خانواده كبري در تلا ش براي جلب رضايت
شهر در انتظار يك پايان لطف آميز
علي رحيمي نژاد
سرما؛ چه سخت و سوزان است سرما؛ و چه هول انگيز وقتي با تاريكي درمي آميزد و مثل موج به صورتت مي كوبد و پرتت مي كند در گردابي كه دهان باز كرده تا تو را ببلعد. تكه هاي چوب تنها قايقي كه مي توانست نجاتت دهد از هم مي گسلند؛ دور و دورتر مي روند ودر ته نگاهت دوباره به هم مي رسند و ستوني مي شوند ايستاده، محكم و پابرجا و تو بايد تا چند دقيقه ديگر از آن آويزان شوي، در فضايي كه هيچ جا نيست، جايي ميان آسمان و زمين تاب بخوري، تقلا كني و...
سرما چه سخت است و سوزان. آن روز هم سرد بود هوا. قرار بود همان روز همه چيز تمام شود اما نشد يا شايد هم شده هنوزنمي داني. ۱۷ آبان ماه سال ۷۹. آن روز لعنتي.
قطره هاي باران صورتت را خيس مي كند، لباست سرخ شده، سرخ سرخ به رنگ خون و اصلا خود خون. پاهايت از حركت باز مي ايستند. نمي تواني راه بروي. يك ضربه ديگر مي زني. ستون چوبي نزديك تو مي شود. چاقو از دستت مي افتد. خم مي شوي تا آن را برداري. حياط زندان خيس است از باران. بايد كف اتاق را پاك كني. هيچ لكه خوني نبايد بماند ولي بي فايده است. مي خواهي فرار كني. بگريزي از خودت اما نمي تواني. همه جا پر است از لكه خون. آسمان در ميان چهار ديوار بلند و سيماني زنداني شده و چوبه دار همين طور نزديك تر و بلندتر مي شود.
فرار مي كني. هيچ كس نبايد بفهمد، سوار اولين ماشين مي شوي. كجا؟ نمي داني.
كبري! كبري! انگار كسي صدايت مي زند اما هيچكس نيست. راننده از آيينه نگاهت مي كند انگار فهميده است ولي نه نمي داند! نمي داند تو آدم كشته اي. راننده فقط مي راند. از همه چيز بي خبر است. از آنچه در اين ماه ها بر سرت آمده. از دردي كه در قلبت چنگ انداخته. از چاقويي كه سينه فرخ لقا را شكافته. از همه چيز و همه كس بي خبر است.
چند ساعت گذشته؟ فرقي نمي كند. ديوارها به چشمت آشنا مي آيد. خيابان امن مي شود و مهربان. رسيده اي. اينجا شهر ري است، خانه پدرت.
***
رها شده اي، رهاي رها. فقط چند قدم، چند قدم مانده است تا ستون چوبي و بعد ميان زمين و آسمان معلق، تاب مي خوري و همه چيز يك بار ديگر تمام مي شود.
اما نه! اين بار هم يك اتفاق جلو همه چيز را مي گيرد. انگار اين ماجرا بايد تا هزار هزار سال ديگر هم ادامه داشته باشد. مردي مي گويد رئيس زندان نيامده هنوز و اگر نيايد حكم اجرا نمي شود.
به سلولت بر مي گردي. دوباره همان روزهاي تكراري و كسل كننده زندان و همان خاطرات موذي و كشدار.
مقابل قاضي ايستاده اي شعبه ۱۶۰۸. قاضي محمد سلطان همتيار. اتهام قتل عمد. تو مادر شوهرت را كشته اي و هيچ راه دفاعي نداري. همه چيز قطعي است حتي حكم مرگت، اما بايد كاري بكني. بايد بگويي كه چه كشيده اي در اين مدت و چطور شد كه آن چاقو در دستهايت جاي گرفت:
-«۱۹ سالم بود به واسطه خاله ام با عليرضا آشنا شدم. آن موقع ۵۲ سال داشت و زنش را طلاق داده بود. فكر كردم اگر با او ازدواج كنم وضع خانواده ام هم خوب مي شود. برادر بزرگم ۲۵ سال داشت و برادر كوچكم معلول ذهني بود، اما ما با هم ازدواج نكرديم قرار شد من ۳ ماه به صورت امانت در خانه عليرضا بمانم و اگر مشكلي بين ما پيش نيامد با هم ازدواج كنيم، اما اين ۳ ماه شد حدودا يك سال البته چند ماهي را در اين ميان به خانه پدرم برگشتم. مادر عليرضا و خودش اذيتم مي كردند حتي كتك هم خورده بودم. بالاخره كار به جايي رسيد كه ديگر نتوانستم به اين زندگي ادامه بدهم . روز حادثه قرار بود عليرضا من را به خانه پدرم برگرداند اما اين كار را نكرد. از خانه بيرون آمديم و در ميدان تجريش اوبه من گفت كار دارد و نمي تواند همراهم بيايد.»
اي كاش آن روز از ماشين پياده نمي شدي. اي كاش همراه عليرضا مي رفتي هر جا كه مي خواست باشد. اي كاش...
- «عليرضا من را ميدان تجريش پياده كرد. ۲۰ هزار تومان داد و گفت برو خانه پدرت اما من نرفتم. برگشتم خانه عليرضا. مادرش خواب بود. بيدار كه شد با هم درگير شديم. مثل هميشه فحش مي داد و بد و بيراه مي گفت.»
و تو گريه مي كردي،جيغ مي كشيدي:« مادر شوهرم چاقو را برداشت ترس در چشم هايم موج مي زد. خانه بوي مرگ مي داد. چاقو را از دستش گرفتم. نمي توانستم فكر كنم. »
-«چاقو را كه از دستش گرفتم دستم زخمي شد. بدون آن كه به چيزي فكر كنم يك ضربه زدم، خون فواره زد متوجه هيچ چيز نبودم وقتي به خودم آمدم كه فرخ لقا بي جان روي زمين افتاده بود. چاقو را شستم و از خانه فرار كردم. رفتم شهر ري خانه پدرم اما خيلي زود دستگير شدم.»
و اين تمام ماجرا بود و حالا قانون است كه حكم مي كند و تو به حكم قانون بايد پاي چوبه دار چشم هايت را به لب هاي عليرضا، خواهرها و برادرهايش بدوزي تا شايد معناي حرفهايت را بفهمند، دردت را احساس كنند و باور كنند هيچ چاره اي نداشتي و آنگاه فقط يك جمله، يك جمله بگويند تا تو از مرگي كه تا به حال هزار هزار بار تجربه كرده اي رهايي يابي.
در آهني بند، محكم كوبيده مي شود. قلبت فرو مي ريزد. باز هم همان خاطرات لعنتي بختك وار.
***
عليرضا دردادگاه را مي كوبد و روي صندلي مي نشيند. در چشم هايش اثري از بخشش نيست:
-«دروغ مي گويد ما هيچ وقت با او رفتار بدي نداشتيم. كبري مشكل دارد.حتي ۴۰ روز قبل از قتل مي خواست خودكشي كند اما به موقع او را به بيمارستان رسانديم. شب قبل از حادثه هم وقتي به خانه برگشتم ديدم كبري نيست.
هر چه گشتم پيدايش نكردم و به ناچار به مادرم زنگ زدم تا به خانه من بيايد و با هم دنبال او بگرديم اما همين كه تلفن را قطع كردم كبري از بالاي يك كمد ديواري پايين پريد و گفت چرا مادرم را خبر كرده ام. او بالاي كمد مخفي شده بود تا با من شوخي كند. به هر حال آن شب مادرم به خانه ما آمد و صبح روز بعد هم آنجا بود تا اين كه اين اتفاق افتاد.
هواي زندان سرد است، سرد سرد و اين سرما آزارت مي دهد. سرماي انتظار. تو حالا بايد باز هم منتظر بماني تا يك روز ديگر خبرت كنند. خبر بخشش يا قصاص و همين انتظار، روحت را مي خورد. تو هنوز بايد منتظر بماني.
***
قرار بود حكم اعدام كبري رحمان پور كه از سوي قاضي دادگاه جنايي تهران و با تاييد ديوانعالي كشور به قصاص محكوم شده بود چهارشنبه ۱۰ دي ماه اجرا شود اما اين اتفاق نيفتاد.
شنيده شده دليل عدم اجراي حكم، فراهم نبودن وسايل اعدام و عدم حضور رئيس زندان بوده است.
در پي اجرا نشدن حكم اعدام كبري كه به عروس ۲۰ ساله شهرت يافته است، رئيس زندان به دليل سهل انگاري به اجراي احكام دادگاه جنايي تهران احضار شد تا درباره مشكلات پيش آمده توضيح بدهد.
و حالا شهر منتظر است تا برگ تازه اي از اين ماجرا رقم بخورد. آيا اينكه مي گويند سر بي گناه پاي دار مي رود اما بالا ي دار نمي رود، درست است؟
|
|
گفتگو با وكيل كبري
ما به خانواده مقتول حق مي دهيم، ولي...
محمد غمخوار
عبدالصمد خرمشاهي، وكيل مدافع كبري به خبرنگار ما گفت: جان انسان عزيز است، چه كودك باشد، چه انسان ۲۰ ساله و چه انسان پير.ما نمي خواهيم از نفس قتل دفاع كنيم، حق خانواده مقتول است كه ناراحت باشد. با آنها همدردي مي كنيم و حق مي دهيم كه در برابر اين ماجرا عكس العمل تندي داشته باشند. هدف ما اين نيست كه خانواده مقتول را با اكراه و فشار وادار به رضايت كنيم.
كبري قبل از جنايت و بعد از آن داراي روحيه انساني بوده و به دور از افكار و حالات افراد بزهكار، زمينه ها و فشارهاي ايجاد شده در زندگي باعث شده است كه قدرت اراده اش را از دست داده و مرتكب آن جنايت شود.
در خصوص كسب رضايت از اولياي دم هيچ اجباري بر اولياي دم وجود ندارد. زيرا كبري مرتكب قتل شده و قاضي صادركننده بر طبق قانون، حكم مجازات را صادر كرده است كه حكم از سوي ديوانعالي كشور هم مورد تاييد قرار گرفت، حكم مجازات از لحاظ حقوقي هيچ مشكلي نداشت.
وي در ادامه در خصوص درخواست ملاقات پدر كبري با رئيس قوه قضاييه اظهار داشت: وي به عنوان پدري كه تنها دخترش را در آستانه اعدام مي بيند از لحاظ حقوقي و منطقي حق دارد از آيت الله شاهرودي و اولياي دم تقاضاي عفو دخترش را كند.
پدر كبري قبول دارد مقصر است چون دخترش را وادار به ازدواج با مردي ۳۳ سال بزرگتر از دختر ۱۹ ساله اش كرده بود كه همه اينها ريشه در فقر و مشكلات مالي دارد. به طوري كه او هنگامي كه با سختي در خانه همسرش روبه رو مي شود وقتي به وضعيت زندگي خانواده اش نگاه مي كند، تصميم مي گيرد دوباره به خانه شوهر برگردد و به زندگي ادامه دهد. او بارها گفته كه به زندگي محترمانه عشق مي ورزيده و اگر به خانه پدرش برمي گشت به سمت كارهاي خلاف مي رفته است.
كبري يك برادر معلول دارد. پدر و مادر او هم از كار افتاده اند و اين خانواده براي بقا نياز به حضور كبري دارد و با مرگ كبري اين خانواده سرپا نخواهد ماند.
خرمشاهي در ادامه گفت: اين ماجرا در اين مدت بازتاب هاي مختلفي در بين مردم داشته است و باعث شده موضوع مكرر اختلاف قديمي بين مادرشوهر و عروس دوباره باز شود كه رضايت خانواده مقتول عاملي براي كاهش اين اختلاف خواهد بود و باعث تلطيف روابط آنها با هم مي شود.
وكيل مدافع كبري افزود: موكلم در اين مدت كه در زندان بوده تنبيه شده و هر روز زندگي در زندان براي او درس عبرتي بوده و رفتار و كردارش در اين سه سال هيچ تغييري نكرده است و در صورتي كه فرصت حيات داشته باشد سعي خواهد كرد زندگي جديدي را آغاز كند كه بتواند براي خانواده اش فرد مفيدي باشد.
حتي قاضي صادركننده حكم هم به ما قول داده است اگر كبري از چوبه دار نجات پيدا كند از جنبه عمومي جرم، نهايت همكاري را با او خواهد كرد.
وي در خصوص وضعيت جسماني كبري گفت: پس از ماجرا روز چهارشنبه وقتي متوجه شد كه قرار بود او را اعدام كنند از لحاظ روحي و جسمي دچار مشكل شده است و تحت تاثير اين شرايط وضعيت مساعدي ندارد كه ما اميدواريم خانواده مقتول با دادن رضايت، فرصت دوباره زندگي كردن را به كبري بدهند. زيرا بازتاب رضايت، خيلي بهتر از اعدام است.
كبري به هيچ عنوان داراي روحيه مجرمانه نبوده و نيست و روز جنايت در پي يك جنون آني مرتكب قتل شده است.
|
|
شليك گلوله ، آخر خط نبود
زني طي تماس با ماموران اداره آگاهي خميني شهر اصفهان به آنها اطلاع داد همسرش از ناحيه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. كارآگاهان پس از حضور در محل در تحقيقات خود متوجه شدند مجروح عبدالرسول نام دارد و شب هنگام در حاليكه در منزل خود خواب بود از ناحيه سر مورد هدف تير قرار گرفته اما به طرز معجزه آسايي از مرگ نجات پيدا كرده است.
در ادامه تحقيقات هم مشخص شد عبدالرسول از سارقان سابقه دار است كه به تازگي از زندان آزاد شده و در رابطه با بروز اختلاف بر سر تقسيم سهم سرقت با دوستان خود ،قصد لو دادن آنها را داشته كه به همين علت دوستانش قصد جان او را مي كنند و شبانه به خانه او هجوم مي برند.
كارآگاهان سپس با دستور قاضي پرونده اقدام به شناسايي ضاربان عبدالرسول كردند و پس از انجام كارهاي اطلاعاتي و تعقيب و مراقبت يكي از مهاجمان به نام مظاهر كه از سارقان سابقه دار و فراري از زندان بود را دستگير كردند.
متهم ابتدا منكر حمله به خانه عبدالرسول شد ولي در ادامه لب به اعتراف گشوده و به ماموران گفت: «چندي پيش همراه عبدالرسول و يكي از دوستانم سرقتي انجام داديم ولي عبدالرسول در جريان سرقت، شناسايي و دستگير شد. عبدالرسول در تمام مراحل بازجويي سكوت كرده و ما را لو نداد. او به خاطر سرقت به زندان رفت و پس از آزادي از زندان به سراغ ما آمد و سهمش از سرقت را خواست ولي ما كه تمام پولها را خرج كرده بوديم هر دفعه او را به بهانه اي دست به سر مي كرديم.
تااينكه او تهديد كرد اگر سهمش را پرداخت نكنيم پيش پليس رفته و ما را لو مي دهد. به همين خاطر من با كمك دو نفر از دوستانم اسلحه اي را تهيه كرديم و نيمه شب به خانه عبدالرسول رفتيم. او در خواب بود. لوله تفنگ را به سمت سر ش گرفتم و شليك كردم. »
با توجه به اهميت موضوع، ماموران به تحقيقات خود ادامه دادند و متوجه شدند مظاهر -زنداني فراري - سال گذشته در يك نقشه از پيش طراحي شده توانسته از دست ماموران زندان فرار كند و ماموران به دنبال او هستند. كارآگاهان سپس همدستان مظاهر را دستگير كردند كه آنها در بازجويي ها به ۸ فقره سرقت منزل، ۴۰ مورد سرقت موتورسيكلت و ۱۰۰ مورد سرقت خودرو اعتراف كردند.
|
|
دزد نقاب دار
سارقي كه به زور وارد خانه زنان تنها مي شد و طلا و جواهرات آنان را سرقت مي كرد به دام افتاد.
مدتي قبل زن جواني كه بسيار مضطرب و پريشان بود به كلانتري ۱۱ شريعتي فرماندهي انتظامي شهرستان سبزوار مراجعه و عليه مرد ناشناسي شكايت كرد.اين زن جوان گفت: «در خانه تنها بودم كه زنگ در به صدا درآمد، وقتي در را باز كردم مردي كه سر و صورت خود را پوشانده بود به زور و با تهديد وارد خانه ام شد و براي يافتن اشياي قيمتي شروع به جست وجو كرد. من كه از ترس زبانم بند آمده بود نمي دانستم بايد چه عكس العملي از خودم نشان بدهم. اگر مي خواستم در برابر سارق نقابدار مقاومت كنم احتمال داشت جان خودم را از دست بدهم براي همين سارق ناشناس به آساني جاي طلا و جواهراتم را پيدا كرد و ۷ النگو، يك جفت گوشواره و يك دستبند طلا را به سرقت برد و به سرعت فراري شد.»
پس از طرح اين شكايت، كارآگاهان تحقيقات ويژه اي را براي شناسايي سارق نقابدار آغاز كردند تا اينكه سرانجام پس از به دست آوردن چند سرنخ، پليس توانست وي را به دام بيندازد.سارق جوان پس از دستگيري و انتقال به كلانتري به جرم خود اعتراف كرد و هم اكنون منتظر است تا به زودي از سوي قاضي دادگاه عمومي سبزوار تحت محاكمه قرار گيرد.
|
|
مسافران سارق
دو سارق مسلح كه با استفاده از كلت كمري اقدام به سرقت خودرو مي كردند، پس از مدت ها فرار سرانجام در مخفيگاه خود دستگير شدند.«فرشيد.ق۲۰ » ساله و «هادي.ن۲۳ » ساله كه از چندي پيش به اتهام ارتكاب سرقت هاي مسلحانه در كرج تحت تعقيب بودند، پس از فرار به شهرستان بهار همدان به دام افتادند و از مخفيگاه آنان يك قبضه كلت كمري و ۴۰ تير جنگي كشف و ضبط شد.
پس از دستگيري اين متهمان كه توسط كارآگاهان اداره آگاهي كرج صورت گرفت، آنها تحت بازجويي هاي فني قرار گرفتند و به جرايمي كه انجام داده بودند، اعتراف كردند.«فرشيد» در اين بازجويي ها گفت: «من و هادي به عنوان مسافر، خودروها را به صورت دربست كرايه مي كرديم و راننده را به خيابان هاي خلوت مي كشانديم و سپس در فرصتي مناسب سلاح خود را به سوي وي نشانه مي رفتيم و با تهديد او را وادار مي كرديم از خودرو اش پياده شود. آن موقع يكي از ما پشت فرمان مي نشست و به سرعت فرار مي كرديم.»پس از اعترافات اين سارقان، كارآگاهان اداره آگاهي تحقيقات خود را ادامه دادند تا به جرايم احتمالي ديگر آنان نيز پي ببرند كه اين كنكاش ها همچنان ادامه دارد.
|
|
قتل به خاطر صداي اگزوز
به نظر شما صداي اگزوز بهانه خوبي براي آدم كشي است؟ اين خبر را بخوانيد.
صداي آزاردهنده اگزوز يك خودرو در شهرك «بلونه» در ۲۶ كيلومتري شمال شرق بيروت، پايتخت لبنان، باعث مرگ ۲ نفر و زخمي شدن شش نفر ديگر شد.
«شوقي حنا عواد» ساكن شهرك ياد شده از شنيدن صداي لوله اگزوز خودرو متعلق به «عماد عبدالله كوسا» همسايه ۳۶ ساله اش، به خشم آمد و با تفنگ كلاشينكف، وي و برادرش «رامي »۲۶ ساله را به ضرب گلوله از پاي در آورد.قاتل همچنين چهار نفر از اعضاي دو خانواده «كوسا و غنيمه» ساكن بلونه را نيز زخمي كرد.در جريان اين حادثه برادر قاتل نيز با تفنگ صيادي به سوي دو نفر كه در محل حادثه حضور داشتند شليك و آنان را زخمي كرد.
|
|
مدال برنز طلاق
كره جنوبي در يك رقابت تنگاتنگ با چند كشور ديگر بالاخره موفق شد مدال برنز طلاق را به گردن بياويزد.وزارت بهداشت و رفاه كره جنوبي اعلام كرد كه در سال ميلادي ۲۰۰۳، تقريبا از هر ۱۰ ازدواج در اين كشور پنج ازدواج به طلاق منجر شده است.بر اساس گزارش اخير اين وزارتخانه، نرخ طلاق در كره جنوبي در سال ۲۰۰۳ ميلادي ۷/۴۷ درصد بوده كه پس از آمريكا (۵۱ درصد) و سوئد (۴۸ درصد) در رده سوم دنيا قرار گرفته است.در دو دهه اخير، ازدواج هاي منتهي به طلاق در كره جنوبي از رشد بسيار سريعي برخوردار بوده و همين امر موجبات نگراني مقامات اين كشور را فراهم ساخته است.در سال ۱۹۸۰ ميلادي ميزان طلاق در كره جنوبي ۹/۵ درصد و در سال ۱۹۹۰ ۴،/۱۱ درصد بوده است.
|
|
رودخانه مرگ
هر چي بلاست انگار شب سال نو نازل مي شود. در اوكراين ۶ نفر بر اثر شكستن يخ رودخانه در منطقه چوكاس جان خود را از دست دادند.
اين حادثه پنج شنبه هفته گذشته و در نخستين روز سال نو ميلادي رخ داد.
وزارت موقعيت هاي اضطراري اوكراين با اعلام اين خبر افزود: «دو كودك ۱۱ و ۱۲ ساله در حال بازي در روي يخ رودخانه بودند كه بر اثر شكستن آن به داخل آب سقوط كردند.»
پس از اين حادثه ۵ نفر كه تلاش كردند كودكان را نجات دهند در آب غرق شدند.
بنا به اين گزارش، يكي از كودكان از اين حادثه جان سالم به در برد.
|
|
۲۰ تن آب ميوه
از ميان اخبار متفاوت و مختلفي كه از سرتا سر جهان در باره كمك هاي بشر دوستانه به مردم آسيب ديده بم به گوش مي رسد، شنيدن اين خبر كه يك رومانيايي ۳۰هزار ليتر آب ميوه به بازماندگان زلزله بم كمك كرده، خبري است عجيب و شيرين.
اين فرد كه مدير يك شركت رومانيايي است، هفته گذشته ۳۰هزار ليتر انواع آب ميوه را به ارزش ۱۶هزار دلار به بازماندگان زلزله بم كمك كرده است او حتي هزينه ارسال اين ۳۰هزار ليتر آب ميوه را هم كه ۳هزار دلار مي شده تقبل كرده و بيش از۲۰ تن آب ميوه را راهي ايران كرده است. اين مقدار آب ميوه با تريلر راهي ايران مي شود.آفرين!
|
|
تلفات در كريسمس
از فرانسه خبر مي رسد كه ۲۰۰ نفر در پي ناآرامي هاي جشن هاي سال نوفرانسه دستگير شدند. در شب كريسمس و در پي جشن هاي سال نو اين كشور، تعداد خودروهاي به آتش كشيده شده در سراسر فرانسه ۳۲۴ مورد اعلام شده است. بيشترين ناآرامي ها در استان «ايل دو فرانس» اين كشور بود كه در آن، جوانان ضمن درگيري با ماموران پليس، ۱۲۸ خودرو را به آتش كشيدند.آمارها نشان مي دهد كه ميزان خودروهاي آسيب ديده و درگيري ها در سال نو ميلادي نسبت به سال گذشته كاهش يافته است. تعداد خودروهاي به آتش كشيده شده در سال نو ميلادي، نسبت به سال گذشته ۱۵ درصد كاهش نشان مي دهد. جشن هاي سال نو ميلادي در شهرهاي مختلف فرانسه، همه ساله با درگيري ها و ناآرامي هايي همراه است.
|
|
كمتر از ۸هزار نفر
و اما بشنويد از سرزمين چشم بادامي ها. از ژاپن خبر مي رسد شمار افرادي كه در جريان تصادفات رانندگي در اين كشور جان باخته اند در سال ۲۰۰۳ ميلادي براي اولين بار در طول ۴۶ سال گذشته، به زير ۸هزار نفر رسيد. آمار دقيق تلفات تصادفات رانندگي در سال ۲۰۰۳ ميلادي ۷هزار و ۷۰۲ نفر بوده است كه نسبت به سال قبل از آن ۶۲۴ نفر يا ۵/۷ درصد كاهش نشان مي دهد.در سال ۲۰۰۲ ميلادي ۹۳۶۷۲۱ تصادف رانندگي در ژاپن رخ داده بود كه بر اثر آن ۸هزار و ۳۲۶ نفر كشته و ۱ميليون و ۱۶۷ هزار نفر زخمي شدند. در سال ۲۰۰۳ ميلادي به طور متوسط، روزانه بر اثر تصادفات رانندگي در ژاپن ۱/۲۱ نفر كشته شده اند. به عبارتي ديگر، هر ۶۸دقيقه يك نفر در كشور ژاپن، بر اثر تصادفات رانندگي كشته شده است
|