|
|
|
|
يادي از جعفر شهري
يك شهر، يك راوي
گريه هاي پس از هفتاد سال
|
|
نصرالله حدادي
شايد يكي از اقبال هاي زندگي نگارنده، آشنايي با مردي باشد كه مثل خودش بود و فرهنگ عامه مردم طهران، چون او را ديگر هرگز نخواهد ديد. گنجينه اي از ضرب المثل ها، قصه ها، مثل ها، متلك ها، كنايه ها، طعنه ها و گفتني هاي بسيار. دو اثر دردناك جعفر شهري - گزنه و شكر تلخ- آنقدر تلخ و گزنده اند كه هر انساني را از زندگي بيزار مي سازند. كبري، قهرمان داستان شكر تلخ، شيرزني است كه يكه و تنها در برابر تمامي ناملايمات مي ايستد و سرانجام طلاق و ازدواج مجدد و دربه دري بچه ها، تنها راه حل است.
در تابستان سال 1372، كتاب گزنه را در منزل شخصي شهري براي چاپ مجدد آماده مي كرديم و از آنجا كه چشمان شهري ديگر بينايي چنداني نداشت، حروف چيني مجدد آن را برايش بازخواني مي كردم. به آنجا رسيدم كه از پدر رانده و به تهران آمده بود و به كوچه سرپولك براي ديدار مادر كه دوباره شوهر كرده بود، رفته بود.
هر كلمه را مي خواندم و هر سطر را كه به پايان مي رساندم، اشك هاي شهري چون سيل، پهناي صورتش را نوازش مي داد.
به آنجا رسيدم كه نوشته بود: <در زدم و حشمت خانم يكي از همسايه ها در را به رويم باز كرده به طرف مادرم صدا بلند نمود كه بيايد، پسرش آمده است! مادرم را ديدم كه از پله ها با ترديد پايين مي آيد، مثل كسي كه مي خواهد بگويد پسري نمي شناسد. > صداي هق هق گريه شهري قطع نمي شد و چند لحظه بعد از خود بي خود شد و از حال رفت. ترسيده بودم، نكند پيرمرد از دست برود. با كمك همسرش او را به هوش آورديم و دو سه ساعت بعد قدري حالش بهتر شد. آنقدر فضا سنگين و غم انگيز بود كه نمي توانم آن را با قلم ترسيم نمايم.
بارديگر به من اصرار كرد تا خواندن را از سر بگيرم. با ترس و لرز دوباره شروع كردم و اين بار شهري تا يك هفته بعد بيمار و بستري شد. درد را مي شد تا عمق چهره او پيدا كرد. هفتاد سال از آن ماجرا گذشته بود، اما توگويي اين حادثه همان روز اتفاق افتاده بود. هر بار كه به <شكر تلخ> و <گزنه> نگاهي دوباره مي اندازم، يقين مي كنم سطرو سطر به كلمه به كلمه اين دو كتاب، دردنامه مردي است كه علم و دانشش را در دانشگاه اجتماع آموخت و آثار بي نظيري از فرهنگ عامه مردم تهران را آفريد كه مثل و مانند ندارد.
ابوالحسن نجفي در فرهنگ عاميانه اش - كه كتاب سال شد- و شاملو در كتاب كوچه اش، گواه اين دانش جعفر شهري اند.
روانش شاد.
آن مرد آمد با موهاي سپيد كلا ه شاپو بر سر و عصا به دست. گفته بود: الان پيرمردي، تنگ حوصله، مي آيد كه اگر با وي خوب تاكني و چند دقيقه اي با حوصله در كنارش بنشيني و به حرفهايش گوش بسپاري، گويي تاريخ زنده تهران است كه راه مي رود. گفته بود: به مانند اين پيرمرد كسي درباره تاريخ و فرهنگ تهران اطلاعات ندارد، اين مرد با تمامي محققان و نويسندگاني كه ديده ايد و ديده ايم تفاوت دارد. از دستش نده.
شهري؛ تاريخي كه راه مي رفت
صالح رامسري (ناشركتابهاي استاد شهري) با استاد جعفر شهري از سال 1357 آشنا شد، زماني كه خود جوان سال بود و در دفتر انتشارت اميركبير كار مي كرد.
<روزي محمدرضا جعفري (پسر جعفري بزرگ كه مدير انتشارات اميركبير بود) صدايم زد و گفت: الان پيرمردي، تنگ حوصله، مي آيد كه اگر با وي خوب تاكني و چند دقيقه اي با حوصله در كنارش بنشيني و به حرفهايش گوش بسپاري، گويي تاريخ زنده تهران است كه راه مي رود. جعفري گفت: به مانند اين پيرمرد كسي درباره تاريخ و فرهنگ تهران اطلاعات ندارد، اين مرد با تمامي محققان و نويسندگاني كه ديده ايد و ديده ايم تفاوت دارد. از دستش نده>
ساعت 10 صبح همان پيرمرد، كلاه شاپو بر سر و عصا به دست به دفتر انتشارات امبيركبير در خيابان خواجه نصيرالدين طوسي مي آيد و پس از مذاكره اي چندساعته، نطفه نخستين كتاب با نام <گوشه هايي از تاريخ اجتماعي و سياسي طهران قديم> بسته مي شود.
<درحالي كه فضاي فكري - اجتماعي ابتداي انقلاب، به آثار سياسي و به قول معروف، كتابهاي جلد سفيد گرايش داشت، ما كتاب زنده ياد شهري كه نزديك به 500 صفحه مي شد، با استقبال شگفت انگيزي روبرو گرديد. >
بعدها، وقتي انتشار اين گونه آثار و موضوعات، به دليل تحولاتي كه در انتشارات اميركبير رخ داد، از دستور كار خارج شد، زمان لازم بود تا به كمك و سماجت نصرالله حدادي و همراهي حسين ناجيان (مدير انتشارات رسا) اين كتاب يك جلدي فرصت بسط و توسعه يابد و در قالب اثري حجيم و چندجلدي، با عنوان <تاريخ اجتماعي تهران در قرن >13 فرصت طبع و نشر يابد. اما ذهن وحافظه شگفت انگيز جعفر شهري به اين اندازه هم محدود نشد.
رامسري ادامه مي دهد: <پس از 10 سال و به اتفاق دوستم آقاي محسن محمدي (مدير كنوني انتشارات صداي معاصر) به نزد استاد جعفر شهري رفتيم و مسئله انتشار كتابي درباره تهران قديم را با وي در ميان گذاشتيم. يادم نمي رود كه آن مرحوم مي گفتند: به قدري سند و مدرك وعكس درباره تهران قديم جمع كرده ام كه مي توانم حياط و ساختمان را با آن دوبار فرش كنم. مرحوم شهري مي گفتند: براي اين كار نيروي جوان و پرحوصله اي مي خواهم كه كمك كارم باشد و از آن زمان و به مدت چهار سال مداوم كارم شده بود رفت و آمد به منزل استاد در خيابان ارم تجريش>
حافظه مرحوم شهري در ثبت و ضبط وقايع شگفت انگيز بود، اما اين حافظه براي ثبت و آمدن روي كاغذ، به پي گيري و سماجتي نياز داشت كه مدير انتشارات معين نمونه اي از آن را اين گونه تشريح مي كند: <مرحوم جعفر شهري به مانند درختي پربار بود كه هربار وقتي تكانش مي دادي، ميوه هاي فراواني از آن مي ريخت. يادم مي آيد كه براي قمرالملوك وزيري حدود 5/1 صفحه نوشته بود. وقتي هنگام تصحيح و مقابله به اين بخش رسيديم، ناگهان سينه پر از اسرارش باز شد و چندين برابر حجم قبلي درباره قمرالملوك وزيري اطلاعات و اخبار مناسب و منحصربه فرد داد. >
جالب توجه اينكه مرحوم شهري، بسياري از مشاغلي را كه در كتاب به آنها اشاره كرده، خود تجربه كرده است. رامسري در اين باره مي گويد:
<مرحوم شهري، خود در شغل هايي چون نانوايي، ريخته گري، سلماني، كارگري، بنايي، مكانيكي و. . . دستداشت و مدتي را سرگرم اين مشاغل بود. > رامسري در اين باره مي گويد:
<مرحوم شهري، خود در شغل هايي چون نانوايي، ريخته گري، سلماني، كارگري، بنايي، مكانيكي و. . . دست داشت ومدتي را سرگرم اين مشاغل بود. >
حيف كه دوران نوشتن استاد شهري به سالهاي پاياني عمرش اختصاص يافت، كهولت سن باعث شده بود كه وي گاه هنگام نوشتن يا خواندن به خوابي عميق فرو برود. اين گونه مواقع ناشر مي نشست و به گفته محمدرضا جعفري، تحمل مي كرد تا خواب استاد پايان يابد و كار دوباره آغاز شود.
درهرحال سماجت صالح رامسري سبب شدتا كار <طهران قديم> در چند جلد به پايان برسد، اين كتاب علي رغم حجم زياد، تاكنون چهاربار چاپ و منتشر شده است. پس از اين كتاب مرحوم شهري كتاب <قند و نمك> و كتاب <علي (ع) > را نوشت و انتشار داد. از رامسري درباره آخرين دست نوشته ها و كارهاي باقي مانده از استاد شهري مي پرسم كه مي گويد:
<پس از نگارش (قلم و سرنوشت) كه درواقع به همراه (شكر تلخ) و (گزنه) ، سومين كتاب داستاني وي است و هر سه آنها، به نوعي زندگي نامه اش محسوب مي شوند، استاد شهري در بيمارستان فرهنگيان و در ششم آذرماه 1378 در گذشت. كتاب <قلم و سرنوشت> وي چندماه پس از مرگش انتشار يافت. كتاب ديگري هم از استاد به نام <تاريخ سلطنت> به جاي مانده كه چون با مداد نوشته بودند، برخي از لغتهاي آن پاك شده است. با اين حال من به حروفچين گفته ام كه تمامي كتاب را بچيند و سپس ما جاهاي خالي را با مشورت با خانم ايشان و نيز دقت در خواندن دستخطشان (كه دستخطي هم داشتند كه خواندنش بسيار سخت بود و من در طي اين چند سال به متخصص خواندن دستخط ايشان تبديل شده بودم) كار را به ساماني خوش برسانيم. >
وقتي از صالح رامسري مي خواهيم كه سخن آخر را بگويد، ما را به مقدمه كتاب قلم و سرنوشت ارجاع مي دهد، در مقدمه كتاب آمده است: <كتاب شكر تلخ كه زندگي سراسر رنج و قهرمانانه، مادر جعفر شهري (كبري) است كه خود شهري آن را به همين نام تقديم كرده است، كتاب <گزنه> كه با اين تقديم نامه شروع مي شود (پيشكش به آنها كه به من بد كرده، زحمت رسانيده و ستم روا داشته اند) و كتاب <قلم سرنوشت> كه به كسي تقديم نشده است - درواقع بايد آن را به روان نويسندگان و هنرمنداني كه چون خود او در زندگي رنج كشيده اند و اكنون در قطعه 88 بهشت زهرا (قطعه هنرمندان) براي هميشه در كنارش آرميده اند، تقديم كرد - شرح دوران ميانسالي نويسنده است كه در قالب رمان نگاشته شده است. >
چند ضرب المثل تهراني از جعفر شهري
قند و نمك
كتاب <قند و نمك> استاد جعفر شهري نمونه اي تمام عيار از فرهنگ عامه تهراني ها در زمانه اي نه چندان دور است. در مقدمه اين اثر منظور از <زشت و زيبا آنهاييست كه به زبان تهرانيان مي آمد و وجه تمايزشان بر ضرب المثل هاي ديگر شهرستان ها و بلاد است. اشاره زير، كه كسي از ملك الشعراي بهار فرق كلام سعدي و حافظ پرسيد؟ جواب داد: آنچه كه خواندي و در حال فهميدي از سعدي و آنچه كه برايت لازم به تامل آمد، از حافظ است و نيز آنچه كه به نشاطت آورد از سعدي و آنچه به خودت فرو برده و به تفكرت كشيد از حافظ است. > در هر حال چند ضرب المثل را به تفال از اين كتاب كه چاپ چهارم آن هم از سوي انتشارات معين به بازار عرضه شده است، در زير مي آوريم.
آدم بايد هفت لا بشه، تا صنارش پيدا بشه!
حرف سرپرست خانواده به عيال
از نو كيسه قرض نكن، وقتي كردي خرج نكن
از آن كه نداده مطالبه مي كند. علاوه بر رسوايي و آبرويزي هايش كه هر جا برسد، تعريف بكند. چنانچه گفته اند! لقمه نوكيسه گلوگير مي شود.
بر احوال آن مرد بايد گريست كه دخلش بود نوزه (نوزده) ، خرج بيست
: كه گويم بترزان، بدان مرد بايد گريست كه خرجش همي باشد و دخل نيست!
پيش قاضي و ملق بازي؟!
پيش رند و رندنمايي؟! پيش همه فن حريف ادعاي زيركي كردن.
از آن كه قضات را همه فن حريف ترين مي دانستند.
تخم مشروطه مستبد كه از اين بهتر نمي شه
نظر به بچه شرور، به نوجوان مزاحم پرشر و شور فتنه جو، از آن كه مشروطه با همين گونه احوال، مانند شر و فساد و تصفيه حساب و تعدي و تجاوز و. . . هر كه هر كه گري به وجود آمد.
<ثواب كردم، كباب شدم>حرف كسي كه از كار خير و دستگيري و خدمت نتيجه معكوس گرفته باشد. <جنگ اول شيكس (شكست) خورد><شروع نكرده پس نشستن يا منصرف شدن><چرچرش به راس (روبه راه است) ><لفت و ليس كسي را روبراه ديدن. ><حرف بد تا لحد با آدمه><از دل بيرون نشدن حرف بد><خاطر خوايي، پول مي خواهد دايي><به كسي كه با تهي دستي اظهار عشق بكند. پاسخ به عاشق بي پول. ><دختر گدا، اين همه ادا><خودآرايي و خودنمايي تهي مايگان. ><ذرع نكرده، پاره كرده><بدون محاسبه شروع به كاري كردن>.
آثار مكتوب و منتشر شده زنده ياد جعفر شهري
۱-شكر تلخ (رمان) -2 گزنه (رمان) ۳-انسيه خانم (رمان) ۴-حاجي در فرنگ (رمان) -5 حاجي دوباره (رمان) ۶-قلم سرنوشت (رمان) ۷-كتاب علي (ع) ۸-طهران قديم (۵ جلد) ۹-تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم (۶ جلدي) ۱۰-قند و نمك (ضرب۱۱ -المثل۱۲ -هاي تهراني به زبان محاوره)
|
|
|
درباره تغيير زمان شروع فعاليت هاي روزانه
اميررضا واعظ آشتياني، عضو شوراي اسلامي شهر تهران، از رد طرح تغيير ساعت كار مدارس توسط آموزش وپرورش انتقاد كرد و آن را نمونه بارز بخشي نگري و داراي اثرات نامطلوب در جامعه دانست. / همشهري 18 - آبان /
ماه گذشته طرح تغيير شروع فعاليت هاي روزانه توسط دكتر چمران، رييس شوراي شهر تهران، به شرح زير تقديم هيأت دولت گرديد: <بانكها 30/7 / ادارات۸ / مدارس يك نوبته 30/8>
هرچند شروع فعاليت هاي روزانه به صورت يكجا از عوامل مهم افزايش تراكم ترافيك است، بهتر بود شوراي شهر در مراجعه به آراي كارشناسان در تصويب يا رد يك طرح، ابتدا نظر سازمان ذينفع - آن هم سازمان بزرگي چون آموزش و پرورش - را از نقطه نظر مسايل و مشكلات درون سازماني و راه هاي حل و رفع آنها جويا مي شد و سپس از ديدگاه ترافيكي به موضوع مي انديشيد. به عنوان يك شهروند معتقدم كه تغيير ساعت شروع كار مدارس مي تواند مشكلات زير را براي سيتسم آموزشي اين كشور به همراه داشته باشد:
۱- از آنجا كه تنها ساعت كار مدارس يك نوبته - با پراكندگي در مناطق مركز و شمال - تغيير مي يابد، اين امر تبعيضي است بين اينان و مدارس دو و حتي سه نوبته - با پراكندگي در مناطق جنوبي و محروم - كه خود به خود از تبعيض هاي گوناگون در زمينه فضاي آموزشي، امكانات پرورشي و. . . رنج مي برند.
۲- از آنجا كه در مدارس راهنمايي و دبيرستان هاي يك نوبته، ساعات كارگاه تا 45/2 است، شروع با يك ساعت تاخير، سيستم آموزشي اين مدارس را مختل مي كند و ساعات پايان كار را به 45/3 تغيير مي دهد كه اين به معناي خروج دانش آموزان در اوج ترافيك عصرگاهي و اخلال در روند آموزشي آنان به علت خستگي ناشي از تحمل ترافيك از مدرسه تا خانه خواهد بود. مگر آنكه در اين طرح، ساعات كار كليه اصناف، ادارات و. . . به طور هماهنگ و منظم تغيير يابد.
۳- بند 2، سبب تغيير و اخلال در استفاده دانش آموزان از كلاس هاي فوق العاده اي چون كلاس هاي زبان خواهد شد.
۴ - درحال حاضر، بيشتر دانش آموزان استفاده كننده از سرويس، در ساعات اوليه صبح حداكثر تا 15/7 به مدارس منتقل مي شوند. تغيير ساعت، خروج دانش آموزان از منزل را نيز در ساعات اوليه اوج ترافيك سبب مي شود. به اين ارقام، اولياء مدارس را نيز بايد افزود.
۵- دانش آموزاني كه توسط والدين كارمند خود تا محل تحصيل همراهي مي شوند، اجباراً بايد دقايقي را پشت درهاي بسته مدارس سپري كنند. هرچند نظرات دقيق و نگاه موشكافانه كارشناسان، در يك تغيير جامع از تغيير شروع ساعت فعاليت هاي روزانه مي تواند ترافيكي روان را به شهر ما هديه كند، اما چه خوب بود قبل از آن شوراي شهر نظري به رفع موانع اصلي ترافيك تهران مي انداخت و به اثرات آن در درازمدت مي انديشيد مشكلاتي چون: نبود تعامل بين سازمان هاي پوشش دهنده مسئله ترافيك و نبود يك متولي و ناظر بين سازماني،
نبود ساماندهي هسته مركزي شهر به عنوان تغذيه كننده اصلي راه هاي درون شهري. از هم گسيختگي امر گذرگاه هاي عابر پياده از امكانات تا اجرا، عدم پوشش كليه راه هاي شهري توسط سرويس حمل و نقل عمومي به طوري كه اكنون تهران با 2350 كيلومتر شبكه شهري، از 1120 كيلومتر شبكه شهري مجهز به سرويس حمل و نقل عمومي برخوردار است، ايجاد خطوط ويژه حمل ونقل عمومي با سرعت مطلوب- كاهش سفرهاي درون شهري از طريق گسترش ارائه خدمات در كليه نقاط شهر و كاهش زمان تاخير در سرويس حمل و نقل عمومي به ويژه مترو از روياي شهري سبز تا تحقق شهري به واقع سبز، مستلزم تلاش همه ما است.
با تشكر مجدد- تهران - سعيده پوستي
|
|
|
تاريخ نگاري يك دهه
اولين برف تهران
|
|
ما كه نمي توانيم از همين حالا پيش بيني كنيم. كار سختي است، حتي اگر بخواهيم زمان تقريبي اش را در بياوريم. > كارشناس سازمان هواشناسي - در حالي كه آشكارا از سوال <جا> خورده - حتي اگر در شمايل نوسترآداموس ظاهر شود هم نمي تواند كمكي به ما كند. كمي با خود عبارت <اولين برف تهران. . . > را تكرار مي كند و دوباره مي گويد: <نه، نمي شود! >
اينجا سازمان هواشناسي است، همين چند روز پيش بود كه اين سازمان اعلام كرد هواي زمستاني در راه است، اما آسمان همچنان ظاهر آفتابي اش را حفظ كرده! جناب كارشناس مي گويد: <پيش بيني ها فقط تا 5 روز آينده. . . اين حداكثر كاري است كه مي توانيم انجام دهيم. پيش بيني ها هم نشان مي دهد كه ظرف 5 روز آينده بارش برف نداريم>! اگر تخمين و گمانه زني نبود، تنها يك راه باقي مي ماند: هر 5 روز يك بار با سازمان هواشناسي تماس برقرار شود و. . . .
گرچه اين كارشناس با قاطعيت تمام مي گويد: <در روزهاي گذشته بارش برف حتي در نواحي كوهستاني تهران گزارش نشده> و گفته هاي يك مقام مسوول ديگر در اين سازمان را كه گفته بود جمعه گذشته، آخرين روز آبان ماه، در نواحي كوهستاني برف باريده، رد مي كرد اما به ذكر اين نكته بسنده كرد كه <طي روزهاي آينده بارش برف داريم! اما نه در تهران بلكه در آذربايجان شرقي. . . >
سازمان جذاب هواشناسي البته كارشناسان ديگري هم دارد كه چندان مقيد به گزارش هاي محكم و مستدل 5< روزه> نيستند و حاضرند با توجه به زمان بارش اولين برف تهران در سال هاي گذشته، گمانه زني هايي انجام دهند. يكي از اين كارشناسان مي گويد: <نگاهي به بارش برف طي 10 سال اخير نشان مي دهد كه اولين برف تهران اواخر دي ماه و اوايل بهمن ماه باريده است. براي سالي كه در آن قرار داريم، اگر بارشي باشد، بايد در همين محدوده زماني منتظرش بود. بهتر است در آن روزها به آسمان نگاه كنيد! البته سال هايي هم بوده كه در آبان ماه و آذرماه برف باريده، ولي خوب، استثناست. >
اطلاعاتي كه بخش خدمات ماشيني سازمان هواشناسي ارائه مي دهد، با اظهارات اين كارشناس همخواني دارد. سال گذشته اولين بارش برف در تهران، ۸ بهمن ماه گزارش شد. ديده بانان ايستگاه سينويتيك مهرآباد در تاريخ 22 دي ماه سال 80، گزارش اولين بارش برف در اين سال را به بخش خدمات ماشيني ارائه كردند. سال 79 اين واقعه 12 روز بعدتر اتفاق افتاد، يعني چهارم بهمن ماه و اين واقعه در سال 78 يك عقب نشيني آشكار داشت: ۲۰ آبان ماه.
در سال 77، اولين برف در زمان مناسبش خيابان هاي تهران را سپيد كرد: ۱۷ بهمن ماه و در سال 76، خارج از عرف نباريد: ۱۳ دي ماه. شهروندان تهراني هنگامي كه صبح 8 بهمن ماه سال 75 به خيابان ها رفتند با اولين برف شهر مواجه شدند.
اولين برف تهران در سال 74 نوزاد بي صبري بود كه در تاريخ 21 آذرماه به دنيا آمد. سال 73 شهروندان تهراني سال بدون برفي را سپري كردند كه در يك دهه اخير سال متمايزي به شمار مي آيد و بالاخره سال. . . ۷۲ تهران در دومين روز بهمن بارش اولين برف خود راجشن گرفت.
هر چند تهراني ها و البته آنهايي كه قديمي ترند هنوز بارشي به مانند بارش 30 سال پيش به خاطر ندارند كه برف همه جا را به طور كامل پوشانده و عبور و مرور را مختل كرده بود. اما پيش بيني ها نشان مي دهد كه دهه 80، دهه اي كه تنها دو سال آن را سپري كرده ايم و 8 سال آن باقي مانده، دهه پربارشي است، درست بر خلاف دهه 70 كه دهه كسادي و ركود بارش برف بود! طي همين دو سال اخير برف به نحو اميدواركننده اي بر ما باريده است: ۵ مرتبه كه از 22 دي ماه 80 شروع شد.
براي مواجه شدن با اولين برف در سالي كه به سر مي بريم، فرصت كافي وجود دارد. تا دي ماه وقت زيادي باقي است مگر آنكه آن اتفاق غيرمنتظره سال هاي 74 و 78 دوباره تكرار شود و برفي پيش از موعد همه مان را غافلگير كند. فقط خدا كند سال 82 تنه به سال 73 نزند. ما <سال بدون برف> را دوست نداريم.
|
|
|