يكشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۱۳- Nov. 2, 2003
لذت يادگيري - ۲
يادگيري و شعارزدگي
000492.jpg
ابراهيم اصلاني
يادگيري يك لذت است، اما چه بر سر آن آمده است؟ چرا از يادگيري لذت نمي بريم و لذت هاي ديگر را به آن ترجيح مي دهيم؟ يك واقعيت مسلم درباره وضع فعلي يادگيري و دانايي اين است كه آنها به صورت سوژه هاي شعاري درآمده اند. همه از بزرگ و كوچك، رئيس و زيردست، دولتمرد و شهروند، درباره شأن و منزلت دانايي و دانستن، حرف هاي قشنگ مي زنند، همه مي گويند يادگيري چيز خوبي است، همه مي گويند يادگيري امري ضروري است، مي گويند زندگي بدون يادگيري معنا ندارد؛ اما واقعيت هاي جامعه ما چيز ديگري را نشان مي دهد. يكي از بلاهايي كه بر سر يادگيري آورده ايم، اين است كه آن را بيش از حد، شعارزده كرده ايم.
كمتر كسي است كه احاديثي از اين قبيل را نشنيده باشد: «بجوييد علم را، ولو در چين باشد!». يا «ز گهواره تا گور دانش بجوي!» و چقدر حديث از امام علي(ع)، امام جعفر صادق(ع)، امام محمدباقر(ع) و ساير ائمه در باب منزلت يادگيري و دانايي وجود دارند؛ با اين همه بياييد وضع مطالعه و كتابخواني را در جامعه ببينيد، به وضع شمارگان كتاب ها نگاه كنيد و به اشتياق مردم براي دانش اندوزي توجه نماييد، به چه نتيجه اي مي رسيد؟ چه تناسبي بين آن احاديث با وضع فعلي وجود دارد؟
چقدر بايد تأسف خورد كه بيشتر احاديث و سخنان ائمه و بزرگان در باب يادگيري و دانش، در سخنراني افراد، فقط براي خالي نبودن عريضه، و در موقعيت ها و مكان هاي مختلف (به صورت نوشته هايي بر روي پارچه و كاغذ) فقط براي قشنگي و ژست عالمانه مورد استفاده قرار مي گيرند.
به مانند موضوعات بسياري، مانند راستگويي، صداقت، تلاش، نيكوكاري و غيره، انگار عادت كرده ايم بيش از آن كه به اين مفاهيم متعهد باشيم فقط درباره آنها حرف بزنيم و شعار بدهيم. جبران خليل جبران در كتاب ديوانه، مي گويد: زماني مردي بود كه يك دره پر از سوزن داشت. روزي مادر عيسي نزد او آمد و گفت: «اي دوست، پيراهن پسرم پاره شده است و من بايد پيش از آن كه او به معبد برود، آن را بدوزم، يك سوزن به من نمي دهي؟»
آن مرد سوزني به آن زن نداد، ولي نطق غرايي درباره دادن و گرفتن براي او كرد تا پيش از رفتن پسرش به معبد براي او نقل كند.*خيلي از افراد در جامعه ما، بلدند درباره ضرورت و منزلت يادگيري و دانايي، نطق غرايي بكنند، اما در عمل كاري انجام نمي دهند. شعارزدگي يادگيري، آفت هاي زيادي در جامعه ما ايجاد كرده است:
۱- خودفريبي ناشي از توجه به ظواهر موضوع.
۲- جدي تلقي نشدن جايگاه يادگيري در زندگي مردم.
۳- انحراف در علت يابي و آسيب شناسي معضلات فرهنگي.
۴- عدم استفاده صحيح از موقعيت هاي علمي.
۵- تنزل جايگاه و شأن دانايي و استفاده ابزاري و تشريفاتي از دانش افزايي.
۶- ساده انگاري و ساده انديشي درباره يادگيري و دانايي.
فرض كنيد خبرنگار هستيد، ميكروفون را در دست بگيريد و از دانش آموز و دانشجو سئوال كنيد چرا درس مي خوانيد؟ از معلم و استاد سئوال كنيد چرا درس مي دهيد؟ از پدر و مادر سئوال كنيد چرا دوست داريد فرزندتان درس بخواند؟ از مردم كوچه و بازار سئوال كنيد آيا يادگيري خوب است؟ به طور حتم، جواب هاي قشنگي خواهيد شنيد. حرف هاي گنده گنده و سطح بالا از كوچك ترها و حرف هاي عالمانه و خيرخواهانه از بزرگ تر ها. اما حيف كه فقط حرف ها قشنگند، ولي چيزي از واقعيت هاي تلخ جامعه نمي كاهند.
يادگيري يك لذت است. اما نه يادگيري شعارزده و تشريفاتي. لذت يادگيري، به جاي حرف و شعار، به باور نياز دارد، به فرصت هايي براي چشيدن اين لذت نياز دارد و به شعف و عطش دروني نياز دارد. لذت يادگيري را با هيچ توجيه و شعاري، از خود دريغ نكنيد.
يادگيري و دانش آموز
يكي از سوژه هاي مورد توجه اكثر خانواده ها، مسائل تحصيلي فرزندان است. والدين دوست دارند فرزندانشان بيشترين و بهترين پيشرفت تحصيلي را داشته باشد و از طرف ديگر، افت تحصيلي، براي آنها موضوعي غيرقابل پذيرش است. والدين از اين كه فرزندشان به هنگام ورود به دوره هاي راهنمايي و متوسط دچار افت مي شود، متعجب شده و سئوال مي كنند كه چرا ديگر فرزندشان انگيزه اي براي درس خواندن ندارد؟
دريافتن دلايل ضعف و مشكلات تحصيلي دانش آموزان، عمدتا به مسائلي از قبيل تنبلي و بي خيالي و بازيگوشي استناد مي شود. ولي آيا اين همه داستان است؟ به جرأت مي توان گفت كه والدين، مدارس، معلمان و ساير افراد در ارتباط، در موضوع مسائل تحصيلي دانش آموزان، بسيار ساده انگارانه و سطحي رفتار مي كنند. كمتر كسي است كه در علت يابي افت تحصيلي به «لذت يادگيري» نيز توجه كند. به چندين و چند دليل، ما يعني مدرسه و والدين، كاري مي كنيم كه لذت يادگيري از دانش آموز گرفته مي شود. وقتي اين لذت كم مي شود و يا از بين مي رود، طبعا افت انگيزه و به دنبال آن افت تحصيلي پيش مي آيد. و ما چه مي كنيم تا اين افت ها جبران شود؟ اگر درك كنيم كه «يادگيري لذت است» شايد بهتر بتوانيم پي ببريم
كه چرا از تلاش هايمان كمتر نتيجه مي گيريم؟ مگر مي توان در كسي به زور انگيزه ايجاد كرد. مگر لذت بردن از چيزي، مي تواند تحميلي باشد؟
چه پيش مي آيد كه يك دانش آموز كنجكاو و علاقمند به يادگيري و در ۶ سالگي، به تدريج به فردي بدون انگيزه تبديل مي شود؟ يك دليل عمده آن همين است كه فرايند ياددهي - يادگيري در جامعه ما نه تنها منطقي نيست، بلكه گاهي جنبه منفي هم دارد. مدارس و كلاس هاي ما گاهي نه تنها ايجاد انگيزه نمي كنند، بلكه انگيزه هاي داشته را هم از بين مي برند. بازخواست هاي معلم و والدين از درس و مشق، امتحانات، سخت گيري ها و كنترل ها، تكاليف تحميلي و غيرفعال، تأكيد صرف به جايزه و ايجاد انگيزه هاي دروني و ساير موارد، منجر به يك نتيجه مي شوند: يادگيري ،از عملي اختياري به عملي اجباري تبديل مي شود. در اين وضعيت، كودك يا نوجوان، ديگر از يادگيري لذت نمي برد و آن را كاري براي خودش نمي داند. چرا بعضي از دانش آموزان به تدريج از درس و مدرسه نيز بيزار مي شوند؟ آيا اين پديده ذاتي است، يا محصول اكتساب است؟
چرا به جاي آن كه موقعيت هايي براي لذت بردن از يادگيري تدارك ببينيم، كاملا برعكس عمل كرده و موقعيت ها و فرصت ها را عليه «لذت يادگيري» به كار مي گيريم؟ نيت مدارس و والدين، خيرخواهانه است، اما اين خيرخواهي با ناشيگري و ناكارآمدي توأم شده و بازخوردي منفي برجاي مي گذارد.در بيشتر تلاش هاي مدارس و والدين براي ارتقاء و انگيزه تحصيلي و ايجاد زمينه براي پيشرفت تحصيلي، نوعي از زور و تحكم نهفته است. البته دليل اصلي استفاده از چنين روش هايي، بي حوصلگي و تسريع در نيل به نتيجه است.
اگر به مشكلات تحصيلي دانش آموزان، از زاويه «لذت يادگيري» نگاه كنيم، به طور حتم در يافتن راهكارهاي اصلاحي نيز به نتايج متفاوتي خواهيم رسيد. اصلا كسي به اين نكته توجه دارد كه بزرگترين وظيفه آموزش و پرورش، ياد دادن نيست، بلكه ايجاد شوق يادگيري است. آموزش و پرورش ايران، در اين باره چگونه عمل مي كند؟
چون نمي توانيم شوق يادگيري را در سطح گسترده ايجاد كنيم، لذا از چند موفقيت علمي دانش آموزان در مسابقات و المپيادها، ذوق زده مي شويم. مدارس ما بيش از هر چيز، به روح جديدي از جنس لذت يادگيري نياز دارند. با علم كردن شاگرد اول ها، المپيادي ها، برندگان مسابقات، تيزهوش ها، موفقيت هاي مدارس برخوردار و غيره، ضعف هاي خود را در عدم ايجاد شوق يادگيري و تحرك علمي مي پوشانيم. منطقي بيانديشيم، اگر ما به جاي دانش آموزان امروزي بوديم، چه مي كرديم؟ آيا وقتي شرايطي فراهم مي آوريم كه دانش آموز از يادگيري لذت نمي برد، حق داريم كه افت تحصيلي را غيرعادي تلقي كنيم؟ آيا در چنين شرايطي مي توان انتظار داشت كه كسي كشته ومرده يادگيري باشد؟!
كتاب ديوانه، جبران خليل جبران، ترجمه نجف دريابندري، ص ۱۴۷

ماندگاران فرهنگ
براي همه بچه هاي دنيا
000494.jpg
منصور ملكي
دوازده آبان كه بيايد، به ياد مي آورم كه «نفيسه رياحي»، فيلمساز فيلم هاي نقاشي متحرك (انيميشن)، فيلمسازي براي تمام بچه هاي دنيا، نقاش، تصويرگر كتاب و مجسمه ساز، در چنين روزي در سال ۱۳۷۹ از «آستانه» گذشته و ما را در اين سو تنها گذاشته است. نفيسه پس از سال ها مقاومت در برابر سرطاني مهلك، در گذشت؛ اما نه براي من، نه براي آنان كه كودكان را دوست دارند و نيز فيلم ساختن براي كودكان را و نه براي كساني كه امروز مردان و زنان چهل ساله اند، مردان و زناني كه در سال هاي ۵۱ و ۵۲ و ۵۴ ده، دوازده ساله بودند، و نه براي آنان كه «چه قدر مي دانم؟»، «رنگين كمان» و «مداد بنفش» را ديده و در رؤياهايشان دنياي بهتر را ترسيم كرده اند.
گويا همين ديروز بود كه در خانه «فرخ و مينو» او را ديده بودم و در همان اولين ديدار شور او را براي زندگي تحسين كرده بودم. گويا همين ديروز بود كه او را در جلسه مطبوعاتي براي نمايش «مداد بنفش» ديدم. چه تصادفي! آن روز هم روزي از آبان ماه بود. هنوز صداي او را مي شنوم كه به مخاطبان آن جلسه مي گفت: «من مي خواستم فيلمي بسازم كه براي بچه ها سرگرم كننده، لطيف و شاعرانه باشد و اين جنبه ها را در عالم رؤيا كه بچه ها بيش از آنچه كه بزرگسالان تصور مي كنند واقعي است پياده كردم»، و چون از او پرسيدند: «فكر نمي كني فيلمت حال و هواي ايراني ندارد»، گفت:«عالم رؤيا براي تمام بچه هاي دنيا، به يك اندازه مهم و مطرح است».
شايد اين نگاه و تفكر «نفيسه» درباره فيلم سازي اش براي كودكان، از زندگي او نشأت گرفته بود. در استكهلم (سوئد) به دنيا آمد و به علت سفرهاي متعدد خانواده اش، تحصيلات خود را در انگلستان آغاز كرد و در همان جا به پايان رساند و در ادامه تحصيلات دانشگاهي، از دانشكده هنرهاي زيباي «ژنو» (سوئيس) فارغ التحصيل شد و در بلژيك در توليد فيلم كار كرد و در «زاپ» به تحصيلات خود ادامه داد و در فرانسه آثارش را در زمينه طراحي، مجسمه سازي و نقاشي به تماشا گذاشت و در تهران براي بچه ها فيلم ساخت. او در اين سفرها و حضرها، كودكان دنيا را ديد و به اين نكته پي برد كه «عالم رؤيا» نقطه اشتراك تمامي كودكان دنياست.
نفيسه رياحي در سال ۱۳۲۲ به دنيا آمد و در دوازدهم آبان ماه ۱۳۷۹ درگذشت. كوتاه بود، عمر او كوتاه بود. نبايد هنرمندان، چون به بار مي نشينند، شاخه هايشان بشكند. نبايد عمرها اين قدر كوتاه باشد، تا مي آيي ثمر بدهي، مي بايد راهي شوي. اين حق است، اما دردناك است. نفيسه به هيأت «ما» زاده شد. به هيأت پرشكوه انسان تا در بهار گياه به تماشاي رنگين كمان پروانه بنشيند، تا غرور كوه را دريابد و هيبت دريا را بشنود و جهان را به قدر همت و فرصت خويش معنا دهد. نفيسه در ياد و خاطره كودكان جهان به رؤيايي جاودانه بدل شد.

سايه روشن فرهنگ
سوداگران بيماري در مدارس
بنا به اظهار مسئول بهداشت آموزش و پرورش منطقه يك تهران، نظارت قابل توجهي از سوي مراكز بهداشتي براي كنترل بوفه هاي مدارس وجود ندارد.
به گفته برخي از والدين، مديران مدارس براي تأمين هزينه هاي مدرسه، از راه اندازي و به كارگيري چنين بوفه هايي حمايت مي كنند. اگر در سال هاي قبل متوليان مدارس از فروش تنقلات، پفك، ساندويچ و ساير مواد غذايي غير بهداشتي در خارج از مدرسه توسط دستفروشان ممانعت به عمل مي آوردند، هم اينك براي دستيابي به سود بيشتر، سلامتي دانش آموزان را نشانه رفته اند.
بوفه ها منبع درآمدزايي فروشندگان مواد غذايي در مدارس هستند و اغلب مديران با هماهنگي سرايدار يا ساير كادر خدماتي مدرسه، بوفه هاي مواد غذايي را اجاره مي دهند، لذا حتي احتمال اندكي نيز وجود ندارد كه پس از گزارش  كارشناسان بهداشتي، چنين بوفه هايي در مدارس تعطيل شوند.
بارها مربيان بهداشتي در مدارس به نحوه پخت غذاي گرم و تهيه ساندويچ سرد با كيفيت پايين انتقاد كرده اند، اما متأسفانه چرخه معيوب فروش مواد غذايي با كيفيت بدتر، اين بار نه به دست دستفروشان و دوره گردها، بلكه توسط مديران مدارس و در درون واحدهاي آموزشي اتفاق مي افتد.
000490.jpg

يك خبر فمينيستي
به گفته معاون سازمان آموزش و پرورش خراسان، نيمي از دانش آموزان اين استان را دختران تشكيل مي دهند، امروزه بيشتر مدارس اين استان دخترانه است و با بررسي هاي انجام شده، هر كجا كه معلم زن وجود داشته، توفيقات بيشتري نصيب شده است.
البته نمي توان با حكم كلي معاون آموزش و پرورش خراسان پذيرفت كه بهره هوشي معلمان مرد استان خراسان پايين و يا كاركرد آموزشي آنان ضعيف است، ولي با اين حال مي توان گفت كه پسران خراساني به دلايل اقتصادي، در زمينه كشاورزي و نان آوري خانواده به عنوان كمك خرج خانواده ها عمل مي كنند.
همچنين باز مي توان نتيجه گرفت كه برتري جنسيتي به نفع دختران سنگيني مي كند و به همين خاطر ميزان ورودي دانش آموزان دختر به مدارس بيش از پسران است. در هر حال نمي توان نقش زنان را در حيطه آموزشي ناديده گرفت، چون اغلب زنان شاغل، شغل معلمي يا حوزه هاي آموزشي را با عشق و علاقه مي پذيرند، بنابر اين بهره وري آنان نسبت به مردان بيشتر است.

فرهنگ
ادبيات
سياست
موسيقي
ورزش
|  ادبيات  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |