباني، حفاظت، پژوهش و معرفي اين آثار به سازمان ميراث فرهنگي كمك مي كند.»
سليماني نماينده تهران و عضو كميسيون فرهنگي نيز معتقد است: «مي توان تشكيلات اين دو سازمان را با محوريت توسعه جهانگردي و توسعه فرهنگي و حفظ آثار سازماندهي كرد تا هر يك از اين دو سازمان وظايف مستقل خود را انجام دهند و آن دسته از فعاليت ها كه به پشتيباني يكديگر نياز دارند مكمل ديگري شوند.»
اين در حالي است كه كمتر جاي دنيا توريسم و ميراث فرهنگي در قالب يك تشكيلات مشترك فعاليت مي كنند. در كره جنوبي از سال ۱۹۹۸ كه بخش ميراث فرهنگي از توريسم جدا شد؛ مسئولان شاهد تحول در اين دو بخش بودند. كشورهايي مثل مصر و ايتاليا براي ميراث فرهنگي نه تنها جايگاه مستقل كه جايگاهي برتر و تصميم گيرنده تعريف كرده اند. بر اساس آمار جهاني تنها در هشت كشور از جمله سودان اين دو تشكيلات با هم يكي هستند و اين يكي از دلايل مخالفت كارشناسان ميراث فرهنگي و بخش خصوصي ايرانگردي با اين لايحه است. آنها مي گويند جايگاه معاون وزير مشكلات آنها را حل نمي كند و از آنجا كه دغدغه اصلي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مطبوعات، سينما و تئاتر است ديگر فرصتي براي پرداختن به موضوع ميراث فرهنگي و جهانگردي ندارد. برخي از كارشناسان ميراث فرهنگي بر اين باورند: اگرچه اين طرح به لحاظ تشكيلاتي يك حركت رو به جلو است اما به لحاظ كاركرد نتيجه آن متأثر از ورود توريسم خواهد شد.
شايد بتوان گفت يكي از نكاتي كه در سياست گذاري اين تشكيلات بايد مورد توجه قرار گيرد ايجاد يك بخش خصوصي توانمند براي گردشگري است.
سازگارنژاد نماينده شيراز مي گويد: «با توجه به شرايط فرهنگي كشور، ما فقط امكان جذب سه دسته توريسم فرهنگي، زائر و علمي را داريم. به دليل شرايط فرهنگي جهانگردان براي خوشگذراني به ايران نمي آيند. بنابر اين، نه تنها كار اين دو سازمان با هم مغايرتي ندارد بلكه بهتر است كه سازمان گردشگري كنار ميراث فرهنگي و با دغدغه هاي ميراث شكل بگيرد.»
مدير كل برنامه و بودجه در بخش فرهنگ و هنر نيز در اين باره مي گويد: «اگر اين دو سازمان باهم ادغام شوند منابع مالي بهتري در اختيار آنها قرار خواهد گرفت و مي توانند در مراكز تصميم گيري نظام حضور فعال تر و گسترده تري داشته باشند.»
در لايحه نيز پيش بيني شده است كه حداقل ۲ درصد درآمد نفت كشور در حوزه ميراث فرهنگي و گردشگري هزينه شود.
با وجود اين شرايط باز هم منتقدان اين لايحه معتقد هستند كه ميراث فرهنگي به مرور جنبه فرهنگي خود را از دست خواهد داد. مثال آنها اين است كه احتمالاً پس از تصويب لايحه، گنبد سلطانيه تبديل به ديزي سراي سلطانيه خواهد شد.»
در هر صورت با تمامي انتقادهايي كه از سوي كارشناسان اين حوزه درباره لايحه ادغام عنوان شده است اما به نظر مي رسد تنها گزينه موجود براي ارتقاي سطح تشكيلاتي دو سازمان ميراث فرهنگي و ايرانگردي، جهانگردي؛ ادغام آنها است اما به چه قيمتي!

خودروهاي طبيعت
پرژكتور
000338.jpg

يكي از لوازم اضافي (OPTION) كه بر روي خودروهاي دو ديفرانسيل نصب مي شود پرژكتور است كه در بعضي خودروها به صورت استاندارد نصب مي شود و برخي از كمپاني هاي مربوط نيز سفارش ساخت آن را مي پذيرند.
پرژكتورهايي كه قابل نصب بر روي اين اتومبيل ها مي باشند به سه دسته تقسيم مي شوند:
۱- پرژكتورهاي مه شكن (FOG LIGHT) كه بيشتر به رنگ زرد هستند. البته امروزه نوع سفيد رنگ آن هم توليد مي شود.
اين پرژكتورها در ايجاد ميدان ديد مناسب در هواي مه آلود و همچنين قابليت تشخيص خودرو براي رانندگان جاده مناسب است.
۲- پرژكتورهاي داراي نور مستقيم (BEAM) كه از ميدان روشنايي كم و عمق روشنايي بالا برخوردارند. استفاده اين نوع پرژكتورها براي جاده هاي درجه ۲ يا ۳ و يا بيراهه است كه عمق ديد مناسبي را براي راننده ايجاد مي كند.
البته بايد توجه داشت كه نور اين پرژكتورها باعث اختلال در ديد رانندگان روبه رو خواهد شد. در نتيجه توصيه مي شود در جاده هايي كه اتومبيل هاي روبه رو با فاصله كمي از كنار شما مي گذرند از آن استفاده نكنيد.
۳- پرژكتورهايي كه نور را پخش مي كنند (FLOUD) اين دسته از پرژكتورها در مقايسه با نوع دوم عمق ميدان زيادي ندارند ولي ميدان نور آن وسيع تر است.
در جاده هاي كوهستاني و پر پيچ و خم و يا جاده هاي جنگلي كه احتياج به نور بيشتر در ميدان وسيع تر است وجود اين دسته از پرژكتورها كمك بسياري در رانندگي و ديد مناسب مي كند.
بايد توجه داشت اين پرژكتورها علاوه بر قسمت جلوي اتومبيل در قسمت عقب اتومبيل نيز به طور استاندارد نصب مي شود.
000344.jpg

از نمونه هاي آن مي توان از چراغ هاي مه شكن و چراغ ترمز سوم نام برد. در مواردي نيز مي تواند در جهت كمك رساني و يا در حين عقب راندن خودرو، پرژكتورهاي كوچك پخش كن (FLOUD) را در عقب اتومبيل نصب كرد.
نمونه اي ديگر از چراغ ها، مخصوص نصب بر روي سقف اتومبيل به شكل متحرك است. در مناطق كويري هنگامي كه قصد دور شدن از خودرو را داريم اين چراغ ها مي تواند در نشان دادن محل اتومبيل و جلوگيري از گم كردن خودرو مفيد باشد.
نكات مهم
۱- استفاده از پرژكتورهاي مذكور نبايد باعث آزار راننده ها و ايجاد اختلال در ديد آنان شود.
۲- قبل از حركت بايد چراغ ها و پرژكتورها را بنا بر كارايي آن تنظيم كرد.
۳- يدك هركدام از چراغ ها را به همراه داشته باشيد.
۴- در مواقعي كه از پرژكتورها استفاده نمي كنيد با روكش مخصوص آنها را بپوشانيد. اين كار از برخورد سنگ به آنها جلوگيري مي كند و پرژكتورها تميز مي مانند.
۵- هنگام استفاده از چراغ ها و پرژكتورها ابتدا روكش را برداريد زيرا بعضي از پرژكتورهاي قوي و پرنور باعث آب شدن روكش و چسبيدن آن به شيشه و بدنه پرژكتور مي شود و نيز عامل اتلاف انرژي ذخيره شده در باطري و فرسايش بي مورد دينام است.
۶- از نصب چراغ ها و پرژكتور اضافي بر روي خودرو خودداري كنيد.
نورالدين هاشمي

دهاتي هميشه مسافر
عباس جعفري كه با نوشته هايش در اين ستون آشنا هستيد، در مراسم مذهبي و ملي سالانه نپال* شركت كرده و مطالب و عكس ها را در كوتاه ترين مدت از طريق اينترنت ارسال مي كند و با ۴۸ ساعت تأخير آنها را به نظر خوانندگان محترم مي رسانيم.
000340.jpg
.... بودايي ها هندوها و مسلمان  ها حتي اگر جمعيتشان سه درصد نپالي ها بيش نباشد آنچنان در كنار يكديگر كنار آمده اند كه باورنكردني است.
