سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۴۸
مسافرت آسان
001142.jpg
مهدي غلا مي
هنگامي كه چند جوان، كنار هم نشسته اند، بنا به روحيات ويژه جواني، هر احتمالي وجود دارد. مثلا در يك لحظه بگويند:  «برويم شمال.» بقيه هم تاكيد كنند و به همين سادگي حركت كنند. در اين لحظات خيلي سريع راجع به مقصد، مسير، وسايل همراه و تعداد همراهان برنامه اي در چند دقيقه ارائه مي شود. هر يك از ايشان با توجه به امكانات و ابزاري كه در اختيار دارند، مسبب تشكيل گروهي از پيش تعيين نشده براي مسافرت هاي ناگهاني مي شوند.
ساعتي بعد، ايشان داخل اتومبيل نشسته و خندان و شاداب در مسير جاده قرار گرفته اند. آنان به گونه اي سفر مي كنند كه گويي يك مسير ساده شهري را مي پيمايند و اين در حالي است كه بدين ترتيب مي توانند شهرهاي زيادي را پيموده و ببينند. با يك اتومبيل سواري ساده هم مي توان، تمام اين مسيرها را طي كرد ولذت برد.
مسافران گروهي به صورت تجربي شكل گروه مي گيرند و معمولا اگر اتومبيلشان دچار نقص فني شود، همه با هم مبلغي تهيه تا تعميرش كنند. در اين مواقع تفاوتي نمي كند، سند اتومبيل به نام چه كسي باشد، مهم اين است كه اين خودرو در سفرهايشان كاربرد زيادي دارد و باعث مي شود، از لذت سفر دور نمانند.
حقيقت اين است كه براي سفر كردن نخستين ابزار، اراده و همت است. تا به حال ديده نشده، كسي سفر را نپسندد و بگويد: «حالش را نداريم.» معمولا پاسخ مي دهند: «سفر رفتن، پول مي خواهد.» در حالي كه سفر نسبت به روحيه اي كه به مسافر مي دهد و در پيشرفت وي تاثيرگذار است، واقعا كم هزينه و مقرون به صرفه است. با بررسي و پرس و جويي اجمالي از كساني كه اهل سفر هستند، در مي يابيم: نه تنها سفر رفتن سخت نيست، بلكه بسيار آسان و هيجان انگيز نيز هست.
جوانان طبيعت گرد و مسافر، زياد هستند و روزهاي تعطيل، گروه گروه به مسافرت مي روند تا ساعات و روزهايي را به دور از دغدغه هاي معمول، زندگي كنند. ايشان از اين سفرها لذتي مي برند كه به گفته خود: «اندوخته اي مملو از تجربه در چنته خود جمع مي كنند.»
شهروندان تهراني، در ايام معمول سرگرم گذران روزمره هستند و مي توان اظهار كرد: «سفر ابزار مهمي براي پيشرفت شغلي و تقويت ذهن خلاقه آدمي است.» يكي از دلايل اين ادعا، ديدن و تقويت ژرف نگري است. در طي سفر، چيزهايي ديده مي شود كه شايد در شهر وجود نداشته و يا حتي آن چنان كه خارج از محيط روزمره به چشم مي آيد، نگريسته نشده بود.
اغلب انسان هاي موفق كساني بوده اند كه در زندگي خود، بيش از ديگران سفر كرده و انديشيده اند.
وقتي در جاده ها گام بگذاريم، مسافران بسياري مي بينيم كه سر خوش و پرشور، به سوي مقصد مي رانند و احساس لذت مي كنند. جوانان و خانواده ها در گروه هاي مختلف، با توجه به سلايق شخصي هر فرد از هر گروه، خود به خود دسته اي براي آغاز سفر تشكيل مي دهند. اكثر اوقات، خانواده هاي بسياري را مي بينيم كه خويشاوند و يا دوست خانوادگي هستند. ايشان براي روزهاي تعطيل، برنامه ريزي مي كنند و به محض پيش آمدن فرصت، از خانه و شهر بيرون مي روند تا روزي متفاوت را تجربه كنند.
در مسير جاده چند اتومبيل مختلف كنار رستوراني توقف مي كنند. نزديك به بيست نفر به شكل دوستان خانوادگي به اتفاق مسافرت مي كنند. هنگامي كه از ايشان، چگونگي برنامه ريزي و حركتشان را مي پرسيم، در مي يابيم كه معمولا وسايل سفرشان آماده و تيم سفري نيز شكل گرفته است. شب قبل از تعطيلات براي آخرين بار با يكديگرتماس مي گيرند و روز بعد، همه در يك مكان گرد هم مي آيند و سفر آغاز مي شود و بدين صورت مي توانند از شهرهاي زيادي ديدن كنند.
اگر هر خانواده به تنهايي اقدام به سفر كند، بي ترديد مقاصدي كه در نظر گرفته مي شود، بسيار محدودتر است. چون هر كدام از ما، حس نوستالژيكي نسبت به منطقه اي خاص داريم كه هر چند ماه يك بار، به همراه دوستان خانوادگي به آنجا مي رويم.
به جز شهرهاي شمالي كه همه از طبيعت آن لذت مي برند و عموم مقاصد تهراني ها را تشكيل مي دهد، مي توان به تفرش، قزوين، تبريز و ديگر نقاط دور و نزديك مسافرت كرد. هر يك از افراد مسافرت هاي گروهي، ريشه نسبي يا سببي در يكي از شهرستان ها دارد. اين گروه مي توانند صله رحم را دسته جمعي و گروهي انجام دهند كه نتيجه آن چنين مي شود: با دوستان بوده اند، مسافرت رفته اند، اقوام و ديگر دوستان را ديده اند و در نهايت لذت ويژه اي برده اند.
براي سفر رفتن، هيچ جاي درنگي نيست، بي عذر و بهانه؛ اگر بخواهيم، مي توانيم به سادگي هر هفته لذت سفر را بچشيم.

ماجراهاي طبيعت
دونده سرخ
001144.jpg
نويسنده: ارنست تامپسون ستون
برگردان:حميد ذاكري -قسمت دهم 
با فرارسيدن زمستان، غذا روز به روز كمتر مي شد. «پر قرمز» تنها منطقه قابل زيستن را همان دره قديمي يافت و تمام وقتش را اطراف كاج هاي بلند تپه تيلور مي گذراند، اما قانون لاتغيير طبيعت براي كبك ها همچنان صادق بود و هر ماه از سال با خود غذاها و دشمنان ويژه اش را مي آورد.
«ماه جنون» با خود ديوانگي، تنهايي، و انگور آورد؛ «ماه برف» با ميوه نسرين آمد؛ و «ماه كولاك» با چريدن سرشاخه هاي غان كه پر از جوانه زمستاني بود و كولاك هاي سرد كه شاخه ها را يخ پوش مي ساخت و وقت نوك زدن به جوانه ها و چيدن آنها، پاها از روي شاخه هاي يخ زده سر مي خورد، فرا رسيد. نوك پرقرمز از كار مداوم روي سرشاخه هاي غان سخت آسيب ديد به طوري كه حتي وقتي نوكش بسته بود سوراخي در ميانه منقار به چشم مي خورد.
اما طبيعت، او را براي زندگي در موقعيت سرد و لغزان آماده ساخت؛ پنجه هايش را كه در سپتامبر چنان نازك و لطيف بود، خشن و زبر شده و زائده هاي شاخ مانندي جاي جاي پاها پديد آمد و همگام با افزايش سرما اين پوشش پاها افزايش پيدا كرد به طوري كه با اولين بارش برف، خود را به كفش هاي برفي و كرامپون هاي ويژه صعود از يخ مجهز يافت. هواي سرد اغلب قوش ها و جغدها را از منطقه بيرون رانده بود و وضع طوري شده بود كه هيچيك از دشمنان چهارپايش نمي توانستد بدون ديده شدن نزديك شوند، بدين ترتيب ظاهراً شرايط كم كم داشت متعادل مي شد.
پرواز در جست وجوي غذا هر روز او را دور و دورتر مي برد تا آنجا كه «رزديل كريك» را با غان هاي نقره اي در سواحلش، و «كسل فرانك» را با انگورها وسماق هاي خوش خوراكش و جنگل چستر را با گياهان رونده اش چون مو ويرجينيايي كه ميوه هاي خود را دسته دسته پيشكش مي كند و تمشك هاي زمستاني اش كه در زير برف چشمك مي زنند كشف كرده بود.
او به زودي فهميد كه به دليلي نامعلوم مردان تفنگدار هيچوقت داخل حصار كسل فرانك نمي شوند. پس در ميان آن چشم انداز جوراجور براي گذران زندگي جاهاي تازه و غذاهاي تازه يافت و هر روز كه مي گذشت عاقلتر و با هوشتر مي شد.
از زماني كه خانواده اش را از دست داده بود، عميقاً تنها بود اما به نظر نمي رسيد از اين بابت چندان در رنج باشد. هر جا مي رفت. چيكادي ها و زاغي هاي شاد و پرسروصدا را مي ديد كه اين سو و آن سو مي پريدند و به ياد مي آورد كه زماني آنها را موجودات بزرگ و با اهميت مي ديد.
آنها الكي خوش ترين و نامربوط ترين موجودات جنگل بودند. پيش از آن كه پاييز كاملاً تمام شود و زمستان به كمال جنگل را فرا گيرد، ترجيع بند معروف خود را به آواز دسته جمعي مي خواندند: «بهار زود بيا، بهار زود بيا»، و اين آواز شادمانه را با روحيه اي سرشار و كمابيش در تمام زمستان، در ترسناكترين توفان ها و بوران ها مي خواندند، تا اينكه «ماه گرسنگي»، فوريه، فرا رسيد و در اين ماه عبارتي به ترجيع بند آوازشان افزوده شد: «ديدي گفتم، ديدي گفتم» و لحن آواز كمي عوض شد.
ديري نپاييد كه كم كم اوضاع بهتر و روبه راه تر شد. توفان ها فرو نشست. خورشيد بي رمق زمستاني نيرو گرفت و شروع به آب كردن برف ها از شيب هاي تپه كسل فرانك كرد و بسترهاي بزرگي از چمن هاي سبز و گياهان تر و زمستاني را آشكار ساخت كه تمشك هاي خوشمزه شان سفره اي سخاوتمند و بي پايان براي پر قرمز بود و بدين ترتيب كار سخت بيرون كشيدن جوانه هاي يخ زده پايان يافت و نوك آسيب ديده او فرصت ترميم پيدا كرد و همچون گذشته زيبا و خوش تركيب شد.
به زودي اولين پرونده آبي(۱) در آسمان ظاهر شد و به چهچه خواند: «بهار داره مياد.» خورشيد روز به روز گرمتر مي شد و يك روز صبح زود در تاريك روشني بامداد «ماه بيداري»، مارس، صدايي بلند در جنگل پيچيد، «غار،  غار» و «خال نقره اي» كهن، سلطان كلاغ ها، بزرگ و باشكوه در سينه آسمان پديدار شد و پس پشتش سربازانش به صف و مرتب از راه رسيدند و رسماً اعلام كردند:
«بهار فرا رسيده است.»
به نظر مي رسيد همه طبيعت به اين آوا جواب مي دهد، آغاز «سال نو» پرندگان و چيزي شگفت در دل طبيعت تكان مي خورد،  خاك مي جنبيد و حيات سراز خواب برمي داشت. چيكادي ها ديوانه وار شروع به سرودخواندن كردند: «حالا بهاره، حالا بهاره، حالا، حالا؛ بهاره حالا، بهاره حالا، حالا، حالا» و چنان مداوم و پرشور مي خواندند كه هر بيننده اي متعجب مي ماند كه چه وقت فرصت زندگي كردن پيدا مي كنندو «پر قرمز» لرزشي، تپشي، جنبشي را در درون خود احساس كرد. با شادي و قدرت روي تنه درختي پريد و صدايي عميق و مرتعش از بن گلو خارج ساخت و با پاها ضربه به چوب زد و بارها و بارها آواي غلتان خودرا تندر آسا به دره كوچك فروريخت: «تامپ، تامپ، تامپ، تاندرررررررر.» صدا در دره پيچيد و پژواكش بازگشت و در آواي تازه اودرآميخت و آوا در آوا افتاد و شادماني پر قرمز از آمدن بهار دره و جويبار وغان و افرا و سنگ و خاك را پر كرد، و هوا را پر كرد.
(۱) پرنده آبي(Blue bird) ، پرندگان زيبا، كوچك و با رنگ غالب آبي در نرها از جنسSialia. اين پرنده بيشتر در آمريكاي شمالي ديده مي شود. پشت پرنده هاي آبي نر، آبي سير و سينه اش نارنجي يا قرمز  رنگ است.

ارتباطات در حيات وحش
001148.jpg
وجود راههاي ارتباطي در حيات وحش ضروري است، زيرا اين ارتباط تنوع زيستي را حفظ مي كند، جفتگيري بين گونه هاي مختلف را ممكن مي سازد و امكان دستيابي به زيستگا ه هاي بزرگ تر را فراهم مي آورد.
راههاي ارتباطي در حيات وحش كه مراكز زيستگاه ها را به هم مربوط مي سازند نقشي، سرنوشت ساز دارند. زيرا اين راه ها تعداد زيستگاه هاي مناسب را كه براي هرگونه موجود است افزايش مي دهند و عملا از فروپاشي زيستگاه ها جلوگيري مي كنند. اين امر به ويژه براي حيوانات مهاجر و نيز جانوراني كه به محدوده وسيع تري براي زندگي نياز دارند، حياتي است. زيستگاه هاي بزرگتر باعث ايجاد تنوع زيستي بيشتر،  جمعيتي انبوه تر و منابع غذا و پناهگاه گسترده تر مي شوند. اين راهها همچنين با استفاده از دوره  هاي ژنيتكي طولاني مدت، امكان جفتگيري بين گونه هاي مختلف را فراهم مي كنند، با اين حال راههاي ارتباطي در حيات وحش نمي توانند جايگزين مناطقي وسيع از زيستگاه هاي حفاظت شده مانند مراكز زيستگاه ها شوند.
در مقياس گسترده تر، راههاي ارتباط حيات وحش، بايد آن قدر وسيع باشند كه حتي بزرگترين پستانداران شامل خرس قهوه اي، شير كوهي و گرگ  هم بتوانند به راحتي در آن حركت كنند. معمولا اين راهها چندين مايل عرض دارند. با اين حال راههاي ارتباطي حيات وحش درمقياس هاي كوچكتر مي توانند در خدمت ارتباط زيستگاه ها براي گونه هاي ديگر شامل دوزيستان، ماهي ها و پرندگان باشند. اين راهها به ويژه در امتداد راههاي ساحلي سودمندند؛ جايي كه هم ارتباط آبي و هم زميني را فراهم مي كنند. اين راهها در مناطق شهري مي توانند فضاهاي تفريحي حائز اهميت و نيز ارتباطي حياتي بين محوطه هاي جدا از هم ايجاد كنند. در هر زمان كه ممكن باشد، پارك هاي شهري و روستايي و فضاهاي باز بايد به هم ارتباط پيدا كنند تا راههاي ارتباطي حيات وحش كه مي توانند به مراكز زيستگاهي دور افتاده بپيوندند، شكل بگيرند.
از آنجايي كه راههاي ارتباطي حيات وحش معمولا كم عرض و آسيب پذير هستند، بايد با احتياط كامل كنترل شوند. براي مثال، مواد حشره كش كه در نزديكي اين راهها استفاده مي شود، اثرات مخربي بر گرده افشاني دارد و در نتيجه باعث كاهش تنوع گياهان مي شود. در بسياري از موارد جنگلداري مداوم، كشاورزي مستمر و ساير مصارف زمين به غير از استخراج منابع، توسط راهكارهاي كنترلي ويژه كه نيازگونه ها را به استفاده از راهها تاييد مي كند، مي تواند با راههاي ارتباطي حيات وحش هماهنگ شود.
وقتي كه جاده ها يا ساير زيربناهاي اقتصادي از روي راههاي ارتباطي عبور مي كنند، ضروري است كه مسيرهاي حمل ونقل كه كارايي راههاي ارتباطي حيات وحش را كاهش نمي دهند مدنظر قرار گيرند. تقاطع متعدد راههاي ارتباطي حيات وحش كه باعث ايجاد راههاي متعدد بين زيستگاه هاي مركزي مي شود، انعطاف پذيري بالايي را به شبكه حيات وحش مي دهد.

معرفي كتاب
سياحت گرجستان
«سياحت گرجستان» شرح مسافرت هاي يك سياح ايتاليايي به نام «خانم كارلاسرنا» است به منطقه قفقاز، به ويژه به گرجستان و ارمنستان، در اواخر قرن نوزدهم ميلادي.
«سياحت گرجستان» در زمان سلطنت ناصرالدين شاه توسط ميرزا عيسي خان گروسي از فرانسه به فارسي ترجمه شده و نسخه خطي منحصر به فرد آن در كتابخانه ملي محفوظ است. اكنون اين نسخه توسط محمدحسين دانايي تصحيح شده و با افزودن يك مقدمه حاوي شرح سوابق تاريخي و وضعيت گرجستان و مناسبات سياسي - اجتماعي ايران با اين كشور و فهرست تواريخ و منابع معتبر درباره گرجستان، توسط انتشارات كاتوزي به بازار عرضه شده است.با مطالعه اين سفرنامه، مي توانيم نمونه هايي از انگيزش هاي اجتماعي و تحريكات رواني براي جدايي پذيري ايالاتي همچون گرجستان، ارمنستان و آذربايجان را دريابيم. احتمالا چنين نگرشي به تاريخ، ديدگاه ها و باورهاي سنتي درباره وقايعي مانند معاهده هاي تركمان چاي و گلستان را متحول مي كند و موجب مي شود كه در تحليل هايمان، به جاي تاكيد افراطي بر ساز و كارهاي استعماري، به ديگر عناصر درونزا نيز توجه كنيم.
براي معرفي كتاب هاي خود در زمينه سفر و طبيعت، دو جلد از كتاب منتشره را به روزنامه همشهري صفحه سفر و طبيعت ارسال نماييد.

جاذبه آتشفشان
001146.jpg
علاقه به طبيعت جاذبه اي غزيزي است كه در تمام انسان ها كم يا زياد وجود دارد. چرا كه انسان برخواسته از طبيعت است و سرانجام نيز به طبيعت بازخواهد گشت. گاهي اين علاقه به گونه اي بالا مي گيرد كه وجود انسان را در خود ذوب مي كند!در سال ۷۹ ميلادي، وقتي كه كوه آتشفشان «وزو» فعاليتش را آغاز كرد، تمام مردم شهر «پمپي» محل را با سرعت ترك كردند و شهر در مواد مذاب مدفون شد.«پلين» نويسنده بزرگ لاتين كه در راس ناوگان «مي زن» از متصرفات روم بود آن چنان در جاذبه فعاليت اين آتشفشان محو شده بود كه گذر زمان را نفهميد و از محل دور نشد و آن قدر در آنجا ماند كه به علت خفگي ناشي از گاز درگذشت.

حس بويايي
001150.jpg
حس بويايي يكي از حواس پنجگانه انسان است كه به درد خيلي كارها مي خورد مثلا ماهي گيري!
در رم باستان  افرادي وجود داشتند كه مي توانستند با بوكشيدن آب رودخانه «ته ور» محل هايي را كه گونه هاي خاصي ماهي داشتند، شناسايي كنند.
آنها عقيده داشتند: همانطور كه هر ماهي طعم و مزه مخصوص دارد درمورد بو هم اين مساله صادق است و ماهي هاي مختلف بوهاي مختلفي دارند. پس از روي بو به راحتي مي توان به حضور يك گونه  ماهي در يك قسمت از رودخانه پي برد.

استحكامات بي حاصل
001152.jpg
آيا مي دانيد اين مكان ها دركجا قرار دارند؟
استحكامات بي حاصل درمكزيك در يك جزيره كوچك مرجاني قرار دارند. در سال ۱۸۵۴ مقامات نظامي آمريكا با هدف ساخت يك جبل الطارق آمريكايي با صرف هزينه اي معادل پنج ميليون دلار آن زمان كه پول هنگفتي بود، سد طويلي به ارتفاع ده متر و عرض پانزده متر در محل، بنا كردند و چهارصد توپ بزرگ بر روي آب نصب كردند و پس از خاتمه طرح متوجه شدند كه به خاطر عمق كم آب هيچ كشتي نخواهد توانست به اين استحكامات نزديك شود تا در تيررس توپ ها قرار بگيرد در نتيجه تمام هزينه اي كه شده بود بي حاصل ماند.

سفر و طبيعت
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |