مريم دري منش: او در ابتداي دهه نود كاملاً غيرقابل شكست بود تا اينكه يك ضربه چاقو باعث توقف موفقيت هايش شد. مونيكا سلز از احساسش، اشتفي گراف، والدينش و نيز عشق به تنيس مي گويد:
* خانم سلز، الان ده سال از زماني كه از سوي يكي از طرفداران ديوانه اشتفي گراف مورد حمله قرار گرفتيد مي گذرد، در ظاهر فقط جاي زخم كوچكي ديده مي شود، از اين ضربه چاقو چه اثري در درون بدنتان باقي مانده است؟
- اين پيشامد شكاف عظيمي در روند موفقيت هاي من ايجاد كرد. به خاطر اين سوء قصد بهترين سال هاي زندگيم را از دست دادم. اين را مطمئنم، ولي تصور نمي كنم كه اثري از آن به جاي مانده باشد. صادقانه بگويم: تمام اين جريانات هنوز كمي برايم مضحك است. من تنها ورزشكاري هستم كه چنين اتفاقي برايش مي افتد. ولي ديگر اصلاً نمي خواهم فكرم را متوجه وقايع هامبورگ كنم، واقعاً برايم دوران خوبي نبود. اين سوءقصد مرا به يكباره نزد بسياري از مردم محبوب تر كرد، حتي كساني كه هرگز به تنيس علاقه اي نداشته اند، وقتي دوباره شروع به تنيس كردم مردم مي گفتند: «آيا عجيب نيست كه اين دختر بيچاره دوباره تنيس بازي مي كند؟» نمي دانم آن موقع با چه اعصابي با مردم روبرو مي شدم، من فقط مي خواهم كه مردم مرا همانگونه كه هستم دوست بدارند و خصوصيات خوب و مثبتي را كه پدر و مادرم به من داده اند را ارج نهند.
* چرا به عنوان يك دختر بچه شيفته تنيس شديد؟
- من زماني در يوگسلاوي بزرگ شدم كه در آنجا كسي به غير از «ميما ياسه ويچ» قابل تحسين نبود. در شهر من «نووي ساد» فقط چهار زمين تنيس در فضاي آزاد وجود داشت و هيچ سالن تنيسي در كار نبود و من تا هفت سالگي ام در هيچ سالني تنيس بازي نكرده بودم ، بلكه در زميني در پارك كنار خانه مان بازي مي كردم.
* يعني تنيس را در يك پارك ياد گرفتيد؟
- آن موقع ما در يك آپارتمان در كنار فضايي سبز زندگي مي كرديم. پدرم كاريكاتوريست بود و در زمان جواني در پرش سه گام فعاليت مي كرد و هميشه ورزش مهمترين مسئله زندگي او بود. من تنيس را در پارك كنار خانه شروع كردم و توپ را به ديوار خانه مي زدم. كارم از صبح تا شب همين بود. شانس آوردم كه همسايه ها از سروصداي دائمي من شكايت نمي كردند. وقتي بعدها در فلوريدا خانه مي ساختيم، براي من از همه مهمتر اين بود كه يك ديوار بزرگ آنجا باشد كه بتوانم توپها را به آن بزنم. هنوز هم خوشحال مي شوم اگر در تورنمنت ها يك ديوار وجود داشته باشد. خيلي از مردم به خاطر اين موضوع به من مي خندند و در اين خصوص از مربي ام «بيلي جين كينگ» سئوال مي كنند. وقتي ما براي تمرين دنبال فضاي سبز مي گرديم، او اول مي پرسد: «آيا اينجا براي مونيكا ديوار هست؟» اين ديوار به من اطمينان مي دهد. من تنيس را با يك ديوار آغاز كردم. اين نوع بازي را ازهمه بيشتر دوست دارم. مي توانم هدفون بگذارم و به موزيك مورد علاقه ام گوش دهم و كاملاً با خودم تنها باشم و توپ هم مرتباً برمي گردد. هيچ كس هم در طرف مقابل نيست كه تو را ناراحت كند، ديوار از همه بهتر است.
* مطمئناً براي پيروزي هاي بزرگ شما دلايل ديگري نيز وجود دارد؟
- كسي چه مي داند كه اين دلايل چيست، بعضي چيزها به يك نفر داده شده است. من روي تقويت فكر يا شخصيتم كار نكرده ام. من از آن افرادي نيستم كه همه چيز را تا آخرين جزئيات تجزيه و تحليل مي كنند. من هر چيز را همانگونه كه هست مي پذيرم. اين مسئله دقيقاً در مورد تنيس هم صدق مي كند. من بهترين بازي ام را ارائه مي دهم و سعي مي كنم عيناً همانطور كه تمرين كرده ام بازي كنم. هرگز به مسائل روانشناسي وارد نمي شوم. تنيس بازي كردن با پدرم خيلي خوب بود. او مي دانست چگونه از تنيس لذت ببرد. معذلك علاقه من به تنيس باعث مناقشات و اختلاف نظرهاي شديد در خانواده شد. مادرم نمي خواست من تنيس باز شوم. او مي خواست با او به خريد بروم و مثل يك دختر عادي زندگي كنم و با دخترهاي ديگر دوست باشم. برعكس پدرم مي گفت: «وقتي مونيكا دوست دارد چهار يا پنج ساعت تمرين كند، پس تصميم نهايي او اين است.»
* پدرتان به همراه شما در مركز توجهات قرار دارد. مادرتان چه نقشي در تيم بازي مي كرده است؟
- مادرم بزرگترين پشت گرمي خانواده بود. من تركيبي از هر دوي آنها هستم. گاهي به شدت عصباني مي شوم، مثل پدرم و سپس دوباره كاملاً تودار مثل مادرم. اوائل مادرم با تنيس مخالفت مي كرد، او مي گفت: «اين همه سفر، مسابقات دائمي، تو يك دختر بچه هستي. چه مي خواهي بشوي؟» ولي بعد مادرم مرا در تنيس اوپن آمريكا و تورنمنت كاليفرنيا همراهي كرد و حالا ديگر علاقه اي ندارد كه از من مراقبت كند و دنبالم بيايد. او امروز زندگي خودش را دارد و سه تا سگ دارد كه تمام روز را به مراقبت از آنها مي پردازد.
* شما در ميان يك اقليت خاص در يوگسلاوي بزرگ شده ايد، گاهي اوقات مجبور بوديد با نامهاي ديگر مسافرت كنيد، چون از حمله افرادي با تفكرات سياسي ديگر مي ترسيديد، چگونه مليت رسمي و واقعي خود را اعلام مي كرديد؟
- اصلاً نمي خواهم راجع به مشكلات صحبت كنم. من متولد مجارستان هستم و مجاري زباني است كه در خانه صحبت مي كنيم. در واقع من خودم را يك فرد بين المللي مي دانم، هنوز دوستاني دارم كه با آنها به زبان يوگسلاوي صحبت مي كنم و الان در آمريكا زندگي مي كنم. فكر مي كنم تلفيقي از هر سه كشور هستم. ترك كردن دوستانم و آمدن به آمريكا آسان نبود. همه آنچه در سال هاي بعد اتفاق افتاد اثرات عميقي در من به جا گذاشت كه هميشه باقي مي ماند، ولي ديگر دوست ندارم در مورد آنها صحبت كنم. من در شهر خودم بودم و خانواده و دوستانم را مي ديدم. وقتي تنيس را كنار بگذارم وقت بيشتري را با آنها سپري خواهم كرد.
* زندگي در آكادمي بوله تيري كاملاً دنياي ديگري بود. آيا تغيير مكان برايتان سخت بود؟
- هميشه سخت است كه يك نفر در جواني محيطي را كه به آن عادت دارد ترك كند. در خانه تحت حمايتي ولي يكدفعه همه چيز عوض مي شود. زبان يك مسئله بغرنج است، سيستم مدرسه كاملاً طور ديگري است و از طرف ديگر شانس هاي بزرگي را مي بيني كه به تو روي مي آورد. براي من اين معني را داشت كه مي توانم در زمستان تنيس بازي كنم. تصورش را بكنيد! من و زولتان به يك اردوي تمريني شش ماهه آمديم. آن موقع دوازده سالم بود. هيچگاه اين همه مدت از والدينمان دور نبوديم. ما در آپارتمان كوچكي در شهر زندگي مي كرديم و بزرگتري نبود كه از ما مراقبت كند. در واقع چيز ديگري را به خاطر نمي آورم غير از اينكه در مدرسه خيلي چيزها يادگرفتم و خيلي تنيس بازي مي كردم، طوري كه هميشه خسته بودم.
* بعضي از شاگردان نيك بوله تيري، جيم كورير يا آندره آغاسي، گاهي با اين مربي خودخواه مشكل داشتند، رفتار شما با او چگونه بود؟
- آندره نسبت به من ارتباط نزديك تري با نيك داشت. او آن زمان اغلب داخل زمين بود و هر دويشان مدت زمان زيادي را در مسابقات با يكديگر سپري مي كردند. نيك با من تمرين مي كرد، فقط همين، گاهي اوقات مبهوت مي شدم، چون بعضي از مردم ادعا مي كنند كه نيك مربي من مي باشد. تنها مربي كه من داشته ام پدرم بوده است. وقتي كارم را در آكادمي شروع كردم بازي ام مرتباً بدتر شد، به كري كانينگهام باختم، كسي كه قبلاً خيلي راحت شكستش داده بودم. تنها كسي كه بازي مرا مي فهميد و مي توانستم در مورد آن با او صحبت كنم پدرم بود.
* پدرتان توانايي خود به عنوان مربي تنيس را از كجا به دست آورده بود؟
- او بازي را خيلي دقيق تحليل مي كرد. من نفرت دارم از اينكه فيلم بازي ها را ببينم ولي او مي خواست كه من اين كار را انجام دهم. او قبل از هر مسابقه به دقت حريفان مرا تحت نظر مي گرفت. او علاقه داشت كه با فيلم هاي ويدئو كار كند. او بازيكن خيلي خوبي نبود ولي تمريناتش در زمين و احساس مسئوليتش عالي بود. وقتي يك تمرين سنگين را انجام مي دادم فكر مي كردم كه ديگر كافي است ولي براي او كافي نبود. او مي خواست بازهم تمرين كنم و هميشه مي خواست كه تمرينات بدنسازي نيز انجام دهم ولي من علاقه اي به اين كار نداشتم.
* رشد كردن و بزرگ شدن در انظار مردم خوبي ها و بدي هايي دارد، مي توانيد بگوئيد در مورد شما چگونه بود؟
- خوبي آن اين است كه تجربيات زيادي به دست مي آيد و كساني را مي بيني كه اكثر مردم هيچ وقت با آنها برخورد نمي كنند. بدي آن نيز اين است كه اگر محتاط نباشي، گاهي اوقات اوضاع كاملاً عوض مي شود. در چنين موقعيت هايي پيدا كردن دوستي كه بتوان به او اعتماد كرد آسان نيست. زندگي به عنوان يك تنيسور حرفه اي برايت نظم به همراه مي آورد. اين كليد تمام كارهايي است كه انجام مي دهي. ورزش تنيس به من انضباط را ياد داد.
* قبل از سوءقصد در روتن بام هامبورگ بسياري از مردم از شما به عنوان «ستاره تنيس» ياد مي كردند، حق با آنها بود؟
- آن موقع مسائل عجيب و غريبي اتفاق افتاد. براي مثال در سال ۱۹۹۱ به خاطر يك مصدوميت نتوانستم در ويمبلدون بازي كنم. مطبوعات از اين موضوع داستان هاي بزرگي ساختند. براي اولين بار قدرت رسانه ها را احساس كردم. در روزنامه ها نوشته بودند: «او فكر مي كند كه از ورزش تنيس مهمتر است.» روزنامه نگاران مي گفتند من بيشتر دوست دارم يك ستاره تنيس باشم تا يك تنيسور عادي، و نوشتند كه من از شريك تمريني ام باردار شده ام. اين مسائل واقعاً ناراحتم مي كرد. از يك طرف من دختري ۱۶ ساله بودم كه در قله دنياي تنيس قرار داشتم. از طرف ديگر لباس هاي مدروز را مي پوشيدم و بيرون مي رفتم. چيزهايي هم مي گفتم از قبيل اينكه: «يك لامبورگيني براي خودم خواهم خريد.» اين فقط يك آرزو و رويا بود. يك بار آن را ديده بودم و فكر مي كردم چقدر عالي بود اگر يكي مثل آن را داشتم.
* گابريلا ساباستيني تنها بازيكني بود كه پس از سوءقصد در سال ۱۹۹۳ موافق بود كه رنكينگ همانطور باقي بماند تا شما در صدر بمانيد. چه فكري مي كرديد وقتي ديگران مدت كوتاهي پس از آن حادثه خيلي عادي به تنيس پرداختند؟
- براي من روشن بود كه در دنياي تنيس هيچ دوستي وجود ندارد. ديگران فقط در كمين هستند كه مكان اول را تصاحب كنند، فرقي نمي كند چگونه. آنها همين كار را مي كردند. ولي من از آنها ناراحت نيستم. رفتار گابي خيلي روي من اثر گذاشت، گابي به شهرت، موفقيت و پول فكر نمي كرد، بلكه خيلي ساده من را به عنوان يك انسان مراقبت مي كرد. براي انجام چنين كاري بايد قوي بود و شخصيت داشت.
* در آن موقعيت احساس مي كرديد كه اشتفي گراف به قدر كافي همدردي نمي كند، آيا او را بخشيده ايد؟
- چه بايد بگويم؟ ما به جهت اين اتفاق هميشه با هم ارتباط پيدا كرده ايم. اين اتفاق موفقيت هاي او را تغيير داد، همينطور موفقيت هاي مرا. ما از آن به بعد به راه هاي مختلفي رفته ايم. وقتي يكديگر را مي بينيم، با هم صحبت مي كنيم ولي اين صحبت ها عميق نيستند. من خوشحالم كه او با آندره خوشبخت است.
* شما پس از بازگشت ديگر هرگز به قدرت و توان سابقتان نرسيديد، چرا اينطور است؟
- اكثر اوقات به اين موضوع فكر مي كنم. وقتي در سال ۱۹۹۵ دوباره شروع به بازي كردم، همه چيز به طرزي غيرمنتظره خوب پيش مي رفت. بالاخره دو سال و نيم بود كه اصلاً راكت به دست نگرفته بودم. پس از پيروزي در ملبورن در سال ۱۹۹۶ مصدوميت كتفم پيش آمد و تنها مدت كمي قبل از مسابقات پاريس توانستم تمرين كنم. آن بدترين اوپن فرانسه زندگيم بود. سپس فينال اوپن آمريكا را از دست دادم و پايم مصدوم شد. روز كريسمس هم خبر رسيد كه پدرم به سرطان معده مبتلاست. دو سال بعدي براي من خيلي سخت بود. ولي عشق به تنيس نجاتم داد. نمي گويم اگر پدرم هنوز زنده بود شماره يك دنيا بودم ولي مي دانم كه اگر او تمام مدت حاضر بود موفقيت هايم طور ديگري جريان پيدا مي كرد. او پدر من، بهترين دوستم و مربيم بود.
* آيا چيزي در زندگيتان وجود دارد كه بتوانيد با همان علاقه شديدي كه به تنيس داريد به آن بپردازيد؟
- اين بزرگترين دغدغه من در آينده است. من عاشق اسب هستم. شنا و بچه ها را دوست دارم و دلم مي خواهد با آنها كار كنم، بايد كاري انجام بدهم. نمي توانم فقط در خانه بنشينم يا به خريد بروم . دلم مي خواهد برنامه داشته باشم. وقتي وارد دنياي تنيس شدم خيلي علاقه داشتم يك ستاره شوم. ولي يك موقع ديگر ستاره نيستي، آن وقت مي تواني راحت كناره گيري كني. تنها چيزي كه در مورد آن فكر مي كنم اين سئوال است كه آيا چيزي وجود خواهد داشت كه روزي آن را به اندازه تنيس دوست داشته باشم؟
افتخارات مونيكا سلز
* ۹ بار قهرماني گرنداسلم، شامل ۴ بار اوپن استراليا(۱۹۹۶-۱۹۹۳-۱۹۹۲-۱۹۹۱)
* ۳بار اوپن فرانسه (۱۹۹۲-۱۹۹۱-۱۹۹۰)
* ۲بار اوپن آمريكا (۱۹۹۲-۱۹۹۱)
* فيناليست ويمبلدون در سال ۱۹۹۲.
* او در ادامه در مسابقات اوپن استراليا با ۳۳ پيروزي در بين مردان و زنان ركورددار است.
* سه پيروزي در جام مسترز (۱۹۹۲-۱۹۹۱-۱۹۹۰)
* شماره يك سابق در رنكينگ جهاني، اولين بار در تاريخ ۱۱/۳/۱۹۹۱
* سه قهرماني فدكاپ (۲۰۰۰-۱۹۹۹-۱۹۹۶) با آمريكا
* در مجموع ۵۳ عنوان تورنمنت هاي جهاني، اولين قهرماني در تورنمنت: ۱۹۸۹ در هوستون و آخرين آن در سال ۲۰۰۲ در مادريد
* پنج قهرماني جام توكيو به عنوان يك آمريكايي(۹۸-۹۷-۹۶-۹۲-۱۹۹۱).