بيشتر به خصال همند نه به دين هم. پنداري در ژن و جغرافياشان دعوا مفهومي ندارد يا عصبيت. گذار و عبور اين سال ها و بارها به ياد ندارم گلاويز و پرخاشي از هيچكدامشان. در شلوغي خيابان فقط اگر حوصله شان سر برود يا كه عجله داشته باشند بوق مي زنند و چه بلند. اما كسي را نديدم كه از كوره در برود و اين شلوغي و تنگي هاي نفس گير كوچه ها و خيابان هاي بعضا خاكي نيز به مسالمت و تحمل چه برايشان عادي شده و انگار نه كه بايستي چنين باشد و بس و چيزي كه غريبتر مي نمايد تنگي كوچه ها و خيابان هاي پرآدم و فراوان سگ هاي تبتي كه لاي جمع و ماشين مي لولند، كم ديده شده كه ريكشايي به ماشيني بمالد يا سگي دمش را زيرپايي ناديده بي انگارند.
استوپا!(۱)
چشمان بودا بر فراز گنبدي سپيد و بلند اما محصور به ساختماني كنار شهر مهمترين بنا و سمبل نپال است، همان چشمان آرامي كه در زير سايه پارچه هايي رنگارنگ از تابش آفتاب مصون است و در چهار جهت مكعبي خويش به چهار سو مي نگرد. و در هر سو كه مي نگرد آرامش را با خويش بدان سمت مي برد، آرامش عميقي كه در بيننده اثر خويش را مي گذارد و وادارت مي كند تا آرام باشي... تا خودت باشي. خود خودت. خيلي ها را مي شناسم كه به اين جا مي آيند تا خودشان باشند فارغ از همه بايد و نبايدها، نه خيلي ها مي آيند تا دمي خودشان باشند بي قيدي در پوشيدن و خفت و خورد. از همه دار و ندارشان به كوله پشتي و كيسه خوابي و عصايي بسنده كرده اند و شب بر كنار ساحل رودي يا دامن كوهي يا سايه درختي چادرشان را بپا كنند، چايشان را سر بكشند و زير آفتاب به هيچ چيز فكر نكنند. راز شلوغي و پرطرفداري اين سرزمين اين است بي آزار براي توريست و سرشار از نعمت براي بوميان. مسافران كه مي آيند با خودشان پول مي آورند و خرج مي كنند و باربر و شرپا(۲) و شرپاني.(۳)
كشاورز و همه و همه از اين خوان نان خويش مي برند پس آن به كه آرامش آن را كه به فرار تن به اين دورها كشانده بر نياشوبند اينجا حتي پليس ها هم لبخند مي زنند و سلامت مي كنند!! 
آن چشمان آرام همه را به آرامش كشانده است و وقتي نگاهش مي كني چيزي تازه تر كشف مي كني آن صورت مهربان در خود دهاني ندارد و بر جايش گوشي روييده. اشارتي. تلميحي به اينكه خاموش باش و بشنو!
اما كسي كه سخن نمي گويد. گهگاهي بانگ زنگي شايد آن هم به نشانه ياد كرد خدايي يا خداياني و بس، يا كه چرخش چرخ دعايي زمزمه نيايشي به زير لب راهبي پير يا جوان:
اوووووووووماني پمه هام م م م م(۴)
و خود اين راز بزرگ بوده است كه دايم وردي را مردم به يادش زمزمه مي كنند، همان كه در نيايش و رقص يكي است.
بودا مي گويد با چشمانش با آن گوش ميان صورتش...
گوش كن
باد مي آيد
گوش كن برف مي بارد
گوش كن
رودخانه را
دريا را
گوش كن درونت را
در سكوت درونت كسي. پرنده  اي. حلزوني شايد. يا كه پروانه اي در پيله از تو چيزها مي داند. هيچ به او گوش داده اي؟ ساكت باش... گوش كن!
پي نوشتها:
(۱) به معني سلام و خداحافظ در همه جا
Stupa معبد بودايي ها غالبا گرد كه بالاي آن مكعبي است كه چشمان بودا را بر آن نقاشي يا حك كرده اند.
(۲)Sherpa مرد كوه نشين كوتاه قامت و پراستقامت و قوي يكي از همينان بود كه سالي پيش قله اورست را به كمتر از دوازده ساعت بالا رفت!!
(۳)Sherpani شرپاي زن
(۴) ذكر بودايي به معناي درود بر جواهر درون لوتوس (بودا)
* كشور پادشاهي نپال با وسعت ۱۴۷۱۸۱ كيلومتر مربع محصور بين دو كشور هند در جنوب و چين و تبت در شمال و در شرق به سيكيم و بوتان با ۲۲ ميليون جمعيت قرار گرفته است زبان رسمي آن نپالي است كه از سرشاخه هاي زبان هندو اروپايي مي باشد. مردمان نپال از شصت و يك نژاد و به هفتاد زبان و لهجه حرف مي زنند بوديسم و هندو دين هاي اصلي اين مردمان است، اما اقليتي سه درصدي نيز كيش مسلماني دارند. نپال تنها ۱/۰ درصدسطح كره زمين را اشغال كرده است اما دو درصد گياهان جهان را در خود دارد و هشت درصد پرندگان جهان رابا ۸۴۸ گونه. با پانصد گونه پروانه و ششصد گونه گياهي و سيصد و نوزده گونه اركيده!! در اين جغرافياي كوچك بلندترين كوه جهان با ارتفاع ۸۸۴۸ متر واقع شده است و ۸ قله بالاي هشت هزار متر از چهارده قله بالاي هشت هزار متر جهان در قسمت شمالي اين كشور قرار دارد.
در كشور نپال دو ميراث جهاني نزد يونسكو به ثبت رسيده است:
اورست نشنال پارك با وسعت هزار و صدو چهل و هشت كيلومتر مربع
پارك سلطنتي چيتوان با ۹۳۲ كيلومتر مربع
علاوه بر اين شش نشنال پارك و چهار پارك حفاظت حيات وحش و يك شكارگاه در اين كشور ثبت شده جهاني هستند.

ماجراهاي طبيعت
گوشپاره
000342.jpg
نوشته: ارنست تامپسون ستون
برگردان: حميد ذاكري .........قسمت دهم
اين كار درخت را به بوي خرگوش آغشته مي كند. بدين ترتيب خرگوش هاي ديگر مي فهمند كه اين ناحيه به يك خانواده ديگر تعلق دارد و قبلاً اشغال شده است. اين كار همچنين، خرگوش بعدي را با مشخصات خرگوش قبلي آشنا مي سازد و تازه وارد مي فهمد كه قد و قواره او چقدر است.
حال، گوشپاره با خشم و تنفر دريافت كه تازه وارد يك سرو گردن از او بلندتر است؛ نري با بدني ستبر و نيرومند. اين، تجربه اي كاملاً تازه بود و تمام وجود گوشپاره را از احساسي كاملاً تازه پر كرد. روح قتل به قلب او راه يافت؛ با دهان خالي دندان بر دندان ساييد، به تكه زميني سخت پيش جهيد و آرام ضربه بر خاك زد: «تامپ- تامپ- تامپ» كه تلگرامي خرگوشي است به معني: «از مرداب من برو بيرون، يا بجنگ.»
تازه وارد با شنيدن صدا v بزرگي با گوش هايش ساخت، چند ثانيه راست نشست، آنگاه تن بر پاهاي جلو، پاهاي عقب را محكم تر بر زمين كوبيد و با صداي بلندتري پاسخ داد: «تامپ- تامپ- تامپ» و بدين سان اعلان جنگ داده شد.
بادوهايي كوتاه، پهلو به پهلو، با هم برآمدند، مراقب و هشيار و هر يك در صدد فرصتي براي بهره جويي به سود خود. بيگانه، نري بزرگ و سنگين با عضلاتي پيچيده بود. اما يكي دو چشمه كوچك در جريان مانور، مثل گام زني نادرست در لحظه برگشت و شكست در نزديك شدن وقتي كه گوشپاره در زمين فرو دست بود، نشان داد كه تازه وارد از هوش چنداني برخوردار نيست و براي پيروزي در جنگ ها صرفاً به وزن خود اتكا دارد. سرانجام برابر شدند و گوشپاره او را همچون سگ زرد كوچكي يافت، سبع و سخت و سنگين، وقتي به هم رسيدند بالا جهيدند و با پاهاي عقب لگد پراندند. تاد، تاد، به هم پيچيدند و بيچاره گوشپاره به زير افتاد. در يك لحظه بيگانه با دهان گشاده روي او بود و تا به خود جنبيد دندان هاي تيز بر پوست او نشست و پيش از آنكه بتواند برخيزد چند دسته پشم از دست داد. اما به سرعت و چابكي خيره كننده اي برپا راست شد و از دسترس گريخت. دوباره به هم حمله بردند و دوباره زمين خورد و اين بار سخت تر گاز گرفته شد. او به هيچ وجه با دشمن برابر نبود و به زودي متوجه شد كه جانش در خطر است و بايد هر طور شده جان خود را نجات دهد. اما چگونه؟
زخمي و كتك خورده، با جهشي بلند پا به گريز نهاد و بيگانه با تمام قدرت سر در پي او گذاشت. آشكار بود كه قصد كشتن و بيرون آوردن مرداب -زادگاهش- را از چنگ او دارد. پاهاي گوشپاره در دويدن كم نظير بود، همين طور ناگهان پيچيدن و طفره رفتن هايش. بيگانه، بزرگ و سنگين بود، چندان كه خيلي زود از نفس افتاد و دست از تعقيب كشيد و البته اين از خوش شانسي گوشپاره بود چرا كه خرگوش جوان بينوا از شدت ضربات و زخم هايي كه بر او وارد آمده بود داشت نيرويش را از دست مي داد و بدنش خشك و كم انعطاف مي شد. از آن روز به بعد دوره اي از سلطه وحشت و ترس براي گوشپاره آغاز شد. آنچه آموخته بود، ترفند هاي دفاع و گريز در برابر جغدها، سگ ها، راسوها، آدم ها و امثال آن بود اما اكنون با موقعيتي كاملاً ديگر گونه مواجه بود. با خرگوشي از نوع خودش- و نمي دانست در برابر او چه بايد بكند. راه هاي گريز از ديگر جانوران خطرناك را مي دانست، اما حالا كه تحت تعقيب خرگوشي ديگر قرار داشت حيران و گيج شده بود. همه آنچه در اين شرايط مي توانست انجام دهد فقط اين بود كه بي حركت در گوشه اي بماند تا پيدا شود و آن وقت پا به فرار گذارد.

خبر
كوره هاي عصرآهن از خاك قلي درويش جمكران سر برآورد
تنها يك هكتار از محوطه تاريخي ۳۰ هكتاري قلي درويش برجا مانده بود كه باستان شناسان به اين منطقه آمدند. اما در همان يك هكتار كوره هاي ذوب فلزات و فضاهاي معماري عصرآهن مدفون شده بود كه از دل خاك بيرون آورده شدند .
كاوش هاي باستان شناسي در قلي درويش جمكران از ابتداي شهريورماه سال جاري آغاز شد و با هدف شناخت ويژگي استقرارهاي انساني در اين منطقه و بررسي فرهنگ افراد سازنده سفال خاكستري عصرآهن به مدت دو ماه ادامه پيدا كرد.
سيامك سرلك سرپرست هيات كاوش تپه قلي درويش جمكران درباره نتايج نخستين فصل از اين پژوهش باستان شناسي، گفت: «اين كاوش نشان داد كه محوطه قلي درويش جمكران در طول دوره فرهنگي عصرآهن (۲۷۰۰ تا ۳۲۰۰ سال قبل) يكي از وسيع ترين مراكز و شهر هاي استقراري فلات مركزي ايران در آن زمان محسوب مي شد.»
وي افزود: « لايه نگاري محوطه قلي درويش ، ۱۴ مرحله استقراري مربوط به دوره فرهنگي عصرآهن در اين محوطه را مشخص كرد. همچنين آثار و مداركي كه به صورت پراكنده در اين محوطه به دست آمد نشان از وجود استقرارهاي دوره تاريخي و اسلامي در اين منطقه دارد.»
به گفته سرپرست هيات كاوش تپه قلي درويش جمكران : تكنيك هاي معماري. تكنولوژي ذوب فلز و ساخت آلياژ برنز، صنعت و هنر سفالگري، مهرسازي و نيز شيوه توليد اقتصادي ساكنان آن دوران نشان دهنده پيشرفت هاي آنان بود.
وي در ادامه گفت:«وجود قطعات فراوان سرباره فلزات در اطراف كوره ها، فعاليت صنعت فلزكاري در فرهنگ عصرآهن قلي درويش جمكران را نشان مي دهد.»
تپه تاريخي قلي درويش يكي ديگر از محوطه هاي تاريخي كشور است كه در اثر انجام عمليات عمراني و كشاورزي آسيب هاي فراواني ديد. ارتفاع بلند ترين بخش اين محوطه در گذشته ۲۰ متر بود اما هم اكنون مرتفع ترين بخش برجا مانده، تنها حدود هشت متر ارتفاع دارد.

سفر و طبيعت
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |