يكشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۵۳
يك سطل، يك هويج، دوتا ذغال
دنياي آدم برفي
001370.jpg
اين آنگوس است بزرگترين آدم برفي جهان
نفيسه مرشدزاده 
سوز برف كه مي زند، شهرداري كميته برف روبي تشكيل مي دهد، دستورات و توضيحات راجع به جوي هايي كه مي گيرند و كپه هايي كه راهها را سد مي كنند. نيروي انتظامي بايد فكر كندي عبور و مرور را بكند، فكر گره هاي ترافيكي كه شهر را فتيله پيچ مي كنند. پدر مي رود تو فكر سقف كه نكند درز و دورز پيدا كرده باشد و به خودش مي سپرد كه همان سر صبح، دست به پارو شود. مادر مي گويد دور شيرهاي حياط را نبستي لوله مي تركد. دخترها، كتاب به دست مي ايستند پشت پنجره، با فحش هاي زيرلبي به سلسله پادشاهان، احتمال آوارشدن برف روي امتحان تاريخ فردا را بررسي مي كنند. «ارتفاع برف لازم براي لغزندگي بيش از حد معابر و تعطيلي مدارس، پارسال چندسانتي متر بود؟». پسر بزرگه غر مي زند: «فردا همچين شهر قفل مي كند كه چند ساعت را تو ماشين ها علافيم.»
فقط يكي دماغ كوچولويش را چسبانده به شيشه، هويج و ذغال و دگمه ها را گذاشته كنارش و منتظر خود خود برف است.
اين چاق دوست داشتني 
درست معلوم نيست اولين بار كدام پدر، برگ پوشان دوتا گلوله سفيد را گذاشت روي هم و فكر كرده «هي! شكل خودم شد»، تصوير و تمثالي از اجداد اوليه اين سلسله چاق دردست نيست. اولين چيزهاي ثبت شده اي كه شبيه اين شكل فعلي و معروف آدم برفي در دست است، عروسك هاي چوبي و طرح هايي براي عروسك هاي مختلف است كه در كتاب اختراعات و ابتكارات ثبت شده.
ولي مهم نيست كه آنها كي به دنيا آمدند، مهم اين است كه خيلي زود محبوب شدند. تصويرشان كارت پستال شد.
صدها شركت تجاري در تمام جهان با همين نام شروع به كار كردند كه توليدات خيلي هاشان هيچ ربطي هم به اين موجود ندارد و صرفاً از محبوبيت و حس خوب نام، استفاده كرده اند. تعداد وب لاگ هاي موجود به اين نام خيلي بيشتر از حد شمارش است. وب لاگ هايي از سراسر دنيا.
غير از نمايشگاه هاي زمستاني نيويورك، آلاسكا، كانادا و ژاپن كه بخشي اش به اين موجودات اختصاص دارد چندين سال است كه غربي ها حيف شان آمده در تابستان هم او را از دست بدهند. رويال آكادمي و دانشگاه برلين در فريزرهاي مخصوصي كه با سيستمي پيشرفته كار مي كنند آنها را در تابستان هم به نمايش گذاشته اند.
الان اگر در عرق ريزان تابستان دلتان براي صورت تپلش تنگ شود،  بيش از دهها سايت وجود دارند كه شما را دعوت مي كنند تا در دنياي مجازي با برف هاي مجازي، آدم برفي بسازيد (Build Your Snowman) .
اين آدم برفي هاي مجازي ديگر مثل پدران طبيعي اوليه شان فقير نيستند. كلكسيوني از وسايل و لباس كنار آنهاست كه مي توانيد روي هركدام كليك كنيد و ببينيد چي بهش بيشتر مي آيد. از پيپ و جارو و عصا و كت هاي متفاوت گرفته تا مجموعه اي از كلاه و شال گردن و دماغ و دگمه. مي توانيد كاري كنيد كه آدمك شما كاملاً خوش تيپ شود و وقت آب شدن ارث و ميراث دندان گيرتري بر جاي بگذارد.
ولي اين خوش تيپ كجا و آن دگمه هاي ناهمرنگ و صورت نامتقارن دست ساز كودكانه كجا؟
آه! عشق سپيد من!
اين سپيدپوشان، خيلي زود، منبع الهام و احساس هنرمندان شدند. تصوير آدم برفي در زمينه تپه اي سفيد در شب نيمه قرمز زمستاني، نماد تنهائي شد و كلي شعر و ترانه و عكس و اينها از هنرمندان تراويد.
در بين كارهاي كودكان، داستان دوستي پسربچه كوچكي با آدم برفي و پروازشان بر فراز شهرها كه «ريموند بريجز» نويسنده انگليسي نوشته بود، بيش از همه مشهور شد و از روي آن انيميشني خيال برانگيز و آرامش بخش براي تكرار در هر كريسمس ساخته شد. (آدم برفي ها از تاريخ نامعلومي وارد نمادهاي كريسمس شدند و انواع مختلف آنها به شكل شكلات، شال، وسايل تزييني، بافتني و... به طعمه خوب شركت هاي تجاري براي پارو كردن پول خريداران كريسمسي تبديل شدند.)
از آنجا كه آمريكايي ها و اروپايي ها علاقه زيادي به «معصوميت زدايي» از چهره هر كاراكتري دارند و عشق شان اين است كه به هر موجودي از مورچه گرفته تا موجودات فضايي شكلي دو چهره اي بدهند كه اختيار خوب و بد داشته باشد و اكثر اوقات خيلي هم بد و بدجنس شود، آدم برفي هم از هجوم واقع گرايي آنها مصون نماند و فيلم «آدم برفي در مقابل سنتا» ساخته شد كه حال گيري از همه اجداد معصوم و مظلوم برفي بود. در اين فيلم، آدم برفي تنهايي، دهكده محل زندگي سنتا (بابانوئل) را كشف مي كند. به رفاه زندگي او و شهرت او حسادت مي ورزد و تصميم مي گيرد فانوس سنتا را بدزدد و در ايام كريسمس روستاي او را تصرف كند. جنگ بين سپاه برفي و نيروهاي سنتا كه از اسلحه هايشان شكلات داغ پرتاب مي شود در مي گيرد و ...
لبخندي به پهناي ۶ تاير اتومبيل 
يكي از جالب ترين اتفاقات درباره اين دوستان برفي در نوزده نوامبر سال ۱۹۹۹ شكل گرفت. به پيشنهاد فرماندار، اهالي شهر كوچك بتل از ايالت «مين» آمريكا تصميم گرفتند يك كار گروهي بزرگ بكنند و بلندترين آدم برفي دنيا را بسازند.
تمام شهر درگير شدند و حس زيباي با هم بودن آن هم براي كاري كودكانه، چند هفته اي شهر را به تصرف در آورد. بچه هاي كلاس هفتم مدرسه «تسل استار» كلاهش را ساختند و دبستاني ها بيني ۶ فوتي او را.
صبح روز نوزدهم، همه چيز آماده بود. مردم از نقاط دور و نزديك با بچه هايشان آمدند تا دستاورد شگفت يك شهر را جشن بگيرند. بزرگترها كلوچه هاي شكل آدم برفي و شكلات داغ مي خوردند و راجع به قد و قواره او اظهارنظر مي كردند و كوچكترها روي پا و دامن او سر مي خوردند.
اسم اين غول برفي را گذاشتند «آنگوس پادشاه كوه ها» و اندازه هاي او به عنوان بلندقدترين آدم برفي موجود، در كتاب ركوردها ثبت شد. حدود اندازه هاي آنگوس پادشاه اين قدري بود:
۱۱۳ فوت قدش بود و حدود ۹ ميليون پوند وزن داشت. ۱۰ فوت درخت براي بازوهايش به كار رفته بود و ۶ تا تاير اتومبيل براي دهانش. ۶ فوت پارچه چيت و ميله براي دماغ هويجي و ۴ فوت حلقه ميله اي براي چشم هايش استفاده شده بود.
شايد اين ركورد، خيلي زود جايگزين شد چون ژاپني ها مصمم بودند چيز بلندتري بسازند ولي آنچه درباره آنگوس از قد و وزنش مهم تر بود، نمايش يك شهر بود.

برف ؛تصويرهاي پراكنده
آدم بخاري
درست همان موقع كه راننده تاكسي  دارد از روزگار وزمين و زمان شكايت مي كند، همان موقع كه مسافر جلويي باعصبانيت مي گويد:«يك ساعت توي ترافيك بزرگراه صدر ماندم، با يك برف، اين شهر زيرورو مي شود.» همان موقع كه مسافر عقبي مي نالد: «بزرگراه مدرس هم همين خبر است.ماشين ها را ببين، مورچه مورچه مي روند.»درست همان موقع كه بايد افسرده و خسته، چشم بدوزي به هواي بس ناجوانمردانه سرد بيرون و به زمين دلمرده و به آدم هاي سردرگريبان كه نفس هايشان ابري تاريك مي سازد، به جاي همه اينها روي پنجره بخار گرفته تاكسي، با انگشتهايت آدم برفي كوچكي بكش و بگذار تا ميدان هفت تير به رويت بخندد. دست كم تحمل اين انتظار ناگزير، راحت تر مي شود.
ميهمانان يك روزه
آن سال ها، عمر و ماندگاري برف در تهران خيلي بيشتر از حالا بود، ولي الان بخاطر ماشين ها و صنعت و خلاصه همين چيزها، تاسر بجنباني فقط خيسي كف خيابان مي ماند. حالا آدم برفي ها، ميهمانان يك روزه اند، بايد هوايشان را داشت و تا مي شود نگاهشان كرد تا خشونت اين زندگي، يك ذره از سرمان بپرد. يك روز هم تمام نشده، يك لايه دود مي نشيند روي سپيدي دلشان، ملول مي شوند يا مثل سكته اي ها لبهاشان كج مي شود و غبغب شان شل و وارفته. قيافه شان مثل خودمان افسرده مي شود. شب بهتر است مثل يك جنايتكار حرفه اي، يواشكي با پارو بزنيم وتنشان را نقش زمين كنيم وگرنه صبح فردا، موقع رفتن سركار، اگر بخواهند با آن دگمه هاي افسرده و كج و تن در حال فروريختن نگاهمان كنند اخم هايمان در هم مي رود. خودمان كم هستيم اينها هم اضافه مي شوند.
تراژدي هويج پلاسيده 
شايد آب شدن آدمك برفي كه پسرك آورده بودش كنار بخاري تا گرم شود اولين تراژدي اي بود كه خوانديم يا تجربه كرديم. توهم شيرين جاودانگي، ناگهان جلوي رويمان آب شد و واقعيت عريان و پلاسيده روي كفپوش اتاق دراز كشيد. بعد از آن داستان، خيلي هامان بغض كرديم يا گريه. ولي حالا گاهي حتي وقتي آدمي باگوشت و پوست و خون واقعي روبرويمان ذره ذره آب مي شود كك مان هم نمي گزد. چقدر فرق كرده ايم.

صبح تا شب
امشب ، اگر خوابتان نبرده بود، بد نيست به آسمان نگاه كنيد و از ديدن يك پديده طبيعي لذت ببريد. اگر آسمان ابري نباشد، بارش جوزاني و شهاب هايش صحنه هاي زيبايي خلق مي كنند. اين پديده كه منشاش هنوز ناشناخته مانده ساعت ۳۰ / ۱ شروع مي شود.
سينما
انتخاب هايتان براي سينمارفتن مدت هاست كه تغييري نكرده اند. دختر ايروني (با بازي هديه تهراني و امين حيايي) در سينماهاي استقلال، صحرا، مركزي يك، بهمن يك، سپيده و... روي پرده است، چشمان سياه (با بازي محمدرضا گلزار، امير تاجيك) را مي توانيد در سينماهايي مثل قدس، جوان، ايران دو، عصر جديد دو، بهمن دو و فرهنگسراي نياوران ببينيد، دختري در قفس (با بازي فريبرز عرب نيا و مهناز افشار) در سينما آفريقا،  بلوار، ايران يك، مركزي دو،  فردوسي و... اكران شده، شبهاي روشن (با بازي هانيه توسلي و مهدي احمدي) عصر جديد يك، سروش، فرهنگ يك و شهرتماشا را در اختيار دارد و بالاخره رقص در غبار (باران كوثري، فرامز قريبيان) در سينما فلسطين سه، ايران و مركزي سه به نمايش درمي آيد.امروز در حوزه هنري، يك فيلم از كريس كلمبوس ساعت ۳۰/۱۶ و ۱۹ به نمايش درمي آيد كه رابين ويليامز در آن بازي مي كند و قصه هم از چند داستان آيزاك آسيموف اقتباس شده است. اسم فيلم هست «مرد دويست ساله». آخرين نكته سينمايي، اين كه، امروز بنياد آفرينش هاي هنري نياوران، ساعت ۱۷ فيلم «جويندگان»، ساخته جان فورد را به نمايش مي گذارد و بعد مسعود كيميايي آن را نقد و تحليل مي كند. نام اين برنامه «يك فيلم، يك فيلم نامه» است و با همكاري ماهنامه «فيلم نگار» انجام مي شود.
نمايشگاه 
امروز اگر سري به نگارخانه هاي ۱ و ۲ فرهنگسراي ملل بزنيد، مي توانيد از آثار چاپ كلاغه اي (باتيك) خانم مهسا خشنودي ديدن كنيد. باتيك يك لغت اندونزيايي است و طرح هاي باتيك در هر كشور، نمايانگر آداب و رسوم، فرهنگ، دين و آيين هاي رايج در آن كشور است.نمايشگاه «مروري بر آثار نگارگري معاصر ايران» و نمايشگاه نقاشي «بهزاد، در خاطر و خيال من» بالاخره برقرار شد و مي توانيد با مراجعه به مركز فرهنگي صبا (ميدان فلسطين، نبش سينما فلسطين، خيابان شهيد برادران مظفر، پلاك ۵۳) از ساعت ۱۰ تا ۱۹ از نمايشگاه ديدن كنيد.از امروز يكشنبه، لادن علوي، نمايشگاهي از نقاشي هاي مدرن اش را در نگارخانه برگ در معرض بازديد مي گذارد. او اين نمايشگاه را به نفع كودكان مبتلا به سرطان برگزار كرده و قرار است ۵۰ درصد درآمدش از اين نمايشگاه را به اين كودكان اهدا كند. اين برنامه تا دوم دي ماه برقرار است.
موسيقي 
آلبوم «باراد» تازگي به بازار آمده كه كار يك گروه راك ايراني به همين نام است. اين گروه چهارنفره شامل آرش پژند مقدم (درافر)، كسري سبكتكين (گيتارباس، الكتريك،  آكوستيك و هم آوا)، پويا محمودي (آواز، گيتار الكتريك) و آيدين نائيني (گيتار الكتريك و آكوستيك) سعي كرده اند آن طور كه نشر موسيقي هرمس پشت جلد نوار نوشته «با استفاده از عناصر ملوديك و مضامين بومي كشور خودمان موسيقي راك بسازند.» ترانه هاي آهنگ ها از مولانا، حافظ و فريدون مشيري انتخاب شده اند.
كتاب 
علاقه مندان داستايوفسكي و آثارش بد نيست بدانند امروز در ادامه سلسله سخنراني ها درباره آثار اين نويسنده روس، دكتر حسين پاينده قرار است با موضوع «روانكاوي و داستايوفسكي» سخنراني كند.اين برنامه از ساعت ۳۰/۱۲ تا ۱۴ در تالار شريعتي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران برگزار مي شود.
تلويزيون 
جذاب ترين برنامه هاي امشب تلويزيون اين ها هستند: كيف انگيسي، شبكه ۱، ساعت ۲۲ / سواران كوچك، شبكه ۵، ساعت ۱۹ / پهلوانان نمي ميرند، شبكه ۲، ساعت ۲۱ / نقابدار،  شبكه ۵، ساعت ۲۱ / تكرار سريال پزشكان، شبكه ۵، ساعت ۲۳ و پخش مستقيم فوتبال باشگاه هاي ايتاليا، بازي رم - مودنا.

تهرانشهر
آي تي شهر
ايرانشهر
جهانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
|  آي تي شهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |