ميهمان فلسطيني تهران
آرامش در غربت
نضال حماد. اين نام دانشجويي فلسطيني است؛ كسي كه ايران را براي ادامه تحصيل انتخاب كرده
|
|
پدر خوشحال بود. پسرش را مي ديد كه چمدان هايش را مي بندد تا به سفر برود. مقصد جايي بود كه او را ياد دوران جواني اش مي انداخت. مشتي خاطره خوش دوباره با يك كلمه زنده شدند: «ايران».
نضال حماد ديگر ميهمان نيست. از سال ۱۳۷۵ يك شهروند تهراني است. از فلسطين آمده. جايي كه مردمش با شنيدن نام ايران به وجد مي آيند. هدف مشخص است، ادامه تحصيل در جايي كه احساس غربت نمي كند. متولد سال ۱۹۷۰ است، در اردوگاهي به نام «العروب» در شهر الخليل فلسطين. در همان اردوگاه درس خواند و بزرگ شد تا جايي كه اردوگاه در مقابل بلند پروازي هايش احساس حقارت كرد.
«تا ۱۰ سالگي در اردوگاه العروب درس خواندم. بعد عوامل رژيم صهيونيستي به خاطر فعاليت هاي پدرم ما را به سوريه تبعيد كردند. در شهر دمشق ديپلم گرفتم. حتي وارد دانشگاه هم شدم اما انصراف دادم و ترجيح دادم كه به ايران بيايم. يادم مي آيد پدرم از اينكه مي خواستم به ايران بيايم خيلي خوشحال شد. او چند بار به ايران سفر كرده بود.»
نضال حماد حالا دانشجوي كارشناسي ارشد فيزيوتراپي در دانشگاه شهيد بهشتي است. فارسي خوب حرف مي زند، مثل خودمان.
«به تهران كه آمدم مرا به دانشگاه بين المللي امام خميني(ره) در قزوين فرستادند تا دوره زبان فارسي را پشت سر بگذارم. اين دوره ۶ ماه زمان برد و زبان فارسي را آموختم. بعد به دانشگاه شهيد بهشتي معرفي شدم و ادامه تحصيل دادم.»
كسي كه تا ۷ سال پيش حتي يك كلمه فارسي بلد نبود حالا از مطالعه ادبيات ايران لذت مي برد.
«اشعار حافظ و مولانا ديوانه كننده هستند. كسي كه زبان فارسي را تازه آموخته باشد از مفاهيم عميق اين اشعار شگفت زده مي شود.» تعداد ۵۹ دانشجو و چند خانواده از اعضاي جنبش حماس، جهاد و سفارت فلسطين. شهروندان فلسطيني در ايران پرشمار نيستند. حماد براي پايان تحصيل و كمك به هموطنانش لحظه شماري مي كند.
بازگشت به دمشق
چند ماه ديگر هموطنان تبعيد شده حماد بازگشت او به دمشق را جشن مي گيرند.
«تا يكي دو ماه ديگر فارغ التحصيل مي شوم. قصد دارم در محله فلسطيني نشين «اليرموك» دمشق كلينيك فيزيوتراپي افتتاح كنم. جايي براي ارايه خدمات به هموطنانم. بايد دينم را به آنها ادا كنم.»
ايران شناس
نضال حماد از ۷ سال حضورش در ايران بهترين استفاده ممكن را برده است. او ايران را خوب مي شناسد.
«در اين مدت به اغلب نقاط ايران سفر كردم. از آثار باستاني موجود در شهرهاي بزرگ و كوچك ايران لذت مي برم. شهرهاي زياتي ايران هم خيلي جذاب هستند. آرامگاه هاي شاعران نامي ايران هم كه نياز به توضيح ندارند.»
سوغات
هر بار كه نضال به دمشق سفر مي كند در چمدان اش گز، سوهان و پسته هم مسافر مي شوند. البته اين سوغات ايراني پاسخي هم دارد. از سوريه باقلوا و شكلات، راهي تهران مي شود براي دوستاني كه در ايران دارد. حماد در تهران دوستاني صميمي دارد كه اوقات فراغت اش را پر مي كنند.
غربت
اين تصاوير زيبا به جاي خود، اما دلتنگي را نمي توان پنهان كرد. دل نضال گاهي براي زادگاهش تنگ مي شود.
«وقتي بعضي از دوستانم دعوت مي كنند به خانه آنها بروم معمولا مي پذيرم. اما با ديدن يك خانه هميشه دچار حسي نامشكوف مي شوم كه تا به حال برايم تفسير نشده. نه تنها من كه اغلب فلسطيني ها به واژه «خانه» حساسيت دارند. اين واژه زخم هاي كهنه ما را باز مي كند. البته اينجا به لطف دوستان ايراني كمتر احساس غريبي مي كنم. سعي مي كنم اينجا را بخشي از خاك سرزمين خودم بدانم اما واقعيت اين است كه ما غربت خود را هر جا كه برويم با خود مي بريم. انگار غربت و آوارگي با ما زاده شده و نمي خواهد ما را رها كند.»
|