دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۲
شماره ۳۲۴۰- Dec,1, 2003
انديشه
Front Page

بررسي مغالطه ها در خصوص منطق قرائت هاي ديني
تظلم انديشه
سيد محمد روحاني
001704.jpg

به گمان من گزاف نيست اگر روزگار امروز را دوران مظلوميت انديشه بناميم. اگر چه هر كسي را كه مي بيني پر است از ادعاي تفكر و انديشه، ولي خوب كه نگاه كني، به  ندرت سخني پيدا مي كني كه بتواني در آن جاي پاي محكمي از فكر و انديشه  بيابي.
گواه مظلوميت انديشه در اين دوران، همين بس كه كثيري از ابناء روزگار ما چنان تربيت شده اند كه پيش از آن كه شما لب به سخن باز كنيد، مي كوشند با اولين كلماتتان و بدون كمترين تأملي در استدلالاتتان، شما را در رده بندي ها و خط بندي ها و جناح بندي هاي معمولاً  موهومي قرار دهند كه خودشان ساخته اند. به همين دليل است كه بايد با احتياط سخن گفت. چون هميشه اين ترس وجود دارد كه نكند با شنيدن فلان جمله، كسي فكر كند كه شما طرفدار فلان عده از افراد يا فلان عده از نظريات هستيدو با شنيدن جمله ديگري، تصور كنند كه شما دشمن آن طرف ديگريد. خط بازي ها و جناح بندي هاي سياسي، به گمان من، روشن ترين نمونه چنين مصيبتي در روزگار ماست. عجيب ترين كلمات را اگر دوستان و هم حزبيان ما بگويند، براي ما معقول و قابل توجيه است و سخنان ديگر، هر چه كه باشد، اگر از جانب رقبا و مخالفان ما گفته شود، حتماً  نامعقول و غيرقابل توجيه است واين سخنان هر چه كه باشد، حتماً مورد حمله و هجوم ما قرار خواهد گرفت.
باور نداريد؟ امتحان مي كنيم!
نه اين است كه اگر امروز در بعضي از محافل، درباره اهميت آزادي و لزوم حفظ حرمت انسانها سخن بگوييد، عده اي گمان خواهند كرد كه شما خواهان ترويج فساد و بي بندوباري و لاابالي گري هستيد؟
و از آن سو و در بعضي محافل ديگر، اگر سؤال كنيم كه: «آيا معناي حرمت داشتن و آزاد بودن انسانها اين است كه ما آنها را به سوي تقوا و هدايت دعوت نكنيم؟» درباره ما چه خواهند گفت؟ آيا نخواهند گفت كه ما نيز مثل بقيه كساني هستيم كه مي كوشند به نام دين و به نام هدايت و ارشاد، در زندگي افراد دخالت كرده و فهم و شناخت خود را بر ديگران تحميل نمايند؟
نه چنين است كه بعضي از ما به اسم دين و به نام تكليف ديني،  آزادي هاي مشروع انسانهاي ديگر را زير پا مي گذاريم؟ و بعضي ديگر، به اسم رعايت حقوق و حرمت انسانها به آنها دروغ مي گوييم؟ آيااگر انسانها را به سرنوشتي كه به خاطر اعمالشان در پيش دارند گوشزد نكنيم، به آنها خيانت نكرده ايم؟ آيا اگر درباره سعادت و خوشبختي انسانها دم فروبنديم و به اسم رعايت حرمت و حقوق انسانها، اجازه دهيم كه به راهي بروند كه مي دانيم راه شقاوت و فساد زندگي آنهاست،  به آنها بي حرمتي نكرده ايم؟
بله!  مي دانم كه عده اي با دخالت هاي افراطي و نابجا و با بهانه هاي واهي، گاهي به اسم دين و دين داري و گاهي به نام آزادي و روشنفكري، در حق دين و انديشه ظلم ها كرده اند، ولي آيا ظلم و ستم عده اي بايد باعث شود كه ما به طور كلي از گفتن هر نصيحتي، و هر ارشادي، بگو هر دستوري، سر باز زنيم؟ اين نشانه صداقت به بشريت است كه اجازه دهيم آدم ها به هر نا كجا آبادي كه مي خواهند بروند؟
نمي دانم از شنيدن اين حرف ها در باره من چه گماني خواهيد برد؛ شايد گمان خوب، شايد گمان بد.بعضي ممكن است خوشحال شوند و گمان برند كه طرف از ماست. بعضي افسرده مي شوند و گمان مي برند كه طرف از آنهاست. بعضي هم گماني برده و شروع مي كنند به فحاشي كردن!  اما از اين نظر كه من سخن مي گويم، خيلي فرق نمي كند كه شما از كدام يك از اين سه دسته باشيد. نكته اين است كه اغلب ما معمولاً  پيش از آن كه به متن و محتواي يك گفتار بپردازيم، دست به قضاوت مي زنيم و پيش از آن كه درستي يا نادرستي يك استدلال مورد نظر ما باشد، مي كوشيم تا گوينده را در درون قالب هاي موهوم ذهنمان جاي دهيم.
از شما مي پرسم: اين گونه استدلال كردن تا چه حد صحيح است؟ آيا برائت جستن از يك انديشه، به صرف رفتار غلط بعضي از طرفداران آن انديشه و بدون دقت در دلايل درستي و نادرستي آن انديشه، شيوه انديشمندان است؟ آيا اين طرز فكر، فرهنگ كساني است كه انديشه در ميان آنها جاي محكمي دارد؟ اصلاً  خود اين سخن، ذبح كردن انديشه نيست؟ آيا سزاست كه انديشه اي را تنها و تنها به استناد رفتار غلط بعضي از طرفدارانش، از ميدان بدر بريم؟ آيا خود شما به ياد نداريد كه در زندگيتان، چه بسا با انديشه هاي خوبي در عمل اشتباه كرده باشيد؟
گفتم كه روزگار ما روزگار مظلوميت انديشه است. اكنون اضافه مي  كنم كه مظلوم تر از انديشه در روزگار ما اگر چيزي وجود داشته باشد، دين است و اين چندان عجيب نيست. شايد براي عده اي از روشنفكران متجدد يا مقدس مآبان مرتجع، دين چيزي بيشتر از پاره اي آداب و رسوم سنتي- و يا حداكثر احساسي دروني- نباشد، اما براي من از روزي كه نام دين را شنيدم، در كنار نام انديشه قرار داشت.
حتما ً شما هم مانند من نظير اين سخنان را در اين دوران زياد شنيده ايد: من از دين بيزارم، زيرا اعمالي را از دينداران ديده ام كه بسيار ناپسند بوده. يا اين كه من تعمداً  حجاب را آنچنان كه گفته اند، رعايت نمي كنم، زيرا ديده ام كه بسياري از زنان با حجاب، چنين و چنان بوده اند.
001708.jpg

اينها نشانه هاي روشن مظلوميت دين و انديشه نيست؟ و اكنون از شما مي پرسم آيا مانند چنين سخناني امروز در ميان ما رواج ندارد؟
بعضي از ما عادت كرده ايم كه همه تقصيرها را به گردن استكبار جهاني بيندازيم تا خود را در همه امور بي گناه جلوه دهيم و بعضي ديگر چنين وانمود مي كنيم كه اصلاً  وجود هر توطئه اي از سوي بيگانگان توهمي بيش نيست! 
براي بعضي از ما غربي بودن چيزي، معادل بد بودن و پليد بودن است و براي بعضي ديگر، نشانه رشد و كمال و اين هر دو دسته در اين خصوصيت مشتركند كه درباره غرب بي آن كه هيچ دقت و مطالعه عميقي كرده باشند، نظر مي دهند. از ميان دشمنان غرب در ميان ما چند نفر آثار و انديشه غربيان را با دقت و انصاف مطالعه كرده اند و از ميان شيفتگان مغرب زمين در ميان ما چند نفر تصوير و تصوري فارغ  از فيلم هاي هاليوود دارند؟
اين همه شايد محصول آن است كه گويندگان و نويسندگان ما بيش از آن كه به فكر تحليل و تشريح عميق مسائل نظري روزگار ما باشند،  درصدد آنند كه با حرف هاي پرهيجان و پرمناقشه، بر تعداد طرفداران جوان خود بيفزايند. بنابراين به جاي آن كه عالمانه و محققانه حرف بزنند، اغلب مي كوشند تا به شيوه هاي تبليغاتي سخن بگويند و خدا مي داند كه محققانه سخن گفتن در چنين فضايي چه كار سخت و طاقت فرسايي است.
شايد شما هم مانند من، بارها و بارها با اين واقعيت مواجه شده باشيد كه بعضي از جوانان ما، گاه با حرارتي وصف ناپذير از نويسنده يا گوينده اي طرفداري مي كنند و متقابلاً عده اي هم پيدا مي شوند كه با همان حرارت يا حتي بيشتر، عليه آن نويسنده يا گوينده سخن مي گويند. ولي وقتي از آنها مي پرسي، متوجه مي شوي كه تقريباً  هيچ كدام از آنها- اعم از دوستان يا دشمنان آن نويسنده- حتي يك كتاب از آن نويسنده را به دقت نخوانده اند!  به نظر شما اين مشخصه چه فرهنگ و چه طرز فكريست؟ ما به كجا خواهيم رفت؟
قرائت هاي ديني
حتماً  مي دانيد كه بحث وجود قرائت هاي گوناگون نسبت به آموزه هاي ديني بحثي است كه اين روزها در ميان مردم ما بحث شايع و رايجي است. خلاصه آن اين است كه ميان متفكران ديني در طول تاريخ اسلام، هميشه اتفاق نظر وجود نداشته و آنها در بسياري از مسائل با هم اختلافات عميقي داشته اند. همه آنها هم براي نظرات خود از آموزه ها و متون ديني كمك گرفته، استدلال مي كنند. عده اي هم معتقدند كه سر اين اختلاف برداشت ها را يافته اند و گمان مي كنند كه ريشه اختلاف در فهم متون ديني را بايد در معرفت هاي برون ديني افراد جست وجو كرد.
خوب! فرض كنيم همه اين حرف ها درست باشد!  قبول داريم كه ميان عالمان ديني اختلاف نظر بوده و هست. همانطور كه ميان همه متفكران و فيلسوفان تاريخ در فهم و درك حقيقت اختلافات فراواني وجود داشته و دارد. اكنون چه نتيجه اي بايد از اين سخنان گرفت؟ و گاه چه نتيجه اي از اين سخنان گرفته شده است؟ چون فهم ها و قرائت هاي گوناگوني وجود دارد، بنابراين حس حقيقت جويي و تحريك پذيري نسبت به درست و نادرست را كم رنگ كنيم. افراد را نسبت به دغدغه تشخيص درست از نادرست، بي تفاوت و بي اعتنا كنيم. ديگر براي تشخيص حق و باطل در ميان اين قرائت ها، موضوعيت چنداني قائل نباشيم. اجازه دهيم هر كس برداشت خودش را داشته باشد و اجازه ندهيم كسي با صراحت بگويد فلان برداشت صحيح و فلان برداشت ديگر غلط است. اجازه ندهيم كسي برداشت خود و قرائت خود را به طور كامل منطبق با اسلام بداند و خلاصه فارغ از حق و باطل و فارغ از درست و نادرست!
اين چنين طرز فكري نشانه چيست؟
البته اين دغدغه بسيار مهم و مشروعيست كه: آيا فهم و برداشت ما از دين، برداشت درستي است يانه؟ دغدغه اين كه نكند برداشت ما از دين- و يا به طور كلي فهم ما از واقعيت هاي هستي- اشتباه باشد، در جاي خودش دغدغه بسيار مفيد و آموزنده اي است. اما از اين دغدغه  كه ممكن است ما در فهم حقايق ديني- يا واقعيات هستي- دچار اشتباه شويم، چه نتيجه اي مي توان گرفت؟ آيا كسي مي تواند از اين سخن نتيجه بگيرد كه حالا كه ممكن است بعضي از برداشت هايمان از دين اشتباه باشد، بنابراين براساس برداشت خودمان از دين عمل نكنيم؟ در اين صورت بگوييد پس بر اساس چه چيز عمل كنيم؟ همانطور كه ممكن است فهم ما از دين اشتباه باشد، هر فكر ديگري هم كه داشته باشيم، ممكن است اشتباه باشد. پس بياييم براساس هيچ فكري عمل نكنيم، چون ممكن است اشتباه باشد!! ضمناً  فراموش نكنيم كه اگر احتمال خطا در هر انديشه اي وجود داشته باشد، خود اين جمله هم بالاخره يك انديشه اي در درون ماست و در آن هم احتمال خطا وجود خواهد داشت. پس بگوييد براساس همين انديشه هم تصميمي نگيريم؟ پس چه كنيم؟ بالاخره براساس فكرمان عمل كنيم يا نه؟ اگر قرار است براساس فكرمان عمل نكنيم، يك بار براي هميشه تكليفمان را روشن كرده و اين قدر سنگ انديشه و عقل را به سينه نزنيم و اگر قرار است براساس فكرمان عمل كنيم، ديگر احتمال وجود خطا در انديشه هايمان- كه احتمال معقولي هم هست- چه دخلي به اين موضوع خواهد داشت؟
اجازه بدهيد اين موضوع را كمي عميق تر مورد بررسي منطقي قرار دهيم. زيرا در اين جا نكته هاي باريكي هست كه از سويي مي تواند براي ما بسيار مفيد و آموزنده باشد و از طرفي مي  تواند به صورت آزاردهنده اي ذهن ما را مورد هجوم قرار دهد. من بيم آن را دارم كه عده اي به جاي گوش فرا دادن به سخنان و استدلالات ما ژست روشنفكرانه اي به خود گرفته بگويند همه اين حرف ها قرائت و برداشت شما از دين است! و ؟... همين! 
اگر انسان حقيقتاً  فهميده باشد كه احتمال خطا در انديشه ها و نيز در برداشت هاي ديني او وجود دارد، اين باعث مي شود كه از نظر فكري جامد نبوده، قدرت برخورد منطقي و منصفانه و تحليل عقلاني آرا و انديشه هاي گوناگون را داشته باشد. باعث مي شود انسان در مقوله فكر و انديشه، دقيق و موشكاف بوده و هيچ مسأله اي را سرسري نگيرد. باعث مي شود كه دائم مترصد كشف خطاهاي احتمالي خود باشد و بنابراين فكري پويا و انديشه اي فعال خواهد داشت. اين البته بسيار مفيد است.
اما اگر اين فكر به شكاكيت و انكار هر واقعيتي منتهي شود، صد البته آثار و نتايج مخربي در بر خواهد داشت. من فعلاً  قصد ندارم تا وارد بحث هاي مفصل شناخت شناسانه شوم. اما قدر مسلم ماجرا اين است كه چنين اعتقادي به هيچ وجه مستلزم شكاكيت و سوفسطايي گري نيست. زيرا قبول امكان خطا در انديشه هاي انساني،  يكي از لوازم اساسي هر تفكر رئاليستيك محسوب مي شود. اين احتمال كه ممكن است پاره اي از انديشه هاي ما خطا باشد، در تمام مكتب هاي رئاليستيك مورد بحث واقع شده و هرگز به شكاكيت مطلق منتهي نشده است. درست به همين ترتيب، امكان وجود خطا در برداشت هاي ديني ما هم- منطقاً- هيچ اثري بر روي التزام عقلاني ما نسبت به آموزه هاي دينيمان نخواهد داشت. درست است كه در ابتداي امر ممكن است اين مسأله ذهن ما را مورد آزار قرار دهد، ولي با كمي دقت مشكل برطرف خواهد شد.
حقيقت اين است كه تمام سعي يك مسلمان متدين، در زندگيش اين است كه زندگي و اعتقادات و تصميماتش را بر آنچه كه فكر مي كند خدايش فرو فرستاده منطبق نمايد. اين، جوهره دين است و اين ادعايي است كه هيچ انساني نمي تواند از كنار آن به سادگي عبور كند.
دين، ما را به پيوند با مبدأ هستي و با خالقمان فرامي خواند. درباره اين كلمات خوب است كه بهتر بينديشيم و اندكي كنار آنها بايستيم: ما خالقي داريم. كسي كه ما را خلق كرده و به وجودمان آورده است. ما در ابتداي چيزي از نوع خاك و گل بوده ايم و خداوند هستي، ما را از خاك و گل آفريده، زنده كرده و به اين شكل درآورده است. ببينيد اين آموزه ها چه احساسي مي تواند در ما ايجاد كند؟ از اين بالاتر اين كه ما مي توانيم با خالق خودمان ارتباط برقرار كنيم. مي توانيم با او سخن بگوييم و مي توانيم سخن او را بشنويم. همه امور ما در دست اوست: اليس الله بكاف عبده و يخوفونك بالذين من دونه(۱) آيا خدا كافي نيست براي بندگانش كه تو را از غيرخدا مي ترسانند؟ راستي چه كسي مي تواند با چنين ادعايي مواجه شود و از كنار آن بابي اعتنايي عبور نمايد؟ ممكن است كساني صحت اين ادعا را انكار كنند، ولي به سختي بتوان به آن بي اعتنايي كرد. طبعاً براي كساني كه اين ادعا را درست مي پندارند، هيچ چيزي مهم تر از اين نخواهد بود كه زندگي را بر پايه آنچه كه او به ما آموخته- يعني دين- طراحي نمايند.
اينجاست كه با آن مسئله  چالش برانگيز و آزاردهنده روبه رو مي شويم. همه تلاش ما در زندگي، در اين جهت است كه زندگي را با تعاليم ديني تطبيق دهيم، اما همه آنچه كه از تعاليم ديني در دست ماست، تفسير و برداشتي است كه ما كرده ايم. به تعبير آشناتر، همه درك و فهم ما از دين، همان قرائتي است كه ما داريم و خوب، كاملاً محتمل است كه اين تفسير و اين برداشت و اين قرائت ما، تفسير و برداشت درستي نباشد. پس چه بايد كرد؟
ادامه دارد

رسا له
روسيه در برابر غرب

دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، موضوع: هويت و سياست خارجي: روسيه در برابر غرب، استاد راهنما: دكتر قاسم افتخاري، نگارش: جهانگير كرمي، رساله براي دريافت درجه دكتري در رشته روابط بين الملل، تاريخ دفاع: اسفند ۱۳۸۱، ارزيابي رساله: عالي در اين رساله درصدد پاسخ به اين پرسش برآمده ايم كه «چرا برخلاف دوره اتحاد شوروي، سياست خارجي روسيه در قبال غرب (از دوره گورباچف تا پوتين) با تحولات شديد و نوعي سردرگمي روبه رو بوده است؟»
001706.jpg

در فرضيه هاي اين پژوهش، به بررسي متغيرهاي زير پرداخته شده است:
ساختارنظام بين الملل (نظريه نوواقعگرايي)؛ ايده ها، هنجارها و نهادهاي بين المللي (نظريه نهادگرايي نوليبرال)؛ عوامل داخلي در سطوح فردي، اجتماعي و دولتي (مكتب تحليل سياست خارجي)؛ گفتمانهاي سياسي حاكم (نظريه تأسيسي)؛ و بحران هويت در دولت روسيه (نظريه هاي تكوين گرا).
پس از بررسي نظريه هاي مختلف در مورد سياست خارجي، از نظريه تكوين گرايي اجتماعي به خاطر توجهي كه به متغير هويت و نحوه شكل گيري و ساخته شدن هويت دولت كرده است براي ايجاد فرضيه اصلي به منظور تحليل سياست خارجي روسيه كمك گرفته ايم. اين نظريه، هويت دولت را امري تكوين يافته از ساختارهاي مادي (ژئوپلتيك، قوميت، قدرت و...)، بين الاذهاني (ايده ها، شناخت ها، معاني مشترك و...) و در روند تعامل اجتماعي ميان بازيگران دانسته و براي آن سه بعد اساسي؛ نوعي (نوع واحد سياسي)، جمعي (جايگاه و موقعيت دولت در قبال ساير بازيگران) و كاركردي (نقش و مأموريت كه براي خود قائل است) در نظر مي گيرد.
هويت شوروي تا دوره گورباچف عبارت است از: اتحاد شوروي (امپراتوري چندمليتي)، سوسياليستي (در مقابل دولت هاي سرمايه دار غربي)، و ابرقدرت (با نقش جهاني) بود. اما تحولات داخلي و بين المللي اواخر دهه ۱۹۸۰، ساختارهاي مادي، معرفتي و تعامل آن با جهان خارج را دگرگون ساخت. زماني كه هويت پيشين از ميان رفت، در روسيه جديد، اجماعي بر سر وضعيت هاي امپراتوري يا دولت - ملت، متحد غرب يا در مقابل آن، و قدرت جهاني يا منطقه اي به وجود نيامد. دولتمردان، نخبگان، جريانات سياسي و افكار عمومي در مورد اينكه روسيه چه واحدي است،چه جايگاهي دارد، و چه نقشي را بايد بازي كند، دچار تشتت گشتند و اين «بحران هويتي»، امكان تعريفي روشن از «منافع ملي» را دشوار ساخته و به «سردرگمي رفتارهاي خارجي» به ويژه در قبال غرب منجر شد.
از اين رو، هر مطالعه اي در مورد سياست خارجي مسكو طي سالهاي اخير، بدون در نظر گرفتن «بحران هويت دولت روسي»، به فهمي نارسا از آن مي انجامد و ادعاي اين رساله آن است كه، در مقايسه با ساير متغيرهاي مطرح شده، متغير «بحران هويت دولت» فهم و درك بهتري را از سياست خارجي روسيه در قبال غرب ارائه مي نمايد.
نتيجه گيري
001702.jpg

باگذار از تأكيد بر ساختار نظام بين المللي و نهادهاي بين المللي به در نظر گرفتن عوامل داخلي و بهره گيري از مكتب «تحليل سياست خارجي» و غناي درون كاوي آن براي فهم سياست خارجي، و پيوند آن با نگرش تكوين گرايي كه مفهوم هويت را بر ساخته هاي اجتماعي - تاريخي، امري رابطه اي و محصول تعامل اجتماعي با ساير واحدها مي داند كوشيده ايم تا رفتار خارجي كرملين را بررسي نماييم. در واقع، اين بحث مطرح مي شود كه رفتارهاي ريشه دار سياست خارجي را نمي توان به كمك صرف عوامل خارجي و عوامل داخلي تحليل نمود. واقعگرايان، نوواقعگرايان، آرمانگرايان و نهادگرايان و ساير نحله هاي فكري اين دو نگرش اساسي عمدتاً به عوامل خارجي توجه مي كنند. نگرش تحليل سياست خارجي تمام هم و غم خود را بر عوامل دروني دولتها متمركز مي سازد. اما ادعايي كه پيش كشيده مي شود اين است كه ارائه تحليلي ژرف تر و واقعي تر از رفتارهاي خارجي ريشه دار يك دولت، نيازمند مفهومي است كه از خصلتي تعاملي (تعامل داخلي - خارجي) برخوردار باشد، و در اين ميان، هويت واحدهاي سياسي و مسائل گريبانگير آن بيشترين تأثير را بر تعريف از منافع ملي و سياست خارجي داراست. فرضيه اصلي پژوهش برخلاف فرضيه هاي پيشين (فرضيه نخست با ديدگاهي «واقعگرايانه» به تأثير «ساختار هرج و مرج گونه نظام بين المللي» بر سياست خارجي براي تعقيب منافع ملي در چارچوب قدرت و براساس اصل «خودياري» مي پردازد. فرضيه دوم، نقش هنجارها، قواعد، ايده ها و نهادهاي بين المللي را در رفتار خارجي دولت روسيه مورد بررسي قرار مي دهد) كه هويت دولت را امري ثابت و پايدار مي پندارند، هويت دولت را امري رابطه اي مي داند كه به وسيله تعامل بازيگران با يكديگر، از طريق مشاركت در معاني جمعي و از درون يك دنياي اجتماعي برساخته، تكوين يافته و پديد مي آيد و تغيير مي كند. از اين رو، تمام هويتها مشروط، وابسته به تعامل و جاي گرفته در درون يك متن و بافت نهادي هستند و هويت دولت تا حدود زيادي در رابطه با پيشينه تاريخي و در پيوند با ملتها و دولتهاي ديگر و نيز شرايط دگرگون شونده اجتماعي و سياسي شكل مي گيرد و تحول مي يابد. هويتها در حال گفتگو و مبادله با يكديگرندو در زمان تغييرات اساسي بين المللي و بحرانهاي جهاني اين وضعيت تشديد مي شود.
ادامه دارد

رويدادهاي انديشه

اهداف توسعه با نگرشي سيستمي
كتاب «اهداف توسعه با نگرشي سيستمي» به همت سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي منتشر شد.
به گزارش ايلنا از پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، مؤلف اين كتاب كه ناصر جهانيان است، سئوالاتي درمورد اهداف توسعه و چگونگي دستيابي به آن را در اين كتاب پاسخ داده است.
اهداف توسعه كدامند و آيا توسعه دست يافتني است؟، توسعه چه نيازي از انسان را برآورده مي كند؟، در تأمين نيازها چه اهدافي بايد تعيين شود؟، تعيين كنندگان اهداف توسعه چه كساني، چه گروه هايي، چه نهادهايي و چه عواملي هستند؟ كدام نظام اجتماعي بهتر و با حداقل هزينه تضاد منافع گروه ها را حل مي كند و سريع تر به اهداف مورد نظر توسعه مي رسد؟ از سئوالات مطرح شده در اين كتاب هستندكه به آن پاسخ داده است.
اين كتاب در دو بخش «مفاهيم روش شناسي» و «اسلام و اهداف توسعه» تنظيم شده است.
بخش نخست شامل دو فصل «مفاهيم: اهداف، نيازها و انسان توسعه ساز» و «روش شناسي: نظام هاي اقتصادي، و اجتماعي، فرهنگي و اهدف آنان» است و بخش دوم نيز در پنج فصل سازماندهي شده است.
فصل سوم «تحول اهداف توسعه» را بررسي مي كند، فصول چهارم و پنجم نيز به ترتيب با سرفصل هاي «اهداف توسعه در نظام اجتماعي، فرهنگي سرمايه داري» و «اهداف توسعه در نظام اجتماعي - فرهنگي اسلام و جنبه هاي اين بحث درمورد ايران» به مفاهيم اجتماعي توسعه پرداخته است.
رؤياهاي بچه هاي جهان كتاب مي شود
اگر نتوانيم با رؤياهاي كودكان ارتباط برقرار كنيم ديگر قادر نيستيم براي آنها بنويسيم.
شيرين بني صدر نويسنده و تصويرگر كودكان در گفت وگو با ايلنا گفت:من در حال حاضر، مشغول جمع آوري مجموعه اي از رؤياهاي كودكان دنيا هستم تا اين رؤياها را به صورت مجموعه اي داستان منتشر كنم. وقتي كودكان رؤياهاي همديگر را نشناسند نمي توانند با هم ارتباط برقرار كنند.
نويسنده «پسر رعد» در ادامه گفت: براي حفظ جوامع بشري بايد ايمان در آثار كودكان به گونه اي منعكس شود كه به نسل هاي بعدي منتقل شود؛ زيرا اهميت ندادن به ايمان در آثار كودكان باعث دور شدن آنها از مسائل ديني مي شود.
اين نويسنده در پايان اظهار داشت: طرح مسائل ديني در ادبيات كودكان بسيار محدود است. نويسنده ها بايد به گونه اي به اين مسائل بپردازند كه كمبود آن در ادبيات كودكان احساس نشود.

|  ادبيات  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |