مارگريت شاه نظريان
مدتي است نمايش عمومي دومين فيلم بلند فرزاد موتمن آغاز شده است. «شب هاي روشن» از آن دست فيلم هايي است كه هم طرفداران و هم مخالفان سرسخت خود را دارد. فيلم از نگاه كارگردان، تصويري تازه از محبت و عشق است و بيانيه اي در ستايش از شعر فارسي. مي گويد فيلم را دوست دارد و با آرامشي عجيب از فيلمش دفاع مي كند. با او درباره فيلمش به گفت وگو نشسته ايم.
* آقاي موتمن با توجه به اين كه سال هاست در سينما فعاليت مي كنيد، چرا اين قدر دير وارد عرصه ساخت فيلم بلند شديد، به ويژه كه «هفت پرده» نيز فيلم خوب و قابل دفاعي بود؟
- من چيزي حدود شانزده- هفده سال، فيلم هاي مستند ساخته ام و يكي از دلايلي كه خيلي دير به طرف سينماي داستاني آمدم، اين بود كه هيچ وقت فيلمنامه خوبي در اختيار نداشتم. من نويسنده نيستم و اعتقاد هم ندارم كه كارگران لزوماً بتواند بنويسد، به همين خاطر بايد فيلمنامه كسي ديگر را كار كنم و راستش فيلمنامه هايي را هم كه تا آن مدت خوانده بودم و يا حتي حالا آن ها را مي خوانم، آن چنان شوري براي كار ايجاد نكردند. احساسم اين بود، آن چيز كه در سينماي ايران حاكم است و در آن كار مي شود، از دنياي من خيلي دور است و اصلاً اين كه با اين وضعيت چطور مي توانم فيلم بسازم، برايم تبديل به بحران شده بود. هميشه پي اين بودم كه كي را بيابم كه اقلاً در ايده هاي مان با هم مشتركاتي داشته باشيم.
* با توجه به اين كه فيلمنامه هاي «هفت پرده» و «شب هاي روشن» كار آقاي عقيقي بود و در فيلم «باج خور» ايشان كنار شما بودند، به نظر مي آيد فرد مورد نظرتان را يافته ايد؟
- بله. سعيد عقيقي را از خيلي قديم مي شناختم، مقاله هايش را در ماهنامه «فيلم» خوانده و بعضي از آنها را خيلي پسنديده بودم، مثل مقاله اي كه درباره بزرگراه گمشده ديويد لينچ نوشته بود، آن مقاله اصلاً مرا تكان داد. يا مثلاً آن بخش ويژه را كه براي هال هارتلي كار كردند نوشته مجيد اسلامي هم در آن بود، فوق العاده نوشته شده بود. اما از اين كه عقيقي فيلمنامه هم مي نويسد، خبر نداشتم و خيلي اتفاقي به اين مسئله پي بردم. با خودم گفتم منتقدي كه مطالبش را اين قدر دوست دارم، شايد فيلمنامه هايش را هم دوست داشته باشم و خيلي سريع به توافق رسيديم و ديديم كه ايده هاي مان چقدر شبيه هم است. چه در نگاه به سينما و چه به هر حال كارگردان ها و فيلمسازان. آن قدر اين نزديكي زياد بود كه متوجه شديم اصلاً بعضي از حرف هايمان نيز شبيه هم است. ديدم قصه اي كه سعيد تعريف مي كند، با فيلمي كه من قصد ساختش را دارم، خيلي به هم نزديكند. ايده «هفت پرده» از همين جلسات شكل گرفت و بعد البته خيلي به سختي ساخته شد.
* فيلم «شب هاي روشن» چطور شكل گرفت؟
- زماني كه فيلم «هفت پرده» به نمايش درنيامد، خيلي دچار سرخوردگي شدم و نياز داشتم فيلم بعدي ام را بسازم. روزي سعيد گفت: با اقتباسي ايراني از «شب هاي روشن» فئودور داستايوسكي چطوري؟ من البته كاملاً مخالفت كردم. احساس كردم اسم داستايوسكي سنگيني را روي شانه هاي ما مي گذارد كه از زير آن نمي توانيم دربياييم. سعيد كه واكنش مرا ديد وانمود كرد كه به اين پروژه بي علاقه شده است و بعد از يك مدت، دوباره سي چهل صفحه فيلمنامه به من داد و خواست كه فقط بخوانم. تا خواندم، شيفته آن شدم.
* چرا، چه دليلي داشت؟
- يكي اين كه فيلمنامه اين امكان را مي داد كه فيلم عشقي بسازيم و اين چيزي است كه اگر نگويم در سينماي ايران بي سابقه است، اصلاً كم سابقه است. من خيلي رك بگويم تنها فيلم عشقي كه در سينماي ايران سراغ دارم، «بن بست» است.
* پس احتمالاً شما از فيلم عشقي تفسير خاص خودتان را داريد؟
- بله. وقتي مي گويم خيلي عشقي، منظورم اثري نيست كه زن ها و مردها به هم نگاه مي كنند و عاشق هم مي شوند. منظورم از اين فيلم ها، اثري است كه كانون آن قابليت بسط و گسترش يك رابطه رومانتيك را داشته باشد، چيزي مثل «برخورد كوتاه» ديويد لين يا چيزي مثل داستان «آدل.هـ» فرانسوا تروفو يا مثلاً «در محاصره» برتولوچي. اگر دقت كنيم «شب هاي روشن» خيلي نزديك به همين فيلم «در محاصره» است. در واقع اساس قصه همان است. ضمن آن كه اين مقدار توجهي كه به شعر فارسي در اين فيلمنامه مي شد، كه البته خيلي ها آن را دوست نداشتند، مرا به وجد مي آورد. احساس مي كردم كه چقدر خوب است قصه عاشقانه اي كه در اصل متعلق به قرن هيجدهم است، به تهران دهه هشتاد منتقل شده و تبديل به بيانيه اي مي شود. در ستايش از شعر فارسي و در نتيجه پس از خواندن آن سي چهل صفحه به سعيد گفتم فيلم را مي سازيم.
* به هر حال باز هم با اين شرايطي كه فيلمنامه داشت، ساخت آن ريسك كامل بود.
- بله، خب وقتي كه تصميم قطعي براي ساخت گرفتيم، دوباره كتاب را خواندم. قصه اي كه البته آن را نمي توان جزو آثار مهم داستايوسكي به شمار آورد. او زماني آن را نوشته كه فقط بيست و شش سال داشته. آن زمان هنوز آن ده سال زندان را تجربه نكرده بود.
* به هر حال شما از همين كتاب فيلمنامه را اقتباس كرده ايد و فيلم را هم دوست داريد.
- بله، اين نكته عجيبي است. ولي فراموش نكنيم همين كتاب امكانات ساخت اثر سينمايي را هم دارد. شايد به خاطر همين است كه پيش از اين سه يا چهار نسخه فيلم بر اساس آن شكل گرفته است. فيلم هاي ويسكونتي و برسون از همين دست اند. از ويژگي هاي شب هاي روشن اين است كه اثري به شدت تصويري است و كاراكترهاي محدودي هم دارد. ساختن اين فيلم براي من خيلي لذتبخش بود.
* فضا و كاراكترها چقدر تغيير كردند؟
- به كل عوض شدند. كاراكتر قصه داستايوسكي نويسنده اي جوان بود، ناتوان، دست و پاچلفتي و خجالتي، اما استاد قصه ما آدمي است، در اواخر جواني و ابتداي ميان سالي حدوداً سي و هفت ساله است و تنهايي اش را آگاهانه انتخاب كرده. اگر با زني رابطه عاشقانه نداشته، به خاطر خجالتي و دست و پا چلفتي بودنش نيست. به اين خاطر است كه اين آدم دلش نمي خواهد تا اين انزوا شكسته شود، آن هم در جامعه اي كه اساساً با اين نوع آدم ها خصومت دارند. او ترجيح مي دهد در واقع با روياهايش زندگي كند و اگر تنهايي هم وجود دارد، آن را به اختيار انتخاب كرده است.
* تا زماني كه سرو كله آن دختر شهرستاني پيدا مي شود؟
- بله او تحت تأثير آن دختر پرشور و عاشق، نگاهش به زندگي عوض مي شود و ياد مي گيرد كه عاشق شود، حتي به جامعه اي هم كه زياد دلبستگي ندارد، احساسش تغيير مي كند. در مونولوگي در ابتداي فيلم مي گويد من از مردم همين شهرم، همه آدم هاي آن را دوست دارم، ولي هيچ كدامشان را نمي شناسم. در انتهاي فيلم در مونولوگي مي گويد، من مردم اين شهر را مي شناسم، چون يكي شان را دوست دارم.
* البته اين جمله ها خيلي پرتأثير و قشنگ اند. اما چرا اين رابطه در فيلم شكل نمي گيرد. به نظر مي رسد اگر بازيگري غير از مهدي احمدي اين نقش را بازي مي كرد تماشاگر هم مي توانست با فيلم همدل شود.
- حالا من از شما سؤال مي كنم، به نظرتان ما غير از مهدي احمدي چه كسي را داشتيم كه مناسب بازي در اين نقش باشد؟
* نمي دانم، به هر حال كارگردان شما هستيد!
- به هر حال اين بحث سليقه است.
ادامه دارد