پنجشنبه ۲۵ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۸۳
آدم خواران مشهور عصر جديد
آرمين مايوس مقتول خود را از طريق يك آگهي پيدا كرد و با رضايت مقتول او را خورد
001659.jpg
علا قه مندان به «خورده شدن» پس از مشاهده كشته شدن اولين قرباني مخالفت خود را با عمل آقاي آرمين اعلا م كردند و از خانه او خارج شدند. اين ماجراي باورنكردني در شرايطي اتفاق افتاد كه آدمخوار متمدن با ديدن نارضايتي آنها اجازه خروج از منزل را براي همه صادر كرد.
مرده خواري همچنان مرسوم است 
بيگانه خواري، يكي از آيين هاي مذهبي قوم «آزتك» بوده است كه طي آن و در مراسمي ويژه، اسراي جنگي و ساير قربانيان را مي خورده اند. البته اين رسم، هنوز هم در برخي از كشورهاي آفريقايي زنده و جاري است، چنانكه سازمان ملل در اوايل سال ميلادي گذشته، شورشيان جمهوري دموكراتيك كنگو را به خوردن دشمنان و همچنين وادار كردن اقوام قربانيان به خوردن اعضا و جوارح بدن آنها متهم كرد. البته برخي كتب جهانگردان هم از مرسوم بودن اين پديده در استراليا حكايت دارند كه در آن بوميان استراليايي مرده هايشان را مي خورند تا روح آنها ادامه حيات يابد.
انسان شناسان چه مي گويند؟
گرچه اين آقاي آدم خوار به سايرين توصيه كرده است كه عمل او را سرمشق قرار ندهند اما محققان انسان شناسي به مرور به اين نتيجه مي رسند كه اين پديده در طول قرون متمادي و در ميان فرهنگ هاي گوناگون، مرسوم بوده است.
كانيباليسم 
اصطلاح آدمخواري از نام قبيله سرخپوستي كانيب كه براي نخستين بار توسط كاشف اروپايي- كريستف كلمب- ثبت شد، مشتق شده است. ادعا مي شود كه اعضاي قبيله كانيب، ديگران را مي خورند، با اين حال هيچ شاهدي براي اثبات اين ادعا در دست نيست.
ماجراي آرمين مايوس 
«آرمين مايوس» در كشور مدرن آلمان زندگي مي كند.
گرچه پرونده جنايي آقاي مايوس كه به كشتن و خوردن مرد ديگري اعتراف كرده است، با انزجار عمومي روبه رو شده، با اين حال او مي گويد كه در روزنامه آگهي داده كه هركس آرزو دارد كشته و خورده شود با او تماس بگيرد و اين عمل را با رضايت قرباني انجام داده است.
تمام گرفتاري هاي ماشيني و يخ زده انسان امروزي يك طرف، پايبندي او به سنت هاي عصر حجرش يك طرف. انگار قرار نيست كه اين ابوالبشر مترقي، آدم بشود! اگر باور نمي كنيد، مطالعه بفرماييد ماجراي پرسروصداي مردي را كه با خوردن يكي از آشنايان خود، هياهوي زيادي را در آلمان بپا كرده است.
در آلمان، تمام كتب قانون، دادگاه ها، وكلا و قاضيان، معطل جواب يك سوال باقي مانده اند. «مايوس را به چه جرمي مجازات كنيم؟» اگرچه اتهام اوليه اين آقا قتل، براي «ارضاي جنسي» عنوان شده است اما هيچ دليل قانوني براي محاكمه اين فرد وجود ندارد. او در اين آگهي نوشته بود «در جست وجوي مردي جوان بين ۱۸تا۳۰ ساله هستم كه مايل باشد قصابي شود.» او مي گويد پس از حضور براندس در منزلش با رضايت خود وي، او را خورده است!
لولو خورخوره
البته كار مايوس در مقابل كساني كه پيش از او چنين اعمال قبيحي را انجام داده اند خيلي كوچك است. مردم آمريكا هنوز «آلبرت فيش» كه به «لولوخورخوره» مشهور شده بود را فراموش نكرده اند.
آلبرت فيش در ۱۸۷۰ در واشنگتن دي.سي به دنيا آمد. در سن۵سالگي او را به يتيم خانه اي سپردند. در يتيم خانه مورد بدرفتاري و تجاوز قرار گرفت.
در ۷سالگي مادرش شغلي پيدا كرد و او را از يتيم خانه بيرون آورد. كمي بعد او طي سانحه اي از درخت گيلاس به زمين افتاد و صدمه اي جدي به سرش وارد آمد به طوري كه سردردي دايمي همراه او بود، چنان سردردي كه گاه غيرقابل تحمل مي شد و گيج مي افتاد (صدمات وارده به سر در مورد بسياري از قاتلان زنجيره اي گزارش شده است).
در بيست سالگي به نيويورك رفت و از آن پس به زندگي توام با فساد، روي كرد و روابط مازوخيستي او با همجنس هايش از همان زمان آغاز شد. در نيويورك به كودكان تجاوز مي كرد و در اعمال جنسي عجيبي شركت مي جست. اولين قتل را در سال ۱۹۱۰ مرتكب شد و طي آن قرباني خود راشكنجه داد و تكه تكه كرد. از آن هنگام به بعد شكنجه و كشتن بچه ها سرگرمي او شد. در دهه ۱۹۲۰، فيش به ۲۳ ايالت آمريكا مسافرت كرد و به عنوان نقاش ساختمان موقعيت هاي خوبي براي پيدا كردن و شكار بچه ها به دست آورد.
فيش، همچنين مرتبا انجيل مي خواند و مي گفت صداهايي را از جانب خدا مي شنود كه به او مي گويد: «بكش!» او دوست داشت سوزن به بدن خود فروكند. او سوزن را در پايين بدن خود فرو مي كرد و درد به او لذت مي داد.
روز ۲۸ مي ۱۹۲۸ مردي كه خود را «فرانك هاوارد» مي ناميد با خانواده «باد» آشنايي برقرار كرد. يك روز آقاي هاوارد از آنها خواست دختر۱۰ساله شان- گريس- را با خود به ميهماني ببرد. آنها به او اجازه دادند و از آن پس ديگر نه دخترشان را ديدند و نه مرد مسن را. آقاي هاوارد در حقيقت آلبرت فيش ۵۸ ساله بود كه فكر كشتن و خوردن بدن گريس باد را در سر داشت.
شش سال بعد خانواده باد نامه اي از قاتل دريافت كردند كه قتل گريس را به عهده گرفته و نوشته بود كه پس از كشتن دخترك ۱۰ساله، بدن او را پخته و خورده است. پليس رد نامه را تا آپارتمان هايي كه آلبرت فيش در يكي از آنها مستأجر بود دنبال كرد.
آلبرت فيش همان «خون آشام بروكلين» نيز بود كه مسووليت قتل چهاربچه در سال هاي۳۴- ۱۹۳۲ را به عهده گرفته بود. فيش سرانجام دستگير شد و به اتهام قتل گريس باد به دادگاه رفت- دفاع او بي گناهي بود. اما هيأت منصفه با فيش هم عقيده نبود و او را گناهكار تشخيص داد و به مرگ محكوم ساخت.
در زندان سينگ سينگ، روز ۱۶ژانويه ۱۹۳۶، آلبرت فيش كه از محكوميت به مرگ خود به عنوان «بزرگترين وحشت زندگي من» ياد كرده، به صندلي الكتريكي سپرده شد. اولين شارژ الكتريكي بي نتيجه ماند، زيرا سوز ن هاي فراواني كه فيش در طول سال ها در بدن خود جاي داده بود باعث كاهش جريان برق شد.
آلبرت فيش كه صدها تجاوز به عنف و ۱۶ يا بيشتر مورد قتل مرتكب شده بود، سرانجام به دست نيروي مرگ آور و سياه كننده برق كشته شد. مرگ او يكي ديگر از پرونده هاي هولناك زشتكاري بشر را مختومه كرد، اما آيا پرونده هاي ديگري باز نشد و بازنخواهد شد؟
هانيبال بزرگ 
يكي ديگر از معروف ترين هانيبال هاي جهان، «آندره چيكاتيلو» است. يك قاتل زنجيره اي كه از سال ۱۹۷۸ تا سال ۱۹۹۰ دست كم ۵۳ نفررا كشت و ادعا مي كرد كه او، اشتباهي در خلقت بوده است.
درباره او بايد گفت كه روسيه هرگز چنين آدمكش زنجيره اي شگفتي را فراموش نمي كند. چنين چيزي فقط مي تواند «پديده منحط دنياي غرب» باشد. شوروي كمونيستي نمي توانست چنين حيواني را در دامان خود پرورش دهد!
اما در سال ۱۹۷۸، در شهر روستوف ادون شوروي (سابق)، چنين موجودي پرورش يافت.
آندري رومانوويچ چيكاتيلو، كمي بعد از قحطي بزرگ اوكراين به دنيا آمد. مادرش مغز او را با داستان هايي خوفناك از برادر بزرگتر شوم انجامش، پر كرد كه توسط اوكرايني هاي قحطي زده و گرسنه، زنده زنده خورده شد. مادر، شب ها به هنگام خواب، داستان هايي چنين هول انگيز براي كودك تعريف مي كرد و ذهن او را از تصاويري سرشار از خون و وحشت مي انباشت.
به گفته مادر آندري، چنين وحشيگري هايي در آن دوران غيرعادي نبود و مناظري از اين قبيل زياد ديده مي شد.
داستان اين برادر كه توسط مردمي آدمخوار، تحت تعقيب قرار گرفته و در جرياني سراسر هول، سرانجام به دست آنان گرفتار شده و تكه تكه خورده شده بود، ذهن كودك را انباشت و همچنان باقي ماند. او مدرسه را تمام كرد، به دانشگاه رفت و ازدواج كرد. اما همواره در درونش چيزي هولناك و غيرعادي وجود داشت.
فايينا، همسر آندري و دو فرزندش شايد تنها كساني بودند كه چهره آرام و معتدل او را ديدند. او هيچ وقت عصباني نمي شد، سر آنها داد نمي زد و رفتار تهاجمي نشان نمي داد؛ خشم و تهاجمش را براي بيش از پنجاه قرباني اش ذخيره كرده بود!
چيكاتيلو در ظاهر به نظر نمي رسيد چندان دردسرساز باشد. او به جز در هنگامي كه مي خواست بكشد، ناتوان بود. او فردي زيرك و حيله گر و كاملا جمع فريب بود و حدود ۱۵سال توانست از چنگ قانون فرار كند و آزادانه به كشتار خونين و وحشيانه خود ادامه دهد. دولت روسيه در زماني كه كشتارها آغاز شد هنوز كمونيست بود و به همين دليل، قتل هاي پي درپي و وحشت آفرين او بدون گزارش هاي روزنامه ها و بررسي چند و چون آن ادامه يافت. عليرغم اجسادي كه يكي پس از ديگري پيدا مي شد، دولت كمونيستي، همه چيز را انكار مي كرد و نمي پذيرفت كه با قاتل يك سري قتل زنجيره اي روبه رو است.
سرانجام آندري دستگير شد و پس از ۱۱ساعت اعتراف كرد. در تمام مدت محاكمه او در قفس آهني بزرگي به دادگاه برده مي شد و مردم او را نظاره مي كردند. حتي در جلسات دادگاه هم در قفس آهنيني بود كه مردم را از او و البته او را هم از مردم دور نگه دارد، چرا كه از هر دوسو خطر وجود داشت - خطر اينكه مردم خشمگين او را بكشند يا او صدمه اي به مردم وارد آورد. او حركات عجيب و غريبي از خود بروز مي داد. به ميله هاي آهني ضربه مي زد و صدا درمي آورد، خودش را به ديواره هاي قفس مي كوبيد، جيغ مي كشيد و فحش مي داد و مثل يك ديوانه زنجيري، سروصدا مي كرد. همسرش، فايينا، شوكه و وحشت زده بود. او هرگز نمي دانست با چه هيولايي زندگي مي كرده است.
آندري در رابطه با همه جنايات، مجرم شناخته شد و محكوم به مرگ شد. در سال ۱۹۹۴ او را به اتاقي خالي كه از بتون ساخته شده و در وسط آن سوراخي (چاهكي) به چشم مي خورد هدايت كردند. به او گفتند روبه رويش را نگاه كند و سربرنگرداند و آنگاه گلوله اي از پشت به مغزش شليك كردند. او به سبك روسي كشته شد.
شهر روستوف بعد از او مكاني بهتر و امن تر شده است.

ناكامي سارقان گله گوسفند
سه سارق مسلح كه پنج شنبه هفته گذشته قصد سرقت از گله گوسفندي در ورامين را داشتند در نقشه خود ناكام ماندند.
سارقان هنگامي كه با مقاومت چوپان گله كه مردي ۳۲ ساله است روبرو شدند با اسلحه كلتي كه به همراه داشتند، گلوله اي به ساق پاي صاحب گله  شليك كرده و از محل فرار كردند.
صاحب گله درمورد ماجراي سرقت ناكام از گله اش به خبرنگار ما گفت: « هر روز گله  را براي چرا همراه ۲ نفر از دوستانم به اطراف ورامين مي برديم و حوالي غروب دوباره بر مي گشتيم.
ارزش گله ام حدود ۳۰ميليون تومان است. روز پنج شنبه گله را به چرا برده بوديم كه حوالي ساعت ۳بعداظهر متوجه سه نفر از افرادي كه از قبل با هم آشنا بوديم، شديم. ابتدا حدس زديم براي خريد گوسفند آمده اند. اما آنها حركات مشكوكي از خود نشان مي دادند كه باعث شد ما به آنها شك كنيم.
پس از چند دقيه يكي از آنها اسلحه اي را از زير لباسش در آورد و به سمت ما گرفت و گفت اگر مقاومت نكنيم كاري به ما ندارد. من اين گله را به سختي به دست آورده بودم و از دست دادن آن به اين راحتي خيلي برايم سخت بود و به همين خاطر در برا برآنها مقاومت كردم.
آنها ابتدا تيري كنار پاي من شليك كردند و تهديد كردند اگر دوباره مقاومت كنم تير بعدي را به طرف من شليك خواهند كرد.
من در يك لحظه فرياد زنان به سمت يكي از آنها هجوم بردم و دو دوستم هم به طرف ديگر سارقان حمله ور شدند. در همين اوضاع چند تير شليك شد كه يكي از آن گلوله ها به پاي من اصابت كرد و من غرق در خون بر روي زمين افتادم.
سارقان كه از اين موضوع بسيار ترسيده بودند پا به فرار گذاشتند و من به كمك دوستانم به بيمارستان ورامين منتقل شدم.»
ماموران پس از اطلاع از ماجرا تحقيقات خود را آغاز كردند و خوشبختانه توانسته ايم سارقان را شناسايي كنيم و آنها در حال حاضر تحت تعقيب ماموران هستند.

سارقان ولگرد
دختري كه با همدستي چند نفر از دوستانش از منزل عمه اش سرقت كرده بود بعد از يك ماه و۱۵ روز سرگرداني در خيابان ها به آگاهي شمال شرق رفت و خود را معرفي كرد.
«آرزو .ح» ۲۳ ساله، بيش از ۳ سال است كه به همراه دو جوان به نام هاي «پرهام.ب» ۲۶ ساله و«محمد.ن» ۲۵ ساله به سرقت مشغول بوده است.

اعترافات آرزو
«آرزو .ح» پس از معرفي خود به ماموران آگاهي در خصوص آشنايي خود با پرهام گفت: «پرهام.ب» يكي از همسايه هاي مادربزرگ من است كه از بچگي خواهان ازدواج با من بود. به همين خاطر مجبور شدم چند وقتي اصلا به منزل مادربزرگم نروم.
تا اينكه سه سال پيش، وي مرا را در تاكسي ديد و به زور و تهديد با قمه مرا از تاكسي پياده كرد و به شمال برد.
او مرا در شمال مورد آزار و اذيت قرار داد و به همين خاطر نامزدم از من جدا شد.
پس از مدتي، پرهام تعهد داد كه ديگر با من كاري نداشته باشد.
پس از آن با شخص ديگري به نام «محمد.ن» آشنا شدم و چند وقتي در منزل او بودم تا اينكه تصميم گرفتيم براي كسب درآمد، سرقت يا اخاذي كنيم.

شيوه سرقت واخاذي
آرزو درباره نحوه سرقت واخاذي خود چنين مي گويد: همراه «محمد» براي سرقت به منازل مي رفتيم، اگر كسي آنجا نبود به راحتي كار خود را انجام مي  داديم اما اگر كسي در منزل بود و متوجه ما مي شد با ريختن نمك و فلفل در چشمهاي صاحبخانه، سريع از محل متواري مي شديم.
در مورد اخاذي هم كار ما به اين صورت بود كه من ابتدا با مردهاي پولدار دوست مي شدم و سپس محمد، خود را برادر من معرفي مي كرد و از اين طريق از طرف اخاذي مي  كرديم.
پس از مدتي، از منزل محمد به منزل عمه ام رفتم و در آنجا زندگي مي كردم. چون پدرم پس از جريان مورد آزار و اذيت قرارگرفتن من توسط پرهام وبهم خوردن نامزدي ام، مرا از خانه بيرون كرد.
وقتي منزل عمه ام بودم تا چند وقتي نه از محمد و نه از پرهام خبر داشتم. تا اينكه براي ديدن مادربزرگم رفتم و پرهام آنجا دوباره مرا ديد.
او با تهديد از من خواست كه بگويم در كجا زندگي مي كنم و اين كليد براي كجاست؟ من چون از پرهام مي ترسيدم به او گفتم كه در منزل عمه ام زندگي مي كنم و اين كليد متعلق به منزل او است.
او با تهديد مرا مجبور به سرقت از منزل عمه ام كرد. ساعت ۳ نيمه شب براي سرقت به آنجا رفتيم، وقتي اموال منزل عمه ام را سرقت كرديم، اموال را به پاركينگ يكي از دوستانش منتقل كرديم. وي از آنجا با يكي از دوستانش تماس گرفت و از او خواست تا با وانتش بيايد و اموال را به صورت امانت پيش خودش نگه دارد.
«رضا.ع» دوست پرهام كه مشكوك شده بود، پر سيد اين اموال براي كيست؟ او هم گفت، براي شوهر من است و ما با هم اختلاف داريم. «رضا.ع» هم گفت اگر بخواهيم اين موقع شب اموال را جابه جا كنيم به ما مشكوك مي شوند، صبح براي بردن اموال مي آيم.
ساعت ۱۱ روز بعد «رضا.ع» با وانت آمد و اموال را به محل كارش برد تا به صورت امانت نگه دارد.
از آن پس نزديك به ۴۵ روز است كه در خيابان ها زندگي مي كنم. از آوارگي خسته شدم، براي همين آمدم خودم را معرفي كردم تا اموال را به عمه ام برگردانم و بتوانم دوباره براي زندگي به آنجا بروم.

نحوه دستگيري پرهام
آرزو با هماهنگي ماموران آگاهي و گذاشتن يك قرار صوري با پرهام در يك پيتزافروشي، موجب دستگيري او شد.
پس از دستگيري او، «رضا.ع» كه اموال به صورت امانت پيش او بود نيز دستگير شد.

اين جسد را شناسايي كنيد
جسد متلاشي شده مرد سي و پنج ساله اي علي رغم گذشت يك هفته از پيدا شدن آن در كيلومتر ۲۵ جاده خاوران، همچنان در سردخانه پزشكي قانوني معطل شناسايي مانده است. سپيده دم هفته گذشته ماموران راهنمايي و رانندگي مستقر در بزرگراه خاوران مطلع شدند كه جنازه تكه تكه شده اي زير پل عابر پياده در دو راهي خاورشهر افتاده است. پس از دريافت اين گزارش ماموران نيروي انتظامي خاورشهر در محل حادثه حاضر شدند و با مشاهده وضعيت جنازه دريافتند كه حادثه در نيمه هاي شب اتفاق افتاده است. اگر فرضيه قتل را ناديده بگيريم به نظر مي رسد كه اين حادثه به خاطر تصادف مرد عابر به هنگام عبور از عرض بزرگراه و برخورد با يك خودروي ناشناس رخ داده است. از آنجا كه از جسد اين مرد جز سر و گردن و پاهايش چيزي باقي نمانده و بخش اعظمي از تنه به خاطر عبور مكرر اتومبيل ها متلاشي شده است، اين سوال به ذهن متبادر مي شود كه چرا هيچ كس حاضر به توقف و جلوگيري از بدتر شدن اين حادثه نشده است و چرا ماموران پليس راه به موقع از ماجرا با خبر نشده اند و ... خودمانيم انگار مروت و مردانگي جايش را به خيلي چيزهاي ديگر داده است. چنانچه كسي خواهان دريافت اطلاعات بيشتر درباره اين جسد است مي تواند با پزشكي قانوني تماس حاصل كند.

قاچاقچي دروغگو
قاچاقچي ۳۲ساله دروغگويي كه به همراه ۵كيلوگرم ترياك دستگير شده بود صبح امروز از ندامتگاه اطفال تهران به زندان قزل حصار كرج منتقل شد.
متهم «عبدالله.ب» كه شاگرد راننده اتوبوس تهران - زاهدان است، به همراه ۵كيلوگرم موادمخدر كه زير صندلي مسافران جاسازي شده بود توسط ماموران واحد سگ موادياب پايگاه دوم مبارزه با موادمخدر نيروي انتظامي تهران بزرگ دستگير و به دادسراي دادگاه انقلاب اسلامي تهران منتقل شد.
وي در بازجويي هاي اوليه، خود را بي سواد معرفي كرد و مدعي شد كه ۱۷ساله است. از همين رو توسط راي اوليه دادستان پرونده به مركز بازپروري اطفال تهران تحويل داده شد. ولي پس از يك هفته مسوولان ندامتگاه به سن وسال وي مشكوك شدند و با درخواست دوباره دادسراي انقلاب اسلامي به پزشكي قانوني تهران جهت انجام آزمايش تشخيص سن معرفي شد كه پس از انجام آزمايشات دقيق، پزشكي قانوني تهران اعلام كرد كه نامبرده ۳۲سال سن دارد و دروغ مي گفته است و پس از اينكه دروغگويي متهم براي دادستان دادسراي تهران محرز شد تا هنگام صدور حكم مجازات به زندان قزل حصار كرج منتقل شد.

گوشت پرنده ممنوع
از ابوظبي خبر مي رسد كه دولت اين كشور واردات انواع پرندگان زنده و نيز تخم پرنده ازجمهوري ويتنام را ممنوع كرد. وزارت كشاورزي و شيلات امارات در اطلاعيه اي اعلام كرد: «شيوع بيماري آنفلوآنزا در ميان پرندگان در ويتنام از سوي سازمان بهداشت جهاني مورد تاييد قرار گرفته است.»
اين بيماري خطرناك به سادگي به انسان قابل سرايت است. امارات و اغلب كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس طي چند سال اخير ممنوعيت واردات دام زنده، گوشت و مواد غذايي را از برخي كشورهاي اروپايي، آفريقايي، آسيايي و آمريكا افزايش دادند.

قتل به دستور «مسيح»
مردي كه به قتل وزير امورخارجه سوئد در سپتامبر سال گذشته اعتراف كرده، مي گويد: «به دستور (عيسي مسيح) اين جنايت را انجام داده است.»
به رغم اين كه «ميخائيلو ميخايلويچ» از هنگام بازداشتش در ۲۴ سپتامبر (دوم مهر) همواره منكر هرگونه دست داشتن در قتل ليند بوده است اما هفته گذشته به اين حمله اعتراف كرد. بازجويان، ميخايلويچ را متهم به قتل كرده و اعلام داشتند دلايل قانوني وجود دارد كه وي را با آلت قتل و مقتول ارتباط مي دهد. «لايف خنيكفيست» كميسر پليس استكهلم كه رياست اين بازجويي ها رابرعهده داشت به خبرنگاران گفت ميخايلويچ تصميم به قتل وزير امورخارجه را در مدتي حدود ۱۴ دقيقه از زمان مشاهده ورودش به فروشگاهي در مركز استكهلم، اتخاذ كرده است.

فوران آتشفشان  در روسيه
در منطقه كامچاتكا، واقع در خاور دور روسيه چهار آتشفشان بزرگ فوران كردند. آتشفشان هاي «شيو لوچ»، «كاريمسكي» و آتشفشان «كليو چوسكي» شروع به فوران مواد مذاب كرده اند.
از دماغه آتشفشان «شيو لوچ» بيشترين فوران صورت مي گيرد.
در هنگام شب، شدت فوران ها كاهش و در روز مجدداً افزايش مي يابد.
تا ۷۰ كيلومتري شمال شرقي آتشفشان، جريان خاكستر به سوي اقيانوس آرام گسترش يافته است.
به نظر كارشناسان امكان نابودي قله اين آتشفشان به دليل شدت انفجارها زياد است.

دستگيري ۸ مهاجر غير قانوني
پليس ايتاليا ۸جوان ايراني را كه غير قانوني وارد خاك ايتاليا شده بودند و قصد داشتند در اين كشور زندگي كنند، دستگير كرد.
اين مهاجران با مخفي شدن در قسمت بار يك كاميون بلغاري وارد خاك ايتاليا شدند.
گمرك شهر بندري باري در جنوب ايتاليا، اين افراد را كه از يونان در قسمت بار پنهان شده بودند هنگام خروج كاميون از كشتي  و بازرسي، توقيف كرد.
ماموران گمرك، مهاجران غير قانوني ايراني را كه نامشان اعلام نشده، پس ازدستگيري راهي يونان كردند.

جنايت عجيب
يك زن و شوهرروسي در جنايتي عجيب به دست فرزند خود و ۳ نوجوان ديگر كشته شدند. اين قتل در شهر تيومن واقع در منطقه سيبري اتفاق افتاد و چهار نوجوان ۱۵ تا۱۶ ساله براي بدست آوردن مبلغ مورد نياز بازي هاي اينترنتي نقشه آن را كشيدند. اين نوجوانان بيشتر وقت خود را در كافي نت ها و بازي با سرگرمي هاي اينترنتي مي گذراندند. يكي از نوجوانان به نام سرگيي ۱۶ساله پيشنهاد كشتن والدين خود و بدست آوردن پول لازم را مطرح كرد. سرگيي كه به همراه دوستان ناخلف خود وارد منزلشان شده بود مادر خود را در حالي كه در آشپزخانه سرگرم كار بود با چند ضربه چاقو به قتل رساند. پدر سرگيي كه در حال كار در حياط منزلشان بود با شنيدن سر و صدا وارد خانه شد ولي به وسيله پسر خود و دوستانش كشته شد.

۷دقيقه و ۱۸ ثانيه
قابل توجه ماموران محترم نيروي انتظامي، پليس ژاپن در مدت ۷دقيقه و ۱۸ ثانيه به محل حادثه مي رسد. در ۱۱ ماهه نخست سال گذشته به طور ميانگين، زمان رسيدن نيروي پليس اين كشور به محل حادثه، ۷دقيقه و ۱۷ثانيه بوده است. از سال ۱۹۷۲ ميلادي كه سنجش در اين مورد آغاز شده است، اين زمان طولاني ترين مدت رسيدن پليس ژاپن به محل حادثه است. زمان رسيدن پليس ژاپن به محل حادثه در طول سه سال گذشته بيش از يك دقيقه طولاني تر شده است. پليس ژاپن علت طولاني تر شدن زمان رسيدن به محل حادثه را افزايش استفاده مردم از تلفن همراه براي تماس دانسته و گفته است كه اين موضوع سبب شده كه تشخيص محل حادثه زمان بيشتري ببرد.

حوادث
ايرانشهر
تهرانشهر
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
عكاس خانه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  عكاس خانه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |