نگاهي به نمايشنامه محاكمه نوشته گورگن خانجيان
درامي هم سطح رمان اصلي
|
|
بهزاد صديقي
بهره گيري از داستان هاي كوتاه و بلند و رمان هاي نويسندگان جهان - چه از ادبيات كهن و چه ادبيات معاصر - در نمايشنامه نويسي معاصر همواره مورد توجه نمايشنامه نويسان و كارگردانان تئاتر بوده است. در واقع چنين داستان هايي از ادبيات هر سرزميني همواره منبع بسيار خوبي براي توليد و خلق ادبيات نمايشي جديد محسوب مي شود و نمايشنامه نويسان مي توانند هر يك به فراخور ميزان علاقه و توانايي و خلاقيت خود در كار خويش بهره گيرند و دست به خلق اثري براي دنياي درام بزنند كه حتي تأثيرش و قدرتش از منبع اوليه - يعني رمان يا داستان نوشته شده - بيشتر و بهتر باشد. از ميان آثار ادبيات داستاني معاصر و در واقع از ميان رمان نويسان معاصر مطرح جهان ،آثار فرانتس كافكا - نويسنده متفكر و برجسته چك - دستمايه قابل توجهي براي نمايشنامه نويسان و نويسندگان ادبيات نمايشي كشورهاي مختلفي از جهان بوده است.
پيش از ترجمه نمايشنامه محاكمه گورگن خانجيان كه مترجم ارمني زبان كشورمان آندرانيك خچوميان به زبان راحت و رواني ترجمه كرده است، ما شاهد اجرايي ديگر از آثار كافكا بوده ايم. در چهار- پنج سال گذشته رمان مسخ نوشته فرانتس كافكا توسط عليرضا كوشك جلالي نويسنده و كارگردان ايراني مقيم آلمان تبديل به اثر نمايشي - و ابتدا به نمايشنامه - شده بود. اين اثر كه تنها دوبار در جشنواره تئاتر فجر دوره هفدهم به اجرا درآمد، توجه بسياري از تماشاگران را به خود جلب كرد. در اينجا بايد يادآور شد كه به دليل وجود ويژگي هاي خاص آثار كافكا و فراواقعي بودن اغلب آثار او تبديل شدن آنها به نمايشنامه و ادبيات نمايشي براي اجراي صحنه اي، كار ساده اي نيست. نويسنده يا نمايشنامه نويس علاوه بر نياز داشتن به مهارت نمايشنامه نويسي و شناخت كافي و وافي از دنياي درام به توانايي بسيار براي انجام دادن اين كار و شناخت و مطالعه و تحقيق از آثار و زندگي نويسندگان اين چنيني دارد تا بتواند ضمن پايبندي به متن اصلي اثر، نمايشنامه اي را كه براساس داستان اوليه بازسازي مي كند و به نگارش درمي آورد، دست كم اگر از آن قوي تر و بهتر نباشد،همپاي اثر اوليه بتواند عرض اندام كند و با آن هم طراز باشد. هر چند رمان مسخ كافكا از عهده هر نمايشنامه نويسي و كارگرداني برنمي آيد تا آن را به درستي و محكم تبديل به اثر نمايشي كند، اما نوشته و اجراي نمايش مسخ از عليرضا كوشك جلالي داراي ويژگي ها و تأثيرگذاري هاي خاصي بود كه هر تماشاگر آگاهي را متوجه خود مي ساخت. درآن اجرا كوشك جلالي نتوانسته بود همه رمان مسخ كافكا را كه به شيوه كاملاً سوررئاليستي نوشته شده بود در برگردان نمايشي به اثري همپاي اثر كافكا تبديل كند. در عين حال لااقل تجربه تازه و جديدي را از چنين برگرداني پيش روي مخاطب و در معرض قضاوت او قرار داده بود تا در پي تجربيات اين كارگردان يا نمايشنامه نويسان و كارگردانان، آثار بهتري از ادبيات كشور خودمان يا ساير كشورهاي جهان براي اجراي صحنه اي انتخاب شود.
گورگن خانجيان نويسنده ارمني با تبديل كردن رمان جذاب و تأثيرگذار محاكمه اثر فرانتس كافكا به نمايشنامه، نشان داد كه در اين كار هم دست به انتخاب خوبي زده، چون هم داستان قابليت به تصوير درآمدن يا نمايشي شدن را داشته، هم داستان اثر قوي و برجسته اي از آثار ادبيات داستاني معاصر جهان به حساب مي آيد.
نمايشنامه محاكمه در سه پرده و ده صحنه و با ۲۳ شخصيت به همراه شخصيت هاي سياهي لشگر همچون كاركنان دادگاه و ناظران و تماشاگر حاضر در سالن دادگاه نوشته شده است. داستان نمايشنامه همانطور كه مي دانيم درباره شخصيتي به نام «يوزف.ك» (قهرمان اصلي داستان محاكمه) كارمند فروتن يك بانك است. او در يكي از صبح هاي زندگي اش پي مي برد كه بدون ارتباط به جرم يا گناهي مشخص، متهم شده است. او پس از آگاهي، در صدد برمي آيد تا با آرامش بي گناهي خود را در دادگاه ثابت كند. اما به زودي متوجه مي شود كه نمي تواند به سادگي از گناهي كه مرتكب نشده خلاصي يابد. او به نقاشي به نام تيتورلي معرفي مي شود تا براي كمك، راهنمايي و رهايي از دادگاه نزد او برود. تيتورلي سه راه پيش روي او مي نهد تا از محاكمه اش در دادگاه جان سالم به در ببرد، يكي تبرئه قطعي، ديگري تبرئه صوري و سومي تبرئه معوقه.
در تبرئه قطعي متهم هرگز به تبرئه هميشگي دست نمي يابد چون هيچ تبرئه قطعي وجود ندارد و در مورد محاكمات گذشته در اين باره فقط افسانه هايي ثبت شده است. در تبرئه صوري آزادي متهم صوري و موقتي خواهد بود. چون چنين اجازه اي فقط در دست دادگاه هاي عالي است كه آن هم براي آدم هاي معمولي غيرقابل دسترسي است و اتهام همواره در كمين متهم است. در تبرئه معوقه محاكمه را مدت زيادي در همان مرحله اولي نگه مي دارند و متهم بايد مدام با دادگاه و قاضي در تماس باشد. يوزف. ك سرانجام از دريافت همه اين نوع كمك ها، منصرف مي شود و تصميم مي گيرد از آنجا برود. اين قهرمان مجرد سي ساله كه در صبح روز سي امين سالگرد تولدش چنين اتهامي به او زده مي شود، پس از نااميدي از كمك هاي ديگر افرادي كه به او معرفي مي شوند، خود را به دست دادگاه و قانون مي سپارد و سرانجام كشيش نزد او مي آيد و پس از ثابت نشدن بي گناهي او، دو مأمور دادگاه ويلم و فرانتس در اتاق يوزف بازوهايش را مي گيرند و او را با كارد مي كشند. در واقع او بي دليل در اين داستان محكوم به مرگ مي شود. خانجيان صحنه مرگ را در توضيح صحنه چنين مي نويسد: يوزف را وادار مي كنند زانو بزند، پشت سر آنها صحنه روشن است، در روشنايي صحنه، روي پله ها و بالكن ها و همه جا افراد نمايش بي حركت ايستاده اند و بي تفاوت نگاه مي كنند. فرانتس محكم يوزف را مي گيرد، ويلم كارد را در قلب يوزف فرو مي كند و چند بار مي چرخاند. هر دو با اشتياق به مرگ يوزف چشم دوخته اند.
همه شخصيت هايي كه در نمايشنامه محاكمه حضور دارند شخصيت هايي هستند كه در رمان محاكمه وجود دارند و نويسنده نمايشنامه با آوردن همه آدم هاي رمان در نمايشنامه خود نشان مي دهد كه كاملاً به داستان كافكا، آدم ها و اتفاقاتش پايبند بوده و توانسته خيلي خوب از حضور آنها در نمايشنامه و البته به موجزترين شكل ممكن سود جويد.
خواننده اي كه رمان محاكمه را خوانده باشد، با خواندن اين نمايشنامه و احتمالاً ديدن اجراي صحنه اي از آن به راحتي مي تواند پي به ماجراها و حوادث قصه ببرد بي آنكه اسير توصيف ها و توضيحات قصه اصلي اثر شود و به نوعي ارتباط سريع تر و راحت تري دست پيدا كند. خانجيان همچنين به اين توفيق رسيده كه حرف اصلي كافكا را در اين داستان در نمايشنامه خود به درستي منتقل كند. شخصيت هاي يوزف، فرانتس و ويلم بازرس، كاميز، گردباخ، دوشيزه بورستنر، لني، دايي يوزف، هولد، تيتورلي، فريدا، كشيش و ... در نمايشنامه محاكمه آنقدر محكم و زنده هستند كه به راحتي مخاطب ارتباط همه آنها را با قهرمان نمايشنامه يعني يوزف، واقعي مي انگارد و آنها را در اين اثر مي پذيرد و باور مي كند. البته چنين شخصيت پردازي محكمي را نويسنده مديون مهارت فرانتس كافكا در رمان محاكمه اش است كه در برگردان اين اثر به نمايشنامه به توفيق دست يافته است.
اگر بخواهيم در اين نوشتار اندكي به تحليل محتواي قصه اصلي اثر برآئيم، بايد به چند مسئله اشاره كنيم تا بهتر به افكار و انديشه هاي كافكا در اين اثر بپردازيم. در نمايشنامه محاكمه همچون خود قصه اصلي كافكا ما با شخصيتي به نام يوزف آشنا مي شويم كسي كه با واقعيتي غير مترقبه روبه رو مي شود كه هرگز در محيط آن قرار نگرفته است. كافكا در اين اثر هرگز تصريح نمي كند كه قهرمانش به چه جرمي بازداشت ،متهم و سرانجام اعدام مي شود. در واقع او با چنين ايهام و ابهام محض دادگاهي ثابت مي كند كه هيچ يقيني وجود ندارد و حقيقت همواره همچون ماهي است كه گاهي پشت ابر مي ماند و ديده نمي شود. در اين اثر با تراژدي اي انساني روبه رو مي شويم كه نقابي بر چهره دارد و قهرمان آن براي زندگي ناچار به بازي در نقشي كاذب مي شود. گويي يوزف در صحنه اي كابوس گونه و سوررئاليستي به بازي نقش خود مي پردازد بي آنكه بداند براي چه به بازي در اين نقش دعوت شده و مجبور است آن را تا به آخر به پايان برساند. او در جهاني زندگي مي كند كه پر از گناه است و قرار است در اين جهان پر از گناه، بي گناهي اش را به اثبات برساند و شايد به همين دليل است كه او طعم خوش حقيقت را نمي چشد و محكوم به اعدام و نيستي مي گردد و ناچار مي شود مقررات پوچ در زندگي را بپذيرد.
نمايشنامه محاكمه توسط مترجمي مسلط (به زبان) و خوش فكر در انتخاب كلمات و واژگان و عبارات فارسي، با رواني تمام به فارسي ترجمه شده است كه نشان مي دهد مترجم علاوه بر تسلط به زبان ترجمه، به دنياي درام و نمايشنامه آشنايي تام و تمام دارد و اين مسئله در برهه اي كه تئاتر كشورمان از كمبود مترجمان خوب در حيطه تئاتر در رنج است، جاي سپاس دارد. كاش همه ناشران در ترجمه متون نمايشي و ادبيات نمايشي علاوه بر داشتن مترجم خوب، از مترجم آگاه و مسلط به زبان صحنه و درام بهره ببرند تا اثري كه ترجمه مي شود و به بازار نشر راه مي يابد و در دسترس علاقه مندان قرار مي گيرد، از حيث ترجمه صحنه پردازي متن و ترجمه ديالوگ ها كه نقش عمده اي در هر اثر نمايشي دارد، خوب و كامل باشد.
نمايشنامه محاكمه، نوشته گورگن خانجيان است كه برگرفته از رمان «محاكمه» كافكا است. اين نمايشنامه را آندرانيك خچوميان به فارسي برگردانده و نشر گلمهر در سال ۱۳۸۲ آن را منتشر كرده است.
|