شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۹۲
انديشه
Front Page

با نگاهي به انديشه هاي جان مك كواري
الهيات در غرب
001635.jpg
مهدي عباس زاده
جان مك كواري، كشيش ومتكلم بريتانيايي درسال۱۹۱۹در رنفرو واقع دراسكاتلند ديده به جهان گشود. افرادخانواده اش معتقد به اصول كليساي پرسبيتري (كليساي پروتستانتي كه به وسيله آيين كالوينيستي سنتي اداره مي شود) بودند. بنابراين محيط خانواده اومحيطي كالويني باحال وهواي اخلاقي ، متعصّب وبدبينانه نسبت به طبيعت انساني بود. مك كواري دردانشگاه گلاسكو دررشته هاي فلسفه رواني و خداشناسي تحصيل كرد ودركليساي اسكاتلند اجازه كشيشي يافت. وي درسالهاي ۵۳-۱۹۴۸ در كليساي نينيان مقدس واقع دربرخن مشاغلي را بر عهده داشت و نيز به عنوان يك كشيش ارتش وبعد از آن به عنوان يك روحاني بخش انجام وظيفه كرد.
دراين مدت مطالعه برروي آثارهايدگروبولتمان را پيش گرفت , تا اينكه درسال ۱۹۵۳ مدرس الهيات نظام مند (مدون) دردانشگاه گلاسكوشد. درسال ۱۹۶۲ به مدرسه علوم كلامي در نيويورك رفت وتدريس الهيات نظام مند را ادامه داد. به زودي به سمت كشيش دركليساي اسقفي آمريكايي گمارده شد.
درسال ۱۹۷۰ به استادي دانشكده ليدي مارگارت دردانشگاه آكسفورد و سمت عضوعالي رتبه كليساي حضرت مسيح آكسفورد منصوب شد. طي سالهاي ۸۴- ۱۹۸۳ دردانشگاه آبردين به عنوان سخنران اصلي گيفورد سخنراني هايي ايرادكرد.مك كواري تازمان بازنشستگي اش درسال ۱۹۸۶ درآكسفورد باقي ماند.
وي همچنين به همراه ادوارد رابينسون، مهم ترين اثر فلسفي هايدگر، يعني «هستي و زمان» را به زبان انگليسي ترجمه كرد.
اهم آثار مك كواري عبارتند از: مباني الهيات مسيحيPrinciples of Christian Theology , ۱۹۵۵.
تفكرديني درقرن بيستم Twentieth Century Religious Thought، ۱۹۶۳.
سخن درباب خدا God-Talk ، ۱۹۶۷.
مار تين هايدگرMartin Heidegger ، ۱۹۶۸.
فلسفه وجودي Existentialism ، ۱۹۷۲.
الهيات وجودگرا An Existentialist Theology ، ۱۹۸۰.
درجستجوي انسانيت In Search of Humanit ، ۱۹۸۲.
در جستجوي الوهيّت In search of deity، ۱۹۸۴.
الهيات ، كليسا و روحانيت Theology , Church and Ministry ، ۱۹۸۶.
عيسي مسيح درتفكر جديد Jesus Christ in Modern Thought ، ۱۹۹۰.
مريم براي همه مسيحيان Mary for All Christians ، ۱۹۹۱.
هايدگرومسيحيت Heidegger and Christianity ، ۱۹۹۵.
تعاريف بسياري از الهيات يا علم كلام چه درعالم اسلام و چه درجهان غرب صورت گرفته است.
در جهان غرب شايد ساده ترين آنها اين تعريف باشد: الهيات «علمي است كه درآن ازخدا بحث مي شود.» اين تعريف،البته جامع به نظر نمي رسد، زيرا چنانكه خواهيم ديد الهيأت شامل موضوعاتي ديگر نيز مي گردد.
درعالم اسلام نيز مهمترين آنها شايد اين تعريف باشد: الهيات عبارت است از «دفاع ازديانت به ويژه اعتقادات، دربرابر معارضان به وسيله ادّله عقلي.»
به عبارت ديگر، «عالم علم كلام اسلامي ـ كه اصطلاحا ًمتكلم ناميده مي شود ـ دفاع از حقانيّت باورهاي ديني را وظيفه خود مي داند و مي كوشد تابه مدد استدلال هاي فلسفي، به ايرادها و انتقادهاي مخالفان  آيين اسلام پاسخ گويد وباورهاي اسلامي راتوجيه استدلالي كند وبابراهين عقلي به اثبات برساند. »
اما چنانكه خواهيم ديداين تعريف نيز فقط بخشي از ماهيت الهيات راشامل مي شود. باگذشت زمان وفرارسيدن قرن بيستم، از يك سو رويكردهاي مختلف وازسوي ديگر روش هاي متنوع تري درالهيات مطرح شدكه طبعاً تعاريف متنوع تري راپديدآورد.
يكي ازمهم ترين  اين رويكردها، «رويكرد وجودي» ويكي از مهم ترين اين روشها « توصيف پديدارشناختي» است.
مك كواري درشمار متكلماني است كه درآثار كلامي خود، رويكرد وجودي وروش توصيف رابه كار گرفته اند. مباحث اصلي كلامي او، قابل قياس بافلسفه وجودي مارتين هايدگر است.
نيزخوداودرمهمترين اثركلامي اش كه منبع اصلي اين گفتار است ـ يعني«مباني الهيات مسيحي»، روش الهياتش را، توصيف پديدار شناختي معرفي مي نمايد.
هنگامي كه رويكرد به الهيات، به رويكرد وجودي بدل گردد، طبعاً درتعريف الهيات نيزمقوله هاي وجودي آشكار خواهدشد.
نيز هنگامي كه روش الهيات، به توصيف پديدار شناختي بدل گردد، بديهي است كه اصطلاحاتي نظير «ادله عقلي»، استدلال وقياس درتعريف الهيات ظاهر نخواهد شد.
برطبق ديدگاه مك كواري، الهيات عبارت است از «تحقيقي كه به واسطه مشاركت در يك  ايمان ديني و تأمل درآن، مي كوشد تا محتواي  اين  ايمان را به واضح ترين و منسجم ترين زبان موجود، بيان كند.»مك كواري مي كوشد تعريف خودرا توضيح دهد:
عبارت «به واسطه مشاركت در يك  ايمان ديني و تأمل در آن»، بدان سبب در تعريف الهيات گنجانده شده است كه نشان دهد كه الهيات هم با ايمان پيوسته است وهم ازآن متمايز است.
الهيأت، باايمان پيوسته است، چراكه از ديدگاه ايمان سخن مي گويد و با آن مشاركت دارد،  ايماني مشخص ومعين،  ايمان يك جامعه تاريخي.
الهيات مسيحي از  ايمان جامعه تاريخي مسيحي سخن مي گويد،الهيات اسلامي  از ايمان جامعه تاريخي اسلامي  و الهيات يهودي از ايمان جامعه تاريخي يهودي و...
پس الهيات متضمن مشاركت در يك جامعه نيز هست. متكلمين، يك ايمان شخصي وخصوصي را بيان نمي كنند، بلكه آنها بايد سخنگوياني براي جامعه شان باشند، جامعه اي كه آنها در آن، عهده دار مسئوليتي خاص شده اند.بحث «مشاركت» مك كواري رابه مقايسه الهيات و فلسفه دين، رهمنون مي شود. فيلسوف دين همانند متكلم نيازبه داشتن درجه اي از مشاركت در ايمان دارد، چرا كه مي خواهد ازايمان سخن بگويد، اما سه تفاوت ميان آن دو وجود دارد:
۱- تحقيقات فيلسوف دين برخلاف متكلم، تا  اندازه اي از بي تفاوتي برخورداراست.
متكلم مي كوشد تا مقدمات تحقيقش راطوري ترتيب دهد كه به نتيجه اي ديني منتهي گردد، اما فيلسوف دين چنين اهتمامي ندارد ودرپي نتيجه اي لزوماً ديني نيست.
۲- اگر چه فيلسوف دين ممكن است خود داراي ايماني خاص باشد، اما در تحقيقاتش از همه اشكال ايمان و در واقع، « پديدار عمومي دين» بهره مي جويد، برخلاف متكلم كه ازايماني خاص سخن مي گويد.
۳- متكلم از« جامعه ايمان» سخن مي گويد، اما فيلسوف دين در قيد وبند جامعه اي خاص نيست. اويك « محقق فردي» است.
اما اگر چه الهيات به سبب مشاركت درايمان، باايمان پيوسته است، به خاطر تأمل در ايمان، از ايمان متمايز است.
مك كواري مي كوشد با آوردن مثالي اين نكته را روشن نمايد. هنگامي كه فردي مومن مي گويد: «پروردگار من و خداي من !»،  اين عبارت،  ايمان است، چراكه اوبه خداي خود  ايمان دارد، اما آيا مي توان  اين عبارت را الهيات دانست ؟ بديهي است كه خير.
علت اين امر آن است كه هنوز هيچ تأملي در اين عبارت، صورت نگرفته و خبري درباره آن داده نشده است.
اما اگر همان فرد مومن بكوشد تا در  اين عبارت تأمل كند و خبري درباره آن بدهد و بگويد:« پروردگار من و خداي من، واحد و بسيط است » و بكوشد تااين جمله را اثبات و تبيين نمايد،  اين را مي توان الهيات ناميد. پس به لحاظ تأمل است كه الهيات از  ايمان، متمايز مي گردد: «درالهيات،  ايمان تابع تفكر شده است. »
بنابراين اگر چه الهيات از يك  ايمان معين ومشخص سخن مي گويد وبدين سبب باايمان پيوسته است، در عين حال به دليل  اينكه در «تجربه هاي بي واسطه  ايمان» نظير عبارت « پروردگار من و خداي من!» تأمل مي كند وآنها را به سطح تجربه هاي كلامي  مي آورد، از ايمان متمايز است و همين تأمل است كه الهيات را يك نظام عقلاني مي گرداند.
بخش دوم تعريف، به بيان هدف الهيات مي پردازد. الهيات مي كوشد محتواي  ايمان خاص خود را «به واضح ترين و منسجم ترين زبان موجود» بيان كند.
 ايمان نگرشي انساني است كه خود را به شيوه هاي بسياري به نمايش مي گذارد و در عرصه هاي بسياري ظهور و جلوه مي يابد.
از مهم ترين اين عرصه ها، عرصه عمل است كه بسيار حياتي است.
امّاالهيات، عمدتاً عرصه نظر و بحث است.
خود لفظ «الهيات» نيز به اين امر اشاره دارد: الهيات در غرب، معادل theology است. theo به معناي خدا و logy به معناي بحث و نظر است.اين بحث و نظر بايد به واضح ترين و منسجم ترين زبان ممكن بيان شود. براي رسيدن به  اين مقصود، الهيات بايد از ساير نظام هاي عقلاني به ويژه منطق و فلسفه بهره جويد. اين نظام ها مي توانند الهيات را منسجم تر و فهم پذيرتر گردانند.
مقصود از انسجام الهيات نيز صرفاً سازگاري دروني نيست ـ گرچه اين نوع سازگاري، بسيار ضروري است ـ، بلكه سازگاري آن با كلّ نظامهاي عقلاني است، چراكه الهيات مدّعي داشتنِ جايگاه خاص خود در كلّ كوششهاي عقلاني نوع بشر است.
چنانكه ديديم مك كواري از الهيات به عنوان يك «تحقيق» ياد مي كند.
حال  اين پرسش مطرح مي شود كه آيا الهيات را مي توان يك «علم» ناميد يا خير. قديس توماس معتقد است كه الهيات را مي توان علم ناميد، گواينكه به اعتقاد وي علوم، همه از يك سنخ نيستند.
از آنجا كه امروزه لفظ علم، بيشتر به علوم طبيعي اشاره دارد، شايد نتوان الهيات را يك علم ناميد. اما مي توان به پيروي از ويلهلم ديلتاي علوم را به دو دسته علوم طبيعي و علوم انساني تقسيم كرد و آن گاه الهيات را يك علم ناميد، بدين سبب كه الهيات نيز همانند علوم انساني به جنبه ذهني يا روحاني انسان مي پردازد.
اما باز هم مي توان گفت كه هر چند الهيات، به علوم انساني نزديكتر است تا علوم طبيعي، اما به سبب ارتباطش با ايمان و نيز به دليل اينكه همان طور كه از نام «الهيات» پيدا است، يك علم «الهي» است، از علوم انساني متمايز است.
نهايتاً مك كواري چنين نتيجه گيري مي كند: اينكه  آيا مي توانيم الهيات را يك «علم» بناميم يانه شايد چندان داراي اهميت نباشد، مشروط براينكه هم از اختلاف بين الهيات و ساير نظام ها آگاه باشيم، اختلافي كه از اشتراك الهيات با يك  ايمان ديني برخاسته است و هم از نزديكي و تشابه الهيات باساير نظام هاي عقلاني، از  اين جهت كه الهيات در هدف مشترك ميان آن نظامها يعني تلاش براي [رسيدن به ] فهم پذيري وانسجام سهيم است.»

گزارش انديشه
جنون
001638.jpg

نوزدهمين جلسه نقد و بررسي اشعار بيدل دهلوي در سالن شماره دو حوزه هنري تهران برگزار شد.به گزارش ايلنا، دكترسيد حسن حسيني استاد دانشگاه، در ادامه سلسله جلسات بيدل شناسي، به بررسي شعر و انديشه بيدل پرداخت.
اين استاد سابق دانشگاه الزهرا ضمن يادآوري اين نكته كه بيدل دهلوي هم به مانند ابن عربي معتقد به وحدت وجود مي باشد، به برخي از اشعار بيدل استناد كرد و سپس به بحث درباره فلسفه و جهان بيني بيدل پرداخت و گفت: پنج غزل بيدل دهلوي را با رديف «بروي آي» است با فلسفه او تناسب دارد و او به مانند بسياري از فلاسفه بيرون رفتن از خود و از خود گذشتن را تنها راه برسيدن به هدف مي داند.
به عقيده حسيني جنون نزد بيدل دهلوي كيفيتي تكامل يافته تر و بلكه بالاتر از عقل داشته است. وي درباره تجلي جنون در اشعار بيدل دهلوي گفت: جنون مورد نظر او بي عقلي نبوده و او با حساب گري و عقل دورانديشي وابستگي به دنيا را تكلف مي داند و جنون او جنون بي دلي مي باشد. وي ضمن استناد به نظر سنايي مبني بر اين كه با شعر نمي تواند وصف خدا را كرد اضافه كرد: چون حرف ما كم و كيف داشته و خداوند هم از ارض بيرون است بنابراين خداوند در سخن نمي گنجد و ذات حق تعالي كه از مكان و زمان خارج است توانايي محدود شدن در ارض محدود را ندارد.
مؤلف «مشت در نماي درشت» ضمن اشاره به اين مطلب كه تكلف در اشعار بيدل زياد تكرار شده تصريح كرد: تكلف هاي دنيايي براساس حساب گري مي باشد و از ديدگاه حضرت علي(ع) بدترين اشخاص كساني هستند كه ديگران را به تكلف بيندازند و بيدل هم همين نظر را در اشعار خود نمود مي دهد. وي در ادامه به مصرع «در شب رفتيم و نگاه به ماه نكرديم» اشاره كرد و بيان داشت: شب با ماه تناسب دارد چنان كه جنون هم با ماه رابطه دارد و از قديم در ادبيات رابطه اي بين جنون و اعمال جنون آميز با قرص ماه وجود داشته است چنان كه مقصود بيدل از اين ابيات همين نظر بوده است.
به عقيده حسيني خورشيد، فانوس و شمع از نكات كليدي شعر بيدل مي باشند چرا كه خورشيد با گرماي خود به زمين و ساير اقمار پيرامون خود حيات و ا نرژي مي بخشد.
حسيني خورشيد را منير و ماه و زمين را مستنير ناميد و گفت: بيدل با تمثيل به خورشيد ايثار را گسترش داده و معتقد است ايثار بايد به مانند خورشيد از گل وجود آدمي ساطع شود.
مؤلف «هم صدا با حلق اسماعيل» در ادامه به مفهوم ماسواءالله نزد سنايي و بيدل اشاره كرده و بيان داشت: سنايي شهادت واقعي را ابتدا نفي غيرخدا و سپس اثبات خدا مي داند همچنان كه بيدل دهلوي از غيرهستي و سپس عدم رها شده است چرا كه در نظر بيدل انسان از عدم به سوي عدم رهسپار است.
حسيني در انتها تفكر بيدل را در ادامه كار عرفا دانست و گفت: مبناي اين تفكر رهايي از قيدهاي زندگي و تكلف هاي دنيوي است و جنون بيدل هم در همين راستا مي باشد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |