صلح پژوهي ها حكايت از آن دارد كه بدون خلق فرهنگ صلح، دست يابي به آرامش، تخيلي ساده انگارانه خواهد بود. از سال ۱۹۹۰ به اين سو، سه ميليون و ۶۰۰ هزار نفر در جنگ هاي مختلف از جمله خشونت هاي قومي كشته شده اند. اين رقم ۱۶ بار بيشتر از تعداد كشته شدگان در جنگ هاي بين دولت ها بوده است. براي پيشگيري از جنگ هاي جديد چه بايد كرد، دستاوردهاي بشري راجع به حقوق بشر و ايجاد فرهنگ صلح تا چه اندازه است، زنان در اين باره چه نقشي داشته و دارند؟ و...
گفت وگوي حاضر به سؤالات مذكور مي پردازد.
گروه انديشه
* اقدامات جامعه جهاني در جهت حفظ صلح و حقوق بشر را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- تاريخ پرفراز و نشيب بشريت با كوششهايي جهت تأمين احترام به حيثيت انسانها رقم خورده است. مفهوم حقوق بشر با مشاركت متفكريني از فرهنگ ها و سنت هاي مذهبي مختلف ارائه شده و توسعه يافته و توسط دولتمردان و حقوقدانان به تدريج در قوانين ملي جايگزين شده اند.
در جهت اين امر مهم ابتدا در قرن ۱۹ قدمهايي براي ايجاد موازين بين المللي حقوق بشر به خصوص بعد از پايان جنگ جهاني اول، برداشته شد. البته در نيمه دوم قرن بيستم بود كه يك نظام همه جانبه بين المللي ترويج و حمايت از حقوق بشر ايجاد شد كه آن نيز بستگي به كوشش هاي سازمان ملل داشت.
جنگ جهاني دوم ثابت كرد كه نقض گسترده حقوق بشر در سطح داخلي، به نقض صلح بين المللي مي انجامد. از اين رو اعمال وحشتناك در جنگ، اين عقيده را كه شناسايي حيثيت ذاتي و حقوق برابر و غير قابل انكار همه افراد خانواده بشري، آزادي، عدالت و صلح در جهان است، تأييد و تقويت كرد.
* جهان معاصر چه دستاوردهايي را براي مقابله با مشكلات عمومي جامعه بشري به همراه داشته است؟
- يكي از ويژگيهاي جهان معاصر كوشش براي حل مشكلات بشري از طريق برخورد عميق و همه جانبه فراتر از الگوهاي سنتي است. دوران پس از پايان جنگ سرد همراه با فرآيند فزاينده جهاني شدن، دگرگوني ها در نظام هاي اقتصادي، اجتماعي، زيست محيطي، حركت به طرف استقرار روزافزون دموكراسي، توسعه حقوق بشر و شناخت مسئوليت هاي افراد بوده است، به همين ترتيب در افزايش منازعات در اشكال جديد خود نيز بي تأثير نبوده، منازعاتي كه در طول سالهاي گذشته به كشته شدن ميليونها انسان انجاميده است كه اغلب افرادي عادي بودند. از سال ۱۹۹۰ به اين سو، ۶/۳ ميليون نفر در جنگهاي مختلف و خشونت هاي قومي كشته شده اند. كه اين رقم ۱۶ بار بيشتر از تعداد كشته شدگان در جنگهاي بين دولتها بوده است. از آنجايي كه علل و منابع تعارضات هر روز بيشتر و متنوع تر شده و ريشه اغلب آنها ناشي از اجراي سياستها و اعمالي است كه از تبعيض، عدم مساوات و فقدان مدارا حكايت مي كند، از اين رو رهيافت چندوجهي در درك و حل آنها ضروري است. علل تعارضات به طور گسترده اي دگرگون شده اند و پيشگويي آنكه چرا، چه زمان، كجا و بين چه كساني تعارض به وقوع پيوست مشكل شده است. همچنين سؤالاتي پيرامون چگونگي پاسخ مؤثرتر وجود دارد. حل تعارضات و پايداري صلح آسان نيست. صلح نه يك واقعه ساده، بلكه يك فرآيند است و در حقيقت مستلزم ايجاد روابط مناسب، عادلانه و مسالمت آميز ميان گروههاي انساني است. از اين رو بايد از امكانات مختلف استفاده كرد. يقين است كه توجه به چالش هاي جهاني و برقراري صلح تنها به دست تصميم گيران، سياستمداران و اهل فن در سطح ملي و بين المللي ميسر نبوده و سپردن اين قبيل امور به دست آنها كافي به نظر نمي رسد، بلكه همكاري و مشاركت همه آحاد انساني را در سراسر جهان نياز دارد. وضعيت جاري جهان، نياز فزاينده به ظرفيت سازي انساني را به عنوان يك اولويت مهم براي حل مشكلات مبتلابه بشري مطرح مي كند.
مسئله عمده نيز، اجتماعي كردن ارزش هاي صلح و تقويت آن در ميان مردم است. تقويت فرهنگ صلح يك فرآيند همه جانبه و مستمر است كه بازيگران متعددي را در به دست آوردن آن به ياري مي طلبد. تقويت فرهنگ صلح از طرق مختلف كه مهمترين آنها آموزش است، بيشتر از هر زمان ديگر ضروري به نظر مي رسد.
* صلح چه زماني آغاز مي شود و چه مشخصه هايي دارد؟
- صلح فراتر از فقدان خشونت است. صلح تنها زماني مي تواند وجود داشته باشد كه عدالت باشد، يعني در جايي كه حقوق بشر نقض نشود و محيط زيست مورد احترام همگان باشد.
* آيا مي توان براي صلح، فرهنگي به نام فرهنگ صلح قائل بود، در آن صورت اين فرهنگ چه مفهومي خواهد داشت و جايگاه آموزش در فرهنگ سازي صلح را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- فرهنگ صلح شامل ارزش ها، طرز تلقي ها و رفتارهايي است كه بيانگر الهام بخشي اعمال افراد و مشاركت متقابل اجتماعي مبتني بر اصول آزادي، عدالت و دموكراسي است. در اين فرهنگ رعايت حقوق بشر، دگرپذيري، همبستگي، نفي خشونت، تلاشي براي پيشگيري از جنگ و حل مشكلات از طريق گفت وگو و مذاكره و مشاركت همه جانبه فرد در فرآيند توسعه جلوه گر است. فرهنگ صلح و تقويت آن در حقيقت نگاه جديدي است كه اعتبار آن در توانايي نوع بشر براي جلوگيري از خشونت و چگونگي اثر آن بر رفتار افراد در مواقع تنش و تعارضات است. تقويت صلح جز با توسعه فرهنگ صلح حاصل نمي شود. اين امر در درون زندگي روزمره و از راه آمادگي براي شنيدن حرف هاي ديگران و گفت و گو با آنان براساس برابري و در چارچوب جامعه اي شنوا تحقق پيدا مي كند. مفهوم فرهنگ صلح از خلأ به ظهور نرسيده و بايد با يك ديد همه جانبه و همكاري بازيگران متعدد شكل بگيرد. در اين راه يعني تقويت فرهنگ صلح، بايد از همه ساز و كارهاي موجود بويژه آموزش به عنوان مهمترين عامل، استفاده شود، تا افراد جامعه با ارزش هاي صلح در چرخه جامعه پذيري قرار بگيرند. درگيري افراد در فرآيند صلح، پارادايم جديدي فراتر از رهيافت سنتي دولت محور است. زيرا نهادهاي سنتي نيز در اين فرآيند يعني در جهت تقويت صلح شركت فعال خواهند كرد.
* نقش زنان را در آموزش فرهنگ صلح چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- نقش زنان در ارتباط با صلح پيچيده است. زنان نه تنها قربانيان و آسيب ديدگان جنگ ها هستند، بلكه بايد از منظر ديگر نيز به آنان توجه شود. آنان عامل مؤثر در حفظ ثبات خانواده و بقاي آن نيز هستند. در دهه اخير، جنبش هاي متعددي با حضور زنان براي استقرار صلح و حل تعارضات بوجود آمده است. از نگاه ديگر، نقش زنان در اجتماعي كردن كودكان با ارزش هاي صلح بسيار شاخص است. آنان آموزش دهندگان بالفعل كودكان براي يادگيري ارزش هاي صلح هستند. گذشته از موارد فوق نقش زنان به عنوان نيروهاي تصميم گير در حل تعارضات نيز مهم است. متأسفانه آمارها در تمام نقاط جهان در اين زمينه كمرنگ است.البته بايد در آموزش صلح به حساسيت هاي جوامع يعني هنجارها و فرهنگ حاكم توجه خاصي مبذول شود و در اين طريق بايد به زمينه هاي فرهنگي و تاريخي و تقويت ظرفيت افراد براي درك بهتر يكديگر در زندگي توأم با لذت نيز توجه شود.طبيعي است در اين راه از منابع آموزشي محلي و روش هاي مناسب انتقال دانش بايد استفاده شود. يكي از بهترين زمينه هاي آموزش صلح آموزش ارتباطات غير خشونت بار است. در همه فرهنگ ها و زبان ها براي انجام يك عمل و يا بيان يك مطلب راه ها و واژه هاي متفاوتي وجود دارد. چه بهتر كه مسالمت آميز ترين واژه ها براي ايجاد روابط انساني به كار آيند.ضمناً نقش رسانه هاي همگاني نيز در آموزش ارتباطات غيرخشونت بار بسيار مهم و متقابلاً حساس است.
* وظايف جديد نهادهاي سنتي را در زمان صلح چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- به طور مثال، اگر نيروهاي نظامي و ارتشي را به عنوان نهادهاي سنتي به حساب آوريم، از آنها خواسته مي شود كه فراتر از وظيفه خود كه دفاع از كشور بود، درگير برنامه هاي توسعه و حتي درگير عمليات بين المللي براي استقرار صلح شوند. امروزه وظايف بشردوستانه حمايت از حقوق بشر، برگزاري انتخابات، مبارزه با جنايات فراملي، از وظايف نيروهاي نظامي شده است. در همه جاي دنيا از ارتشي ها خواسته مي شود كه خود را با مفاهيم جديد امنيت و نقش هاي جديد و پيچيده تطبيق دهند و براي پاسخ مؤثر به موارد اضطراري و بلايا آماده باشند. با اين نقش هاي در حال تغيير، متغيرهاي امنيت ملي نيز توسعه و تكامل يافته اند.
امنيت انساني، حقوق بشر، توسعه انساني و امنيت زيست محيطي از آن جمله اند. وجود فقر، گرسنگي، تبعيض، فساد و فقدان امنيت عمومي كه در بسياري از مناطق جهان وجود دارد، به دور از زندگي واقعي انساني است. با درك اين موضوع واقعاً احساس مي شود كه صلح فراتر از حضور صرف ارتش هاست.امروزه در دانشگاه ها درس هاي بين رشته اي پيرامون صلح تدريس مي شود.