كادوسه - نماد پزشكي
،دومار به نشانه سلا متي
از سكه هايي كه از آن زمان به جاي مانده، چنين استنباط مي شود كه مردم، هدايايي به مارهاي اسكولاپ تقديم مي كردند. بر روي اين سكه ها تصوير اسكولاپ و مارهايش را مي توان ديد.
تهيه و تدوين: مجيد ميرزاباقي
كادوسه يا علامت پزشكي تصوير دو مار است كه به دور يك محور قائم پيچيده اند. اين علامت كه نصب آن بر روي هر چيزي مشخص كننده ارتباط آن با دنياي پزشكي است ظاهراً خيلي عادي به نظر مي آيد ولي اگر علاقه مند به دانستن فلسفه ايجاد و دليل بكاربردن آن باشيد، بايد بدانيد كه تاريخچه اي اسرارآميز دارد.
گاهي اوقات كادوسه را به گونه هاي متفاوت از شكل اصلي مي بينيم زيرا در پاره اي از نقاط جهان گروه هاي مختلف پزشكي متناسب با سليقه و ذوق خود در آن تغييراتي به وجود آورده اند. عده اي به گمان زيباترنمودن، آن را فقط با يك مار ترسيم مي كنند. بر روي بسته هاي داروئي اين خزنده را در حال نوشيدن از پياله اي مشاهده مي كنيم. برخي از پزشكان، اشكال گوناگون آن را زينت بخش شيشه اتومبيل خود مي كنند. اينان در اين كار هدف ديگري نيز دارند و آن اينكه در هنگام ضرورت اتومبيل خود را در نقاط ممنوعه پارك مي كنند و به احترام كادوسه از پرداخت جريمه معاف مي شوند. اعتقاد كلي بر اين است كه دو مار نشانه تعادل و تقارن است. يك مار نماينده علوم تجربي و طبيعي و مار ديگر علامت فضيلت اخلاقي و نيروي معنوي.
صاحبنظران تاريخ پزشكي عقيده دارند، پزشكاني كه در شكل كادوسه فقط يك مار را ترسيم مي كنند به جنبه اخلاقي و الهي پزشكي دلبستگي نداشته و از اينرو آنرا حذف كرده اند. اين منتقدين مي گويند، اعتقاد به نيروي معنوي و پايبندبودن به اصول اخلاقي، موجب خواهد شد تا در كار پزشكي صاحب بصيرت و از نيروي الهي برخوردار شويم. در اين صورت چرا بايد با حذف يك مار، جنبه تقدس پزشكي را ناديده بگيريم. اما حقيقت اينست كه وجود يك مار يا دو مار مطرح نيست. كادوسه هرچه كه باشد خود به تنهايي براي بيان دانش و حذاقت پزشك، كفايت مي كند و براي مردم نيز مي تواند نشانه اعتماد و اعتقاد باشد اما چرا مار، اين جانور خزنده و لزج كه بنا به روايت، دستيار شيطان مي باشد، به دور يك محور قائم پيچيده است؟ محوري كه اگر يك درخت نباشد دست كم يك قطعه چوب، شايد يك درخت مو يا باقيمانده يك درخت مو باشد. به هر تقدير داستان مار و درخت در تاريخ اديان نقش مهمي داشته و در ادبيات و هنر به حد افراط رسوخ كرده است.
به دنبال ريشه لغوي كادوسه مي رويم. كادوسه از واژه لاتين كادوسوم(caduceum) گرفته شده كه خود ريشه اي يوناني دارد و معناي آن بشير و قاصد است. ولي چه ارتباطي بين بشير، آورنده پيام ها، اعلام كننده مبارزه تن به تن، پيك اعلان جنگ ها و مخبر جشن هاي بزرگ با نماد پزشكي كادوسه وجود دارد؟ بر ما معلوم نيست. ما مي كوشيم در حد امكان آنرا بررسي كنيم. شايد از اين رهگذر به فلسفه وجودي كادوسه پي ببريم. لازم به يادآوري است كه در ريشه كلمه كادوسه معناي خروس نيز وجود دارد كه پيام آور آفتاب است.
نگاهي اجمالي به تاريخ نماد پزشكي
طبق مصوبه نوزدهم Pluviose (نام يكي از ماهها براساس نامگذاري انقلابيون در انقلاب كبير فرانسه) برابر با ۷ فوريه .۱۷۹۸ اين نماد به عنوان علامت بهداري نيروي دريايي فرانسه برگزيده شد و بر روي دكمه لباس افسران اين صنف نقش بست. بعدها در ۷ اوت ۱۷۹۸ اين نماد براي تمام افسران بهداري ارتش فرانسه تعميم يافت. در اين نماد مار به دور سه ميله حلقه شده بود كه هريك از اين ميله ها نمايشگر يكي از سه رشته هنر در مانگري يعني طب داخلي، جراحي و داروسازي بودند و بر روي ميله ها، خروس كه علامت بيداري حكومت فرانسه بود قرار داشت.
همانطور كه ديديم كادوسه در زبان يوناني براي دو معناي قاصد و خروس، ريشه مشتركي دارد. در افسانه هاي هند، خروس مانند طاووس نه تنها سمبل آفتاب و سلطنت است، بلكه نمودي از قدرت پيشگيري از امراض و پادزهر نيز هست. بعدها به تدريج علامت كادوسه از طرف ارتش ساير كشورها نيز پذيرفته شد و در ۲۳ آوريل ۱۸۹۸ هيات وزيران آلمان مقرر داشت تا پزشكان، ميله طلايي اسكولاپ (رب النوع پزشكي) را به عنوان نشان پزشكي به لباس خود بياويزند. در انگلستان از سال ۱۸۹۸ ميله مارپيچ اسكولاپ يا كادوسه به عنوان نماد پزشكي، منحصرا براي پزشكان و نه براي داروسازان مورد استفاده قرار گرفت.
با اندك تفاوتي در شكل كادوسه يعني نصب يك مار به جاي دو مار بر روي ميله اسكولاپ، كشورهاي سوئيس، ايتاليا، بلژيك و آمريكا نيز اين علامت را به عنوان نماد پزشكي به رسميت شناختند. ريشه تاريخي اين نماد را در يونان مي توان يافت. كاوش هايي كه در اپيدور انجام گرفته نشان مي دهد كه در ۹ قرن قبل از ميلاد مسيح، در معبد اسكولاپ، مراسم مذهبي خاصي به منظور پرستش با عنوان اسكولپايوس(Aesculpaius) انجام مي گرفت و علت اين نامگذاري اين بود كه شهر، وقف اسكولاپيوس(Aesulapius) يعني همان اسكولاپ است. از ديدگاه اسطوره شناسي، اسكولاپ يكي از ساكنان المپ است و نويسندگان به روايات مختلف، داستان اين نيمه ربالنوع را نقل كرده اند. يكي از اين افسانه ها مي گويد اسكولاپ پسر كورونيس (Coronis) ميرنده و كورونيس دختر فلژياس (Phlegyas) پادشاه تسالي(Tkessalie) بوده است. كورونيس ندانسته و نشناخته توسط آپولون، خداي روشنايي و هنر فريب خورده و آبستن مي شود. كورونيس سپس به يك ميرنده ساده و معمولي به نام ايسكيس (Ischys) دل مي بندد.آپولون خشمگين شده و معشوقه بي وفا را مي كشد و جسدش را بر طبق رسوم آن زمان به قصد سوزاندن بر روي تل هيزم شعله ور مي گذارد اما ناگهان اين رب النوع از كرده خود پشيمان مي شود و زهدان معشوقه بيوفا را شكافته و بچه زنده و سالم را از آن بيرون مي كشد و براي پرورش، تحويل شيرون(Chiron) مي دهد. شيرون ثمره عشق كرونوس(coronos) و فيلير(Philyre) ، پري دريايي، بوده و از اين رو شكلي عجيب يعني نيمي انسان و نيمي اسب داشته است. شيرون در عقل و دانش، بسيار مشهور بود و شاگردان و معتقدان زيادي داشت.
اسكولاپ در مكتب شيرون، صنعت داروسازي و شيوه استفاده از گياهان دارويي را آموخت و در پرتو استعداد ذاتي خويش به سرعت مهارت فوق العاده اي يافت. درباره قدرت اين نيمه رب النوع و مبتكر علم پزشكي افسانه ها گفته اند. او شربت تجويز مي كرد و قطره در چشم بيماران مي ريخت. مي گويند او جراح نيز بود، سينه باز مي كرد و تير از بدن بيرون مي كشيد و گاهي سر از تن جدا شده را دوباره به هم وصل مي كرد. گفته اند حتي قادر بود مرده را زنده كند.
هادس(Hades) ، رب النوع جهنم، كه قلمرو حكومتش مورد تهديد قرار گرفته و بازارش كساد شده بود، نزد زئوس(Zeus) خداي خدايان رفت و از او شكايت كرد و به اين شفاگر اعجاب انگيز كه نظم و ترتيب طبيعت را به هم زده بود، سخت حمله كرد.
زئوس برآشفت و به رعد دستور داد تا اين خداوند دارو و درمان را هلاك كند. آپولون پدر اسكولاپ كينه به دل گرفته و به انتقام قتل فرزند، سيكلوپ ها(Ciclopese) را كه غول يك چشم بودند و براي زئوس رعد مي ساختند نابود مي كند و به همين دليل آپولون به امر زئوس بر روي زمين مدتي به حال تبعيد به سر مي برد. اما اسكولاپ باوجود مرگ غم انگيزش اين افتخار را پيدا مي كند كه در جرگه خدايان قرار گيرد.
در حدود قرن ششم قبل از ميلاد، يوناني ها و رومي ها مشتركا به جاي اسكولاپ، هيژي، الهه سلامتي را براي پرستش برگزيدند و بر اين اعتقاد بودند كه هيژي، دختر اسكولاپ است و مار اپيدور را نيز به وي نسبت دادند. هنرمندان، تصوير هيژي را كه درحال غذادادن به مار اپيدور است نقش كرده اند و بعدها پياله هيژي به عنوان نماد داروسازي برگزيده شد. معروف است كه اسكولاپ در كار طبابتش از سگ ها و مارها كمك مي گرفته است. او آنها را وادار مي كرد تا دملهاي بيماران را بليسند و بمكند. در معبد اين نيمه رب النوع، خزندگان براي استفاده در امر درمان پرورش داده مي شدند و در كتيبه هاي به جاي مانده آثار آنها باقيست.
بيمار قبل از ورود به معبد بايد خود را از همه چيز پاك كند. پاكي جسم و پاكي روان. پاكي بدن از راه شستشو، مالش دادن و دوددادن ميسر مي شد. ولي براي پاكي روح لازم بود روزه هاي طولاني بگيرد و پس از انجام دقيق اين مراسم در معبد پذيرفته مي شد و اسكولاپ بر آنهايي كه شايسته مي دانست ظاهر مي شد و يا به خوابشان مي آمد. يوناني ها معتقد بودند، اسكولاپ بسيار ساده و بي تكلف و مانند پزشكان خاص دهكده با بيماران صميمانه و بي پيرايه حرف مي زند و در امر درمان، آنان را از خود و خود را از آنان جدا نمي داند. پرستش اسكولاپ، نخست در تريكا(Tricca) زادگاه وي آغاز شد و بعد در اپيدور كه معروفترين معبد جهان در آن قرار داشت رواج يافت.
از سكه هايي كه از آن زمان به جاي مانده، چنين استنباط مي شود كه مردم، هدايايي به مارهاي اسكولاپ تقديم مي كردند. بر روي اين سكه ها تصوير اسكولاپ و مارهايش را مي توان مشاهده كرد. طبق عقايد كاهنان معبد، اين مارها شب هنگام به بستر بيماران رفته و به مداواي آنها مي پرداختند. آوازه شهرت مارهاي اپيدور كم كم به ساير كشورها رسيد و به اين ترتيب معتقداني پيدا شدند.
در مجسمه هاي ساخته شده از اسكولاپ، اين رب النوع به چوبدستي استوانه اي شكلي تكيه مي كرد. اين چوبدستي به تدريج تراشيده تر و نازكتر مي شد تا جائي كه اين عصاي گره دار و زمخت جايش را به عصاي ظريف اشراف مي داد. اين عصاي چوب زيتون مزين به دو مار است كه به آن آويزانند. اين نماد غالباً به جاي نماد مركور، رب النوع تجارت گرفته مي شود.در نماد رب النوع تجارت، دو مار به دور ميله اي كه در راس آن دو بال باز شده است پيچيده و سه نيم دايره تشكيل داده اند. اين بالها شايد بالهاي كبوتر پيغامبر رب النوع تجارت باشند. به مرور زمان، رب النوع رومي تجارت با هرمس كه رب النوع يوناني تجارت، فصاحت و سخنوري است يكي مي شوند.
در حدود قرن ۵ قبل از ميلاد مسيح، اين افسانه رواج مي يابد كه مركور، رب النوع تجارت، براي جداكردن دو مار كه با هم جنگ و ستيز داشته اند، ميله اي در ميان آنها قرار مي دهد و بدين ترتيب نماد صلح در افسانه ها به وجود مي آيد. دو مار در حال جنگ، نمود بي نظمي و آشفتگي اند كه بايد آنها را از هم جدا كرد يعني بين آنها تعادل و نظم ايجاد كرد و جهات اختلاف و ستيزشان را دريافت. در نهايت دو نيروي متخاصم به اتفاق رسيده و ميله محور بين آنها، نظم و تعادل را به وجود مي آورد. از ديدگاه كيمياگري، صلح دو حيوان متخاصم، جمع اضداد و اتفاق آب و آتش است. به بيان ديگر اتحاد تفرقه و وحدانيت، دوگانگي و يگانگي است. اتفاق آنها همچون «مهر سليمان» نماد اتحاد زمين و آسمان است. بنابر فلسفه فوق، محور قائم در كادوسه، پايه اي است كه دو مار را با هم متحد مي كند. اين نقش بر گچ بري هاي سر در كليساي نتردام نيز به چشم مي خورد. آيا كادوسه نموداري از مار شفادهنده موسي است كه از سوي خداوند نازل شده است؟ علامت صلح و آشتي است كه پادشاهان و سرداران لشگر به خود مي آويختند؟ يا نمايشگر باروري است يا نماد حزم و احتياط؟
ميله كادوسه در ميان دو مار قرار گرفته و آنها را كه بنظر درحال جنگند با هم آشتي داده است. ولي اين ظاهر امر است. در حقيقت، دو نيروي مقابل هم و به عبارتي دو جنس مخالف، مكمل يكديگرند و ميله عمودي كادوسه به دليل راست و مستقيم بودنش قادر به گشودن هر مشكلي است. كادوسه نمايانگر اتحاد است. خزنده اي نرم كه به روي دمش نشسته، خواه با ماده اش پيچيده باشد، خواه نباشد، معرف جنسيت است. از اينرو كادوسه نشان دهنده پيوستگي و جاودانگي دو جنس است. حاصل همبستگي دو جنس در برابر آفتاب و آسمان، باروري است. و اين شيره حيات است كه فوران مي كند و در پياله داروسازان قرار مي گيرد. اين درخت زندگي است كه با نيرو و قدرت باروري خود، داروي اسرار آميز، آب حيات مي دهد و زندگاني جاويد مي بخشد و اين خود فلسفه معنوي و عرفاني علم پزشكي است. كادوسه نشان دهنده چشمه پاك آب زندگاني است. ولي تنها دستيابي به آن كافي نيست بلكه انتقال و نحوه استفاده از آن نيز ضرورت دارد. اگر مركور سخن خدايان را تفسير مي كندو اگر هرمس پيشواي صلح و آشتي است، كادوسه از هر دوي اينها برخوردار است. مار چه به دور درخت بپيچد و چه دور محور زمين يا عصا يا هر چيز ديگر، نمايشگر دو جنبه خوب و بد هر چيزي است كه در شكلي واحد تكميل مي شود. بنابراين حقيقت، يك چيز بيش نيست و براي رسيدن به آن فقط يك راه وجود دارد. راهي سخت، تنگ و تاريك ولي مستقيم و بدون پيچ و خم. در پايان اين راه است كه به معجزاتي عظيم مي توان دست يافت.
منابع در روزنامه موجود است
|
|
پا در كفش پزشك
عليرضا آشوري
اگر گه گداري به خصوص صبح ها تلويزيون را روشن كنيد يا مثلا زماني كه در ترافيك معطل مانده ايد راديو را باز كنيد، حتما برخورده ايد به برنامه هايي كه در آن يك كارشناس پزشكي در برنامه حاضر شده، درباره بيماري يا بيماري هاي خاصي توضيح مي دهد و بعد سيل تلفن شروع مي شود و مخاطبان گرامي برنامه انواع و اقسام سوالات ربط و بي ربط را مي پرسند و از كارشناس مذكور راهنمايي مي خواهند.
ساخت چنين برنامه هايي قدمتي بسيار طولاني دارد و در سراسر دنيا هم رايج بوده و فوق العاده هم پرطرفدار است. اما بر تمام اين برنامه ها، قائم به ذات چندين ايراد بزرگ وارد است كه كليت آنها را به زير سوال مي برد.
مساله اول اينجاست كه چنين برنامه هايي به جز مساله مهم پر كردن وقت برنامه اساسا چه كاربردي دارند؟ آيا هدف، اطلاع رساني و معرفي بيماري هاست؟ اگر چنين است كه متوليان برنامه هم قطعا همين را مي گويند پس چرا با لحاظ كردن پرسش و پاسخ، برنامه خود را در مقام پزشك قرار مي دهند؟ در واقع قضيه خيلي ساده است. اطلاعاتي اغلب به طور ناقص در اختيار مخاطبان قرار مي گيرد. شما فرض كنيد چطور مي توان مثلا درباره بيماري هاي قلبي كه به اندازه يك اقيانوس وسعت دارد در عرض كمتر از ۲۰ دقيقه توضيحات كافي داد.
در ايران برخلاف بسياري از كشورها، منابع علمي پزشكي در دسترس مردم عادي قرار ندارد و مطبوعات به طور عمومي و اختصاصي با تيراژ گسترده مشكلات و مسائل پزشكي را تحت پوشش خود ندارند. به همين دليل عملا همين برنامه هاي كذايي تنها منابع به ظاهر معتبر مردم هستند و نتايج پيش آمده به ظاهر اجتناب پذير مي نمايند.
حال به اين موضوع مي توان به گونه اي ديگر هم نگريست. چرا اصلا يك بيمار مي بايست سوالات پزشكي خود را از كارشناس يك برنامه راديويي و غيره بپرسد؟ اگر پزشك معالج دارد چرا از پزشك خود نمي پرسد؟ شايد هم مي پرسد و پزشك پاسخ درستي نمي دهد. مي بينيد كه اوضاع از هر طرف خراب است. واقعيت اين است كه متاسفانه بسياري از پزشكان به بيماران خود درباره بيماري، داروها و اثرات آنها و نحوه درمان، هيچگونه توضيحي نمي دهند.بيمار هم كه از پزشك پاسخي براي سوالاتش دريافت نكرده، اعتمادش از پزشك سلب مي شود و پناه مي برد به همان برنامه هاي كذايي. البته از يك جنبه پزشك هم حق دارد. بسياري از پزشكان از ترس استفاده ناصحيح بيماران از داروها و عملكرد خودسرانه آنها كه بسيار هم شايع است، از ارائه هر گونه توضيحي درباره بيماري و داروها سر باز مي زنند تا بيمار ايراني بنا بر حق نانوشته خود، دارو را تغيير ندهد و يا مصرف آن را كم و زياد ننمايد ولي خوب هميشه مادر بزرگ يا خاله و پسرخاله و همسايه و غيره و ذلك هستند كه بيمار را راهنمايي كنند. نگارنده خود موارد بي شماري از چنين رفتارهايي را شاهد بوده است. يك بار بيماري خيلي خونسرد به داروخانه مراجعه كرد و به مسوول فني گفت: «داروي ضد خونريزي بدهيد»!! و وقتي دكتر داروساز به درستي دارو را نداد و از او خواست به پزشك مراجعه كند بيمار با عصبانيت گفت: به جهنم! الان زنگ مي زنم از آقاي فلاني اسم دارو را مي پرسم و مي روم داروخانه سر خيابان مي گيرم.
نمي دانم تفهيم اين مساله به بيماران واقعا اينقدر كار سختي است كه هيچ كس جز پزشك معالج حق تجويز دارو را ندارد و وقتي پزشك دارويي را تجويز كرد شما موظف هستيد آن را طبق دستور پزشك تا انتها مصرف كنيد و تحت هيچ شرايطي حق نداريد خودسرانه دارو را قطع يا كم كنيد. از ياد نبريم كه بيمار هم حق دارد بداند. اگر هر دو طرف به اين اصول متقابل پايبند باشند آن وقت شايد برنامه سازان محترم راديو و تلويزيون هم به جاي اينكه پا در كفش پزشك معالج كنند، آگاهي رساني صحيح تر و همه فهم تري را در دستور كار خود قرار دهند.
|
|
يك بيماري
ربط ام. اس و سن
سميه محمديان
ام.اس يا مولتيپل اسكلروزپس يك بيماري سيستم اعصاب مركزي است كه چندين منطقه از مغز و نخاع را درگير مي كند. ۵/۲ ميليون نفر در دنيا و ۲۰هزار نفر در ايران به ام.اس مبتلا هستند كه شيوع نسبتا بالاي اين بيماري را خاطرنشان مي سازد.
علايم ام.اس فرد به فرد متفاوت است و مي تواند خفيف تا شديد باشد كه عمدتا موارد زير را شامل مي شود: مشكلات بينايي، انقباض پاها هنگام راه رفتن، اسپاسم ناگهاني عضلاني، عدم كنترل ادرار و مدفوع، بروز مشكلات جنسي، اختلال در تكلم، فلج كلي يا جزيي بدن، بي حسي مداوم اندامها، لرزش ناگهاني و غيرقابل كنترل عضلات، خستگي و ضعف عمومي غيرعادي، عدم توانايي در انجام حركات ظريف و مشكلات مربوط به حافظه؛ به خاطر سپردن و به خاطر آوردن.
بالاترين شيوع ام.اس در بين سفيدپوستان دنيا ديده مي شود. اين بيماري در دوران كودكي نادر است و بيشترين سنين ابتلا، بين ۲۰ تا ۴۰ سالگي است. به طور كلي ام.اس در زنان شايعتر بوده و زنان ۴/۱ تا ۳ برابر بيشتر به اين بيماري مبتلا مي شوند.
ام.اس در طبقات مرفه جامعه بيشتر ديده مي شود وگرچه الگوي انتقال آن وراثتي نيست اما به نظر مي رسد در برخي خانواده ها تمايل ابتلا به اين بيماري بيشتر است.
به طور كلي دو نوع اصلي ام.اس وجود دارد؛ اول نوع عود كننده كه نشانه هاي بيماري به طور ناگهاني ظاهر شده و سپس كاهش مي يابد و يا براي ماهها و سالها به طور كامل حذف مي شود ولي ممكن است دوباره ظاهر شود. نوع ديگر، بيماري پيشرونده است كه علايم آن با گذشت زمان به تدريج وخيم تر مي شوند.
تشخيص اين بيماري بخصوص در مراحل اوليه دشوار است ولي پزشك مي تواند با گرفتن يك شرح حال دقيق و بررسي رفلكسهاي دستگاه عصبي نسبت به وجود ام.اس مشكوك شود.
هنوز براي ام.اس هيچ درمان قطعي وجود ندارد و با داروهاي كورتوني تا حدودي مي توان علايم بيماري را تخفيف داد. عادت هاي خوب بهداشتي از قبيل يك رژيم غذايي، خواب كافي، انجام ورزشهاي منظم طبق نظر پزشك، مي توانند نقش مهمي در كاهش بروز علايم ام.اس داشته باشند.
|
|
بقاي پيوند
در گردهمايي علمي باروري و ناباروري كه در پژوهشكده ابن سيناي جهاد داشگاهي دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي برگزار شد، ضمن اشاره به مطالعات انجام گرفته، عنوان شد: پيوند همزمان با بافت بيضه اي قادر است بقاي پيوند را در مكان هاي ديگر بدن افزايش دهد.
به گفته ميترا سيد موسوي - كارشناس ارشد ايمونولوژي - باوجود توانايي بيضه در پاسخ هاي التهابي، اين عضو از معدود اعضايي در بدن است كه قابليت پذيرش پيوند بيگانه به مدت طولاني و بدون رد پيوند را داراست.
وي ضمن بيان دوعمل اصلي اسپرم كه توليدگامت نر و كنترل آزادسازي هورمون هاي جنسي است به نقش برخي عوامل موثر در توليد اسپرم توسط بيضه ها پرداخته و سيتوكين ها را ازجمله عوامل موثر بر آن دانست؛ سيتوكين ها، تركيبات پروتئيني با وزن مولكولي پايين هستند كه معمولا توسط رده سلول هاي خون ساز توليد مي شوند و نقش اوليه آنها، كنترل پاسخ هاي ايمني و التهابي است كه از طريق تنظيم فعاليت، تكثير و تمايز سلول ها با تظاهر گيرنده هاي ويژه در سطح سلول ها انجام مي شود.
|
|
زلزله و عوارض روحي
به گفته سيد سعيد صدر - روانپزشك - كساني كه بر اثر زلزله دچار آسيب هاي رواني مي شوند از گروه هاي سني مختلف هستند و عوارض ناشي از زلزله در هر يك از آنها متفاوت است. اين عوارض در شيرخواران به صورت اضطراب ناشي از جدايي بروز كرده و در كودكان بزرگتر به صورت عاداتي چون مكيدن انگشت و شب ادراري بروز مي كند و اگر كودك در سنين مدرسه باشد، افت تحصيلي و ديدن كابوس شبانه را مي توان انتظار داشت.درباره افراد بزرگسال نيز ديدن كابوس، احساس بي قراري، مشكل خواب و... وجود دارد كه در زنان افسردگي از مشكلات عمده خواهد بود كه برخي از آنها در درازمدت و با تاخير ظاهر مي شوند.
|
|
ضدعفوني شدن قبرستان بم
پس از گذشت چندين روز از وقوع حادثه بم، همچنان نيروهاي امداد و نظامي براي يافتن اجساد قرباني اين حادثه تلاش مي كنند. بسياري از اين اجساد بوي تعفن مي دهند پس براي جلوگيري از شيوع بيماري هاي ميكروبي و واگيردار، قبرستان بم سمپاشي و ضدعفوني شد.همچنين در اين روزها بهشت زهراي بم شاهد حضور بازماندگان حادثه بود كه عزيزانشان در اين مكان دفن شده اند. عمده اين افراد به دليل تالمات شديد روحي قادر به پيدا كردن محل دفن نزديكان خود نبودند. نيروي انتظامي جهت ياري آنها يك مركز تشخيص هويت در اين محل مستقر كرده و با ارائه تصاوير اجساد تدفين شده به خانواده هاي آنها در يافتن محل دفن كمك مي كند.
|
|
دفن زباله هاي بيمارستاني
اگرچه وزارت بهداشت بر عملكرد دفع زباله هاي بيمارستاني نظارت دارد، اما مشاهده مشكلات در نحوه انتقال و دفع اين زباله ها ناشي از ناهماهنگي نهادهايي چون شهرداري و محيط زيست است.بر طبق آمار، هزينه مديريت دفع زباله هاي بيمارستاني ۱۰ برابر زباله هاي معمولي است و بنابراين در صورت نبود اعمال مديريت كارآمد در امر دفع اين زباله ها، بيمارستان ها عملا مجبور به دفع ۴۵ هزار تن زباله عفوني خواهند بود.زباله بيمارستاني به دليل داشتن انواع تركيبات خطرناك مانند مواد شيميايي، دارويي و ... از حساسيت ويژه اي برخوردار است و دفع غيراصولي آن مي تواند خاصيت جهش سلولي و سرطان زايي براي انسان داشته باشد.
|
|
درمان ۹۰ هزار معتاد
در صورت افزايش اعتبارات به ستاد مبارزه با موادمخدر، در سال ۱۳۸۲ رقم معتادان تحت پوشش درمان، به ۹۰ هزار نفر افزايش مي يابد. به گفته دكتر سعيد صفاتيان، با افزايش اعتبار، اميد است اين ستاد با همكاري وزارت بهداشت، بهزيستي و سازمان زندان ها، يك هزار و ۳۵۰ نفر معتاد را در هر يك ميليون نفر تحت پوشش درمان اعتياد قرار دهد.
در ايران در طول دو سال گذشته، تعداد معتاداني كه به مراكز درمان اعتياد دولتي و خصوصي مراجعه كرده اند، از ۵۰۰ نفر به يك هزار نفر افزايش يافته است. متوسط جهاني مراجعه معتاداني كه به مراكز درمان اعتياد رجوع مي كنند حدود ۷۰۰ نفر در يك ميليون است.
|
|
بدون فاصله
از وقتي كه طرح واكسيناسيون سرخجه و سرخك به اجرا درآمده، خوشبختانه با استقبالي وراي تصور مسوولان روبه رو شده است.
اما خبر ديگر اينكه به گفته رئيس مركز مديريت بيماري هاي وزارت بهداشت، رعايت فاصله زماني بين دريافت دو واكسن توام «سرخجه و سرخك» و «مننژيت» ضروري نبوده و مشمولان نظام وظيفه تحت پوشش اين طرح، بدون هيچ مشكلي مي توانند واكسن مننژيت را نيز دريافت كنند.
معلوم نيست چرا اين خبر زودتر اعلا م نشده،اما ديگر مشمولا ن نظام وظيفه از اين بابت نگران نباشند. اگر خواستيد واكسن مننژيت بزنيد، خيالتان از هر جهت راحت باشد.
|
|
دست كم در عمق ۲ متري
پس از وقوع هر زلزله اي يكي از مهمترين وظايف گروههاي امداد ،جلوگيري از شيوع بيماري و عفونت در مناطق حادثه ديده است چرا كه در صورت ايجاد عفونتهاي مسري، امكان كنترل آن بعضا غيرممكن خواهد بود. بخشي از اصلي ترين اقدامات پيشگيري كننده در اين زمينه دفن موقت اجساد است. در اين زمينه وزارت بهداشت اعلام كرد: اجساد قربانيان حادثه تاسف آور شهرستان بم، به منظور جلوگيري از انتشار آلودگي محيط، بايد حداقل در عمق ۲متري زمين دفن شوندونيز بايد و از دفن كردن اجساد در گودال كم عمق پرهيز كرد. وزارت بهداشت همچنين اعلام كرد: با توجه به اهميت دفن اجساد كشته شدگان، تاخير در اين امر موجب بروز فجايعي خواهد شد .
|