در گذشته، هر كس كه در جشنواره اي نفر اول مي شد تا مدت ها تمام شركت ها كارهايش را مي خريدند اما حالا حتي اگر نفر اول يك جشنواره باشيد براي كسي ارزش ندارد.چون تعداد جشنواره ها خيلي زياد شده
در اروپا امكان ندارد بيش از سه روز در خانه اي بمانيد.
اين خيلي عجيب است كه اينجا مي توانيد هر چقدر كه دلتان بخواهد در خانه مردم زندگي
كنيد
شهرام فرهنگي
نيمه اسپانيايي اش فعال شد. دست ها را به سبك اروپايي ها تكان داد. اولين جمله مصاحبه را او بر زبان آورد.
«از كنسرت چيزي نپرسيد.»
قصد نداشتيم مصاحبه را با اين سوال آغاز كنيم اما حساسيت شما برايمان جالب است. پس حالا مي پرسيم.
كاغذهايي كه روي آنها حرف هايش را مي نوشتيم را برداشت. تقاضا كرد كه حرف هايش را ننويسيم و ما هم نمي نويسيم اما اگر باهوش باشيد در ادامه مصاحبه متوجه مي شويد چرا نمي خواست از كنسرت حرف بزند.
هر كس كه با شما هم صحبت شود حتما اول اين سوال را مي پرسد كه چطور زبان فارسي را به اين خوبي ياد گرفتيد؟ ما وقتي كه از در وارد شديم حتي تصور نمي كرديم شما بتوانيد پاسخ سلام ما را بدهيد.
مادرم ايراني است. او از بچگي دوست داشت من زبان ايراني را ياد بگيرم. هميشه با من فارسي صحبت مي كرد. گذشته از اين، خانواده مادرم هم زبان اسپانيايي بلد نبودند و من براي ارتباط برقرار كردن با آنها مجبور بودم فارسي حرف بزنم. من از اينكه به زبان شما مسلط هستم اصلا تعجب نمي كنم. اين زبان، هميشه همراه من بوده.
چه زماني از ايران رفتيد؟
من هيچ وقت دوران طولاني را در ايران پشت سر نگذاشتم. وقتي كه خيلي كوچك بودم چند تابستان در ايران بودم. فكر مي كنم يكبار ۱۱ ساله بودم و بار ديگر ۱۳ ساله.
ما فكر مي كنيم اين تجربه كم براي تسلط به زبان فارسي كافي نيست.
شما حق داريد. در چند سال اخير فقط گاهي با مادرم تلفني صحبت مي كنم. تنها در اين دقايق كوتاه زبان فارسي را تجربه مي كنم اما خوشبختانه اين زبان از دوران كودكي در ذهنم باقي مانده. البته شما قضيه را خيلي جدي گرفته ايد. من فقط مي توانم حرف بزنم. «بنويسم بلد نيستم.»
بگذريم. اين اولين بار است كه براي اجراي موسيقي به ايران مي آييد؟
نه. با اين بار مي شود سه بار. دو سال و نيم پيش به دعوت آقاي سليمي كه در تالار وحدت كار مي كرد به ايران آمدم و در اينجا كنسرت برگزار كردم. البته نه در تالار بزرگ وحدت. آنجا يك سالن كوچك هم هست، برنامه من در آن سالن بود. من در آن كنسرت با آقاي رسولي آشنا شدم و او به من كمك كرد تا دوباره به ايران بيايم. سال پيش هم
فكر مي كنم در اين روزها بود كه به ايران آمدم. اين بار در سالن نياوران كنسرت داشتم. در ضمن يك كلاس يك هفته اي هم برگزار كردم.
اين كلاس با استقبال مواجه شد؟
برايم خيلي جالب بود. من اهل دروغ نيستم. نوازنده هاي ايراني تا سطح اول دنيا خيلي فاصله دارند اما عشق آنها به فراگيري برايم خيلي جالب بود. آنها با تمام وجود تلاش مي كردند كه چيزي ياد بگيرند. موسيقي در قلب آنهاست. دلم مي خواهد برايشان كاري بكنم. گرچه مي دانم با كلاس هاي يك هفته اي، امكان تغيير وجود ندارد. اين نوازنده ها بايد كسي را داشته باشند كه تكنيك تازه به آنها بياموزد. متاسفانه با اين روش آموزش به جايي نمي رسند.
در يك سال اخير باز هم با شاگردان ايراني در ارتباط بوديد؟
بله آنها هميشه از طريق ايميل براي من پيغام مي فرستادند. دوست داشتند دوباره به ايران بيايم و برايشان تدريس كنم. بعضي وقتها هم تقاضاي نت يا اتود مي كردند.
كمكي به آنها كرديد؟
مي گفتند نت بفرست، خب من هم مي فرستادم اما فايده اي ندارد. اجراي اين نت ها نياز به آموزش دارد. كلاس هاي يك هفته اي هم فايده اي ندارند. تنها راه اين است كه براي اين بچه ها معلم هاي عالي پيدا كنند. راه ديگري وجود ندارد. متاسفانه كمكي از من ساخته نيست.
پس مي پرسيم شما چطور پيانو آموختيد؟ شايد پاسخ شما به جوانان ايراني كمك كند تا در نواختن اين ساز پيشرفت كنند.
اول در اسپانيا، يك معلم خوب پيدا كردم. بعد كه كمي پيشرفت كردم براي ادامه تحصيل به لندن رفتم. من ۱۳ سال در اين شهر زندگي كردم تا حرفه اي شوم. پس از آن هم به تحصيل ادامه دادم. من ۳ سال هم در آرژانتين بودم. مي خواستم با سبك لاتين آشنا شوم. آنجا با پيانيستي به نام گلبر آشنا شدم. بخش زيادي از پيشرفتم را مديون او هستم. در بوينس آيرس زندگي مي كردم و پيانو مي زدم. گلبر تكنيك مرا اصلاح كرد. من از او خيلي چيزها ياد گرفتم. به نظر من گلبر يكي از بهترين پيانيست هاي دنيا است.
در مجموع، چند سال است كه پيانو مي زنيد؟
فكر مي كنم حدود ۳۵ سال.
متاسفانه پاسخ شما هم كمكي به جوانان ايراني نكرد. اينجا موسيقي بيشتر يك تفريح است تا حرفه. اگر يك ايراني بخواهد مثل شما آموزش ببيند ديگر پولي براي زندگي ندارد.
فقط موقعيت را درك مي كنم،همين. گفتم كه اشتياق ايراني ها براي آموختن پيانو خيلي جالب است. من به شهرهاي زيادي در دنيا سفر كرده ام. هيچ كشوري مثل ايران نيست. اينجا مردم عاشق موسيقي هستند. هنوز با من ارتباط دارند. اما آنها براي اينكه خودشان را به سطح اول جهان برسانند بايد حرفه اي شوند. فقط بايد موقعيتي ايجاد شود كه موسيقي در ايران حرفه اي شود. اگر اين امكان به وجود مي آمد و موزيسين هاي بزرگ براي تدريس به ايران مي آمدند، شما صاحب بهترين پيانيست هاي جهان مي شديد. من مطمئنم پيانيست هاي ايراني با اين اشتياق مي توانند خيلي سريع خودشان را به سطح اول دنيا برسانند و مثل پيانيست هاي روس و آمريكايي كار كنند.
شما در چه سبكي كار مي كنيد؟
شروع كارم با كلاسيك بود اما خودم به سبك هاي باروك، رمانتيك و اسپانيول خيلي علاقه دارم. روي موزيك باسك خيلي كار كرده ام. تلاش من اين است كه با تلفيق سبك كلاسيك با موسيقي اسپانيولي و لاتين، سبكي مردمي بسازم.
اين آلبومي كه روي ميز است كار شما است؟
بله اين آلبوم تازه ام است. همين چند هفته پيش به بازار آمد. عنوان آلبوم هست «رقص باسك.» اين آلبوم بر اساس همان تفكري است كه گفتم. تلفيق موسيقي اسپانيولي و كلاسيك.
اين چندمين آلبوم شماست؟
دومي. اولي سال ۲۰۰۲ بود و حالا اين هم براي ۲۰۰۳.
اين دومين آلبوم شماست؟! ما تصور مي كرديم شما بعد از ۳۵ سال حداقل ۲۰ آلبوم داشته باشيد. اينجا گروه هاي ايراني خيلي زود تعداد آلبوم هايشان را بالا مي برند.
به نظر من اين كار بيخودي - آلوارو كلمه «بيخودي» را خيلي خوب ياد گرفته و به موقع استفاده مي كند- است. ارائه آلبوم به بازار، كار ساده اي نيست. من تنها قطعاتي را اجرا مي كنم كه كسي تاكنون روي آنها كار نكرده باشد. انتخاب اين قطعه ها و اجراي آنها كار ساده اي نيست. فكر مي كنم قطعه هاي بتهوون يا باخ را همه زده اند. اگر مي خواهيد آلبوم بدهيد بايد حتما يك كار تازه باشد.
آلبوم هاي شما به ايران هم مي آيند؟
فعلا نه. من با شركتي كار مي كنم كه وسعت بين المللي دارد. آنها در زماني كه خودشان تشخيص بدهند، آلبوم را به نقاط مختلف جهان مي فرستند. فكر مي كنم يك سال ديگر اين آلبوم به ايران بيايد. در ضمن يكي از دلايل ديگري كه كم آلبوم مي دهم اين است كه فقط مي خواهم با اين شركت كار كنم. آنها هر كاري را نمي خرند اما وقتي بخرند شما مطمئن هستيد كه كارتان در تمام دنيا پخش مي شود. چه فايده اي دارد كه پشت سر هم آلبوم بدهم اما تنها در شهر خودم كارهايم را ببينم؟
كمي هم در مورد آخرين كنسرت شما در ايران صحبت كنيم. گرچه شما علاقه اي به حرف زدن در اين مورد نداريد.
نه، منظورم اين بود كه فقط از جريان كنسرت سوال نكنيد. خود كنسرت مهم نيست. اين كنسرت را به دعوت مسوولان فرهنگسراي نياوران برگزار مي كنم. خوشحالم كه پس از آن اجراي موفق در سال گذشته بار ديگر به ايران آمدم. سال گذشته در سالن نياوران، مردم خيلي از كار من استقبال كردند. من از آن برخورد خيلي خوشم آمد. خوشحالم كه بار ديگر براي آنها برنامه اجرا مي كنم.
ما شنيده بوديم كه درآمد حاصل از اين كنسرت نصيب مردم زلزله زده بم مي شود.
اول قرار نبود چنين كاري بكنيم. راستش من اصلا يكروز قبل از زلزله به ايران آمدم. بعد از اينكه اين اتفاق رخ داد، تصميم گرفتيم بخشي از درآمد اين كنسرت را به زلزله زده ها اختصاص بدهيم.
چه زماني از وقوع زلزله در بم باخبر شديد؟
من تلويزيون نگاه نمي كنم. مادرم از ژنو زنگ زد و گفت: در بم زلزله آمده. بعد رفتم سراغ اينترنت و ماجرا را پيگيري كردم.
بعد از اينكه از زلزله باخبر شديد كدام قطعه را نواختيد؟
هيچي. اصلا نمي توانستم پشت پيانو بنشينم. تا صبح در فكر بودم.
تصور شما از زلزله چيست؟ يعني در ذهنتان بم را چطور مي بينيد؟
(با دست به چوب صندلي مي زند) بزنم به چوب ، من تكان خوردن نمي فهمم. نمي توانم از چيزي كه دركش نمي كنم حرف بزنم. در ذهن من زلزله قابل تصور نيست. در اروپا هيچ وقت زمين تكان نمي خورد. من زلزله را تنها در فيلم ديده ام. شما به من بگوييد زلزله چه حسي دارد.
قابل توصيف نيست. در زماني كوتاه همه چيز نابود مي شود. شما نمي توانيد تكان بخوريد.
اين خيلي وحشتناك است. اين زلزله بم چقدر طول كشيد؟
۱۳ ثانيه.
اينكه خيلي كم است!
كم است؟ فقط ۲ ثانيه براي ويراني كامل كافي است. تكان شديد در چند ثانيه همه چيز را نابود مي كند.
سرش را تكان مي دهد و مي گويد: متاسفم اين وحشتناك است اما تا چيزي را لمس نكنم قادر به دركش نيستم. من تكان زمين را نمي فهمم.
شما ارگ قديم بم را مي شناختيد؟
مي دانستم كه يكي از آثار باستاني ايران است. در اينترنت تصويرش را در يكي از روزنامه هاي اسپانيايي ديدم. يك عكس از گذشته و يك عكس هم بعد از زلزله. شبيه تصاويري بود كه در فيلم هاي قديمي ديده بودم.
دوست نداريد به بم برويد؟
اگر بتوانم كاري بكنم چرا. اگر بخواهند آنجا براي مردم پيانو بزنم چرا. اما براي ديدن نه. من تحمل ديدن اين صحنه ها را ندارم.
دركنسرت شما قطعه اي وجود دارد كه نزديك به زلزله باشد؟ منظورمان اين است كه شنونده ها با گوش سپردن به آن ياد زلزله مي افتنداينطور نيست؟
موزيك وسيله اي براي نزديكي است. وسيله اي براي نزديكي به مردم. اينكه بخواهي اينجا موزيك بزني فرق مي كند با جاي ديگر. من احساسات مردم ايران را درك مي كنم. شايد ايراني بودن مادرم به اين حس كمك مي كند. حرف بيخودي نمي زنم. اين حس در قلب من است. جاي ديگر اين حس نزديكي را ندارم. كسي كه به زلزله فكر مي كند حتما غصه دار است. او اگر به كنسرت من مي آيد حتما دوست دارد به زلزله زده ها كمك كند. او پول مي دهد تا كمك كند. پس بايد كاري كنم كه از حضور در كنسرت من راضي باشد.
بالاخره نگفتيد كدام قطعه به حس زلزله نزديكتر است؟
فكر مي كنم قطعه وكلاليس از راخمانينف. راستي ما يك قطعه ايراني هم مي زنيم. قطعه اي از ناصحي در مايه شور. به من گفته اند كه تاكنون كسي اين قطعه را با پيانو اجرا نكرده.
با موسيقي ايران آشنا هستيد؟
شنيده ام. خوشم مي آيد اما درسش را نخواندم. چند وقت پيش كار گروه كامكار را از نزديك ديدم اما راستش نمي دانم چطور اين قطعه ها را مي سازند و چطور مي نوازند.
مادرتان هيچ وقت از موسيقي ايران با شما صحبت نكرد؟
او سنتور مي زد. صدايش از بچگي در گوشم مانده است.
خودتان هم سنتور زديد؟
نه، هيچ وقت. از بچگي به پيانو علاقه داشتم. بعد از بزرگتر شدنم اين علاقه بيشتر هم شد. من ساز موردنظرم را عاقلانه انتخاب كردم.
كار كدام پيانيست ها را دوست داري؟
كساني كه من دوست دارم همه مرده اند. مثلا هوربيتس، ميكلانژيو، گنگول يا پلت نو كه نوازنده روس بود.
راستي گفتي در دوران كودكي هم چندبار به ايران آمده بودي. از آن روزها خاطره اي در ذهنت باقي مانده؟
يك بار وقتي ۱۱ ساله بودم به ايران آمدم و از من خواستند كه به تلويزيون بروم و برنامه اجرا كنم. در برنامه كودك براي بچه ها پيانو زدم. اين خاطره هيچ وقت از ذهنم بيرون نمي رود. وقتي هم كه بزرگتر شدم برخورد خوب مردم برايم جالب بود. اين خيلي عجيب است كه اينجا مي توانيد هر چقدر كه دلتان بخواهد در خانه مردم زندگي كنيد. اين خانه را مي بينيد؟ خانه يكي از دوستان مادرم است. من هر بار كه به ايران مي آيم اينجا زندگي مي كنم اما هيچكس ناراحت نمي شود. من اولين بار كه براي كنسرت به ايران آمدم استقبال چنداني از كارم نشد اما دفعه بعد به خاطر رفتار مردم آمدم. در اروپا امكان ندارد شما را بيش از ۳ روز در خانه بپذيرند. اصلا بايد اين فكر را از سر بيرون كنيد كه در اروپا امكان اقامت در خانه مردم وجود دارد. اينجا همه با آدم صميمي هستند. در تاكسي، در خيابان و...
ولي ما اين فكر را از سر بيرون نمي كنيم. ما اگر به اسپانيا بياييم چند ماه در خانه شما مي مانيم.
فقط مي خندد.
يك نكته در مورد كنسرت يادمان رفت؛ چرا خودت قطعه اي براي زلزله نساختي؟
آهنگ بسازم؟ اينكه كار من نيست.
يعني بعد از ۳۵ سال نمي توانيد آهنگ بسازيد؟
اصلا. اين كار نياز به تحصيل دارد. من سوادش را ندارم.
اما در ايران بعضي ها بعد از ۲ ماه آموزش موسيقي آهنگ مي سازند.
(مي خندد) آنها فكر مي كنند آهنگ ساختن بيخودي است؟
آخرين سوال؛ در كدام جشنواره هاي موسيقي جايزه گرفته اي؟
چند سال پيش در جشنواره ها شركت مي كردم. چند بار در لندن جايزه اول را گرفتم اما حالا ديگر در هيچ جشنواره اي شركت نمي كنم. اين جشنواره ها ديگر معتبر نيستند. در گذشته، هر كس كه در جشنواره اي نفر اول مي شد تا مدت ها تمام شركت ها كارهايش را مي خريدند اما حالا حتي اگر نفر اول يك جشنواره باشيد براي كسي ارزش ندارد.چون تعداد جشنواره ها خيلي زياد شده. شما مي توانيد در هر كشوري كنكور بدهيد و نفر اول شويد. ديگر شركت هاي موسيقي بابت اين موفقيت ها كار شما را نمي خرند. من ترجيح مي دهم اصلا در اين كنكورهاي بي ارزش شركت نكنم، به جاي آن سعي مي كنم كنسرت هاي موفقي اجرا كنم.
ما حرف ديگري نداريم. فقط تشكر مي كنيم كه فرصت مصاحبه به ما داديد.
نه من تشكر مي كنم كه براي صحبت با من وقت گذاشتيد. حالا مي توانم با اين مصاحبه به دوستانم در اسپانيا پز بدهم.
او مي خندد و مصاحبه به پايان مي رسد. آلوارو در شب براي آرامش نيمه ايراني اش نواخت.