بقيه غازهايم كجا هستند!
غازهايم... كه عمري را با آنان سر كرده ام.
عمري است به غازچراني مشغولم و هرگز جز اين، كار ديگري فرا نگرفته ام.
همه غازهايم رفته اند، به خانه هاي دور دست، به سفره هاي رنگين. آنها را ارزان نفروختم، اما آسان از كف داده ام.
حالا من مانده ام و اين دو غاز
با فروشآنها وعده هاي غذايي يك هفته خانواده را مهيا مي كنم، و ديگر هيچ.
پس از آن ياد سال هاي از كف رفته و جيب هاي خالي را نخواهم كرد.
پس از آن غازي در زندگي ام نخواهم چراند.
روزگار بازار طيور و پرنده ها به سر آمده، اما هنوز در گوشه و كنار بازارهاي قديمي و جمعه بازارها به مرداني بر مي خوريد كه آخرين غازهايشان را براي فروش به نمايش گذاشته اند.