پنجشنبه ۱۸ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۷۶
ميدان توپخانه
كيهان، اطلاعات - ماشين رتاتيو
001107.jpg
اينجا قلب مطبو عاتي ايران بود.
حوصله ژست نوستالوژيك داريد؟
ايرج باباحاجي 
تهران - يكي از روزهاي تابستان دهه ۴۰- ساعت ۱۲ ظهر ميدان توپخانه.
جمعي دوستانه براي خوردن ناهار به سمت سربند تجريش به راه مي افتند، احمد شاملو در ميان آنها آشناتر از ديگران است، چند روزنامه نگار ديگر هم به همراه خسروشاهاني قرار ناهار را در چلوكبابي نايب بازار مي گذارند و به طرف آنجا راهي مي شوند. اگر كمي دقت كني جواني باعجله به سمت ساختمان روزنامه اطلاعات سر خيام مي دود؛ خبرنگاري است كه مي خواهد آخرين خبر را به سردبير برساند. داخل ساندويچي ها و جگركي هاي اطراف ميدان هم چهره هاي آشنا را زياد مي بيني، يكي از آنها ذبيح الله منصوري است كه طبق معمول به تنهايي در گوشه اي ساندويچش را سق مي زند. جنب و جوش روزنامه نگاران و خبرنگاران در اين ميدان بيش از ديگر محلات تهران به چشم مي خورد و اين علتي ندارد جز وجود دو موسسه بزرگ مطبوعاتي كيهان و اطلاعات در اين محل به همراه ديگر مجلات كه همگي در اين ميدان ساكن هستند.
تهران - يكي از روزهاي زمستان - ۱۳۸۲ ساعت ۱۲ ظهر ميدان توپخانه.
ديگر نه جمعي دوستانه مي بينيم و نه خبرنگاري را درحال دويدن براي رساندن آخرين خبر به سردبير، ازدحام و شلوغي، ميدان و خيابان هاي اطراف آن را گرفته. از چند نفري تنه مي خورم، يكي در گوشم زمزمه مي كند: شو، نوار،CD جديد هم داريم ولي من به دنبال چيز ديگري مي گردم.
سر خيابان فردوسي عده اي موتورسوار ايستاده اند، آنها براي به دست آوردن لقمه اي نان مركب مرگ مي رانند. با آنها هم كاري ندارم، وارد خيابان امام خميني (سپه سابق) شده ام. اول خيام ساختمان قديمي و اوليه روزنامه اطلاعات را مي بينم، اصلا براي همين آمده ام ميدان توپخانه تا مكان هايي را پيدا كنم كه محل تردد شاعران و نويسندگان آن روزگار بود، شاعراني مانند فريدون مشيري، احمد شاملو، فروغ فرخزاد يا نويسندگاني مانند مستعان، منصوري، خانلري، نفيسي و رهنما كه پاورقي هاي جذاب آنها كلي خواننده داشت.
جلو ساختمان قديمي روزنامه ايستاده ام، ساختماني قديمي كه در ميان مغازه هاي شيرآلات و اتصالات ساختماني گم شده ولي اگر كمي دقت كني آرم اوليه روزنامه اطلاعات را مي شود بر سينه كثيف ديوارهايش ديد. اين ساختمان خيلي وقت است متروك افتاده ولي حالا كمي جلوتر هم ساختمان اصلي روزنامه قرار دارد كه تا همين چند وقت پيش مورد استفاده قرار مي گرفت ولي حال خالي  شده.
حتي در تابلو جلو موسسه نيز روزنامه نمي گذارند تا عابران آنرا مطالعه كنند. صداي آشناي ماشين رتاتيو هم نمي آيد. هرچه هست سكوت است.
اولين شماره روزنامه اطلاعات در ۱۹ تيرماه سال ۱۳۰۵ در ۲ صفحه با قيمت تكشماره ۴ شاهي با صاحب امتيازي و مديرمسوولي عباس مسعودي منتشر شد. بعدها به مرور زمان صفحات اين نشريه بيشتر شد و در آن موقع بود كه اولين ماشين رتاتيو و افست را موسسه روزنامه اطلاعات وارد ايران كرد. با ورود اين ماشين آلات روزنامه، توسعه پيدا كرد و مجله اطلاعات هفتگي چاپ شد. بعدها به خاطر رقابت با محصولات كيهان، جوانان و دنياي ورزش نيز به موسسه اطلاعات افزوده شد. قديمي ها خوب به ياد دارند كه در دهه ۵۰ بعضي مواقع تيراژ اين مجلات به طرزي باورنكردني به چندصد هزار مي رسيد.
آن زمان اطلاعات تبديل به يك بنگاه بزرگ مطبوعاتي شده بود كه تمام تشكيلات اعم از چاپخانه و تحريريه و سيستم توزيع و حروفچيني و چاپ و سازمان آگهي ها را در دل خود جاي داده بود.
درحال حاضر نشريات موسسه اطلاعات به ساختماني ديگر در خيابان ميرداماد منتقل شده است.
اول خيابان فردوسي سمت چپ، كوچه طبس. در اواسط اين كوچه بالاي يك جگركي قديمي ساختماني واقع شده كه زماني دفتر مجله سپيد و سياه بود.
سپيد و سياه در سال ۵۳ با ديگر مجلات و نشريه هاي آن زمان به تيغ توقيف گرفتار شد و در سال ۵۷ همزمان با انقلاب اسلامي دوباره منتشر شد ولي ديگر موفق نبود تا اينكه در سال ۱۳۵۸ بعد از ۱۱۰۰ شماره براي هميشه تعطيل شد.
كوچه بعدي خواندني ها است. آيا مي دانيد چرا اسم اين كوچه را خواندني ها گذاشته اند؟ به اين دليل كه يكي از قديمي ترين مجلات كشور در اين كوچه منتشر مي شد. ساختمان خواندني ها هنوز در اين كوچه باقيست . شروع فعاليت اين مجله به اوايل سال هاي ۲۰ باز مي گردد. مجله اي با توالي در قطع كوچك برخلاف قطع هاي رايج مجلات آن دوره، ۲ شماره در هفته و مدير اين مجله ادعاي روشنفكري داشت و از عكس و تصوير كمتر استفاده مي كرد و سياست كاري او چاپ خبرها و مقالات چاپ شده در ديگر مجلات و مطبوعات آن دوره بود. آن زمان چاپ عكس هنرپيشه ها و ستاره هاي آن زمان تاثير فراواني در تيراژ و فروش مجلات داشت ولي خواندني ها اين كار را نمي كرد. يكي از معروفترين نويسندگان خواندني ها مرحوم خسرو شاهاني بود كه در مجله خواندني ها يك كارگاه نمدمالي راه انداخته بود و مطالبش كلي خواننده داشت او با سبك نگارشي طنز نسبت به نارسايي هاي اجتماعي اعتراض مي كرد. مرحوم شاهاني بعدها اين كارگاه را به مجله كتيبه جدول برد و تا پايان زندگي و مرگش در همان جا ماند. مجله خواندني ها همزمان با موج انقلاب به محاق تعطيلي رفت و بعد از انقلاب، ساختمان اين مجله در اختيار بنياد مستضعفان قرار گرفت. نكته جالب اين است كه با توجه به تعطيلي مجله و چاپخانه آن و ترخيص كليه كارگران و روزنامه نگارها تنها يك نفر در اين ساختمان باقي ماند و هيچ وقت محل كار خود را ترك نكرد. اين شخص مرحوم ذبيح الله منصوري بود كه بعدها حقوق ماهانه خود را از بنياد دريافت مي كرد. منصوري نيمي از عمر خود را قلم زده بود و اثرها و ترجمه هاي زيادي از خود باقي گذاشته بود كه معروفترين آنها سينوهه و خواجه تاجدار است كه چندين بار تجديد چاپ شده است.
روبروي كوچه خواندني ها كوچه شهيد شاهچراغي (اتابك سابق) قرار گرفته. يكي ديگر از موسسات بزرگ مطبوعاتي كشور - روزنامه كيهان - هم با تمام تشكيلاتش اينجا قرار دارد. كيهان هم رتاتيو دارد كه هنوزهم كار مي كند و خال بهش نيفتاده، شنيده ام شركت سازنده اش پيشنهاد داده جديدترين ماشين چاپ را حاضر است با آن عوض كند و آن را به يادگار ببرد چون خودش اين دستگاه رتاتيو را ندارد. موسسه كيهان كه زماني رقابت بزرگي با موسسه اطلاعات داشت، در سال ۱۳۲۱ شمسي در تهران منتشر شد. اين موسسه به مرور زمان توسعه پيدا كرد و در شمار پرتيراژترين روزنامه هاي دوران خود قرار گرفت و بعدها مجلاتي را كه هنوز هم هستند منتشر كرد كه مي توان از كيهان بچه ها، كيهان هوايي، زن روز و كيهان ورزشي ياد كرد كه از اين ميان در حال حاضر كيهان هوايي كه مخصوص خارج كشور بود ديگر منتشر نمي شود و مجله زن روز اين موسسه زماني با داستان هاي بر سر دو راهي اش در اوج تيراژ بود. مجموعه كيهان در حال حاضر با ساختمان هاي چاپخانه، تحريريه و انبار و تعاوني و آرشيو در اين كوچه توسعه يافته و مشغول به كار است. اگر چه موسسه اطلاعات. آنها را در اين منطقه تنها گذاشته است.
اين يك واقعيت تاريخي است كه به دليل مركزيت كيهان و اطلاعات هر كس در زمينه مطبوعات دستي بر آتش داشت در حوالي و نزديكي اين دو موسسه مستقر مي شد تا از امكانات و حتي كاركنان آنها استفاده كند. مجلاتي مانند روشنفكر، فردوسي، تهران مصور و خوشه در همين حوالي منتشر مي شدند.

چگونه تهران به جهان مدرن قدم گذاشت
مشروطه و انقلاب شهرنشيني
001113.jpg
اگرچه طهران از زمان محمدشاه قاجار پايتخت حكومت اعلام شد، اما سيماي پايتخت گونه اي نداشت.
حتي ناصرالدين شاه با تغيير جغرافياي شهري و توسعه آن نتوانست مركزيت يك حكومت مقتدر و بزرگ را به آن ببخشد.
طهران تا اواخر دوران قاجار، همچنان يك شهر بسيار سنتي بود و مظاهر تمدن غربي كه ارمغان سفرهاي پياپي شاهان قاجاري بود، آنگونه كه بايد، تغييري در مناسبات اين شهر به وجود نياورد. تنها پس از انقلاب مشروطه بود كه شهر طهران، مركزيتي ملي يافت و مناسباتي جديد در شهروندان شكل گرفت. از بعد از انقلاب مشروطه طهران ديگر به مانند يك شهر ايراني شناخته نمي شد، بلكه مركز حكومت و پايتخت رسمي كشور پهناور ايران بود و در مسيري جهاني قرار گرفت. از آن پس با نفوذ اروپائيان به تدريج سيماي شهر عوض شد و جايگاه تازه اي در نظام شهرنشيني كشور به وجود آمد. اين مهم حتي از نگاه اروپائيان دور نماند. «شور» يكي از مهندسان اروپايي ساكن طهران، اين شهر را، شهري نسبتاً فقير معرفي مي كند كه در آن اصول شهرسازي به كار برده نشده است. كمتر خياباني وجود داشت كه عريض و پهن باشد و اتومبيل ها به راحتي بتوانند از آن عبور كنند.
پس از وقوع انقلاب مشروطه، شهر به تدريج چهره عوض كرد و امكانات گسترده شهرنشيني به تاسي از شهرهاي اروپايي در آن ديده شد؛ آب لوله كشي، جاي درشكه هاي آبكش را گرفتند. به سرعت خيابان ها عريض تر شدند و بناها و معماري طهران براساس الگوهاي جديدي بنا شد. مردم به يكباره در شيوه زندگي شان تجديدنظر كردند و حتي نوع پوشش مردم عادي شهر عوض و الگوهاي اروپايي رايج شد. البته رواج اين الگوها چه در سيستم شهرسازي و چه در آداب و رسوم، بيش از آنكه همراه با تدبير باشد، بدون هدف دنبال شد و توسعه روز به روز طهران، مشكلات فراواني را در آينده اين شهر رقم زد...

عروس فيل سوار
همه ما در برخورد با هر چيزي خواه ناخواه به يك پس زمينه ذهني پناه مي بريم. به عنوان مثال وقتي يك فيل را مي بينيم فوراً به ياد كشور هندوستان مي افتيم. چون بارها شنيده ايم كه آن كشور در پرورش فيل، گوي سبقت را از ديگر كشورها ربوده است. البته در اين مورد شكي وجود ندارد چون شنيده هاي ما زياد هم از واقعيت دور نيستند، ولي اين واقعيت به آن معنا نيست كه كشورهاي ديگر و خصوصاً كشور خودمان، در اين حيطه بي بهره باشند.
تعجب نكنيد چون در همين تهران خودمان فيل و فيل بازي يا فيل باني يكي از شغل هاي پردرآمد محسوب مي شده و هركسي كه صاحب اين حرفه بوده، نه تنها پول خوبي درمي آورده بلكه از جايگاه اجتماعي شايسته اي برخوردار بوده و خلايق با احترام با او برخورد مي كرده اند. كار و بار فيل و فيل باني آنقدر رواج خوبي داشته كه مكاني در تهران قديم، به گذر فيل خانه مشهور بوده. گذر فيل خانه ظاهراً در حول و حوش خيابان خيام كنوني قرار داشته و هميشه عده زيادي از مردم براي بازديد از فيل ها به آنجا مراجعه مي كرده اند.
آنگونه كه پيداست تعداد فيل هاي موجود در فيل خانه بسيار زياد بوده و جاي تعجب است كه چگونه اثري از اين حيوان عظيم الجثه نيست، به گونه اي كه ما حتي در باغ وحش ها هم سعادت ديدن اين موجود شريف را نداريم. نكته جالب توجهي كه در مورد فيل هاي تهران قديم به نظر مي رسد، به كارگيري آنها براي كارهاي گوناگون است. يكي از استفاده هاي جالب و مفرح براي اهالي تهران اين بوده كه از فيل به عنوان ماشين عروس استفاده مي كرده اند.
جالبتر اينكه اين كار معمولاً در خانواده هاي اشراف صورت مي گرفته و خانواده هاي ديگر كمتر به چنين سعادتي نائل مي شده اند. به هرحال دوران قاجار گفتني ها و شنيدني هايي دارد كه جريان عروس بران با فيل هم يكي از آنهاست.
يكي از عروس هاي خوش اقبال كه شانس فيل سواري تا خانه داماد را پيدا كرده، سركار عصمت الدوله دختر ناصرالدين شاه و عروس معيرالممالك است. در اين عروسي كه ظاهراً يكي از پرسروصداترين عروسي هاي تهران بوده، علاوه بر فيل حامل عروس، از اكثر فيل هاي فيل خانه استفاده شده تا نقش سياهي لشكر را بازي كنند.
يكي ديگر از رسم ها در فيل خانه اين بوده كه زنان تهراني معمولاً شب هاي جمعه به آنجا مراجعه و شمع روشن مي كرده اند. اين امر ثابت مي كند كه جنابان فيل از احترام بالايي برخوردار بوده اند، اما ريشه اين احترام آنگونه كه بايد مشخص نيست.

دردسرهاي مدرسه مدرن
يكي از اقدامات قابل توجه در تهران همين صد و چند سال پيش احداث مدرسه هاي گوناگون است. پيشگامان علم و تربيت كه وجود اين مدارس را براي پيشرفت آينده تهران در درجه اول و تاثير آن بر قريه هاي كوچك تر را لازم ديده اند، بلافاصله اين اقدام نيكو را شروع كرده و علاوه بر ثبت نام خود در تاريخ، همه گيري علم و دانش را هم اثبات كرده اند. چهره هاي درخشاني كه از افتخارات تهران و ايران به حساب مي آيند اغلب در همين مدارس مشغول به تحصيل بوده اند؛ يكي از اين مدارس، مدرسه ابتدايي رشديه است. اين مدرسه كه به همت مرحوم حسن رشديه ساخته شده در بدو تاسيس، دانش آموزان خود را به شيوه نوين آموزشي با تاسي از نظام آموزشي ابتكاري و منحصر بفرد پرورش مي داد. جالب اين كه اين مدرسه با سرمايه شخصي مرحوم رشديه ساخته شده و اولويت نام او در رديف خادمان علوم آموزش و پرورش به همين دليل است. ناگفته نماند كه آقاي رشديه قبل از احداث اين مدرسه در تهران، مدرسه اي ديگر به همين نام در تبريز احداث كرده و نام و آوازه آن مدرسه باعث كنجكاوي اهالي علم در تهران شده. شالوده افكني مدرسه هاي نوين با شيوه آموزشي به روز و كارآمد، ظاهرا چندان هم براي مبتكرانشان بي دردسر نبوده و آنگونه كه گفته مي شود مرحوم رشديه و ديگران با چنگ و دندان از اين امر دفاع كرده اند. مشكلات و مصائبي كه اين گروه از دلسوزان فرهنگ متحمل شده اند كمتر از جنگيدن با يك نيروي خارجي نبوده و تبديل ذهنيات كهن و سنتي و كشاندن سطح علمي دانش آموزان به دنياي مدرن حتي موجبات تكفير رشديه و ديگران را به دنبال داشته كه البته بعدها با وساطت علماي دين و جانبداري آنان از اين گونه حركت ها، اوضاع آرام مي شود و اين گروه از افراد مسووليت پذير با آرامش بيشتري به كار خود ادامه مي دهند. لازم به يادآوري است كه احداث مدارس نوين در تهران اولين بار در زمان نخست وزيري امين الدوله شروع شد كه البته فكر و طرح اصلي آن از ناحيه مرحوم رشديه و ديگران بود. به هر حال امين الدوله هم با حمايت خود سهمي از اين حركت دارد و به دور از انصاف است كه نامي از او برده نشود.

ديروز- امروز
گمرك تهران، گمشده اي در دود
حتما هر كدام از ما تاكنون چندين بار سوار بر تاكسي هاي جنوب تهران از مقابل گمرك رد شده ايم و حتما با دقت تمام اطراف خود را نگاه كرده ايم تا ببينيم اين محل كه نامش با تهران قديم و جديد گره خورده كجاست. ميدان گمرك كه قبلا يكي از دروازه هاي چندگانه تهران محسوب مي شده در آخر خيابان اميريه و در نزديكي هاي ميدان راه آهن واقع است. ساختمان گمرك كه در گذشته تهران، حول و حوش همين ميدان بوده. بنا به وظيفه اش امور گمركي كالاهاي وارد شده به تهران را رفع و رجوع مي كرده است. اغلب كالاهايي كه از كشورهاي همسايه يا شهرستان هاي ديگر به تهران سرازير مي شده اول بايد امورات گمركي را طي كرده و صاحبان كالا با پرداخت وجه مربوطه اجازه فروش آن را مي يافته اند. اما منطقه گمرك امروز، كمتر شباهتي با قديم خود ندارد و سياهي در و ديوار اطراف آن حكايت از آن دارد كه از گمرك هم چيزي به جز يك نام به يادگار نمانده. متاسفانه اين نقطه از شهر كه به گونه اي يادآور خاطرات تهران قديم است در ميان دود و دم ماشين هاي قراضه، رنگ و روي خود را از دست داده و انگارنه انگار كه روزي روزگاري براي خودش برو و بيا و يال و كوپالي داشته است. در حالي كه گمرك تهران يكي از مهمترين گمركات منطقه به حساب مي آمده و تعرفه هاي دولتي در پرداخت عوارض به شكلي قانونمند و با انضباط صورت مي گرفته. سرعت عمل كاركنان اين اداره هرگز اجازه معطلي بيش از اندازه ارباب رجوع و كاسبان را نمي داده و هر كاسب علي رغم داشتن حجم بالاي اجناس گوناگون، بيش از چند ساعتي را به انتظار نمي گذرانده و عوارض پرداختي او هيچ گونه نگراني را برايش ايجاد نمي كرده. شايد دروازه گمرك اين روزهاي پردود و دم را حتي به خواب هم نمي ديده و هرگز تصور نمي كرده است كه از مركزي تاثيرگذار و پرهياهو و پررفت و آمد، به چنگ هياهوهاي شهري گرفتار شود. اگر شما يك بار ديگر سوار بر ماشين  از كنار اين محل مظلوم گذشتيد حتما گذشته پرجلال و جبروت آن را در ذهن خود تداعي كنيد و كمي برايش دل بسوزانيد.

طهرانشخص
اولين تقويم اصولي تهران
001110.jpg
يكي از كارهايي كه ظاهراً در تهران قديم بسيار رواج داشته نوشتن تقويم هاي متعدد بوده كه هركسي به فراخور دانش اندك يا زياد خود به رشته تحرير درمي آورده. همانگونه كه مي دانيم تاليف و تدوين تقويم بايد طبق يك نظام خاص صورت بگيرد و نمي توان با آن برخوردي سليقه اي و شخصي كرد. كسي كه دست به تدوين تقويم مي زند بايد به هرحال با علم نجوم، جغرافي، تاريخ و ... آشنا باشد تا حداقل باري از روي دوش مخاطب اش بردارد.
اما ظاهراً در تهران قديم كسي به اين امور توجه نداشته و هرازچندگاهي يك تقويم ظهور مي كرده و نه تنها سيستم زندگي مردم را نظم نمي داده بلكه برعكس بر سردرگمي آن ها مي افزوده.
ظاهراً كار به جايي مي رسد كه ديگر مردم به هيچ تقويمي اعتماد نمي كرده اند و هركسي بنا به ذات شخصي تقويم خود را بهتر از ديگران مي دانسته. اين اوضاع تا آن جا ادامه پيدا مي كند كه گروهي از منجمان به فكر مي روند و به دنبال راه كاري براي اين مشكل مي گردند.
جلب اعتماد مجدد مردم در آن آشفته بازار و توجه دادن همگان به يك تقويم خاص و اصولي واقعاً كار مشكلي بوده و به قول معروف جمع و جوركردن اوضاع درهم و برهم كار هركسي نبوده. خلاصه مدت ها طول مي كشد تا اين اوضاع مهار شود و با مساعدت اهل فن، اولين تقويم اصولي و قانوني تاليف و تدوين مي شود.
خلاصه اولين تقويم جامع تهران قديم با زحمات بي دريغ «حاجي ميرزا عبدالغفار نجم الملك» و ساير دست اندركاران فرهيخته اش به مردم ارايه مي شود و بعد از آن ديگر جايي براي آمدن تقويم هاي غيرعلمي باقي نمي ماند.

اولين ها
مشاغلي كه آمدند و ماندند
برخي مشاغل كه در صد يا صدوپنجاه سال قبل در كشور ما راه افتاد، پس از مدتي از بين رفت وبرخي ديگر پيشرفت كرد و ادامه حيات داد.
به چگونگي شكل گيري بعضي از اين مشاغل اشاره مي كنيم:
- ريسمان بافي: در سال ۱۲۷۵ قمري ( ۱۸۵۸تا ۵۹ ميلادي) توسط محمودخان ناصرالملك تاسيس شد. مدتي تعطيل و متروك ماند و دوباره به كار افتاد و سرانجام توسط ميرزا علينقي خان حكيم الملك فروخته شد.
- بلور سازي: در سال ۱۲۶۷ قمري ( ۱۸۵۱م) آغاز به كار كرد و در سال ۱۲۸۵ قمري (۱۸۶۸م) مجددا با معلمي مسيو ولانژ كار خود را ادامه داد و سرانجام تعطيل شد.
- چاپخانه: در ابتدا به باسمه خانه معروف بود. در سال ۱۲۴۰ قمري (۱۸۲۴-۲۵م) پديد آمد. البته چاپ سنگي در سال ۱۲۵۹ قمري (۱۸۴۳م) و چاپ سربي در سال ۱۳۱۴ قمري ( ۱۸۹۶تا۹۷م) پديد آمدند.
كاغذسازي: در سال ۱۲۷۸ قمري (۱۸۶۱تا۶۲م) جنب حصار شهر تهران (بيرون دروازه دولت) كه آب به اندازه كافي نداشت، تاسيس شد. كارگراني از روسيه آمدند كه چند تن از آنها مردند، گاه از كهنه پاره كاغذ ساختند و گاه از پنبه هاي خالص، اما تنبلي كارگران و فراهم نبودن مواد اوليه، كارخانه مزبور را كه زماني «كاغذ اميري» درست مي كرد از كار انداخت.
- كارخانه صابون پزي: در سال ۱۳۲۸ قمري (۱۹۱۰م) تاسيس شد كه متعلق به حاج ربيع زاده و شركا بود.

نامگذاري سه خيابان در يك روز گرم
سخنان گلشائيان، شهردار طهران در تيرماه ۱۳۲۳ به مناسبت نامگذاري سه خيابان شهر به نام سه شخصيت سياسي، روزولت، استالين و چرچيل در روزگار خود جنجالي بود. هنگامي كه در آذرماه سال ۱۳۲۲، رهبران سه كشور بزرگ جهان، آمريكا، روسيه و انگليس به منظور تعيين سرنوشت جنگ و تصميم گيري درباره حملات ديوانه وار آلمان به كشورهاي مختلف، در كنفرانس طهران گرد يك ميز جمع شده بودند، چنان اتفاقي افتاد كه تاريخ جنگ جهاني دوم، به يكباره رقم خورد.
اگرچه در آن روزها، به دليل ويژگي هاي امنيتي، دولت ايران به ويژه شهردار طهران نمي توانست، شوق و شعف خود را از حضور اين مردان اعلام كند، اما بعد از تقريبا شش ماه، اين ذوق زدگي، با ظهور سه تابلوي چشم نواز سنگي در خيابان هاي طهران، ظهور كرد. شهردار طهران در افتتاح و گشايش اين خيابان ها با نام هاي جديدشان، طي نطق بلندبالايي اعلام داشت: «طهران تاريخ نويني را به چشم خواهد ديد. چرا كه خيابان هاي آن به نام سه تن از تعيين كنندگان مسير جنگ جهاني دوم نامگذاري مي شود.»
در آن روز گلشائيان از اينكه مي ديد، طهران، مركز تصميم گيري يكي از مهمترين وقايع تاريخي است به خود مي باليد و تا آنجا پيش رفت كه اختيار از كف داده بود. هر واژه خوب و اسطوره اي را كه مي دانست يا نمي دانست، در وصف اين سه تن به كار مي برد.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |