يك سطل، يك هويج، دوتا ذغال
دنياي آدم برفي
نفيسه مرشدزاده
سوز برف كه مي زند، شهرداري كميته برف روبي تشكيل مي دهد، دستورات و توضيحات راجع به جوي هايي كه مي گيرند و كپه هايي كه راهها را سد مي كنند. نيروي انتظامي بايد فكر كندي عبور و مرور را بكند، فكر گره هاي ترافيكي كه شهر را فتيله پيچ مي كنند. پدر مي رود تو فكر سقف كه نكند درز و دورز پيدا كرده باشد و به خودش مي سپرد كه همان سر صبح، دست به پارو شود. مادر مي گويد دور شيرهاي حياط را نبستي لوله مي تركد. دخترها، كتاب به دست مي ايستند پشت پنجره، با فحش هاي زيرلبي به سلسله پادشاهان، احتمال آوارشدن برف روي امتحان تاريخ فردا را بررسي مي كنند. «ارتفاع برف لازم براي لغزندگي بيش از حد معابر و تعطيلي مدارس، پارسال چندسانتي متر بود؟». پسر بزرگه غر مي زند: «فردا همچين شهر قفل مي كند كه چند ساعت را تو ماشين ها علافيم.»
فقط يكي دماغ كوچولويش را چسبانده به شيشه، هويج و ذغال و دگمه ها را گذاشته كنارش و منتظر خود خود برف است.
اين چاق دوست داشتني
درست معلوم نيست اولين بار كدام پدر، برگ پوشان دوتا گلوله سفيد را گذاشت روي هم و فكر كرده «هي! شكل خودم شد»، تصوير و تمثالي از اجداد اوليه اين سلسله چاق دردست نيست. اولين چيزهاي ثبت شده اي كه شبيه اين شكل فعلي و معروف آدم برفي در دست است، عروسك هاي چوبي و طرح هايي براي عروسك هاي مختلف است كه در كتاب اختراعات و ابتكارات ثبت شده.
ولي مهم نيست كه آنها كي به دنيا آمدند، مهم اين است كه خيلي زود محبوب شدند. تصويرشان كارت پستال شد.
صدها شركت تجاري در تمام جهان با همين نام شروع به كار كردند كه توليدات خيلي هاشان هيچ ربطي هم به اين موجود ندارد و صرفاً از محبوبيت و حس خوب نام، استفاده كرده اند. تعداد وب لاگ هاي موجود به اين نام خيلي بيشتر از حد شمارش است. وب لاگ هايي از سراسر دنيا.
غير از نمايشگاه هاي زمستاني نيويورك، آلاسكا، كانادا و ژاپن كه بخشي اش به اين موجودات اختصاص دارد چندين سال است كه غربي ها حيف شان آمده در تابستان هم او را از دست بدهند. رويال آكادمي و دانشگاه برلين در فريزرهاي مخصوصي كه با سيستمي پيشرفته كار مي كنند آنها را در تابستان هم به نمايش گذاشته اند.
الان اگر در عرق ريزان تابستان دلتان براي صورت تپلش تنگ شود، بيش از دهها سايت وجود دارند كه شما را دعوت مي كنند تا در دنياي مجازي با برف هاي مجازي، آدم برفي بسازيد (Build Your Snowman) .
اين آدم برفي هاي مجازي ديگر مثل پدران طبيعي اوليه شان فقير نيستند. كلكسيوني از وسايل و لباس كنار آنهاست كه مي توانيد روي هركدام كليك كنيد و ببينيد چي بهش بيشتر مي آيد. از پيپ و جارو و عصا و كت هاي متفاوت گرفته تا مجموعه اي از كلاه و شال گردن و دماغ و دگمه. مي توانيد كاري كنيد كه آدمك شما كاملاً خوش تيپ شود و وقت آب شدن ارث و ميراث دندان گيرتري بر جاي بگذارد.
ولي اين خوش تيپ كجا و آن دگمه هاي ناهمرنگ و صورت نامتقارن دست ساز كودكانه كجا؟
آه! عشق سپيد من!
اين سپيدپوشان، خيلي زود، منبع الهام و احساس هنرمندان شدند. تصوير آدم برفي در زمينه تپه اي سفيد در شب نيمه قرمز زمستاني، نماد تنهائي شد و كلي شعر و ترانه و عكس و اينها از هنرمندان تراويد.
در بين كارهاي كودكان، داستان دوستي پسربچه كوچكي با آدم برفي و پروازشان بر فراز شهرها كه «ريموند بريجز» نويسنده انگليسي نوشته بود، بيش از همه مشهور شد و از روي آن انيميشني خيال برانگيز و آرامش بخش براي تكرار در هر كريسمس ساخته شد. (آدم برفي ها از تاريخ نامعلومي وارد نمادهاي كريسمس شدند و انواع مختلف آنها به شكل شكلات، شال، وسايل تزييني، بافتني و... به طعمه خوب شركت هاي تجاري براي پارو كردن پول خريداران كريسمسي تبديل شدند.)
از آنجا كه آمريكايي ها و اروپايي ها علاقه زيادي به «معصوميت زدايي» از چهره هر كاراكتري دارند و عشق شان اين است كه به هر موجودي از مورچه گرفته تا موجودات فضايي شكلي دو چهره اي بدهند كه اختيار خوب و بد داشته باشد و اكثر اوقات خيلي هم بد و بدجنس شود، آدم برفي هم از هجوم واقع گرايي آنها مصون نماند و فيلم «آدم برفي در مقابل سنتا» ساخته شد كه حال گيري از همه اجداد معصوم و مظلوم برفي بود. در اين فيلم، آدم برفي تنهايي، دهكده محل زندگي سنتا (بابانوئل) را كشف مي كند. به رفاه زندگي او و شهرت او حسادت مي ورزد و تصميم مي گيرد فانوس سنتا را بدزدد و در ايام كريسمس روستاي او را تصرف كند. جنگ بين سپاه برفي و نيروهاي سنتا كه از اسلحه هايشان شكلات داغ پرتاب مي شود در مي گيرد و ...
لبخندي به پهناي ۶ تاير اتومبيل
يكي از جالب ترين اتفاقات درباره اين دوستان برفي در نوزده نوامبر سال ۱۹۹۹ شكل گرفت. به پيشنهاد فرماندار، اهالي شهر كوچك بتل از ايالت «مين» آمريكا تصميم گرفتند يك كار گروهي بزرگ بكنند و بلندترين آدم برفي دنيا را بسازند.
تمام شهر درگير شدند و حس زيباي با هم بودن آن هم براي كاري كودكانه، چند هفته اي شهر را به تصرف در آورد. بچه هاي كلاس هفتم مدرسه «تسل استار» كلاهش را ساختند و دبستاني ها بيني ۶ فوتي او را.
صبح روز نوزدهم، همه چيز آماده بود. مردم از نقاط دور و نزديك با بچه هايشان آمدند تا دستاورد شگفت يك شهر را جشن بگيرند. بزرگترها كلوچه هاي شكل آدم برفي و شكلات داغ مي خوردند و راجع به قد و قواره او اظهارنظر مي كردند و كوچكترها روي پا و دامن او سر مي خوردند.
اسم اين غول برفي را گذاشتند «آنگوس پادشاه كوه ها» و اندازه هاي او به عنوان بلندقدترين آدم برفي موجود، در كتاب ركوردها ثبت شد. حدود اندازه هاي آنگوس پادشاه اين قدري بود:
۱۱۳ فوت قدش بود و حدود ۹ ميليون پوند وزن داشت. ۱۰ فوت درخت براي بازوهايش به كار رفته بود و ۶ تا تاير اتومبيل براي دهانش. ۶ فوت پارچه چيت و ميله براي دماغ هويجي و ۴ فوت حلقه ميله اي براي چشم هايش استفاده شده بود.
شايد اين ركورد، خيلي زود جايگزين شد چون ژاپني ها مصمم بودند چيز بلندتري بسازند ولي آنچه درباره آنگوس از قد و وزنش مهم تر بود، نمايش يك شهر بود.
|