سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۹۵
كارگران ساده فقط زنده اند
هنر نفس كشيدن و جان كندن
000954.jpg
دستمزد يك كارگر در هر روز چه قدر است؟ آن ها به طور متوسط چه مبلغي در ماه به دست ميآورند؟ و ازاين هم مهم تر، باآن چه مي كنند؟
بي ترديد چهره كارگراني را ديده ايد كه با نان و احتمالا ً چند تخم مرغ و چند گوجه فرنگي، غذاي روزانه خود و همكاران شان را تهيه كرده و به سوي كارگاه ساختماني اطراف منزل يا محل كار شما در حركت اند.
اما چند بار از خود پرسيده ايد، آيا اين مواد غذايي براي حفظ سلامت و قدرتآن ها، براي بالا بردن همان ساختمان ها كافي اند؟
چند بار اين سؤال در ذهنتان جرقه زده كه: اين گروه چگونه زندگي مي كنند؟ و چگونه زنده اند؟به راستي به كارگران ما چه مي گذرد؟
شايد بسياري از شما ادعا كنيد هزينه روزانه به كارگيري يك كارگر كم نيست، ولي عنايت كنيد كه كارگران در همه روزهاي سال سرگرم كار نيستند و دستمزدي نمي گيرند، اما طبعاً زنده هستند و بايد زنده بمانند. از سوي ديگر افراد خانواده هايآنها مثل همه گروه ها هزينه هاي روزمره اي را مثل من و شما مي پردازند.
همه مي دانند همه اين برج ها، آپارتمان ها، خانه ها و شهرك ها به دست اين كارگران بر پا شده اند.
واقعيت محض اين است 
محمد يعقوبي، دبير اجرايي خانه كارگر گيلان در گفت وگويي در باره ميانگين حقوق كارگران به رقم تكان دهنده اي اشاره كرده و گفته است «ميانگين حقوق كارگران با سابقه بيش از ۲۰ سال از مرز ۱۲۰ هزار تومان تجاوز نمي كند».به اين رقم دقت كنيد: ۱۲۰ هزار تومان. با اين دستمزد در طول يك ماه چه مي توان كرد؟ كجا اسكان كرد؟ چه خورد؟ چگونه خانه را گرم يا خنك كرد؟ هزينه رفت وآمد چه مي شود؟ آن ها چه مي پوشند؟ آيا تفريحي در زندگي دارند؟ به كودكان آن ها چه مي گذرد؟ وضعيت تحصيلي فرزندان اين كارگران چگونه است؟
يعقوبي هزينه سبد خانواده پنج نفره را به عنوان معياري براي مقايسه، در حدود ۲۰۰ هزار تومان مي داند، بدون آن كه در اين سبد، هزينه اي مربوط به تحصيلات را در نظر بگيرد. بنابراين، بر اساس محاسبات او همه كارگران زير خط فقر دست و پا مي زنند.
درحال حاضر دستمزد روزانه كارگران ساده بين سه تا پنج هزار تومان است، يعني بين ۹۰ تا ۱۵۰ هزار تومان در ماه. اما ازآن جا كه اين كارگران طي سال با روزهاي بي كاري روبه رو هستند عملا ً متوسط دستمزدآنها به كمتر از اين ارقام هم كاهش مي يابد.
كارگران چه مي گويند
علي . ف، كه در كارگاه ساختماني در فرمانيه، ساختماني شش طبقه را بالا مي برد مي گويد: «۲۰ ساله هستم و از يكي از استان هاي شمالي كشور به تهران آمده ام (او نمي خواهد به شهري كه ازآن آمده اشاره كند). در حال حاضر سه سالي است در تهران مشغول به كار هستم و روزي چهار هزار تومان حقوق مي گيرم. اما اين پول، كفاف زندگي من و خانواده ام را نمي دهد. شب ها در همين كارگاه مي خوابم (با دست اشاره به چهار ديواري بسيار كوچكي كه باآجر بالا رفته مي كند). سعي مي كنم از اين چهار هزار تومان بيش از روزي هزار تومان را خرج نكنم، تا بقيه آن را حدود ۸۰ تا ۹۰ هزار تومان در ماه براي زن و دو بچه ام در شهرستان بفرستم».
حسن. ر، كه در يكي از كارگاه هاي ساختماني قيطريه كار مي كند مي گويد «دستمزد روزانه من در مقايسه با همه اين هايي كه اطرافم مي بينيد (با دستش به چهار كارگر ساده و نوجواني كهآجرها را با سختي جابه جا مي كنند اشاره مي كند) بيشتر است. من روزي پنج هزار تومان مي گيرم وآن ها روزي ۲۵۰۰ تومان، يعني دستمزد من دو برابر آن ها است». اما او در پاسخ به اين پرسش كه آيا اين دستمزد براي اداره زندگي اش كافي است مي گويد «خانواده ما پنج نفري است. من و زنم و سه بچه. خانه ما نزديك بهشت زهرا است و من در هفته فقط دو شب را با آن ها سر مي كنم. چرا كه هزينه رفت وآمد بين بهشت زهرا و قيطريه بسيار زياد است و نمي توانم ماهي ده تا ۱۵ هزار تومان براي اين كار بپردازم. من بايد اولين نفر حاضر سر كار باشم، و آخرين نفري كه كارگاه را ترك مي كنم، بنابراين به دشواري مي توانم خودم را به محل زندگي ام در حوالي بهشت زهرا برسانم، ناچار شب ها را در همين كارگاه مي خوابم». او درباره شرايط اقتصادي زندگي اش مي گويد «در يكي از اتاق هايي كه پدرم در خانه بسيار كوچكش به ما داده زندگي مي كنيم، بنابراين هزينه اي براي مسكن نمي پردازم، ولي با ماهي ۱۵۰ هزار تومان با جان كندن زنده مانده ايم، دو دختر دبيرستاني دارم كه تامين نيازهاي معمولي هم براي آن ها، يعني همان روپوش و كيف و كفش معمولي مقدور نيست. باور كنيد ما همآبرو داريم، ما هم مثل همه مردم مي خواهيم سرمان بالا باشد. ما هم مي خواهيم بچه هايمان به جايي برسند، اما چگونه؟ با كدام پول؟» او تأكيد مي كند «دقت كنيد كه ما هميشه كار در دست نداريم و روزهاي بي كاري هم پيش روي ما است، در حالي كه هزينه ها دائمي هستند.»
علي . ج، يكي از كارگران پا به سن گذاشته  است كه در يك كارگاه ساختماني سرگرم كار است. او سر كارگر بشمار مي رود و از صاحب كارش ماهي ۱۷۰ هزار تومان حقوق مي گيرد. با اين وصف او با لحني تلخ خود از اين كه مجبور شده فرزندان خود را پس از پايان دوران دبستان پي كار بفرستد و آن ها را عملا ً از ادامه تحصيل محروم كند، حرف مي زند. او مي گويد «دو پسر داشتم كه در زمينه تحصيل شان بسيار با هوش بودند. باور كنيد با هوش بودند و بي جهت ازآن ها تعريف نمي كنم. اما وقتي سه سال پيش به سن دبيرستان رسيدند به دليل مشكلات مالي مجبور شدم هر دو را به فاصله يك سال سر كار بفرستم. يكي را به كار مكانيكي اتومبيل و ديگري را به صافكاري اتومبيل واداشتم. ولي متاسفم كه نتوانستم شرايط ادامه تحصيل آن ها  را فراهم آورم. حقيقت اين است كسي به فكر ما نيست و نمي دانند خانواده هاي ما به دليل فشار مالي به چه چيزهايي تن مي دهند و چه فرصت هايي را در مقايسه با هم سن هاي خود از دست مي دهند. باور كنيد هر بار به نوجوانان دبيرستاني كه در خيابان با كيف و كتاب راه مي روند مي نگرم، دلم مي گيرد، و وقتي خنده ها و شوخي هاي آن ها را تماشا مي كنم بغض گلويم را مي فشارد. ولي من چگونه مي توانستم با ماهي ۸۰ يا ۹۰ هزار تومان دو پسرم را به دبيرستان بفرستم؟ نه فقط براي اين كه امكان تهيه وسايل تحصيل را نداشتم، بلكه به اين دليل كه براي خورد و خوراك و پوشاك مان به پولي كه به خانه ميآوردند نياز داشتيم و هنوز هم داريم».
از مسيرهاي دور دست 
علي چگيني ۴۵ ساله داراي پنج دختر و سه پسر است و همگي ساكن خانه اي در شهرستان لوشان هستند. او مي گويد: زمين كشاورزي دارم ولي قابل آبياري نيست. د ر كل، اگر كشاورزي كنم با كشت ديم است. اينجا پيش كسي هستم كه آشناي من است. ماهي ۳۰ هزار تومان به او به عنوان اجاره مي دهم.
بيمه نيستم، بابت اياب و ذهاب با همين درآمدم سر مي كنم. خريد پوشاك و ساير مايحتاج هم با همين دستمزد اندك مي گذرد. فرزندانم درس مي خوانند البته با هزار بدبختي. دو تاي آنها ديپلم گرفته اند. ولي بقيه يا كار مي كنند يا در منزل هستند. با اين درآمد فقط زنده هستيم. از زندگي و آينده خبري نيست، البته بعضي وقت ها كار دارم و بعضي وقت ها هم ندارم.
ساعي، ۴۰ ساله اهل پارس آباد مغان همه مي گويد: كارگر ساده بودم، ولي در اثر يك حادثه از كار افتاده ام و ديگر توان كار كردن را ندارم، در حال حاضر تحت پوشش كميته امداد هستم ولي با پولي كه به من مي دهند نمي توانم زندگي خود را بچرخانم. كميته امداد هر سه ماه، به من ۲۰ هزار تومان مي دهد. نامه نوشته ام به دفتر رياست جمهوري مستقر در مجلس شوراي اسلامي، ولي جواب دادند بايد تحت پوشش  امداد قرار بگيري، هرچند اين كمكي نيست كه به دردم بخورد. بيمه نيستم، چهار فرزند دارم كه يكي از آنها فلج مغزي است، شما را به خدا بگوئيد چه كنم؟
جليل عباسي، ۳۵ ساله ساكن شهريار مي گويد: ۳ فرزند دارم كه يكي كلا س سوم ابتدايي است و بقيه هنوز مدرسه نمي روند. خوراك، پوشاك، مسكن و اياب و ذهاب و خرج درمان و بيمارستان نيز از همين درآمد كارگري تأمين مي شود. چرا دولت به فكر ما نيست؟ هر روز به خاطر اين كه ما مثلاً  در ميدان انقلا ب پاتوق مي كنيم، آن هم به جهت پيدا كردن كار، ماموران سد معبر اجازه ايستادن را نمي دهند و اگر دوبار تذكر بدهند و ما گوش نكنيم ما را به مقر ستاد سد معبر در داخل خود ميدان مي برند و اجازه فعاليت نمي دهند. حتي قبلا  دو، سه مورد شده از ما بيگاري كشيده اند. من زمين كشاورزي ندارم و ماهانه حداقل بايد ۷۰-۸۰ هزار تومان اجاره بدهم و هميشه قرض مي كنم چه كار كنم؟
بر اساسآن چه بيشتر كارگران مي گويند بسياري از فرزندان آن ها مثل خود آن ها از ادامه تحصيل - به دليل ناتواني خانواده در امور مالي - محروم مي مانند. نتيجه آن كه چرخه بي سوادي و كم سوادي در دل خانواده ها باقي مانده و در اساس اين گروه در لايه هاي زيرين جامعه باقي مي ماند. آن چه كه نه تنها مقوله «عدالت اجتماعي» را مطرح مي سازد، بلكه جايگاه اقتصادي اين خانواده ها را هم همواره در مرتبت متزلزلي نگاه مي دارد وآن ها هميشه زير خط فقر باقي مي مانند و براي زنده ماندن جان مي كنند.
دوران سالمندي 
آنچه معمولاً  در مباحث مربوط به كارگران در حاشيه قرار مي گيرد، زندگي آنها در دوران سالمندي است. سال هايي كه توان كار جسمي ندارند و از آن جا كه از قوانين بيمه اطلا ع چنداني نداشته اند از اين بابت هم پولي دريافت نمي كنند. كافي است به كارگاههاي ساختماني سر بزنيد تا در گوشه و كنار آنها با كارگران پا به سن گذاشته، كه معمولاً با اصرار، كاري براي خود دست و پا كرده اند، روبه رو شويد كه آشكار است به سوي ذوب شدن و تمام شدن پيش مي روند. وضعيت خانوارهاي آنها هم ناروشن است و بسياري از آنها در نهايت سختي روزگار مي گذرانند.
محمد.م- كارگر ۶۲ ساله اي كه كار كوچكي در يكي از اين كارگاهها به دست آورده و ماهي ۸۰ هزار تومان مي گيرد، با لحني نوميدانه مي گويد:«... به دست هايم نگاه كنيد. مي لرزند، جاني ندارم، رمقي برايم نمانده. اما چه كنم؟ شما بگوييد چه كنم؟

گزارش
كاهش صادرات فرش  و مشكلا ت مالي خانواده هاي فرشباف
روزگاري توليد انحصاري فرش با طرح و نقشه منحصر به فرد ايراني در ايران انجام مي شد، اما در حال حاضر حضور رقباي تازه نفس در توليد فرش در هند، پاكستان، چين و توليد فرش هاي بي كيفيت، بازار جهاني فرش را آرام آرام از دست ايران خارج و فروش فرش ايراني را در جهان با ركود رو به رو كرده و همين امر كاهش صادرات فرش و كاسته شدن درآمد خانوارهاي فرش باف را در پي داشته است.
در كشورهايي مثل هند و پاكستان مردم براي امرار معاش حاضرند تنها يك وعده غذا بخورند و باقي وقت خود را قالي ببافند، كه در نتيجه با توليد انبوه در اين كشورها قيمت جهاني فرش كاهش يافته و در چنين وضعيتي ايران مجبور است براي حفظ بازار فروش، قالي هاي خود را با قيمت پايين عرضه كند، چون در غير اين صورت همين بازار باقي مانده را نيز از دست خواهد داد.
محمد شريعتمداري، وزير بازرگاني، در حالي خواهان كاهش حجم توليدات فرش براي ارتقاء كيفيت است كه سالا نه ۱۵ ميليون متر مربع فرش به نسبت مساوي به صورت ماشيني و دستي در كشور بافته مي شود . به گفته وزير بازرگاني، صنايع دستي فاقد شركت هاي قوي براي عرضه جهاني هستند.
از سوي ديگر سيد رضي ميري رييس هيات مديره اتحاديه صادر كنندگان فرش ايران با انتقاد از سيستم قانون  گذاري و دولتي معتقد است:« قوانين حمايتي بيشتر از توليد فرش ماشيني حمايت مي كند و به فرش دست باف بهايي داده نمي شود. سود بيشتر در صنعت فرش ماشيني و كاهش عوارض و ماليات كارخانه ها از ۶۰ درصد به ۲۵ درصد، خود عامل بي توجهي و كاهش كيفيت محصولا ت شده است و در كنار آن كم كم فرش دست باف به بوته فراموشي سپرده شده است.»
ميري مي افزايد: «ارگان ها و نهادهاي دولتي در حالي به فكر واگذاري اين صنعت به بخش خصوصي افتاده اند كه اميد سود آوري در آن را ندارند. زيرا هيچ نظارتي و قانوني براي كنترل كيفي فرش توليدي ايران وجود ندارد.»
او فرش خوب را فاقد تعريف درست در ايران مي داند و مي افزايد: «يكي از انگيزه هاي رشد كيفيت محصولا ت بافندگان توجه جدي به صادرات است.»
به راستي آيا تاكنون برنامه ريزي درستي براي ساماندهي فرش در ايران انجام شده است؟
محمد علي كريمي رييس شركت سهامي فرش ايران معتقد است: « دليل ناتواني در اين امر موجود نبودن آمار و ارقام صحيح است. زيرا بيش از ۸۰ درصد توليد قالي به صورت تك بافت و در منازل انجام مي شود.»
او در گفت و گو با ايسنا مي افزايد: «حركت به سوي توليد با كيفيت، مهم تر از فروش بالا ي فرش ايران به قيمت ارزان و تاكيد بر كميت است. بنابراين بايد با يك تعامل سه جانبه بين تجار داخلي و خارجي و بافندگان كشور براي توليد مرغوب فرش دست باف برنامه ريزي كنيم. توليد فرش دست باف بي كيفيت هيچ سودي براي بافندگان نخواهد داشت.»
به گزارش ايسنا، در حال حاضر نگاه بازارهاي جهاني به سوي فرش با كيفيت معطوف است، زيرا هم اكنون كشورهاي رقيب ايران در توليد فرش با كاهش صادرات مواجه هستند و از سوي ديگر چندي است با بر گزاري نمايشگاه هاي كلا سيك فرش در كشورهاي اروپايي استقبال از فرش هاي دست باف ايراني تا حدودي افزايش يافته است، گرچه هنوز تا رسيدن به موقعيت هاي آرماني راه درازي باقي است.
بنابراين به نظر مي رسد دولت با حمايت از توليدات با كيفيت فرش دست باف از طريق كاهش نرخ بهره بانكي و تسهيل شرايط صادرات و كمك به حل مشكلا ت صنعت فرش مي تواند دوباره بازارهاي از دست رفته ايران را در خارج از كشور احيا كند.
با اين وجود اين پرسش همچنان باقي است كه بازارهاي از دست رفته فرش ايران در چه زماني احيا مي شوند و چه كساني مسوول واقعي ساماندهي اين امر هستند. آيا زمان آن نرسيده است كه به ياري خانواده هايي بشتابيم كه با تكيه بر فرش بافي امرار معاش مي كنند؟

صداي  مصرف كننده
حق محضرها بالا ست، ولي نه تا اين حد
يكي از شهروندان به نام آقاي عليزاده در تماس با بازارچه و اشاره به اين كه براي فروش اتومبيل فورد مدل ۷۷ خود به قيمت يك ميليون و هفتصدهزار تومان، مجبور به پرداخت ۴۳۰ هزار تومان حق محضري شده اند، از تعرفه بالا ي حق محضرها شكايت داشتند. البته قبول داريم كه تعرفه جديد چندان منطقي نيست و به كاهش معاملا ت و در نتيجه ضرر محضردارها منتهي شده است، اما بايد گفت آن قدر هم وحشتناك نيست كه مثلا  براي ماشين يك ميليون و هفتصدي، ۴۳۰ هزار تومان بپردازيد. ايشان در نهايت، نبايد هزينه اي بيشتر از ۱۸۰ هزار تومان را متقبل مي شدند. طبيعي است حق شكايت و پيگيري اين شهروند از طريق اداره دارايي ميسر است.
دهقان- از يكي از دفترخانه هاي نارمك 
كوچه هاي جگر خراشيده 
وضعيت آسفالت كوچه بهار در بزرگراه اشرفي اصفهاني خيابان تيراژه، بين خيابان طالقاني و مالك اشتر خيلي خراب است. كوچه ناهموار و آسفالت آن به كل  كنده شده و چون آخرين كوچه است هنگام بارندگي تمام آبهاي جاري شده خيابان طالقاني به اين كوچه منتقل مي شود. در نهايت از آنجا كه تعدادي از خانه ها در سطح پايين تري از كوچه قرار دارند، آبها به اين خانه ها ريخته مي شوند. لذا از شهرداري منطقه پنج ناحيه سه انتظار داريم اين كوچه را كه بيشتر از ۱۰۰ متر طول ندارد صاف و آسفالت كند.
مهدي پور
پرورش گياه هاي گلخانه اي 
مدت يك سال است كه پروانه پرورش گياههاي گلخانه اي را گرفته ايم، اما با وجود اين كه مسئولا ن، اعتباراتي را به اين امر اختصاص داده اند، هنوز هيچ وامي به ما پرداخت نشده است و فقط بهانه هايي چون «بايد جانباز باشيد» يا «بايد تحصيلكرده بي كار باشيد» را تحويل ما مي دهند. با خريد زمين و دريافت پروانه، واقعا اميد داشتيم با بي كاري پنج ساله منحوس خود وداع كنيم كه چنين نشد.
هاشمي- از آمل 
خانه هاي انتهاي«آب شناسان»
درحدود ده، دوازده خانه مسكوني در انتهاي بزرگراه ايران پارس (آب شناسان) واقع شده است كه شهرداري تاكنون تصميم براي خريد اين خانه ها و ادامه پروژه ايران پارس نگرفته. دليل اين تعلل چيست؟
افشار
كوچه بدون تابلو و مشكلا ت اهالي آن
از مسئولا ن محترم شهرداري منطقه سه و معاونت حمل و نقل ترافيك منطقه تقاضا داريم از كوچه حافظ در خيابان شريعتي بالا تر از پل سيدخندان بازديد به عمل آورند و مشكل همسايگان اين كوچه بدون تابلو را رفع كنند.
صداقت- از طرف همسايگان 
داوطلب تأ سيس نانوايي 
در ستون صداي مصرف كننده از قول مردم نوشته بوديد در محله اميرآباد شمالي حد فاصل آل احمد تا انتهاي كارگر مغازه نانوايي نيست. بنده داوطلب هستم اگر مسئولا ن، محل مناسب واگذار كنند، در كمترين مدت در اين محله نانوايي داير كنم.
اردشير عابدين(تلفن در بازارچه محفوظ است)
سلا م بر همه پاره وقت ها
چندين سال است كه به عنوان پاره وقت در آموزش و پرورش مشغول به خدمت هستم ولي هنوز نه استخدام شده ام و نه بيمه هستم. اما مشكل اساسي دريافت نكردن حقوق به مدت چهار ماه ( از ابتداي سال تحصيلي) است كه هر ساله تكرار مي شود. حالا  اگر منبع درآمد ديگري نداشتم چه مي كردم و واقعا گروهي كه موفق به پيدا كردن شغل دوم نمي شوند مخارج خود را چگونه تامين مي كنند؟
سوال من از مسئولا ن محترم اين است كه با توجه به صادر نشدن هرگونه بخشنامه در ارتباط با من و هزاران نفر مانند من، به راستي جايگاه پاره وقت ها در آموزش و پرورش كجاست؟ (نام محفوظ)

پاسخ مسئولا ن
پارك دكتر معين تكميل شد
در پاسخ به مطلب مندرج در شماره ۳۲۱۴ مورخ ۱۲/۸/۸۲ ، ستون «صداي مصرف كننده» با عنوان «تسريع در احداث بوستان معين» به اطلا ع مي رساند:ساخت پارك دكتر معين از سوي حوزه فني و عمراني منطقه به پايان رسيده است و در آينده  نزديك به بهره برداري مي رسد.روابط عمومي شهرداري منطقه ۱۴

بازتاب
مصائب كارگران
فرهاد فرجاد
مل گيبسون، اگر اندكي، و فقط اندكي از وضعيت حاكم بر زندگي امروز كارگران ايراني آگاهي داشت، به جاي پروژه دردسرساز «مصائب مسيح»، حتماً به تصوير كشاندن مصائب اين عده را ترجيح مي داد. به نظر مي رسد، ديوار اين گروه محروم و دردمند، كوتاه ترين ديواري است كه متأثر از وضعيت نوميدگونه اقتصادي، به ويژه تورم و بيكاري، در حال فروپاشي است. پيكره زندگي كارگران امروز ايران، از آنجا عجيب و باورنكردني مي نمايد كه بيش تر مسؤولا ن و متوليان كنوني كشور، روزگاري متعلق به همين طبقه و برخاسته از لا يه هاي زيرين جامعه بوده اند. به بيان روشن تر، همگي درد محروميت كارگري را چشيده اند، تبعيض و نابرابري را ديده اند و عليه آن قيام كرده اند و مگر غير از اين است؟ شگفتا، همان عده محروم كه عليه ناعدالتي برخاستند، امروزه نمي توانند نيازهاي كارگران را مرتفع سازند به هر روي، شرح حال كارگران و گله هاي به جاي آنها، در گزارش امروز بازارچه، به گونه مبسوط تر آمده است. آنچه در ستون بازتاب موردنظر است، ارائه آمار پيام هايي است كه شهروندان محترم در پنج ماه اخير با بخش «صداي مصرف كننده» در ميان گذاشته اند. تا به امروز، ۴۰ پيام تلفني به طور يك صدا، از كيفيت بسيار پايين اجناس و كالا هاي ارائه شده با بن كارگري شكايت داشته اند و اين امر را، جز توهين و ناديده انگاشتن حقوق مسلم كارگران، توصيف نكرده اند . آنچه، كنار مشكلا ت بزرگتر اين گروه همچون دشواري يافتن كار و محروميت از حقوق بارزي مثل قرارداد رسمي و بيمه، جاي ثابت يافته است. برنج هندي كه به تازگي با بن كارگري به كارگران ارائه شد، آن قدر سياه و بدبو بود كه همه تماس گيرندگان با بازارچه، با خشم، بانيان و مسؤولا ن امور را به خوردن يك قاشق از آن دعوت كرده بودند.
اگر بعد از ۲۴ سال بتوانيم به طرا حان و عاملا ن رواج فرهنگ كوپني بقبولا نيم كه روزي يك قاشق از اين اقلا م ميل بفرمائيد، شايد در آينده چشم انداز روشن تري در انتظار مصرف كننده ايراني باشد.

آيينه تصوير
000975.jpg

در حالي كه ترس از جنون گاوي در سراسر جهان گسترده شده و خيلي ها خوردن غذاهاي گوشتي را كنار گذارده اند، شوق خوردن ساندويچ همبرگر يا مغز در ميان بسياري از مردم فروكش نكرده است. در جنوب هند، اين دست خوراكي هاآن چنان لذيذ پرداخته مي شوند كه حتي جهانگردان نيز از وسوسه خوردنآن در امان نمي مانند و به هيچ وجه احتمال خطري را كه تهديدشان مي كند، به مخيله خود راه نمي دهند. اين ساندويچ ها در ميان جهانگردان هلندي وآلماني طرفداران زيادي دارد.

000978.jpg

بارش دانه هاي بلورين و سپيد برف، دوستداران طبيعت را در جاي جاي دنيا به شوق ميآورد و لطف برخورداري از چنين موهبت بزرگي را در تار و پود وجودشان جاري مي سازد. اما بارش سنگين برف دردسرهاي خاص خود را هم دارد. بارش برف در نيويورك كه سطح خيابانها را تا سيزده سانتي متر پوشاند براي شهروندانآن دغدغه زا شده است.

000981.jpg

ترافيك سنگين در جاكارتاي اندونزي. ترافيك مشكلي نيست كه تنها به اندونزي يا كشورهاي جهان سوم محدود شود و در همه جا مشكل ساز است. محققان سوئدي هشدار داده اند احتمال ابتلا  به فشار خون يا بروز حملات قلبي در كساني كه در نزديكي خيابانهاي پررفت و آمد، شلوغ و پر سر و صدا زندگي مي كنند، بيشتر از افرادي است كه در محيطي ساكت و آرام مي زيند.

000984.jpg

ويكتور، ميموني زيبا و خوش چهره! كه در باغ وحش سنگاپور نگهداري مي شود، علاقه مندان زيادي را براي نظاره خود به اين محل مي كشاند. سال جديد ميلادي، بر اساس تقويم باستاني چيني ها، سال ميمون است و از اين رو چندي پيش جشنواره اي بدين مناسبت در چين و همسايگانش - از جمله سنگاپور - برگزار شد كه ويكتور يكي از ستاره هايآن گردهمايي بود!

تحريريه
تلفن تحريريه : ۷-۶۹۵۵۲۵۴ فاكس : ۶۹۵۳۳۵۹
ab-irhahsmah ؛ofni :liam-Ezmoc.ra

گوناگون
بازارچه خوراك
بازارچه لوازم خانگي
بازارچه مسكن
بازارچه رايانه
|  بازارچه خوراك  |  بازارچه لوازم خانگي  |  بازارچه مسكن  |  بازارچه رايانه  |   گوناگون  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |