پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۹۷
انديشه
Front Page

سفر دل
001923.jpg
محسن شريعت
در ايام حج قرار داريم. در اين زيارت سفري بايد و هجرتي و تحولي، گشودن بند عادت از پاي روزمرگي ها و رهايي از نگراني ها و اضطراب هايي كه سر تا سر زندگي ما را فرا گرفته  است. هر روز كه مي گذرد هجوم لشكر شيطان و وسوسه هاي او افزون تر مي شود و ما آدميان را ناآرام، مأيوس و بي پناه تسليم دور باطلي مي كند كه از خلال آن تكرار و بيهودگي، خوردن براي زندگي كردن و زندگي كردن براي خوردن بر جانمان مستولي مي شود،آنچنان كه سردرگمي و به هم ريختگي حركتمان نتيجه اي است از اين تسليم. اما امروز دعوت او به خانه اش و آهنگ ما عصياني است بر اين وضعيت، براي بيرون آمدن از ترديد و بازكردن و گشودن گره؛ يك انتخاب بزرگ، به منظور رفتن به سوي يك پناهگاه امن، پناهگاه امن الهي. «بيت الله را پناهگاه امن براي مردم قرار داديم.» پناهگاهي براي رسيدن به آرامش و دوري از شياطين. به شرط آنكه نسبت به حقيقت اين مكان معرفت حاصل كني، همه قصد و آهنگ است، انجام صحيح مناسك است . لكن بدان هر چند اعمال و مناسك دقيق و رعايت آن لازم است اما دغدغه ات براي درك حقيقت و عرفان نسبت به اين اعمال بسي عظيم تر و عزيزتر است. شيطان به جشن و شب نشيني نشسته تا زائران از حقايق اين اعمال دست بشويند و به ظاهر بسنده كنند. باور نداري؟ نشنيدي كه مولاي متقيان امير مؤمنان علي(ع) در خطبه قاصعه فرموده است اين سنگها (كعبه) هيچ گونه نفع و ضرري ندارند بلكه آنچه به اين مكان و اعمال آن معني مي بخشد عرفان و آگاهي نسبت به حقايق آن است كه ما را از حيوانيت به مقام رفيع انساني اوج مي دهد و به اصل خويش بازمي گرداند، زنگارها را از قلبمان زدوده و آن را آئينه نور مي سازد و نه تنها كوير تفتيده دل را سيراب مي كند بلكه چشمه سارهاي معنويت را در آن جاري مي سازد، فرشته نور ديو ظلمت را از سرزمين وجود انسان بيرون مي راند و آرامش و سكينه اي بر دل و جان او حاكم مي كند كه برگرفته از وجود لايزال خداوندي است.
اي حاجي، اي قصد كننده، اي كه آهنگ رفتن به قلل رفيع انسانيت كرده اي، بدان كه در آن ميعادگاه نور و حريم قدس الهي بدون دعوت نيامده اي، آيا از خود سؤال كرده اي كه دوست به چه منظور تو را برگزيد؟ براي عبادتي بزرگ، براي حريت و آزادگي، براي تصفيه باطن، براي هم آوائي با ملكوتيان، براي مقام قرب و لقاء، براي آراسته شدن به حقايق و پيراسته شدن از مهالك، براي آشتي با خود و جبران هر آنچه نبايد انجام مي شده، براي به دست آوردن بصيرت و كرامت، صدق و ورع، عفت و تقوا و راستي. چه شد كه نام تو بر لوح خوان ضيافت الهي نقش بست. همان طور كه علي(ع) فرمود حاجي و عمره كننده مهمان خدا هستند و بر خداوند است كه او را اكرام كند.
ادامه دارد

گفت وگو با دكتر رسول نفيسي استاد دانشگاه «استرير» آمريكا (واپسين بخش)
عراق ، كليد مرگ و زندگي

001917.jpg
اشاره: در قسمت پيشين گفت وگوي حاضر به ماهيت وحدت استراتژيك ميان نومحافظه كاران و بنيادگرايان مسيحي اشاره و آنگاه به بررسي زمينه هاي تاريخي آن پرداخته شد.
دكتر رسول نفيسي معتقد است كه اين گونه نيست كه تنش ميان دولت سكولار و جامعه ديني در آمريكا كاملاً از بين رفته باشد و اين دو؛ يعني دولت و جامعه ديني به راه خود بروند، بلكه اصل تنش همچنان باقي است. امروزه در آمريكا حدود ۵۰ ميليون بنيادگرا كه عموماً از روندهاي جامعه سكولار آمريكا ناراضي اند، زندگي مي كنند، دكتر نفيسي در بخش ديگري از اين گفت وگو به همسويي استراتژيك ميان اين گروه با گروه هاي صهيونيستي واجد نقش در دولت كنوني آمريكا اشاره داشت و به تبارشناسي برخي از افراد و جريان هاي مذكور پرداخت. اينك واپسين بخش گفت وگو را با هم مي خوانيم:
* از نظر شما در دولت آينده آمريكا با توجه به انتخابات آينده رياست جمهوري، سياست هايي كه مطرح شده، تا چه اندازه امكان بقا و استمرار دارد و آيا اونجليست ها و نومحافظه كاران در انتخابات رياست جمهوري آمريكا امكان بقا خواهند داشت؟
- جرج بوش يك پديده خاص است. بوش از ابتدا اونجليست  نبوده است، گرچه وي مدرسه مذهبي و به قول معروف حوزه علميه نيز رفته است. ولي موضوع گرويدن وي به اونجليست ها مربوط به زماني مي شود كه او نمي توانست ترك اعتياد كند. زماني كه خواست از اعتياد رهايي يابد، به خدا رو آورد و از اين طريق خود را شفا داد. روانشناسان معتقدند افرادي كه از افراط به تفريط مي افتند، دچار نوعي قضاوت افراطي و نامتعادل مي شوند. به همين دليل قضاوت هاي جرج بوش، اولاً قضاوت هاي عجولانه است و ثانياً، اين قضاوت ها افراطي است. بوش با كمي موفقيت در افغانستان، قوت قلب گرفت پس عراق را تصرف كرد. اگر در اين كشور نيز موفق شود، به سراغ ايران خواهد آمد. اما اينكه مي فرماييد اين سياست ها تا چه زماني ادامه خواهد داشت، بايد بگويم كه جرج بوش بطور قطع و يقين در انتخابات بعدي پيروز خواهد شد. دو موضوع در اينجا بسيار مهم هستند: يكي اينكه اوضاع عراق به كجا مي انجامد؟ دوم اينكه اقتصاد آمريكا در چه وضعيتي است؟ به ۴۵۰ ميليارد دلار كسر بودجه آمريكا، ۸۷ ميليارد دلار هزينه جنگ عراق نيز اضافه شد. اين درست است كه اقتصاد آمريكا بسيار قوي است ولي چنين هزينه هايي روي همه چيز تأثير كلي و درازمدت دارد. البته در حال حاضر اقتصاد روندي صعودي و مثبت دارد، ولي مسأله اساسي اين است كه اگر عراق آرام نشود، كه به نظر من آرام كردن عراق بسيار مشكل است، چون با دستگيري صدام حسين نه تنها عمليات عليه نيروهاي آمريكايي فروكش نكرده، حتي بدتر هم شده است. به عبارت ديگر به آمريكا دارند مي گويند كه اين صدام حسين نيست، بلكه اين ناسيوناليست ها و بعثي ها و سني ها هستند. بنابراين به نظر من با بالا گرفتن وضعيت عراق و وخيم شدن اوضاع اقتصادي آمريكا، تفكراتي كه چنين راه حل هايي را ارائه مي كنند، تبعاً تضعيف خواهند شد. حتي اگر هيچ يك از موارد فوق نيز اتفاق نيفتد. در دولت آتي آمريكا، نماينده هر حزبي كه مستقر شود افراطي گري انجام شده در دوره اول، ادامه نخواهد داشت. براي درك اين موضوع بايد به ميزان رضايت مردم از دولت توجه كنيم. درست به شاخص هايي كه به رضايت مردم نسبت به دولت مربوط مي شود، مردم نسبت به آنها ايراد دارند. حتي در اين شرايط دولت اسراييل و دولت شارون بدترين شرايط را از نظر افكار عمومي مردم آمريكا دارا هستند. من طي ۳۰ سال گذشته تا به امروز هيچگاه نديده ام تا اين اندازه مردم نسبت به اسراييل به صورت باز و گسترده انتقاد كنند. به نظر من حمله به عراق به اسراييل و جريان نومحافظه كاران كمك نكرد. با اين همه آيا در دولت بعدي چنين فضايي استمرار خواهد داشت؟ امكان ندارد. زيرا اولاً اقتصاد آمريكا توانايي تحمل چنين باري را ندارد. اروپا رقيب آمريكا در حال سر بلند كردن است. دلار در برابر يورو ارزش خود را روز به روز بيشتر از دست مي دهد. برخي مي گويند كاهش ارزش دلارجزء سياست هاي اقتصادي آمريكا محسوب مي شود، در صورتي كه چنين نيست. آمريكا در حال حاضر صادركننده نيست تا بتواند اجناس خود را صادر كند. بنابراين با افت نرخ دلار و افزايش هزينه هاي آمريكا در عراق، نارضايتي مردم روز به روز بيشتر خواهد شد.
از اين نظر، معتقدم ادامه اين سياست ها در دولت بعدي، امكان نخواهد داشت.
* اينطور كه از فرمايش جنابعالي برمي آيد، كماكان دولت نومحافظه كار بوش در حكومت مستقر خواهد شد و كماكان به سياست هاي خود هر چند تعديل شده ادامه خواهد داد؟
- من ترديدي ندارم كه بوش در دور بعدي انتخابات پيروز خواهد شد. اما انتخابات در دور كنوني با دور قبلي يك تفاوت اساسي خواهد داشت و آن اينكه در دور قبلي بوش انتخاب نشده بود اما اين  بار واقعاً انتخاب خواهد شد. و چون معضلات دور قبلي انتخابات و مسائل ذهني ناشي از ميزان مشروعيت دولت خويش را نخواهد داشت، از اينرو، راحت تر عمل خواهد كرد. در عراق اكنون تمام نيروهاي تروريست جمع شده اند و نيروهاي آمريكا را هدف قرار داده اند. همين امر باعث شده تا مردم آمريكا كماكان از سياست هاي ضدتروريستي بوش حمايت كنند.
مردم آمريكا مي گويند بوش با تروريست ها قاطعانه عمل مي كند. اما در زمينه اقتصادي، سياست هاي بوش اساساً قابل دفاع نيست و ممكن است به دليل همين سياست هاي اقتصادي، بسياري از جريانات عليه وي عوض شود. ولي در سياست بين الملل موضوع واجد دو جنبه است: ابتدا موضع ضدتروريسم كماكان براي طرح شعارها و گسيل نيروها، موضوعي مناسب به نظر مي رسد، علي الخصوص اگر تروريست ها در آمريكا دست به عمليات بزنند.
اما جنبه دوم آن است كه اگر مردم آمريكا استشمام كنند عراق نيز به ويتنام ديگري تبديل شده است، آنگاه سياست ضدتروريستي بوش نيز زير سؤال مي رود. بنابراين بوش ديگر برگ برنده اي در دست نخواهد داشت. زيرا با هزينه هاي جنگ سياست اقتصادي اش با معضلات بزرگ مواجه خواهد شد. سياست اجتماعي فاندامنتاليستي اش نيز با عكس العمل هاي جامعه روبرو مي شود. اگر موضع ضد تروريسم وي نيز از كنترلش خارج شود، ديگر چيزي برايش باقي نمي ماند. منتها فرض ديگري نيز وجود دارد و آن اينكه بوش بتواند عراق را آرام بكند. فرض محال كه محال نيست. اگر بوش بتواند عراق را آرام بكند، و در آنجا سيستم مورد نظر خود را پياده بكند، در اين صورت بسياري از معادلات تغيير خواهد كرد. ابتدا حضور آمريكا در خاورميانه ابدي خواهد شد. سپس گسترش قدرت چين به منطقه محدود مي شود. سوم ارتباطات اسراييل با همسايگان قانونمند خواهد شد. ما نبايد فكر كنيم با حضور آمريكا، دست اسراييل بازتر مي شود، اتفاقاً ممكن است محدودتر شود، زيرا آمريكا به عنوان قدرتي كه در داخل منطقه است، بايد پرستيژ لازم را براي خود در روابط اش فراهم كند.
بنابراين در بازي خطرناك بوش برنده يا بازنده مطلق وجود دارد. اگر عراق آرام شود، آمريكا برنده مطلق خواهد بود. والا بازنده مطلق خواهد شد. در اين ميان حد وسطي وجود ندارد.
001920.jpg

* در نظام بين المللي، سياستي مطرح است مبني بر اينكه سياست برد و باخت، در نهايت به سياست باخت- باخت منجر مي شود،كه در نهايت با نابودي طرفين دعوا همراه است .براي اينكه چنين موضوعي به وقوع نپيوندد جنابعالي چه راهكاري را پيشنهاد مي كنيد؟
- عرض كردم كه صورت مسئله كاملاً عوض شده است. صورت مسئله اين است كه آمريكا رأساً بايد حضور خودش را در جهان نشان بدهد. چرا؟ زيرا نومحافظه كاران براساس ارقام، معتقدند كه آمريكا به اندازه ۲۰ كشور صنعتي، داراي هزينه نظامي است. بنابراين بايد قدرت خود را به منصه ظهور برساند.
بر اين اساس سياست يكجانبه گرايي را آغاز كرد. حتي زماني كه از ولفوويتز پرسيدند نقش سازمان ملل در اين زمينه چيست؟ گفت همان كارهايي را كه خوب انجام مي دهد، باز هم انجام بدهد مثل امدادرساني، مدرسه درست كردن و... ولفوويتز با اينگونه سخن گفتن، سازمان ملل را تحقير كرد. اين نيز از شيوه هاي قديمي اونجليست ها است كه ضد سازمان ملل هستند. آنان سازمان ملل را نيرويي شيطاني مي بينند كه مي خواهد بر آمريكا تسلط پيدا كند. اما من مي خواهم علاوه بر ذكر عيوب يكجانبه گرايي آمريكا به موارد ديگري هم اشاره كنم. آيا معمر قذافي به اين راحتي حاضر بود كه دست از سياست هايش بكشد؟ مبارك در چه شرايطي حاضر بود اعلام كند كه مايل نيست فرزندش جانشين وي شود. مشرف در تحت چه شرايطي كوتاه مي آيد. يعني زور در صحنه بين المللي هميشه بد نيست. براساس تئوري هاي فوكو، قدرت هم سازنده است و هم مخرب ،ولي شايد بر حركات بوش، آثار مثبتي نيز مترتب باشد. سؤال اين است كه در شرايط كنوني، در برابر گروه هاي متحرك مسلح اما كوچك چه بايد كرد؟ اگر با گروه كوچكي مثل القاعده كه يك كشور بزرگ مثل آمريكا را مورد حمله قرار مي دهد، برخورد نشود، چه بلايي بر سر جهان خواهد آمد؟ ما به عنوان يك كشور جهان سومي و مسلمان بايد به سؤال مذكور جواب بدهيم.

|  ادبيات  |   انديشه  |   سياست  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |