دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۵۴- Dec,15, 2003
نگاهي به نمايش «پارسيفال» كار گروه آلمان در تئاتر شهر
حرفي از جنس زمان
زير ذره بين
حضور نمايش هاي خارجي در ژانرهاي مورد اقبال تئاتر ما، اين فرصت مغتنم را در اختيار بدنه تئاتر ما - از سياستگذاران و مديران تا نمايشگران و تكنيسين ها - مي گذارد كه از محدوده تكرار مكررات سردرآورند و پنجره اي گشوده براي تماشاي افق هاي فراسو بيابند. اگر صادق باشيم تصديق خواهيم كرد كه درس ها براي آموختن فراوانند.
002268.jpg
اميد كمالي
عكس از: مسعود پاكدل
نمايش «پارسيفال» مي تواند نمونه اي درخور از اجراي معاصر متون حماسي و كهن شمرده شود.
بدين لحاظ انتخاب اين نمايش براي حضور و اجرا در تهران و در ميان دست اندركاران حرفه اي نشان از هوشمندي انتخاب كنندگان دارد. در شرايطي كه در سال هاي اخير مي بينيم توجه  دادن اهل نمايش به استفاده از متون كهن و ادبيات كلاسيك در دستور كار مديران و برنامه ريزان تئاتر قرار گرفته و با سياست هاي تشويقي و برگزاري جشنواره هاي مرتبط و جايزه و غيره، مي رود كه به رويكردي عام در كليت تئاتر امروز ايران بدل شود، توجه به تجارب ديگران و آشنايي با زواياي ديد تازه و نظريات حرفه اي هاي ديگر كشورها، به  ويژه كشورهايي كه در اين هردو زمينه يعني ادبيات كهن و سابقه نمايشي غني اند، مي تواند به رشد و شكوفايي اين جريان در داخل كشور كمك كند. به  هرحال، نبايد از ياد برد كه بخشي از هويت ملي و قومي هر كشور در ميراث هاي فرهنگي اش نظير همين آثار كلاسيك ادبي متجلي است و بازخواني هاي مجدد آن در صور مختلف، اعم از بازنويسي و نمايش و فيلم و ميزگرد و تحقيق و... نقش عمده اي در آشناكردن جامعه با زواياي برجسته يا احيانا تاريك هويت جمعي خود دارد و به همين دليل، كار مستمر روي اين قبيل آثار در همه جاي جهان، جزو وظايف ناگفته و گفته اهل فرهنگ است.
در تئاتر ايران اما، صرف نظر از رويكردهاي آئيني، نمايشي و گرايش هاي ملي گرايانه عصر نو به بعد كه بيشتر تن به تبليغ حتي مستقيم نظامي گري و ستايش از لشكركشي هاي خونريزانه شاهان تاريخ در بستر حماسه سرايي هاي قديمي مي زد، بازخواني متون كهن و تلاش براي آشنايي زدايي و غبارروبي از چهره حقيقي محتواهاي باستاني كمتر مورد عنايت نويسندگان و پژوهندگان بوده است. به جرات شايد بتوان گفت كه افرادي مانند بهرام بيضايي كه دوباره خواني ميراث فرهنگي گذشتگان را با نگاهي نو و در خور نيازهاي امروز در پهنه تئاترما پيشه كرده باشند، شايد به تعداد انگشتان يك دست هم نرسند! و تازه اينها هم رهروان راه بيضايي و شاگردان بلافصل يا غيرمستقيم اويند. اما درعين حال، تلاش براي يافتن و اختراع زبان نمايشي تاريخي از دغدغه هاي درام نويسان ايراني بوده و به نظر مي رسد مجموعه تجارب آنها اينك دستمايه مناسبي براي پايه گذاري اصول و قواعد آكادميك در اين زمينه باشد.
به هرحال، صرف نظر از تك جرقه هاي حاصل از استعداد فردي، مجموعه آنچه كه رويكرد تئاتر ايران به متون قديمي و كلاسيك ناميده مي شود، مي تواند در تجارب اجرايي كارهايي نظير همين «پارسيفال» درس فراوان بگيرد: شكستن قالب هاي احساسي؛ برجسته كردن وجوهي از متن به نفع تفسير نمايشگر از دنياي پيرامون؛ به داوري طلبيدن تماشاگر از طريق ايجاد ارتباط ارگانيك ميان او و نمايش، چه از طريق درگيرساختنش با نشانه هاي بصري و چه از طريق جذابيت هاي فرمي؛ نگهداشتن مرز بين وجوه محتوايي متن و خلاقيت نمايشگر از طريق كاربرد صحيح تكنيك هاي تئاتري؛ و بالاخره تخيل، تخيل، تخيل بي حد و مرزي كه در چهارچوب هاي ازپيش مشخص و تربيت شده، به خلاقيت گروه ميران جولاني تا منتهاي احساسات بينندگان مي بخشد و تجربه هاي جديدي در زندگي آنها را رقم مي زند. در «پارسيفال» مي بينيم كه نويسنده نه تنها جابه جا پرانتزهايي را در قصه قديمي - كه چهارچوب هايش دست نخورده و بدون تغيير يا تحريف باقي مانده و در نهايت امانت تا انتها روايت مي شوند - باز كرده و شخصيت ها را به درنگ درباره مفاهيم ازلي و ابدي فراخوانده، بلكه با گذاشتن يك ضدقصه موازي (قصه تمدني در كهكشاني دور و پيردختر نحيف و ترحم انگيزي كه انتخاب شده تا سعادت مردمش را رقم بزند؛ و ساير اطلاعاتي كه درباره اين تمدن خيالي و سياره كوچك و ناچيزشان مطرح مي شود) تلقي نهايي خود را از حقارت مغزهايي كه چنين حماسه هايي آفريده اند و براساس آن چنين جهاني را شكل داده اند بيان مي كند. حتي جايي سير نمايش قطع مي شود و صحنه بدل به سيركي مي شود كه تعدادي از مردگان مثل سرگرمي سازان نظرشان را درمورد خوشبختي (يكي از گمشده هاي داستان و سئوال شخصيت اصلي) در فضاي مسخره و پوچ بيان مي كنند. حتي از جايي، عاقبت خوش داستان با طعنه اي آشكار از زبان دو عروسك خيمه شب بازي پير و خرفت (كه شخصيت اصلي و ملكه اش باشند) بيان مي شود، ولي خود قهرمان به راه ديگري مي رود. همچنين نوع استفاده از مهارت هاي بدني بازيگران و امكانات ريز و درشت فني صحنه و نيز شكل حضور دو خواننده و گروه همسرايان كه در عين تجسم كاربرد كلاسيك موسيقي در نمايش هاي حماسي، كاملا فاصله گذارانه وارد صحنه ها مي شوند و ميزانسن ها را شكل بديعي مي بخشند،  همه و همه موجب مي شود كه نمايش علي رغم وابستگي و امانت در استفاده از يك متن كهن و كلاسيك، حرفي ازجنس زمان باشد و واكنش صريح پديدآورندگانش به دنياي امروز كه البته آنقدر خوب و كامل نشان داده شده كه هر بيننده تئاتر، حتي اگر چندان از ديالوگ هاي فراواني آن سردرنياورد، بازهم اسير دنياي خلق شده اش مي شود و روي طول موج فكري نمايشگرانه اش قرار مي گيرد.
مقايسه چنين رويكرد مدرن و درعين حال صددرصد نمايشي با اتفاقي كه در نمايش هاي ايراني با تم هاي مشابه مي افتد، يقينا به سود محصولات وطني نخواهد بود. معمولا وجهه روايي در اين آثار بر وجوه ديگري مي چربد و تمام تلاش ها وقف آن است كه داستاني هزاربار گرفته شده يكبار ديگر در شمايلي ديگر، حال يا پرشكوه و يا توام با حقارتي عمدي بازگو شود بي آنكه نه در مناسبت تكرار داستان تفكري صورت پذيرفته باشد و نه اجراي آن با تمهيدات تازه و ابتكارات نمايشي آذين گردد. نهايتا دستمالي مجدد فرم هايي نظير بازي در بازي - كه بهرام بيضايي ۲۵ سال قبل، بله ۲۵ سال! قبل در مرگ يزدگرد آن را كشف كرد و به كار گرفت - در دستور كار قرار مي گيرد. ديگر آنچه مي ماند يا استفاده از امكانات سالن هاي نمايشي و موسيقي زنده و دود و چرخش و حركات موزون است و يا استليزاسيون بي مورد صحنه و نهايتا ناخنك زدن به ترفندهاي صوتي و تصويري. حال آن ظرفيت هاي محتوايي و نمايشي هنوز در دل متن هاي قديمي و قصه هاي كهن انتظار كشف و بازگشايي را مي كشند.
حضور نمايش هاي خارجي در ژانرهاي مورد اقبال تئاتر ما، اين فرصت مغتنم را در اختيار بدنه تئاتر ما - از سياستگذاران و مديران تا نمايشگران و تكنيسين ها - مي گذارد كه از محدوده تكرار مكررات سردرآورند و پنجره اي گشوده براي تماشاي افق هاي فراسو بيابند. اگر صادق باشيم تصديق خواهيم كرد كه درس ها براي آموختن فراوانند.

نگاه
در حاشيه يك اجرا
002270.jpg
اين كه گروه هاي خارجي امكان حضوري هر چند محدود در عرصه تئاتر ما بيابند و اهالي تئاتر و علاقمندانش در طول سال اين فرصت را داشته باشند كه فارغ از روزهاي پرتب و تاب جشنواره فجر، نمايشي را - احياناً به دفعات - از روي صبر ببينند و حلاجي كنند، جزو آرزوهاي هميشگي اهل ذوق بوده و هرچند در اين مملكت به تحقق وعده هاي بسياري از مسئولان اميدي نيست، ولي دست كم مي توان دل خوش داشت كه رئيس مركز هنرهاي نمايشي قول تكرار چنين فرصتي را به علاقمندان داده است و اگر ابر و باد و مه و خورشيد و فلك ياري كنند،  يا حداقل مانع نتراشند، شايد شاهد اين اتفاق فرخنده باشيم.
به نظر نمي رسد كسي در موجه بودن اقداماتي اين چنين ترديد بورزد. شايد ميزان بودجه و ساير امكاناتي كه خرج چنين حضوري مي شود، در ذهن ها خللي ايجاد كند، ولي نبايد از خاطر برد كه به هر حال براي بالندگي هر وجهي از معارف انساني، چاره اي جز مايه گذاشتن از اندوخته هاي مادي و معنوي نيست و اگر نيت و ادعاي چهره گشودن در عرصه تئاتر جهان را داريم، از آشنايي و تعامل با دستاوردهاي روز آن بي نياز نخواهيم بود.زيرا روزگار آن تصور باطل، كه همه حقيقت نزد ماست و جز ما حقيقتي نيست، دير زمانيست گذشته است.
در عين حال، تا آنجا كه هدف، آشنايي و تجربه وقايع روز تئاتر جهان در ميان است، اتفاقاً زمينه سازي براي حضور گروه هاي خارجي و اجراهايي در خور و دست اول، از آنجا كه تمام گروه هاي درگير با تئاتر شامل نمايش پيشگان و نمايش آموزان و تماشاگران حرفه اي را پوشش مي دهد، بسيار مقرون به صرفه تر از تدارك سفر گرو هي چندنفره به جشنواره ها و يا اختصاص بورس تحقيقاتي و پژوهشي به يك يا دو نفر براي سير آفاق و انفس در آن سوي آبهاست. چرا كه با هزينه اي در نهايت دو تا سه برابر، نتيجه اي صد يا هزار برابر عايد بدنه اصلي تئاتر كشور مي كند و در عين حال عاملي رقابتي (البته صرفاً رقابت در كيفيت) خواهد بود براي همكاران ايراني كه ديگر خود و اندوخته خود را به قيمت محروميت تماشاگران از دانش روز گران نفروشند و در تب و تاب افزوني حاصل عرق ريزان بر صحنه هاي نمايش باشند.

سايه روشن هنر
بيضايي: سبك با فلسفه به وجود مي  آيد
متون جهاني نسبت به متون ايراني از وضعيت بهتري برخوردارند زيرا بعد از رنسانس، زاد و ولد فرهنگي نسل به نسل و قرن به قرن اتفاق افتاده است اما در اينجا اين اتفاق بسيار دير افتاد.
بهرام بيضايي در دومين روز همايش بررسي ظرفيت هاي متون كهن ايران و جهان ضمن بيان اين مطلب گفت: كشوري كه فلسفه ندارد و يا كم دارد و يا فقط ترجمه فلسفه كشورهاي ديگر را دارد فرهنگ نمايشي محدودي نيز خواهد داشت زيرا نمايش نياز به سبك دارد و سبك به وجود نمي آيد مگر در جامعه  اي كه فلسفه وجود داشته باشد.
بيضايي در خصوص ظرفيت متون كهن گفت: موضوع، ظرفيت متون كهن نيست بلكه موضوع ظرفيت ما براي بهره برداري از متون كهن است. در دوران كهن ما يك نمونه مثل فردوسي را داريم كه آثار قبل تر از خود را به صورت شعر درآورده است و شناسنامه اي ملي و سندي در استحكام شعر است اما آنچه مهم است اين است كه آيا ما ظرفيت تبديل اين  آ ثار را به تئاتر و نمايش داريم؟وي افزود: براي تبديل آثار به نمايش بايد اهل تفكر و نمايش نويس خوبي بود تا اقتباس مناسبي از متون داشته باشم و اختلاف در تفكر و خلاقيت باعث مي شود نمايش خوب يا بدي به وجود آيد.بيضايي اقتباس از متون كهن را به منزله تخطئه نمودن آثار ندانست و گفت: خيانتكارانه ترين كار تحميل كردن نظر خود به مردم است. ما ناچاريم براي اينكه زبان نمايش را پيدا كنيم در زبان جستجو كنيم و كلمه جديد بسازيم و آن را كشف كنيم.
002272.jpg

حسيني: مرغ همسايه غاز است
من براي جشنواره تئاتر امسال علاوه بر متن نوستالژي متن ديگري از شكسپير را نيز به نام تيتوس آندرانيكوس داده بودم و تصميم داشتم اين متن را كار كنم اما به من گفته شد چون روبرتو چولي كارگردان آلماني ، امسال با اين نمايش به اين جشنواره خواهد آمد شما نمي توانيد اين متن را كار كنيد. «محسن حسيني» كارگردان نمايش «اورفه» با ذكر ضرب المثل «مرغ همسايه غاز است» اظهار داشت: تئاتر ما دارد به دوران اسفباري نزديك مي شود. سياستگذاران ما بايد تغيير روش دهند و تصميمي اتخاذ كنند تا من و امثال من بمانند. تئاتر ايران غيرحرفه اي شده است.
اين كارگردان با اشاره به اينكه تصميم داشت از «رضا كيانيان» براي بازي در نمايش «تيتوس  آندرانيكوس» دعوت نمايد تا در اين نقش بازي كند، افزود: حضور بازيگران حرفه اي تئاتر نيازمند حمايت است، من و گلاب آدينه كه مانند برخي از بازيگران جوان نمي آييم براي تئاتر كار كردن نقش بخريم.
وي تصريح كرد: در اين شرايط تئاتر كارنكردن بهتراز كاركردن است. گاهي باخود مي انديشم در تئاتر نخواهم ماند هما ن طور هم اكنون به سراغ سينما رفتم و در فيلم «عروس افغان» بازي كردم. من نمي دانم كدام سرزمين است كه بازيگران تئاترش به خاطر عدم تأمين شغلي جذب سينما مي شوند.
حسيني دليل عدم اجراي نوستالژي را در جشنواره وقت كم و عدم برنامه ريزي مناسب جشنواره تئاتر دانست و گفت: در اين شرايط برايم جالب نيست نوستالژي را كار كنم چون مي دانم ضربه خواهم خورد و پس از آن بايد يك دوران نقاهت را سپري كنم از طرفي من عادت ندارم زود به زود تئاتر كار كنم.

كاريكاتور و دغدغه زمين
002284.jpg

اسماعيل عباسي
دود و مه لندن در پاييز سال ۱۹۵۳ كه بيش از ۴ هزار قرباني گرفت، اولين پيامد جدي آلودگي هوا در شهرهاي بزرگ صنعتي جهان بود. روزنامه ها خبر اين واقعه هولناك را با تيترهاي درشت منعكس كردند. اما تايمز لندن بر خلاف سنت ديرين اين روزنامه كه معمولاً از انتخاب تيترهاي درشت و جنجالي پرهيز مي كرد، واقعه تلخ لندن را با عبارت «روزي كه شهر در دود شناور شد» بازتاب داد. تحت همين عنوان بعدها كتابي از سوي جمعي از كارشناسان برجسته محيط زيست و زيست شناسان اروپا منتشر شد كه سنگ بناي بسياري از مجامع و كنوانسيون هاي مهم زيست محيطي قرار گرفت. در كنار روزنامه نگاران و كارشناسان محيط زيست كه با مقالات مستدل و هشدار دهنده خود، نسبت به آينده جهان ابراز نگراني مي كردند، كاريكاتوريست ها هم با نگرشي نو نسبت به مسأله اي كه در قالب يكي از مهم ترين بحران هاي زيست محيطي زندگي و آينده بشريت را هدف گرفته بود، وارد ميدان شدند. نقد يك فاجعه با بيان تصويري طنزآميز و يا زبان فكاهه كار دشواري بود. كاريكاتوريست ها يا بايد با همان شيوه اي كه به هجو جنگ هاي جهاني پرداختند، يعني كاريكاتورهاي سياه به سراغ فاجعه لندن مي رفتند و يا انديشه و قلم خود را در بستر تازه اي از آزمون و خطا مي آزمودند. انقلاب صنعتي اروپا با شكوه افسانه اي خود بسياري از رسانه ها را مقهور كرده بود. هر نوع مقاومتي در برابر موج اين انقلاب حتي به زبان شوخي و طنز حمل بر عقب ماندگي و دگم انديشي مي شد. عصر جديد با دود شيري رنگي كه از فراز كارخانه هاي نوبنياد به بلنداي آسمان مي رفت، چشم ها را خيره كرده بود. اما فاجعه لندن چشم ها را شست و نگاه ها را عوض كرد. اروپاييان دريافتند كه تب انقلاب صنعتي ممكن است تشنج هاي خطرناكي نيز در پي داشته باشد. نخستين كاريكاتورها در مطبوعات انگليس به چاپ رسيدند. موضوعات و مفاهيمي كه كاريكاتوريست ها از كاريكاتورهاي جنگ در اختيار داشتند، براي نقد و هجو توسعه بي رويه و اضمحلال طبيعت نيز كاربرد پيدا كرد. ماسك هاي ضدگاز كه سربازان در گرماگرم جنگ و براي مقابله با هجوم شيميايي بر چهره مي زدند، دستمايه اي شد تا كاريكاتوريست ها، تصويري كميك، اما هشدار دهنده از شهروندان لندن ارايه كنند. در ده ها كاريكاتور ماسك عنصر اصلي بود و اين پيام را در بر داشت كه در شهر لندن بدون ماسك ضدگاز نمي توان زنده ماند!
مطبوعات پاريس، مادريد، رم، برلن، آتن و ديگر پايتخت هاي اروپايي، پر از كاريكاتورهايي شد كه به دفاع از طبيعت، محيط زيست و هواي پاك پرداخته بودند. زمزمه هايي از اين دست، همچون جويبار به هم پيوستند و نمايشگاه بين المللي كاريكاتور در شهر مونترال كانادا در سال ۱۹۶۱ ميلادي، به نمايشگاه كم نظيري از آثار كاريكاتوريست ها تبديل شد. طنز تصويري، اينك به صورت عريان به نقد انقلاب صنعتي و پيامدهاي آن پرداخته بود. بعدها نمايشگاه بين المللي كاريكاتور در شهر آتن پايتخت يونان موضوع اصلي خود را به محيط زيست اختصاص داد. بي ينال هاي جهاني كاريكاتور كه از ويژگي هاي مهم جنبش هاي اجتماعي دهه هاي ۶۰ و ۷۰ ميلادي بود، با دو گرايش عمده، در يك مسير تكاملي قرار گرفتند. هجو مسابقات تسليحاتي و سلاح هاي كشتار جمعي، ميليتاريسم، جنگ سالاري و همچنين نقد طنز آميز آلودگي محيط زيست، به مرور به صورت موضوعات مشترك و مورد علاقه كاريكاتوريست ها در آمد. زخم جنگ جهاني دوم و به ويژه بمباران هسته اي هيروشيما و ناكازاكي در ژاپن و دور خطرناك مسابقات تسليحاتي ميان دو قطب اصلي آن روزگار يعني شرق و غرب فصلي حاصلخيز از سوژه هاي اجتماعي و جهانشمول براي هنرمندان كاريكاتوريست به همراه داشت. مجموعه تحولاتي كه از سال هاي پاياني دهه ۸۰ ميلادي به اين سو براي كاهش رقابت هاي تسليحاتي صورت گرفت و پررنگ شدن خطر آلودگي محيط زيست، در طول دو دهه اخير، كاريكاتور با موضوع محيط زيست، در بسياري از نمايشگاه ها وجه غالب را پيدا كرده است. اكنون مي توان يك فاجعه زيست محيطي را با سيماي تصويري طنزآميز مشاهده كرد. در مقايسه كاريكاتورهاي اوليه كه در آغاز دهه ۶۰ ميلادي انتشار آنها در مطبوعات رواج پيدا كرد، به بيان تصويري و طنز غني تري رسيده اند. در اين كاريكاتورها كه هر كدام از آنها به جاي ده ها مقاله حرف و پيام براي گفتن دارند، گاهي تراژدي  و طنز با هم در مي آميزند. به عنوان مثال، كاريكاتور مردي كه با تبر تمامي درختان يك جنگل را قطع مي كند و در نهايت از فرط غصه به فكر خودكشي مي افتد، اما ديگر حتي براي به دار آويختن خود نيز درختي را پيدا نمي كند، سوژه اي است كه توسط دهها كاريكاتوريست در سراسر جهان به تصوير درآمده است، بي آن كه، تقليدي در كار باشد يعني در واقع، مشكلات محيط زيست در زمانه ما و در جاي جاي جهان، رخسار مشابهي دارند، از اين رو، موضوعات مشابه و مشترك نيز توسط كاريكاتوريست ها مورد استفاده قرار مي گيرد.
002282.jpg
002280.jpg

شايد در عصري كه تشكل هاي زيست محيطي (NGO)ها، به صورت سازمان يافته و هدفمند براي حفظ محيط زيست فعاليت هاي جانانه اي دارند، آثار هنرمندان كاريكاتوريست، صرفاً يك كار فرهنگي و فاقد عمل تلقي شود، اما در واقع اين چنين نيست. در ژاپن و در اواخر دهه ۹۰ ميلادي، پس از آن كه مبارزات طولاني طرفداران حفظ حيات وحش براي متوقف كردن شكار بي رويه و بيرحمانه نهنگ ها به نتيجه نرسيد و حزب حاكم ژاپن كه دولت را در دست داشت، مجوز شكار نهنگ را براي شكارچيان خارجي تمديد كرد، كاريكاتوريست ها با ارايه آثار گوناگون، جنگ وسيعي را عليه اين تصميم بيرحمانه كه به قول دوستداران حيات وحش در حكم قتل عام نهنگ ها بود، راه انداختند. يكي از كاريكاتورها، كه به شدت احساسات و افكار عمومي مردم ژاپن را برانگيخته بود، دولت و حزب حاكم را چنان در تنگنا قرار داد كه منجر به فسخ قرارداد شكار نهنگ با خارجيان شد. بعدها، نشانه هايي از فساد مالي در همين رابطه بروز كرد كه پس لرزه هاي آن حتي دولت مالزي را نگران ساخت و در افكار عمومي ژاپني ها اين گونه استنتاج شد كه آن هنرمند كاريكاتور قلم خود را همچون نيشتري بر يك غده چركين فرو برده است.
محيط زيست مسأله اكنون و آينده بشر است. هنرمندان كاريكاتوريست نيز به مثابه بخشي از وجدان بيدار جامعه، با بياني آميخته به طنز و جاذبه هاي بي شمار آن اين مسأله را به نقد مي كشند. كار آنها همچنين در پهنه وسيعي از گيتي و در صدها نمايشگاه جهاني با زباني كه براي همه مردم در خور فهم است، آموزه هاي مفيد و مؤثري براي حفظ محيط زيست به همراه دارد. به همين اعتبار، كاريكاتور نيز هنر اكنون و آينده است.
طرح :بزرگمهر حسين پور

معرفي كتاب
كاريكاتور در آئينه نشر
* آموزش كاريكاتور (۲)
* نويسنده: دون بارن هارت
*مترجم: شادي فرهمند
* انتشارات گل آقا - ۸۰ صفحه
جلد دوم اين كتاب، همچنان جلد نخست آن با هدف آموزش كاريكاتور به علاقمندان به ويژه نسل جوان از سوي مؤسسه گل آقا منتشر شده است. ناشر در مقدمه اين كتاب ابراز كرده است كه در آينده كتاب آموزش كاريكاتور توسط هنرمندان كاريكاتوريست ايراني نيز نشر يابد. اين كتاب آموزش را در قالب يك داستان مصور با عنوان «سفر ما به سوي اعماق جنگل آغاز مي شود» پي مي گيرد و در ادامه آموزش طراحي در زمينه هاي گوناگون از جمله ترسيم اندام، خلق شخصيت، طراحي چهره به صورت گام به گام ادامه مي يابد و در فصل پاياني كتاب خوانندگان با راه و رسم طراحي از حيوانات و شخصيت هاي كارتوني آشنا مي شوند.
ديوارهاي شهر را خط خطي كردم
* مجموعه طرح ها و كاريكاتور
* طراح - بهزاد بهزادپور
* نشر آذربهشت - ۵۸ صفحه
اين كتاب در برگيرنده مجموعه طرح هايي است كه اغلب آنها در روزنامه ها و نشريات گوناگون چاپ شده است. دغدغه طراح بيشتر مناسبات انساني و حقوق اجتماعي است. او سعي مي كند با بهره گيري از خطوط موجز و حداقل فضاسازي مفاهيم و موضوعاتي را كه در قالب طرح برگزيده بيان كند.
دلقك ها چرا مي خندند
* مجموعه كاريكاتور
* كاريكاتوريست: عليرضا تركيبي
* عكاس: فرهاد سليماني
در اين مجموعه كه شامل ۱۶ تصوير از آثار كاريكاتوريست معاصر عليرضا تركيبي مي باشد،  شيوه هاي كار و نوع نگاه او به جهان معاصر را به نمايش مي گذارند. تركيبي، با رويكردي دقيق به طراحي جامع بر پايه شناخت آناتومي و فضاسازي هاي بهنگام، كاريكاتورهاي بدون شرح خود را خلق كرده است. آثار اين هنرمند كه تا حدودي تحت تأثير هنرمندان كاريكاتوريست اسلاو به ويژه كاريكاتوريست هاي روسيه مي باشد. فصل هايي از فجايع جهان معاصر را در سبك هاي مختلف از جمله سوررئاليسم با چاشني طنز به تصوير كشيده است.
راه رفتن مرد مرده
* مجموعه طرح
* طراح: صالح تسبيحي
* ناشر: روزنه - ۴۸ صفحه
ستون فقرات يك ماهي و سرزنده و جستجوگر آن، دستمايه هنرمند براي ترسيم دهها كاريكاتور با درونمايه دغدغه هاي انسان است. تسبيحي سعي كرده است همچون نويسنده يك نمايشنامه اما در قالبي مصور، مشغوليات ذهني خود را كه بازتابي از وقايع و واقعيت هاي پيرامون اوست عرضه كند. وجه مشخص اين آثار سواي محتواي آنها، خطوط پخته و سيالي است كه هنرمند ماهرانه آنها را به خدمت گرفته است.

مرور
هانيبال الخاص: بهزاد را بزرگترين رنسانس ايران مي دانم
002278.jpg
بهزاد كسي است كه به ادبيات و فرهنگ زمانه خود تعهد داشته است.
هانيبال الخاص- نقاش- با اعتقاد به اين موضوع در ادامه در مورد اثري كه به نمايشگاه «بهزاد در خيال و خاطر من» ارائه كرده، عنوان كرد: ۵۵ سال است كه بهزاد را مي شناسم و او را بزرگترين احياگر هنري ايران مي دانم. بهزاد كسي است كه به ادبيات و فرهنگ زمانه خود تعهد داشته و با مينياتور خود، تاريخ را نوشته است. از هر ديدي كه نگاه مي كنم، او انساني هنرمند بود، كه با رنسانس اروپا همزمان بوده و خود در هنر مينياتور رنسانس را بوجود آورد و زندگي روزانه را به زيبايي به تصوير كشيد و شعر شعراي بزرگ را هم عيني و هم ذهني ساخت.
وي معتقد است براي خلق يك اثر يا هنر به هيچ استدلال و دلايل اجتماعي نياز نداريم. امروز هنرمندان بايد درس عبرتي از نقاشي بگيرند كه در زمان خود هنرمند بزرگي بود. يك هنر خوب تاريخ، فلسفه و ادبيات و ... است، چيزي كه بهزاد در آن موفق بود و امروز ما اين قضيه را درك مي كنيم.
هانيبال گفت: روزي كسي به من گفت براي خلق اثر هنري بايد به هنر گذشته ات رجوع كني و من نيز به كارهاي سنگي و برجسته و نقاشي هاي قهوه  خانه اي نگاه كردم و اسم بهزاد را نيز اولين بار از همان فرد شنيدم و امروز تمام كارها و نقاشيهاي من تأثيري از بهزاد دارد. فضا، تقسيم بندي و تركيب بندي كارهاي من، با الهام از اين نقاش بزرگ است و اين انگيزه ام براي خلق اين اثر بوده است.
همايش بين المللي كمال الدين بهزاد توسط فرهنگستان هنر از ۲۴ تا ۲۷ آذر در تهران و تبريز برگزار خواهد شد.
آثار نقاشان برجسته جهان در موزه بوداپست
آثار جمعي از نقاشان فرانسوي اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ميلادي به همراه آثار چند تن از معاصران آنها در موزه هنرهاي زيباي بوداپست به نمايش درآمده است.
به گزارش بخش فرانسه راديو بين المللي فرانسه، اكثر آثار به نمايش درآمده در اين نمايشگاه متعلق به هنرمندان فرانسوي است. در اين نمايشگاه تابلوهاي نقاشي از هنرمنداني چون مونه، رنوار، پيسارو و وسيسله به نمايش درآمده است.

هنر
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
فرهنگ
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |