پنج شنبه ۶ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۳۶
گفت وگو با داريوش اسدزاده، بازيگر سينما
هشت دهه طهرا ن قديم و تهران جديد
000560.jpg

خاطره اي از دوران بازيگري تئاتر داريد؟
يك پيسي اجرا مي كرديم به نام <بارگاه معاويه> در سال 26-25 13كه توسط جلاليان مدير روزنامه ميهن پرستان نوشته شده بود. نقش معاويه را هم سارنگ بازي مي كرد. هنرپيشه درمقابل سارنگ مي ايستد و مي گويد: يا اميرالمومنين و بعد سخنش را ادامه مي دهد.
در همين زمان يكي از تماشاچيان با يك پاره آجر سر سارنگ را مي شكند.
يك باره پرده پايين مي آيد، آنتراكت مي دهند و صداي همهمه تماشاگران بلند مي شود، بعد سر سارنگ را باندپيچي مي كنند و دوباره به صحنه بر مي گردد.
وقتي علت اين كار متهم را در پاسگاه مي پرسند مي گويد: چرا به معاويه گفته ايد، اميرالمومنين؟ بعد در آنجا او را توجيه مي كنند كه اصولا در آن زمان به خلفا <اميرالمومنين> مي گفتند و منظور حضرت علي (ع) نيست!
روشنايي شهر چگونه 
تامين مي شد؟
در ابتدا بلديه (شهرداري) تهران در نقاط معتبر شهر (به قول خودشان) مثل نزديك خانه ثروتمندان يا رجال مملكت دستور مي داد سپور محله به تيرك هاي محله فانوس آويزان كند، بعد هم صبح زود آن فانوس ها را جمع مي كردند.
پس تكليف محلات فقيرنشين چه مي شد؟
هيچي، روشنايي نداشتند.
البته بعدا برق <امين الضرب> آمد قسمتي از ارگ سلطنتي تهران را روشن كردو كم كم بعدها توسعه پيدا كرد.

آقاي اسدزاده، در كجا به دنيا آمديد؟
000558.jpg

اول آذر 1302 خورشيدي در كرمانشاه به دنيا آمدم. البته اصل و نسب پدرم تهراني است ولي چون او در اركان حرب (ستاد ارتش فعلي) كار مي كرد، مدتي ماموريت داشت كه در كرمانشاه انجام وظيفه كند و اصلا هر كدام از برادران و خواهرانم به خاطر شغل پدرم در يك شهري به دنيا آمدند.
چه وقت به تهران منتقل شديد؟
پس از گذشت سه سال كه ماموريت پدرم در كرمانشاه به پايان رسيد، ما به تهران منتقل شديم.
در كدام محله اقامت كرديد؟
خيابان ري، كوچه آبشار (فعلي) قبلا به آن كوچه قجرها مي گفتند. اصلا پدرم اهل محله كوچه <قجرا> بود. من از سال 1305 در تهران اقامت كردم. در آن سال ها براي كودكي هم سن و سال من كلاس هاي <آمادگي> وجود نداشت، فقط يك دبستان وجود داشت كه به آنجا رفتيم؛ در خيابان ري كوچه اديب الممالك، انتهاي آن، كوچه <رختشوي خانه> بود؛ دبستان ترقي.
مدرسه دخترانه - پسرانه بود؟
نه، فقط پسرانه بود. آن دبستان مديري داشت به نام آقاي وهاجي، خدابيامرزدش، مرد بسيار خوبي بود، بعدها پس از مرگش، پسرش مديريت آن مدرسه را به عهده گرفت. پس از پايان دوره دبستان وارد دبيرستان شدم.
دوران دبيرستان را به خاطر مي آوريد؟
بله. آن موقع وارد دبيرستان تجارت شدم. آن دبيرستان در خيابان ژاله قرار داشت، خيابان ژاله هم خاكي بود. يادم مي آيد هميشه از خيابان ري تا خيابان ژاله پياده مي رفتم. پس از آن هم وارد دبيرستان دارالفنون شدم.
در دوره رضاشاه، شكل و فضاي تهران چگونه بود؟
اگر بخواهيم درباره تهران صحبت كنيم، بايد بگويم كه تهران قديم تاريخچه مفصلي دارد. در سال 1200 خورشيدي آقامحمدخان قاجار، سرسلسله قاجاريه از تهران خوشش مي آيد و بعد تهران را پايتخت قرار مي دهد. در آن موقع محلاتي نظير؛ ارگ، بازار، چاله ميدان، چاله حصار، سنگلج، عودلاجان وجود داشت. . .
عودلاجان يعني چه؟
درباره عودلاجان بحث زياد است. بعضي ها مي گويند عودلاجان يعني جايي كه <او> يعني <آب> را قسمت مي كردند. . .
يعني با <الف> و <و> مي نوشتند؟
بله، بعد كم كم به <عودلاجان> تبديل شد. جميت تهران آن زمان صد و پنجاه هزار نفر بود. بعدها ناصرالدين شاه دستور داد كه فضاي تهران را تغيير دهند. به همين دليل به ميرزا يوسف خان مستوفي الممالك صدراعظم و ميرزاعيسي خان از وزيران دربار ماموريت مي دهد براي پايتخت طرح جديدي بريزند، آنها هم با كمك يك مهندس فرانسوي به نام <به لر> اراضي تهران را وسعت بخشيدند. آنها اطراف تهران خندق كندند. به طوري كه ارتباط فضاي داخلي تهران با بيرون شهر محدود شد و دوازده دروازه براي تهران ايجاد كردند. دروازه هايي مثل؛ دولت، يوسف آباد، شميران، خراسان، دولاب، دوشان تپه، باغ شاه، قزوين، گمرك، غار، رباط كريم و حضرت عبدالعظيم. محلاتي هم بر تعداد محلات قبلي افزودند محلاتي نظير؛ خاني آباد، قنات آباد، پاچنار، پامنار، گارد ماشين، گودزنبورك خانه، صابون پز خانه، بازار، گود عرب ها و دروازه قزوين.
چگونه اين اطلاعات را درباره شهرتهران كسب كرده ايد؟
خب، بسياري از اين فضاها را از نزديك مشاهده كرده ام، از طرف ديگر من علاقه بسياري به تاريخ جها ن و ايران دارم. بنابراين از طريق مطالعه كتاب هايي درباره شهرتهران به اين اطلاعات دست يافتم. در كتابخانه شخصي ام كتاب هاي تاريخي، سياسي مذهبي به وفور يافت مي شود.
لطفا عناوين كتاب ها را نام ببريد.
كتاب هاي: <تهران قديم> نوشته جعفر شهري، <تهران درگذرگاه تاريخ ايران> تاليف زاوش، <تهران قديم> نوشته حسن بيگي. . . با اينكه خيلي از تغييرات تهران قديم را ديده ام ولي براي اينكه سخنانم مستند باشد، مجبور مي شوم به اين كتاب ها استناد كنم.
در آن زمان در تهران چند خيابان وجود داشت؟
در تهران سه - چهار خيابان بيشتر نبود. خيابان هاي ري، چراغ گاز (چراغ برق) ، ناصريه (ناصرخسرو) ، اميريه و شاهپور. باغ شاه و خيابان ژاله خاكي و بياباني بود.
چرا دور تهران خندق كندند؟
براي اينكه دشمن به راحتي وارد شهر نشود، درون خندق آب مي ريختند تا شهر مصون بماند.
دشمنان <شهر> چه كساني بودند؟
راهزنان، قاچاقچيان و. . به خاطر وجود خندق هر كسي فقط مي توانست از طريق دروازه ها به شهر رفت و آمد كند. مقابل اين دروازه ها آجان و دو مامور ماليه مي گذاشتند كه ورود خروج افراد را كنترل مي كردند. شب هم كه فرا مي رسيد، در دروازه ها را مي بستند اگر كسي دير مي رسيد، مجبور بود دربيرون شهر، شب را به صبح برساند.
ماموران ماليه چه وظايفي داشتند؟
از كاسب كاران، صيفي كاران براي وارد كردن اجناس، عوارض مالياتي مي گرفتند. مثلا يك كاسب كار پنج الاغ يا يك گاري خربزه وارد شهر مي كرد، ماموردولت هم پولي از آنها دريافت مي كرد، بعد درمقابل به آنها <پته> مي داد.
<پته> چه چيزي است؟
يك چيزي مانند<قبض> امروزي است كه به دست كاسب كاران مي دادند تا اجازه داشته باشند اجناس خود را وارد شهر كنند.
پس از گذراندن تحصيل در دبيرستان تجارت چه كرديد؟
تا كلاس هشتم به دبيرستان تجارت رفتم، از كلاس نهم تا دوازدهم وارد مدرسه دارالفنون شدم، تا اينكه ديپلم گرفتم.
چطور شد كه به سمت <تئاتر> كشيده شديد؟
گهگاهي پدرم مرا به تماشاي سياه بازي، نمايش هاي سنتي تخت حوضي مي برد. يادم مي آيد يك تئاتري بود در سرچشمه پامنار به نام تئاتر <سعادت> كه در آن سياه بازي اجرا مي كردند ومرا خيلي جذب كرد. هفته اي يك بار هم با پدرم به تماشاي تعزيه مي رفتم. كم كم علاقه ام به اين مقوله شديد شد. چندين بار با پدرم صحبت كردم كه وارد اين حرفه شوم ولي مي گفت كه كار خوبي نيست! مخالف بود.
در آن زمان سينما طرفدار داشت؟
000556.jpg

در سال 1308 فيلم <آبي رابي> كه مرحوم دهقان وگرجي بازي كردند، ساخته شد ولي فيلمي نبود، كه مردم از آن استقبال كنند. در سال 1312 هم <دختر لر> را نمايش دادند كه خود من هم ديدم ولي اين فيلم در بمبئي هندوستان ساخته شد. به سينما از سال 24-1322 جدي تر پرداخته شد.
آن موقع سينماهنو زجا نيفتاده بود و هر كس كه مي خواست به هنر نمايش بپردازد، حتما تئاتر را انتخاب مي كرد؟
اصلا كسي نمي توانست انتخاب كند. هر كس علاقمند بود كه وارد اين عرصه شود، به او <مطرب> مي گفتند. مطرب در زبان فارسي واژه قشنگي نبود.
بالاخره با مخالفت پدرتان چگونه كنار آمديد؟
در سال 1318 قانوني به تصويب رسيد تا <سازمان پرورش افكار> زير نظر وزارت معارف وقت فعاليت خود را آغاز كند و بودجه اش را هم شهرداري تامين مي كرد. يكي از بخش هايي كه اين سازمان تشكيل داد، مدرسه هنرپيشگي بود. . .
آن موقع رييس آن <سيدعلي خان نصر> بود؟
بله. . . در خيابان لاله زار در اطراف باغ علاءالدوله، مكاني را اجاره كردند و مدرسه در آنجا شكل گرفت و عموما بچه هاي درس خوانده با مدرك ديپلم را مي پذيرفتند.
شما وارد آن مدرسه شديد؟
بله. من آن موقع ديپلم گرفته بودم و سال 1320 وارد مدرسه عالي هنرپيشگي شدم. نمي خواستم پدرم بفهمد چون او مخالف بود. من همان موقع در عين حال در دانشگاه هم تحصيل مي كردم.
در چه رشته اي؟
رشته حقوق دانشگاه تهران. . . به هر جهت بالاخره پدرم فهميد و بعد مرا از خانه بيرون كرد. من هم به خانه عمويم پناه بردم ولي بعد از يك ماه واسطه شدند و مرا به خانه بازگرداندند. ولي تا دو سه ماه پدرم با من حرف نمي زد.
آن موقع نمايش ها چگونه و در كجا اجرا مي شد؟
كساني كه اساس تئاتر را در اين مملكت پايه گذاري كردند از فرهيختگان و تحصيلكردگان مملكت بود و اغلب آنها در فرانسه درس خوانده بودند وچون حس مي كردند كه مملكت به تئاتر نياز دارد بناي تئاتر را نهادند. افرادي نظير؛ منشي باشي بهرامي، انتظام السلطنه، محقق الدوله، مرحوم سيدعلي خان نصر، سعيد نفيسي. آنها سالن هايي را براي يك يا دو شب اجاره كرده و تئاتر را اجرا و بعد پولش را به نفع خيريه صرف مي كردند. آن زمان سالنهايي كه براي اين كار اجازه مي شد، سالن اتابك، سالن سيرك تهران، سينما سپه بود. بعد از اين دو شب چهار پنج ماه بعد دوباره يك برنامه تئاتري جديدي اجرا مي كردند. وقتي دوره مدرسه را پشت سر گذاشتم در سال 1319 تئاتر تهران توسط سيدعلي خان نصر تاسيس شده بود، بنا بر اين پس از فارغ التحصيلي جذب تئاتر تهران شدم تا سال (۳۲-1331) و پس از آن هم كار در سينما را شروع كردم.
تا سال 1335 اداره اي وجود داشت به نام اداره هنرهاي ملي كه زيرمجموعه وزارت معارف بود و در همان زمان <پهلبد> رييس اين اداره بود و از طرف ايران و آن اداره به جشنواره تئاتر در فرانسه رفتم. الان هم مداركش موجود است.
چطور شد كه خودتان گروه تئاتري تشكيل داديد؟
وقتي در تئاتر بودم، هم مي نوشتم، هم بازي و هم كارگرداني مي كردم و كم كم كارم طوري شد كه نظم و نسق كار دستم آمدتا زماني كه در ايران بودم به همين كار ادامه دادم.
يعني تا چه سالي؟
تا سال۱۳۵۴. در سال 1355 براي تحصيل فرزندانم به آمريكا سفر كردم.
در آنجا خودتان هم تحصيل كرديد؟
در زمينه تئاتر و سينما مطالعات بسياري انجام دادم.
در سينماي پيش از انقلاب چند فيلم بازي كرديد؟
۶۰ فيلم. حتي در سال 1346 براي ايفاي نقشي در فيلم <در آمريكا اتفاق افتاد> به مينه سوتا رهسپار شدم و در آن فيلم نقش پدر يك خانواده را بازي كردم.
به غير از تئاتر و سينما به كار ديگري مشغول بوديد؟
بله. در وزارت دارايي كار مي كردم، مدتي رييس دارايي و بعد رييس كارگزيني و پس از آن رييس اداره عمومي شدم و همين طور مميز مستقل هم بودم. علاقه به هنر و تئاتر مرا وادار كرد بعد از بيست سال خدمت در وزارتخانه در سال 1348 خودم را بازنشسته كنم.
چرا در وزارت فرهنگ و هنر وقت مشغول به كار نشديد؟
در آن زمان هنرمنداني كه در وزارت فرهنگ و هنر مشغول كار بودند، اجازه نداشتند در سينما يا تئاتر بيرون از وزارتخانه ايفاي نقش كنند، به جز كارهايي كه به وزارت فرهنگ و هنر مربوط مي شد و چون در سه چهار جا مشغول كار بودم، در نتيجه نمي توانستم در يك جا مستقر و محدود شوم.
از طريق هنر مي توانستيد گذران زندگي كنيد و يا آن موقع هم مثل حالا زندگي از طريق هنر به سختي سپري مي شد؟
نه درآمدش كافي نبود! كسي كه در تئاتر كار مي كرد، مثلا سه ماه كار داشت و پنج ماه بيكار مي ماند
همكارانتان در صحنه هاي تئاتر چه كساني بودند؟
مرحوم سارنگ، صادق بهرامي، خانم پرخيده، فخري پازوكي، ايران قادري، فضل ا. . . بايگان، حميد قنبري، استاد حالتي، بدري هورفر، معزالدين فكري و. . .
مردم از تئاتر استقبال مي كردند؟
يك مدتي استقبال مردم از تئاتر خيلي خوب بود. هنرجوياني كه ازمدرسه عالي هنرپيشگي فارغ التحصيل شدند، گروه هاي تئاتري تشكيل دادند مثل تئاتر هنر، تئاتر كشور، تئاتر بهار و. . . و كم كم تئاتر رونق پيدا كرد، مخصوصا در زمان <نوشين> كه تئاتر سعدي به وجود آمد و رقابت عجيبي ميان گروه هاي تئاتري ايجاد شد و در سال 34-1332 كه سينما رونق زيادي گرفت، نظر به اينكه فيلم هاي خارجي دوبله مي شود و در فيلم هاي فارسي رقص و آواز وجود داشت مردم به سمت آن بيشتر كشيده شدند. در نتيجه صاحبان تئاتر براي جلوگيري از ضرر مالي مجبور شدند برنامه هاي آتراكسيون بگذارند يعني تئاتر همراه با رقص و آواز. در نتيجه براي جلوگيري از ورشكستگي، اين مقولات وارد تئاتر شد، ولي متاسفانه تئاتر به كاباره تبديل شد و تئاترها سقوط كردند!
آن موقع در تئاتر پيش پرده خواني خيلي طرفدار داشت؟
در سال 1320 پيش پرده خواني رواج پيدا كرد و مبتكر آن هم خدابيامرز مرحوم منزوي بود. بعدها عزت ا. . . انتظامي، مجيد محسني، جمشيد شيباني، حميد قنبري، مرتضي احمدي مسائل روز را از طريق پيش پرده خواني نقد مي كردند، اشعارش را هم افرادي نظير مرحوم پرويز خطيبي و كريم فكور مي سرودند. مثلا در آن زمان زن، وكيل مجلس نمي شد و مجيد محسني مي خواند:
اگر كه زن وكيل مجلس شود
مجلس ما مجلس اعيان شود
و يا درباره كارمندان كه حقوق پايين داشتند مي گفتند:
اگر بشه اضافه حقوق مي شم كلافه‎/ شب تا سحر خواهم رفت يا سينما يا كافه 
رام پا بارابارا به پا/نشكني لوله لامپا و. . .
روزنامه ها درباره هنر و تئاتر مطلبي مي نوشتند؟
بله. بيشتر روزنامه ها درباره تئاتر مي نوشتند منتها نشريات دهه سي و چهل از نظر محتوايي بهتر از نشريات دهه بيست عمل مي كردند.
يادتان هست چه سالي ماشين دودي وارد شهر تهران شد؟
فكر مي كنم سال۱۶-1315 بود كه مردم سوار ماشين دودي مي شدند و براي زيارت به شاهزاده عبدالعظيم مي رفتند.
تنها <وسيله نقليه> بود؟
نه، درشكه، اسب، الاغ، گاري هم بود ولي تنها وسيله نقليه جديد ماشين دودي بود و قبل از آن واگن اسبي وجود داشت.
پس تاكسي چه وقت وارد تهران شد؟
خانم فخرالدوله، مادر دكتر علي اميني، نخست وزير وقت، تاكسي را وارد ايران كرد.
شماهشت دهه شهر تهران را از نزديك ديده ايد، تهران امروز را چگونه مي بينيد؟
برايم جالب است ولي شيريني محلات قديمي ديگر وجود ندارد.
مثلا حسن آباد؟
اصلا آن ديگر وجود ندارد. فقط يك شبحي از آن باقي مانده است و يا در محله خودمان خيابان ري ديگر بازارچه نايب السلطنه نيست! من تهران را با كوچه هاي تنگ و باريك، خانه هاي گلي دوست دارم. اينكه با چه مشقتي 40 پله را تا زيرزمين طي مي كرديم تا به آب انبار برسيم و آب بخوريم. تازه آب هم تميز نبود!
با تهران امروز چگونه كنار آمديد؟
به هر حال تهران امروز هم جذابيت هايي دارد، مثلا بهداشت رعايت مي شود، در آن زمان بيشتر مردم تهران سالك داشتند ولي با اين حال من با آن حال و هواي قديمي بزرگ شده ام. . .
به نظر شما فرهنگ تهران قديم هم عوض شده؟
الان زمانه خيلي تغيير كرده است، در آن زمان مردانگي، بذل و بخشش، لوطي گري، آقايي و انسانيت يك جور ديگر بود. به هر حال جو زمانه تغيير كرده است و ما به كلي عوض شديم.
آيا گمشده اي داريد كه تا به حال پيدايش نكرده باشيد؟
بله. . . فرزندانم.
اصلا از آنها خبري نداريد؟
نه، اصلا. من خيلي برايشان زحمت كشيدم و آنها را فرستادم به خارج تا تحصيل كنند. ولي نه تنها حالا نمي خواهند برگردند، بلكه حتي تماس هم با من نمي گيرند!
الان در اين سن دوست داشتيد در كجا زندگي مي كرديد؟
در همين جا؛ ايران. من بيشتر كشورهاي دنيا را رفته ام ولي هيچ جا ايران نمي شود. به قول معروف آواي دهل شنيدن از دور خوش است.



داريوش اسدزاده يكي از بازيگران قديمي سينما و تئاتر ايران است. او قريب هشت دهه شهر تهران را با همه ويژگي هاي دوران سنتي و مدرن ديده است.
او يادگار روزهايي است كه <سبيل يك مرد> مظهر مردانگي و جوانمردي بود. . . تهران قديم را با فرهنگ غني اش مثل لوطي گري، مهرباني بذل و بخشش حس كرده است.

و در اين گفت وگو از خاطرات، شنيده ها و ديده هاي خود مي گويد، از فضا و معماري ايران تا صحنه هاي تئاتر و فرهنگ نضج گرفته در طول زمان. . .

يك شهروند
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |