برنامه هاي فرهنگي دانشگاه ها در گفت وگو با دكتر هادي خانيكي معاون فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري
خوشبختانه در سال هاي اخير هماهنگي خيلي خوبي از نظر فرهنگي بين مديريت هاي دانشگاهي و جهادهاي دانشگاهي و نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه وجود داشته است
فرهنگ رهيافت مردم را در تطابق با محيط نشان مي دهد و اين ويژگي است كه دگرگوني فرهنگ ها را رقم مي زند؛ زيرا فرهنگ ها به دگرگوني هاي مختلف پاسخ مي دهند و در پاسخ به دگرگوني هاي محيط، تغيير مي پذيرند و اين تغيير خود به محيط شكل مي دهد و مسير جامعه را مشخص مي سازد . در واقع وجه تمايز مردم كشورهاي مختلف ناشي از نگرش ها ، ارزش ها و مهارت هاي اصلي و پايدار آنها است. چون فرهنگ آنها با يكديگر فرق دارد. شايد يكي از تاثيرگذارترين و بهترين بخش ها براي تاثيرگذاري مطلوب بر نگرش هاي مردم دانشگاه باشد، جايي كه مي تواند ضمن تعامل مستقيم با مردم، تاثيري ويژه بر فرهنگ مردم داشته باشد. معاون فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري عقيده دارد دانشگاه يك بنگاه توليد دانش نيست بلكه بايد يك نهاد واسطه فرهنگي باشد كه دائما با جامعه در تعامل باشد. دكتر هادي خانيكي عقيده دارد، دانشگاه بايد كانون فعاليت هاي فرهنگي باشد چون آن چيزي كه به طور تاريخي از آن رنج برده ايم و مي بريم گسستگي بين دانشگاه و جامعه است . درباره فعاليت هاي فرهنگي دانشگاههاي كشور با دكتر خانيكي گفت و گو كرده ايم كه در پي مي آيد.
نقش دانشجو را در برنامه هاي فرهنگي چگونه ارزيابي مي كنيد؟ و اساساً فعاليت هاي دانشجويي را در بخش هاي فرهنگي چگونه تعريف مي كنيد؟
دانشجو را در دانشگاه بايد به عنوان يكي از پايه هاي اصلي بخش آموزش عالي قلمداد كرد، هم درحوزه آموزش و هم در حوزه پژوهش اگر شما در تمام سياست ها و راهبردهايي كه در تعريف جديد دانشگاه مدنظر است دقت كنيد مي بينيد كه دانشجو را به عنوان مصرف كننده صرف آموزش و پژوهش و فناوري قلمداد نمي كنند.
دانشجو را در حقيقت در يك دادوستد و «بازخورد» با همه عرصه ها درنظر مي گيرند. به همين خاطر بايد بدون هيچ ابهامي در سياست ها و برنامه هاي كلي دانشگاه و پيش از همه به عنوان پيش نياز در سياست ها و برنامه هاي فرهنگي براي دانشجو يك نقش محوري قائل بود.
اين مسأله به اين معناست كه دانشجو را نبايد تنها مجري يك برنامه يا مجموعه اي از برنامه ها و يا مصرف كننده برنامه هايي قلمداد كنيم بلكه در آموزش دوطرفه و فرهنگ مشاركت بويژه در برنامه هاي پژوهش مدار براي دانشجو نقش تعيين كننده قائل شويم. اين مسأله از اين نظر اهميت دارد كه در تمام نظريات جديد علمي و آموزشي، برنامه هايي به صورت مقوله هاي دوجانبه در مسائل آموزش، پژوهش و فرهنگ تعريف مي شود. به همين دليل كاربر منفعل و مصرف كننده منفعل دراين برنامه ها نبايد وجود داشته باشد.
* نظر شما درباره سطح مشاركت دانشجويان در حال حاضر در برنامه هاي فرهنگي چيست؟ آيا انفعال خاصي در اين زمينه مي بينيد؟
- از تحولات مثبتي كه در سال هاي اخير در دانشگاه هاي ما رخ داده است به نوع نگاه به فرهنگ و مقوله فرهنگي برمي گردد. درواقع مي توان گفت كه گرايش عمده به اين سمت است كه فرهنگ محدود به فوق برنامه و برنامه هاي فراغتي و براساس تعبير نادرستي كه رايج است، پركردن اوقات فراغت، نمي شود، بلكه به عنوان يك گرايش مثبت درميان دانشجويان برنامه ريزان و مديران فرهنگي پذيرفته شود. به عبارتي فرهنگ در متن برنامه هاي دانشگاه قرارداده شده است.
|
|
اين اولين نكته اي است كه بايد به عنوان يك نقطه عطف به آن توجه شود. نكته دوم به مشاركت دانشجويان بر مي گردد كه به آن اشاره كرديد. يعني بررسي اين مسأله كه آيا دانشجويان در عرصه هاي فرهنگي و برنامه هاي فرهنگي داراي انفعال هستند يا خير؟ به عقيده من با سه شاخص مي شود اين مسأله را مورد مطالعه قرار داد. شاخص اول اساساً رويكرد به مقوله فرهنگ است كه جنبه عام دارد. يعني بستر و زمينه اي كه مي تواند منجر به شكوفايي در عرصه هاي آموزشي و پژوهشي شود. اين مسأله در رابطه بين دانشگاه، جامعه و فناوري نيز مطرح است. چرا كه برخي از منظر تئوريك، اهميت پيدا كردن فرهنگ را بسيار مهم مي دانند و آنچه گفته مي شود اين است كه ماهيت تحولات عمدتاً ماهيت فرهنگي است و به همين دليل در دانشگاه و در ميان دانشجويان شاهد اين هستيم كه روي آوردن به موضوعات ومقوله هاي فرهنگي از يك برجستگي خاصي برخوردار است، يعني شايد بتوان گفت كه اگر بخواهيم گرايش ها و خواسته هاي دانشجو را طبقه بندي كنيم اين مسأله از سطوح بالايي برخوردار است و مقدم بر خواست ها و گرايش هاي دانشجويان است.
نكته دوم اين كه به طور خاص يعني آنچه كه ما به عنوان مقوله هاي فرهنگي و هنري تعريف مي كنيم مي تواند به رشته تحصيلي دانشجويان هم ارتباط مستقيم پيدا نكند يعني الزاماً دانشجويان در اين حوزه هاي خاص فرهنگي تحصيل نكنند ولي ما شاهد يك رشد كمي و كيفي باشيم. يعني ميزان اقبالي كه دانشجويان به برنامه هاي علمي، فرهنگي و هنري دارند، فوق بالا باشد. ميزان دستاوردهاي آنها در همه بخش ها از كيفيت بالايي برخوردار است. اگر شما به جشنواره هايي كه برگزار مي شود نگاه كنيد، مي بينيد كه آثاري را كه دانشجويان ما در اين جشنواره ها عرضه مي كنند از كيفيت بسيار بالايي برخوردار است و از طرف ديگر با اقبال عموم دانشجويان نيز مواجه مي شود. اما نكته سوم به شكل گيري فعاليت هاي فرهنگي وهنري دانشجويان برمي گردد.خوشبختانه فعاليت هاي فرهنگي و هنري دانشجويان از جايگاه مناسبي برخوردار است و شاهد خلاقيت و نوآوري دانشجويان به مقدار زيادي هستيم. كانون هاي فرهنگي، انجمن ها، نشريات دانشجويي و نهادهاي مختلف فرهنگي، علمي و هنري نشان مي دهد كه دانشجويان ما با امكانات كم توانسته اند فعاليت هاي فرهنگي براي خودشان داشته باشند. مجموع اين مسائل به نظر من حاكي از آن است كه ما در روي آوردن دانشجويان به مقوله هاي فرهنگي و هنري چشم اندازها و زمينه هاي اميدواركننده اي داشته باشيم و البته اين نكته را هم تأكيد مي كنم كه هميشه در ارزيابي نقاط ضعف و قدرت فعاليت هاي فرهنگي در دانشگاه نبايد محدود به دانشجو باشد، بلكه بايد بررسي كرد تا چه حد مؤلفه هاي دانشگاه مثل اعضاي هيأت علمي و ساختارهاي مديريتي را تحت تأثير قرار داده است. در مجموع به نظر من چشم اندازهاي جديدي در عرصه هاي فرهنگي و هنري دانشگاه به وجود آمده است.
* ولي يك مسأله به ميزان مشاركت دانشجويان برمي گردد. مثلاً در تقسيم بندي برخي از فعاليت هاي علمي و فرهنگي مشاركت چنداني به چشم نمي خورد، مثلاً در كانون هاي فرهنگي استقبال چشم گيري ديده نمي شود؟
- خود پديده كانون هاي فرهنگي، پديده مثبت و قابل مطالعه اي بوده و هست. كانون هاي فرهنگي را بايد به عنوان يك نهاد خودجوش دانشجويي در نظر گرفت كه شكلي هم در قالب و صورت بندي مجموعه فعاليت هاي رسمي دانشگاه ها پيدا كند و اما مي دانيد كه در دانشگاه هاي دولتي وابسته به وزارت علوم بيش از ۸۰ كانون فرهنگي مشغول فعاليت هستند. در بخش هاي مختلف فرهنگي و هنري اين كانون ها، ۹ گروه به تأسيس اتحاديه هايي مبادرت كرده اند و مجمع كانون هاي فرهنگي دانشگاه ها را تشكيل داده اند. اين كانون شامل كانون هاي قرآن، صنايع دستي، موسيقي، ادبي، هنرهاي تجسمي، فيلم و عكس، هنرهاي نمايشي مي شوند كه با زيرمجموعه هاي خودشان در حال فعاليت هستند.
در يك مرحله ما شاهد گسترش كمي اين كانون ها هستيم كه به سرعت در سطح دانشگاه ها گسترش پيدا كرده اند وخود اين گسترش كمي را من از علائم موفقيت مي دانم.
در مرحله دوم آنچه كه شما به عنوان عدم موفقيت از آن ياد كرديد، من عدم موفقيت نمي بينم، بلكه استفاده از يك ظرفيت مي بينم كه تا سطح حداكثر توانسته از آن استفاده كند و مسأله مهم، ايستادن بر سر ظرفيت بعدي است و آن اين است كه جايگاه اين كانون ها در ساختارهاي مديريتي دانشگاه، بايد تعريف و تبيين شود. يعني بايد بررسي كنيم كه به تناسب اين خلاقيت ها ونوآوري، امكانات نرم افزاري و سخت افزاري دانشگاه ها تا چه حد پاسخگو بوده است.
من در بحث قبلي اشاره كردم كه نقطه آغاز فعاليت هاي فرهنگي را بايد خودجوش بودن و نوآوري خود دانشجويان قرار داد. به تناسب اين مسأله، ظرفيت هاي موجود بايد گشوده شود و امكان فعاليت هاي بيشتري براي آنان وجود داشته باشد. در يك طرف فعاليت كانون ها مسأله خودجوش بودن اين كانون ها است و طرف ديگر قرار گرفتن آن در مجموعه مديريتي، فرهنگي دانشگاه ها است.به صورت خلاصه ، ميزان نياز و ميزان توانايي فرهنگي دانشگاه و دانشجويان، بيش از برنامه ها و بودجه بندي ها و امكانات سخت افزاري ما در دانشگاه است.
* بخشي از فعاليت هاي دانشجويان در زمينه هاي فرهنگي به قوانين و نيز دستورالعمل هاي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري برمي گردد و آيا اين قوانين و دستورالعمل ها در حال حاضر متناسب با شرايط سني و روحي دانشجويان است. به هر حال دانشجويان فعلي را نمي توان با دانشجوي ۲۰ سال پيش و حتي پنج يا شش سال قبل مقايسه كرد، چون جنس نيازهاي آنها تفاوت پيدا كرده است، همان طوري كه خيلي از چيزها تغيير كرده است. آيا نبايد اين آئين نامه ها متناسب با اين تغييرات تدوين شوند؟
- از يك طرف هرعرصه فعاليتي نيازمند داشتن مقررات است. بخصوص عرصه هاي فرهنگي كه دربرگيرنده يك تنوع و تكثر است و به طور عادي و طبيعي سليقه ها و نظرات مختلفي را در بر مي گيرد. اين نظرات بايد بتوانند با همزيستي در كنار يكديگر قرار بگيرند. درنتيجه وجود مقررات و قوانين به طور طبيعي ضروري است.
از طرف ديگر اين مقررات بايد با ميزان تحول پذيري و شتاب تحولات كه در اين عرصه وجود دارد، سازگار باشند. نسل جوان و دانشجو در حال حاضر با منابع مختلف فرهنگ پذيري از قبيل خانواده، دانشگاه، جامعه شبكه هاي ارتباطي، نهادهاي مدني در ارتباط است چه در شكل سنتي و چه در شكل مدرن آن به اين دليل دانشجو نيازمند اين است كه به خواسته هاي جديد او توجه شود كه بسياري از اين خواست ها تصوير ساده اي است از همان نيازهاي فطري كه براي هر انساني وجود دارد. اين به اين معنا نيست كه با گذشته خود قطع ارتباط كرده است ولي حتماً مشكل تازه اي، زبان تازه جست وجو مي كند براي پاسخ دادن به نيازهاي خود، به همين دليل متناسب بودن قواعد ومقرراتي كه در عرصه فعاليت او حاكم است يك ضرورت است و درنتيجه روزآمدشدن مقررات همان طور كه به آن اشاره كرديد، ضرورتاً و قطعاً پايه اصلي اين قوانين است كه از مشخصه هاي علمي، رواني و آموزشي و فرهنگي به شمار مي رود.
* آيا اين آئين نامه ها در حال حاضر به روز مي شوند يا همان آئين نامه هاي قديمي هستند كه سال هاست وجود دارند؟
- بايد شما سطوح مختلف قانون گذاري را مدنظر داشته باشيد، مرجع رسمي قانون گذاري، نوعاً مجلس شوراي اسلامي است و آئين نامه ها نيز در شوراي عالي انقلاب فرهنگي و وزارتخانه هاي ذي ربط و دانشگاه بايد مدنظر باشد گام هاي زيادي در سال هاي اخير براي به روز شدن دستورالعمل هاي وزارت علوم برداشته شده است. همچنان كه در مورد انجمن هاي علمي و كانون هاي فرهنگي مشاهده مي شود و آئين نامه هايي كه در چند سال اخير صادر شده، اغلب كارهاي اختصاصي بوده كه توسط وزارتخانه انجام گرفته است ومعمولاً براي دريافت نقاط قدرت و ضعف زمان هايي هم براي اجراي آن در نظر گرفته شده و اگر لازم باشد بايد تجديد نظرهايي انجام گيرد. ما در عين حال با دو مسأله در اين زمينه مواجه هستيم، يكي كمبود قوانين و دوم ناسازگاري است كه در مقررات و دستورالعمل ها وجود دارد وبه طور كلي مي توان گفت كه اين زمينه و جهت گيري مثبت وجود دارد كه با توجه به احساس مشتركي كه بين دانشجويان ومديران و برنامه ريزان وجود دارد، اين قوانين به سمت نوتر شدن برود.
* اشاره كرديد كه در بخش هاي فرهنگي نهادهاي ديگري وجود دارد كه ممكن است داراي ناهماهنگي باشند، نقش نهادهاي مختلف مثل جهاد دانشگاهي، بسيج دانشجويي و ساير نهادها كه تعداد آنها ظاهراً به عدد چهارده مي رسد را در برنامه هاي فرهنگي دانشگاه چگونه ارزيابي مي كنيد؟ آيا اين مسأله كه بخش يا نهادي فعاليت هاي بخش فرهنگ را با سليقه خودش پيش ببرد باعث لطمه خوردن به فعاليت هاي فرهنگي نمي شود؟
- به نظر من دو سطح از اين مسأله را بايد در نظر گرفت. يكي جنس كار فرهنگي است كه با تنوع سازگار است. يعني آنچه در مديريت فرهنگي از آن ياد مي كنيم تحت عنوان مديريت تنوع فرهنگي بايد همراه شود، چون كار فرهنگي با يكسان سازي تطابقي ندارد. درنتيجه شايد بهتر باشد همه اختلاف ها و گرايش ها را هم در ميان مصرف كنندگان فرهنگي و هم در ميان توليدكنندگان فرهنگي و به تبع آن در مديران و مجريان فرهنگي به رسميت بشناسيم. به اين دليل مي توان سطوحي را در نظر گرفت كه تنوع نهادها چه رسمي و چه غيردولتي در فعاليت هاي فرهنگي اساساً جاي را بر هم تنگ نكنند. بحث دوم كه به آن اشاره كرديد به تفكيك اصول سياستگذاري، برنامه ريزي و اجرا بر مي گردد. قطعاً اگر سياستگذاري با به رسميت شناختن اين تنوع باشد و در برنامه ريزي جايي براي نهادهاي گوناگون و مختلف باشد مي توان عملاً اجرا را متنوع كرد و انتظار داشت اين اجراي متنوع، شكل مطلوب به خود بگيرد. بنابراين، نهادهاي مختلف مي توانند در دانشگاه حضور داشته باشند اما آنهايي كه رسمي هستند در شوراي فرهنگي دانشگاه ها هم اساساً جايگاه تعريف شده اي خواهند داشت. از طرفي مديريت فرهنگي در دانشگاه ها يعني بخشي كه به صورت دولتي انجام مي گيرد بايد به دستور دولت انجام شود وطبيعي است كه جزو حوزه مديريت دانشگاه محسوب مي شود. ولي بهتر است اين امور واگذار شود و الزاماً دولت نبايد مجري كارهاي فرهنگي باشد. قبلاً نيز اشاره شد كه هر چه مديريت فرهنگي كمتر در اجرا وارد شود و مداخله كند، موفق تر است چون اساساً جنس كار فرهنگي مبتني بر مشاركت است. بايد ديد كه تنوع نهادهاي رسمي را چگونه مي توانيم حل كنيم. يك راه حل ساده اين مسأله، تقسيم كار است كه با توجه به عرصه هاي متفاوتي كه وجود دارد هر يك از زمينه ها به تناسب استعداد و امكانات موجود واگذار شود. خوشبختانه در سال هاي اخير هماهنگي خيلي خوبي از نظر فرهنگي بين مديريت هاي دانشگاهي ما و جهادهاي دانشگاهي و نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه وجود داشته است. در سطح كلان هماهنگي بين اين نهادها و ساير وزارتخانه ها وجود داشته است تا آنجا كه ممكن است كارهاي كلان به تناسب به يكي از نهادهاي دست اندركار واگذار شود و مابقي تقويت كننده اين موضوع باشند. اما آنچه كه شكل مطلوب است پذيرش چارچوب به فعاليت هاي برنامه ريزي برمي گردد. همه ما ملزم هستيم كه پديده اي به نام قانون برنامه توسعه را مبناي برنامه ريزي هاي سالانه خود قرار دهيم.
|
|
* آيا در فعاليت هاي فرهنگي كمي و كاستي در بخش بودجه وجود دارد؟
- قطعاً. البته بيشتر درباره نيمه پر ليوان گفتم. چون مهم ترين دستاورد ما جلب نظر به فعاليت هاي فرهنگي است. چون فرهنگ جزو مقولاتي است كه ماهيت تحولات جهاني را تعريف مي كند و خوشبختانه به اين امر وقوف بيشتري پيدا كرديم. البته هنوز در ابتداي راه جديد و چشم انداز جديد هستيم. اهميت و دخالت فرهنگ را در بقيه عرصه هاي دانشگاه مهم تلقي كرده ايم و اين را هم مدير و هم استاد و هم دانشجو جلب نظر شده ولي تا زمينه هاي مادي آن فراهم شود هنوز راه هاي ناپيموده وجود دارد كه يكي ا ز آنها توجه به امر بودجه در فعاليت هاي فرهنگي است. در مجموع بودجه هاي جاري دانشگاه ها چيزي در حد ۳ تا ۷ دهم درصد را اختصاص داده شده است كه قطعاً بسيار ناچيز است، از طرف ديگر به فضاهاي فرهنگي اشاره كرديد، مي دانيد كه اغلب فضاهاي فرهنگي دانشگاه هاي ما فرسوده و كهنه است و بسياري از سالن هاي دانشگاهي ما و امكانات فرهنگي، امكانات جديد و به روزي نيست. علاوه بر اين خيلي از فعاليت هاي فرهنگي دانشجويان، نوعاً فعاليت هايي هزينه بر است. فعاليت هاي فيلم و عكس، فعاليت هاي فرهنگي و هنري، تئاتر و ... جزو مواردي است كه قطعاً بسياري از دانشجويان به دليل اين كمبودها حتي از امكانات اوليه هم در دانشگاه ها برخوردار نيستند.
*يكي از مسائل مهم دانشگاه به برقراري ارتباط نزديك و دوجانبه دانشگاه با جامعه بويژه در فعاليت هاي فرهنگي برمي گردد. به نظر جنابعالي دانشگاه تا چه حد توانسته است در بخش فعاليت هاي فرهنگي با جامعه ارتباط نزديك برقرار كنند و اساساً چه چالش هايي در اين زمينه وجود دارد؟
- اولاً بايد عرض كنم كه در تعريف جديدي كه از دانشگاه ارائه مي شود دانشگاه را بنگاه توليد دانش معرفي نمي كنند دانشگاه را نهاد واسطه فرهنگي هم تعريف مي كنند، درحقيقت در يك تعامل پويا با جامعه است. اين مسأله با آموخته هاي ديني ما و ضرورت هايي كه انقلاب در تحولات اجتماعي در برابر ما گذاشته بسيار سازگار است يعني تعهدي كه يك عالم نسبت به جامعه دارد تنها در سهم تخصصي او خلاصه نمي شود و شايد جايگاه تفكر قبل از تخصص باشد، يعني اگر تفكر شكل گيرد تخصص هم به دنبال آن شكل مي گيرد. به همين دليل دانشگاه بايد محل تربيت شهروندان آشنا به حقوق اساسي خودشان و نقاد و خلاق است كه بايد ارتباط خوبي با محيط خودشان داشته باشند. اين مسائل همه مجموعه اي است كه در نقش فرهنگي دانشگاه گنجانيده مي شود. يعني دانشگاه را مثل گذشته تعريف نمي كنيم. اگر از اين منظر به مسأله بپردازيم، دانشگاه گام هاي بزرگي را در ايفاي نقش فرهنگي خود برداشته است. همچنان كه مي بينيد اگر سنجش علمي در جامعه صورت پذيرد دانشگاهيان در بالاترين سطوح گروه هاي مرجع به عنوان سازنده افكار عمومي قرار گرفته اند و نشان دهنده اين است كه دانشگاه به جايگاه منزلتي خود نزديك تر مي شود كه در دين ما هم عالم را متعهد مي كند نسبت به جامعه و نگرشي كه حضرت امام (ره) داشتند كه در دانشگاه هم مطرح است و به تحولات جامعه بر مي گردد. اين موضوع خيلي با تعاريف جديد دانشگاه نزديك و سازگار است. به همين دليل مي توان گفت ما هم در درون و هم بيرون دانشگاه نبايد از اين مسأله غفلت كنيم. در درون دانشگاه خود را بايد مواجه با اين پرسش بدانيم كه التزام اجتماعي دانشگاه بيشتر اهميتش را پيدا مي كند و خود به خود در پي اين هستيم كه دانشگاه برآورده كننده نيازهاي جامعه است يا نه. در بيرون دانشگاه هم با اين پرسش مواجه هستيم كه خود به خود حفظ جايگاه و منزلت فرهنگي و سياسي و اجتماعي دانشگاه بيشتر اهميت پيدا مي كند. اگر دانشگاه مي خواهد نقش نهاد واسط فرهنگي را ايفا كند، بايد از حرمت آزادي و توجه لازم برخوردار باشد. اگر دانشگاه كانون فكر و انديشه باشد خود به خود لوازم اين انديشه و فكر فراهم شود و به تناسب آن، امكانات لازم هم براي آن فراهم شود و براي اين كه فرصت هايي كه جامعه و دانشگاه براي هم ايجاد كرده اند كاملاً به فعليت برسد نيازمند يك بازنگري انتقادي به آنچه هستيم كه تاكنون در برابر دانشگاه و دانشجو وجود داشته است.
از طرفي نيازمند شناختن ظرفيت ها و قابليت هاي فراواني كه در دانشگاه، وجود دارد هستيم و به طور خلاصه در عرصه هاي فرهنگي وقتي كه دانشگاه به صورت بالفعل، كانون فعاليت هاي فرهنگي قرار مي گيرد، اين جا همان نقطه مطلوب است هم براي دانشگاه و هم براي جامعه، چون آنچه كه ما به طور تاريخي از آن رنج مي بريم و برديم اين است كه گسستگي بين دانشگاه و جامعه وجود داشته باشد و اين كه دانشگاه كانون فعاليت فرهنگي نباشد و الزاماً قله ها و فرازهاي فرهنگي ادبي و هنري در دانشگاه ها قرار نداشته باشند اين براي جامعه اي كه هنوز در مراحل پيشرفت علمي به سر نمي برد طبيعي است. بنابراين جامعه انقلابي و جامعه اي كه مي خواهد با گام هاي بلند به سمت پيشرفت جامعه و تحقق آرمان هاي علمي گام بردارد، اين وضع مطلوبي نيست.