|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
هنرمندان در خدمت زلزله زده ها
بدون عينك دودي
محمد جباري
راننده سيگار كنار لبش را جابه جا كرد وبا عصبانيت دستش را روي بوق گذاشت. ترافيك در اين ساعت از روز در اينجا سابقه نداشت. هرچه سرك كشيد نتوانست علت كندي حركت را بفهمد. نزديك تر كه شد آدم هايي را در بين ماشين ها و كنار خيابان ديد كه چهره هاشان غريبه نبودند. دست يكي از آنها جعبه اي پوشيده از گل بود كه آن را به طرف ماشين ها مي برد، ثانيه اي بعد مرد جعبه به دست را با چهره اي خندان روبروي خود ديد كه جعبه را به سوي او دراز كرده بود و از او مي خواست كه به زلزله زدگان كمك كند. از پشت پنجره ماشين، ديگر او را مي شناخت. بارها او را بر صحنه تلويزيون ديده بود، ولي هيچ گاه چهره او آنقدر آشنا به نظر نمي رسيد.
ساعت حدود ۱۰ صبح يكشنبه است. جنب و جوش غريبي در يكي از خانه هاي خيابان خاكزاد، در حوالي پارك وي به چشم مي خورد. جايي كه نام «خانه پيشكسوتان هنر» بر سر در آن حك شده و مدتي است به كوشش «شهره لرستاني» و زير نظر سازمان فرهنگي-هنري شهرداري تهران براي خدمت به هنرمندان قديمي و نيازمند داير شده است. ولي امروز روز ديگري است... «من از طريق رابعه اسكويي خبر زلزله را شنيدم. بعد اين فكر به ذهنمان رسيد كه خانه پيشكسوتان را براي جمع آوري كمك به زلزله زده ها اختصاص دهيم. با مسوولان صحبت كرديم و آنها هم موافقت كردند. دو روز فقط صرف هماهنگي و خبر كردن تك تك هنرمندان شد تا الان كه ما اين آمادگي را پيدا كرديم كه به مدت يك هفته از صبح تا ۱۲ شب با حضور هنرمندان اقدام به جمع آوري كمك هاي مردمي كنيم.»
اين حرف ها را شهره لرستاني مي زند كه مسوول اين خانه به حساب مي آيد و يك لحظه هم سر جايش بند نمي شود. مرتب اين طرف و آن طرف مي رود و به كارها سركشي مي كند و هماهنگي هاي لازم را انجام مي دهد.
براي حضور هنرمندان و مردم، سالن «آفتاب» در نظر گرفته شده، سالني كه ديوارهايش رنگ زردي به خود دارد و دور تا دور آن صندلي ها و ميزهاي سفيدي چيده شده. در گوشه سالن، تلويزيوني روشن است و تصاوير مربوط به زلزله را پخش مي كند. در كناري ديگر، تعداد زيادي پتو چيده شده كه اهدايي خانه پيشكسوتان است. چند نفر، بسته هاي آب معدني، بيسكويت و كنسرو را داخل سالن مي آورند، عده اي ديگر، در خيابان مشغول نصب پارچه هاي تبليغاتي مربوط به اين برنامه هستند. هنوز خبر چنداني از هنرمندان نيست و تك و توكي چهره آشنا به چشم مي خورد. در داخل سالن «باران عشق» ناصر چشم آذر، فضا را پر كرده و نگاه را به سمت گوشه اي از خانه متوجه مي سازد كه تعداد زيادي محصولات صوتي-تصويري براي فروش عرضه شده اند. قرار است بيست درصد از عوايد فروش، به زلزله زدگان اختصاص يابد.
حدود ساعت ۱۱ است كه كم كم سر و كله چندتا از بازيگران پيدا مي شود. نادر سليماني با يك كت خاكستري بلند و چهره هميشه خندان. بعداز او آقاي طباطبايي بازيگر مسن و با وقار و سپس هوشنگ هدايتي كه مدتهاست از او خبري نيست. حضور اين افراد كمي جو خانه راگرم مي كند. در همين دقايق عده اي از مردم هم كمك هاي خود را به داخل سالن مي آورند.
ورود جواد رضويان باهمان چهره دوست داشتني و حضور گرم وصميمي، فضاي خانه را تكاني مي دهد. رضويان با مردم و آشنايان، خوش و بش مي كند و داخل سالن مي شود. چند نفر براي گرفتن امضا پيش او مي روند و او با خوشرويي به آنها امضا مي دهد.
مدتي مي گذرد كه به پيشنهاد يكي از بازيگران قرار مي شود همگي به خيابان و به مكاني كه براي امر كمك رساني در نظر گرفته شده بروند. با جمع شدن بازيگرها در كنار خيابان وليعصر كم كم توجه مردم به سمت آنها جلب مي شود. هنرمندان ديگري هم به تدريج به اين جمع اضافه مي شوند: تهمينه ميلاني، برزو ارجمند، پرستو صالحي و... آقاي قدمي بازيگري كه او را در نقش منفي در سريال خواب و بيدار ديده ايد، با جعبه اي كه دور تا دور آن با گل هاي زرد پوشيده شده، به سراغ ماشين ها مي رود و كمك هاي مالي مردم را جمع آوري مي كند. ناگهان اهداي يك چك صد هزار توماني روحيه جمع را براي ادامه راه، افزايش مي دهد. هنرمندان براي خودنمايي دست به اين اقدام نزده اند: «هنرمندي كه كارش را رها مي كند، گرماي خانه را ول مي كند و به خيابان مي آيد و اينطوري مي ايستد و التماس مي كند تا پول يا جنسي جمع كند، قطعا به فكر اعتبار خودش نيست، هنرمند ها ترجيح مي دهند در جاي امن وراحت خودشان باشند، عينك دودي بزنند تا كسي آنها را نشناسد.ولي در اينجا هنرمند بخاطر مصالح همنوعانش خودش را زير پا مي گذارد. اينجا جاي خودنمايي نيست. شما مي بينيد كه هنرمندان خودنما، بين ما نيستند.كساني هستند كه هدفشان مردم است.»
پرستو صالحي بازيگر نقش بهناز درسريال زيرآسمان شهر، هم كه به جمع كساني پيوسته كه در ميان ماشين ها به جمع آوري كمك مشغولند در اين باره مي گويد:« اين كمكها چه نقدي و چه غيرنقدي، مهم هست ولي چيزي كه از همه مهم تر است اين است كه ما نشان دهيم در اين مواقع با هم هستيم.
آن كساني كه تعدادي از عزيزانشان را از دست داده اند بيشتر از آن كه به فكر ۲ تا پتو و يك ليوان آب و گرسنگي شان باشند، نيازمند چيزهاي ديگري هستند.؛ اينكه ملت ما پشت سرشان هستند، غصه شان را مي خورند و به فكر آنها هستند و همين باعث دلگرمي شان مي شود.
جواد رضويان درباره حضور مردم مي گويد:«من در اين دو روزه ازمردم هزار جور پيام گرفتم. ديروز شش صبح كه براي خريد نان رفته بودم ديدم جلوي در مسجد قيامت است. من چه كاري مي توانم بكنم در برابر اينهمه بزرگواري وگذشت مردم ما واقعا كوچكترينيم. هيچي نيستيم و اصلا به چشم نمي آييم. اگر هم به اينجا آمده ايم تنها بخاطر اين است كه بگوييم ما هم دلمان سوخته، ما هم دردمان گرفته، ما هم در درد اين عزيزان شريكيم، ما به اين بهانه جمع نشديم كه مثلا كمك بيشتري جمع كنيم چون مردم خودشان كمك مي كنند. رضويان اين حرف ها را با چنان سادگي و صداقتي مي گويد كه هيچ نشانه اي از شعاردادن در آنها پيدا نيست. رضويان با بغضي كه در صدا و نگاهش است ادامه مي دهد: « يك بچه ۶ ساله بيست نفر از اعضاي خانواده اش را از دست داده، پدر، مادر، خواهر، برادر... هيچكس را ندارد در بم، اين چه كار مي خواهد بكند. يعني اگر يك لحظه خودمان را بگذاريم جاي اينها، نمي توانيم روي پا بايستيم...»
شهره لرستاني هم حرفي را مي زند كه شايد اين روزها حرف خيلي ها باشد« من از مسوولان مملكتي خواهش مي كنم براي ايران كه يك كشور زلزله خيز است يك فكر جدي بكنند. از الان بايد يك فكر اصولي و اساسي شود اگر در تهران زلزله بيايد ديگر هيچكس نيست كه صداي ايرانيان را به گوش جهانيان برساند. چون اين شهر در خودش بلعيده مي شود و تلويزيون، راديو و تمام وسايل ارتباط جمعي از بين مي روند. از الان بايد به فكر بود.»
جمعيت هر لحظه بيشتر مي شود، دوربين هاي فيلمبرداري، گزارشگران و ماشين هايي كه مي آيند و مي روند. ديگر تشخيص اين چهره هاي آشنا در ميان مردم به سادگي ممكن نيست. ديگر حتي از بوق ماشين ها هم خبري نيست....
|
|
|
عكاس هاي مطبوعاتي از زلزله مي گويند
ديدن فاجعه
دهها عكاس و خبرنگار در بم اخبار و تصاويرحادثه را به سراسر ايران و دنيا منتقل مي كنند اما هميشه حرفي ناگفته باقي مي ماند و تصويري ثبت نشده فراموش مي شود.
مجيد مردانيان عكاس روزنامه قدس عكس هاي زيادي در بم گرفته اما مي گويد هيچ كدام از عكس هايم چنان نبود كه خودم را تحت تاثير قرار دهد. اما اتفاقي كه در قبرستان افتاد مرا كه به نظر خود آدم احساساتي نيستم به شدت منقلب كرد. تا به حال ديده بوديد اوج اندوه و ماتم كسي با نوعي رفتار شادمانه نمايان شود؟
مجيد مي گويد پيرزني حدودا هفتاد يا هفتادو پنج ساله موقع خاكسپاري دخترش «رعنا» سررسيد و كنار قبر او شروع كرد به هلهله كردن و رقصيدن و دست زدن. او در حالي كه كنار جسد رعنا مي رقصيد بقيه را هم دعوت به رقص مي كرد.
دختر پيرزن قرار بود همان روزها عروس شود. اقوام پيرزن كه از علاقه شديد او به رعنا با خبر بودند نمي گذاشتند به قبرستان برود اما ظاهرا در اين كار موفق نبوده اند.
مجيد مي گويد وقتي آن پيرزن به بالاي سر جسد رسيد ناگهان شروع به رقص و پايكوبي كرد و با صداي بلند گفت: «بياييد برقصيد، رعنا مي خواست عروس بشود. شادي كنيد و شادباش بدهيد.»
مجيد مي گويد: كه چون به گريه افتاده بود از آن صحنه نتوانست عكسي بگيرد اما فكرمي كرد همكاران ديگرش عكسي گرفته باشند. ولي وقتي از عكاسان ديگر پرسيد كه عكسي از پيرزن گرفته اند يا نه، آنها هم، چنان تحت تاثير آن صحنه قرار گرفته بودند كه نتوانسته بودند عكسي بگيرند.
شايد تلخ ترين عكس زلزله را محمد برنو گرفته باشد. او كه يكشنبه از بم به تهران برگشت عكس هايي را به دو روزنامه ورزشي و همشهري ارسال كرد. در ميان اين عكس ها، عكس جسد كودكي بود كه از زير آوار و از آغوش پدر ومادرش بيرون كشيده شده بود. برنو مي گويد: جمجمه كودك كاملا متلاشي و تمام بدن او زير آوار له شده بود، طوري كه ديگر استخواني در بدنش نمانده بود. او آنچنان زير آوار نرم شده بود كه روي دست كساني كه بيرونش كشيده بودند، ولو شده بود. مثل خود بم.
بدن آن كودك مثل بم، ارگ و مثل جاي جاي شهر نابود شده بود و متلاشي. به همين خاطر شايد اين يك عكس كافي بود تا نشان دهد در بم چه اتفاقي افتاده است.
محمد برنو درمورد سفرش به بم مي گويد: هر چند در اين سفر صحنه هاي زيبايي از همدردي و كمك به همنوعان ديدم اما صحنه هاي زننده سوء استفاده بعضي ها از شرايط پيش آمده در منطقه تاسف آور بود. يكي از اين موارد هم كرايه هاي سنگين و بالاي رفت و آمد از كرمان به بم است. ما در سفر كرمان به بم حدود صدهزارتومان خرج كرديم. بعضي از بچه هاي خبرنگار هم مي گفتند هزينه رفت و آمد ما در عراق بسيار كمتر از هزينه رفت و آمد كرمان- بم بود.
در عوض در داخل بم هر كسي دوست داشت به هر شكلي كمك كند. از درآوردن اجساد تا بردن آنها به قبرستان يا هر كمك ديگري.
محمد برنو مي گويد به هر حال نمي شد كار زيادي كرد. به زني كه ششصد نفر از اقوام و خويشانش را، از اقوام خواهر، برادر و شوهر گرفته تا فرزندان از دست داده اش چه مي توان گفت؟
حجت سپهوند كه از نبود امكان ارسال عكس از محل حادثه به روزنامه به شدت ناراضي است ساعت ۳۰:۲ بامداد شنبه به بم رسيده و بامداد يكشنبه هم به تهران برگشته است. به نظر حجت اين كه ما نمي توانيم به موقع در محل هاي حادثه حاضر شويم يابه موقع عكس هايمان را ارسال كنيم هميشه به كارمان لطمه وارد مي كند. براي ارسال عكس بايد از بم به كرمان بازگرديم آن هم وقتي كه مي توانيم بمانيم و عكس هاي بهتر و بيشتري بگيريم.
سپهوند مي گويد: ساعت ۳۰:۲ بامداد كه به بم رسيديم بي خبر از وضعيت داخل شهر از مردي كه با بي سيم جلوي ورودي شهر ايستاده بود سراغ فرمانداري را گرفتم. او جواب داد «كجاي كاري آقا، مگر چيزي باقي مانده.» تا صبح قدم زدم و وقتي صبح به داخل شهر رفتم ديدم هيچ چيزي وجود ندارد. اگر هم كسي هست، از شهر ديگري آمده است اصلا قابل تصور نبود.
روز يكشنبه از سپهوند عكسي در اعتماد به چاپ رسيد كه كبوتري دربم در حياط خانه اي پرواز مي كرد.
حجت مي گويد: وقتي درشهر قدم مي زديم هيچ صدايي از داخل خانه هاي ويرانه و نيمه ويرانه به گوش نمي رسيد. اما وقتي از جلوي خانه اي رد مي شدم صدايي شنيدم كه مرا به داخل حياط آن خانه كشاند. داخل حياط نيز كبوتران دانه هاي گندمي را كه معلوم بود از روز قبل برايشان ريخته اند، مي خوردند. تنها موجودات زنده بم در آن خانه با رفتن من به داخل حياط پرواز كردند و من هم عكسي از آنها گرفتم.
|
|
|
صبح تاشب
جواد رسولي
سينما
باوجود ماجراي غم انگيز زلزله و خبرهايش شايد ديگر دل و دماغي براي سينمارفتن نمانده باشد، اما سينماهاي زيادي در شهر درآمد بعضي از سانس هايشان را به كمك براي زلزله زدگان اختصاص داده اند.
سپيده، آفريقا، آستارا، صحرا، قدس، نور و پيروزي چند تا از اين سينماها هستند. برنامه سينماها هم هنوز تغيير نكرده و فيلم هاي دختر ايروني، جنايت، تب، چشمان سياه، شب هاي روشن، رقص در غبار، خورشيد مصر و دارودسته هاي نيويوركي روي پرده هستند و مي توانيد امروز آنها را ببينيد.
در سالن كوچك حوزه هنري امروز ساعت ۳۰:۱۶ و ۱۹ فيلم «مريخ حمله مي كند» نمايش داده مي شود، اين فيلم را تيم برتون سال ۹۴ ساخته و يك جورهايي هجو تمام فيلم هايي است كه در آنها خطري زمين را تهديد مي كند و آمريكايي ها مشكل را به نحوي حل مي كنند (به خصوص فيلم روز استقلال). جك نيكلسون در نقش رئيس جمهور آمريكا در اين فيلم، فوق العاده ظاهر شده است.
تئاتر
امروز اگر به تئاتر شهر سري بزنيد، مي توانيد اين نمايش ها را ببينيد: سوگ سياووش (سالن اصلي، ساعت ۳۰:۱۹)، از دست رفته (سالن قشقايي، ساعت ۳۰:۱۷)، «بحرالغرائب» و «كاليگولا شاعر خشونت» (هردو در تالار كوچك، ساعت ۱۸: ۲۰)، دوستت دارم با صداي آهسته (تالار سايه، ساعت ۳۰:۱۹)، خاطرات يك دزد (خانه خوشيد، ساعت ۴۵:۱۸)، چهار حكايت از چندين حكايت رحمان (تالار چهارسو، ساعت ۱۹). اين نمايش آخري قرار است تا فردا (۱۱ دي ماه) اجرا شود و بعد از آن در سالن چهارسو يك تئاتر به كارگرداني حميد امجد روي صحنه مي رود. نام اين نمايش هست «زائر» كه در دوازدهمين جشنواره تئاتر آييني و سنتي برنده ۵ جايزه شد.
در ضمن اين روزها در كنار مجموعه تئاتر شهر به چادرهاي ويژه جمع آوري كمك براي زلزله زدگان هم برخورد مي كنيد، بنابراين فرصت كمك كردن به حادثه ديدگان بم اينجا هم فراهم است.
همايش
امروز آخرين روز از سه همايش برگزارشده در تهران است. اولي همايش «حسابداري و توسعه بانكداري» است كه با پشتيباني شبكه بانكي كشور، در مركز همايش هاي رازي تهران برگزار مي شود. بانكداري خصوصي و بانكداري الكترونيك دو موضوع اصلي است كه در اين همايش به آن پرداخته مي شود.
اولين همايش بين المللي «مردم سالاري ديني» هم امروز به پايان مي رسد. باني اين همايش دانشگاه علامه طباطبايي و نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها بوده اند. هدف اصلي، تبيين كليه جوانب نظريه مردم سالاري ديني و تعريف جامع از آن و تشريح نقاط ضعف و قوت اش بوده است. اين همايش دوروزه، در سالن اجتماعات وزارت امورخارجه برگزار مي شود.
اولين كنفرانس بين المللي مديريت هم كه از روز دوشنبه در سالن اجلاس كشورهاي اسلامي آغاز شده بود، امروز به پايان مي رسد. اين همايش را دانشكده مديريت و اقتصاد دانشگاه صنعتي شريف با همكاري «ايدرو» و گروه صنعتي آريانا برگزار كرده اند تا در آن كارشناس ها درباره «مديريت تحول، گذار به سوي بازارهاي جهان تراز» با هم بحث و گفت وگو كنند. اگر به مباحث مديريتي علاقه داريد حتماً امروز سري به همايش بزنيد.
فرهنگسرا
فرهنگسراي ملل (پارك قيطريه) برنامه هاي آموزشي ترم زمستان اش را شروع كرده. نقاشي، طراحي لباس، مجسمه سازي، فيلمنامه نويسي، آموزش گويندگي، نويسندگي و گزارشگري ازجمله اين كلاس ها هستند. در فرهنگسراي هنر (بالاتر از پل سيدخندان، ارسباران) مي توانيد هم از برنامه هاي شاهنامه خواني و حافظ شناسي استفاده كنيد و هم هنر معرق و سفال ياد بگيريد. كلاس هاي خانه فرهنگ مشاركتي مادر (پاسدارن، نگارستان هشتم، پايين ميدان فرخي يزدي) هم شامل امدادگري، نمايشنامه نويسي، منبت، معرق و نقاشي است. كمي آن طرف تر توي پاسداران، يعني انتهاي گلستان پنجم، بوستان صدف، خانه فرهنگ صدف قرار دارد كه برنامه آموزشي اش شامل گل هاي آپارتماني، شرح مثنوي، گريم، كمانچه و تذهيب است.
تلويزيون
امشب پيشنهادهاي اصلي براي تماشا، يكي سريال پزشكان است كه ساعت ۱۹ از شبكه ۵ پخش مي شود؛ يكي هم مجموعه نقطه چين و مهران مديري است كه زمان پخش اش ساعت ۱۵:۲۱ از شبكه۳ است (البته اگر اصلاً اين مجموعه قرار باشد اين هفته پخش شود.) امروز اين سريال ها تكرار مي شوند: دليران تنگستان (ساعت ۳۰:۷)، پهلونان نمي ميرند (ساعت ۹)، اين راهش نيست (ساعت ۲۰:۱۳)، پرستاران (ساعت ۱۵)، بچه هاي خيابان (ساعت ۲۳). اين مجموعه ها هم قسمت بعدي شان پخش مي شود: خانه اي در تاريكي (شبكه ۳، ساعت ۱۵:۲۰)، بوي غريب پاييز (شبكه ۲، ساعت ۲۱) و آتش و شبنم (شبكه ۱، ساعت ۱۵:۲۲). در ضمن امشب ساعت ۱۵:۲۳ برنامه سينماي ايران هم از شبكه يك پخش مي شود. اين برنامه خوب را از دست ندهيد.
|
|
|
كمبود محبت
حالا همه دنبال يك «يورگن كلينزمن» ديگر مي كردند. يك ستاره مشهور كه با مصيبت زدگان كشورمان احساس همدردي كند. زلزله رودبار همزمان با جام جهاني فوتبال ۱۹۹۰ اتفاق افتاد و كلينزمن به عنوان يك بازيكن حاضر در جام جهاني، اعلام كرد كه غم مردم ايران را درك مي كند و حاضر است براي كمك به زلزله زده ها اقدام كند.
اين روزها هم بعضي ها منتظرند كاپي، جامي چيزي به راه بيفتد و ستاره هاي مشهور دور هم جمع شوند تا از اين قبيل اظهار نظرها بشنويم. هشت سال بعد از روزهاي اعلام همدردي كلينزمن بامردم ايران، در جام جهاني دو دوره بعد، وقتي اوديگر يك بازيكن آينده دار نبود، برابر ايران قرار گرفت و كاپيتان ايران، براي اعلام همدردي آن روزهاي كلينزمن نشان يادبودي به او اهدا كرد. اما چند دقيقه بعد مهاجم آلماني دروازه ايران را باز كرد وارد دروازه شد چنگ زد به تور دروازه و به شيوه ناجوري خوشحالي اش را ابرازكرد. آن لحظه خيلي ها سرخورده شدند؛ ما ايراني ها بعضي وقت ها زيادي مساله اي را بزرگ مي كنيم.
|
|
|
بابانوئل عزادار
باوجود اين كه اين روزها مسيحي ها تعطيلات سال نو را مي گذرانند و در حال و هواي عيد و جشن و اين جور چيزها هستند، اما كمك هاي آنها به زلزله زدگان بم و توجه شان به فاجعه اي كه در يك كشور مسلمان رخ داده قابل توجه است. مسيحي هاي جهان شادي سال نو را با ايراني ها قسمت و بخشي از تلخي حادثه را كمر نگ كرده اند. جدا از كمك ها و مساعدت هاي مادي، قوت قلبي كه از همدردي آنها با خود احساس مي كنيم ( چون آنها در شادترين روزهاي خود، به ياد ما بوده اند) گام ها يمان را براي دوباره ساختن بم استوارتر مي كند.
ما هم گرم تر از هر سال ديگري به آنها مي گوييم عيدتان مبارك
|
|
|
ستاره ها
«نيك بخت» هم يكي از آن ورزشكاراني است كه بر فاجعه بم گريسته است و در غم مصيبت ديدگان شريك است.
اين را از عكس روي جلد يكي از هفته نامه ها فهميديم وقتي كفش هايش را دستش گرفته بود و پشت اتومبيل فولكس واگنش ايستاده بود ولبخند زنان به دوربين نگاه مي كرد.
البته فقط عكس نيك بخت نبود. عابدزاده هم كنار يك شورلت بليزرگنده ايستاده بود و دستش را گذاشته بود روي بار بند ماشين و آن يكي دستش را گرفته بود طرف دوربين و روي باربند ماشين كلي جنس براي عزيزان زلزله زده قرار داده بودند.
|
|
|
يك جلسه مطبوعاتي
اين كه يك نهاد مطبوعاتي، به اين سرعت پس از وقوع حادثه واكنش نشان مي دهد و مراسمي در حمايت از زلزله زدگان، برگزار مي كند، اتفاق مباركي است. سه شنبه صبح، سينما قدس ميزبان مردمي بود كه در جلسه اي كه از طرف روزنامه «باني فيلم» در حمايت از زلزله زده ها برگزار شده بود، شركت كردند. مطبوعات بخش خصوصي، بيش از اينها مي توانند در چنين وقايع اجتماعي، حضور پيدا كنند واز قابليت هاي رسانه اي شان كمك بگيرند تا بر اجتماع تاثير بگذارند. چنين حضوري باعث ارتباط بيشتر مخاطب با مطبوعات خواهد شد و نشريات كشور را بيش از پيش در بطن چنين حوادثي قرار خواهد داد.
|
|
|
سيدضياء هاشمي
سيدضياء هاشمي كه روزي روزگاري يكي از تهيه كننده هاي بانفوذ سينماي ايران بود، از طرف بنياد سينمايي فارابي مسوول پخش و بازاريابي فيلم هاي خارجي شده و اينطور كه معلوم است در كارش دارد حسابي جديت نشان مي دهد. از اشتباهاتش درس مي گيرد و سعي مي كند كه به بهترين وجهي كارش را انجام دهد.
چند روز پيش او اعتراف كرد كه نمايش فيلمي مثل «دارودسته هاي نيويوركي» در سينماهاي لاله زار، نمي تواند مشتري چنداني داشته باشد، پس بايد اين سالن ها را تغيير داد و از اكران قريب الوقوع «ترميناتور۳ » و «گلادياتور» در تهران - و ان شاءالله شهرستان ها - خبر داد.
|
|
|
عبدالرحيم جعفري
در ايران معمولا به كساني كه دست اندركاران امور اجرايي هستند، چندان اهميتي داده نمي شود. آنهايي كه بنيان گذار چيزي هستند، قرار است فيلمي تهيه كنند يا يك موسسه فرهنگي به راه بيندازند و كسي حواسش به اين نكته نيست كه اگر اين آدم ها نبودند، خيلي از آن هنرمندان محبوب، نمي توانستند كارشان را به درستي انجام دهند و به دست مخاطبانشان برسانند.پس اين كه دست اندركاران جايزه ادبي يلدا، ياد يكي از اين آدم ها افتاده اند و در مراسم اهداي جوايزشان از عبدالرحيم جعفري، بنيانگذار انتشارات امير كبير يادي كرده اند، عالي است. اين خبر به خصوص براي آنهايي جذاب است كه هنوز خاطره كتاب هاي كاهي معركه انتشارات اميركبير در دهه پنجاه را فراموش كرده اند. خاطره «خداحافظ گري كوپر» با آن حاشيه سبزرنگ جلدش.
|
|
|
فرانسيس فورد كوپولا
همه منتظر آخرين فيلم استاد هستند.يكي از بزرگترين فيلمسازان زنده جهان، كوپولايي كه هنوز طعم سه گانه پدرخوانده هايش زير دندان مان باقي مانده چند سال است كه قول آخرين فيلمش را مي دهد. «مگاپليس» ياكلان شهر نام آخرين پروژه سينمايي اوست كه سال ها جور كردن مقدماتش طول كشيده و كوپولا تلاش مي كند كه خارج از حوزه نفوذ استوديوهاي فيلمسازي هاليوود، يك فيلم قدرت شكنانه ديگر بسازد.
چند وقت پيش كوپولا درباره مرگ صحبت كرده بود و اين كه از زندگي اش راضي است و همين يادآوري او درباره نزديك شدن مرگ، سينما دوست ها را بيشتر از هميشه در انتظار آخرين فيلم او نگه مي دارد.
|
|
|
كوتاه
شادي
باشادي پريد توي بغل مادرش و ساك پر از پول را به او داد. مادرش گريست و دعاش كرد. خواهرش كه زير سرم اشك شادي مي ريخت، بوسش كرد و داداش كوچيكه دستش را بوسيد. از در كه آمد بيرون از حال رفت.
آخر او حالا يك كليه داشت.
حسن علي آبادي
|
|
|