گفت وگو با دكتر مريم مشرف درباره كتاب بها ء ولد اثر فريتس ماير
پژوهشي شگرف
|
|
گفت وگو: كيميا اميري
اشاره: در ميان مستشرقاني كه به حوزه عرفان و تاريخ عرفان ايراني مي پردازند، نام فريتس ماير يگانه است. متأسفانه وي زنده نماند تا ترجمه يكي از مهمترين آثارش به زبان فارسي را شاهد باشد. كتاب «بهاء ولد» كه با ترجمه فاخر و دقيق دكتر مريم مشرف از زبان آلماني به فارسي برگردانده شده است، پس از نزديك به دو سال از سوي مركز نشر دانشگاهي به بازار كتاب عرضه شده است. با خانم دكتر مشرف كه دستي در شعر و پژوهش هاي مرتبط با ادبيات عرفاني دارد و به تازگي هم دفتر شعرشان از سوي انتشارات مرواريد به بازار عرضه شده، درباره كتاب «بهاء ولد» گفت وگويي انجام داده ايم كه مي خوانيد.
* از فريتس ماير بگوئيد و جايگاهش در عرفان پژوهي؟
در ميان خاورشناساني كه من مي شناسم فريتس ماير يك قله شاخص و يك نقطه عطف جدي است. پروازي ناهمگون در افقهاي متلاقي. او بسيار اوج گرفت، پهنه هايي كه او درنورديد، در شرق شناسي، ايران شناسي، حكمت، عرفان فلسفه و شعر آنقدر پهناور و افق ديد او به اندازه اي وسيع است كه نمي توان او را فقط به يك حوزه خاص منسوب كرد. عربي و فارسي را چنان نيك و شيوا مي دانست كه فصاحت خاصيتش در نثر فارسي حيرت انگيز بود. براي ما كه سالها در مدرسه انگليسي و عربي مي خوانيم و دست آخر از بيان يك مطلب ساده عاجزيم قابل درك نيست كه كسي در جواني يوناني و لاتين و انگليسي و فرانسه و تركي و عربي و فارسي را تنها به عنوان ابزار مقدماتي كاري كه تازه پس از آن قرار است شروع شود چنين عميق و علمي، به درس آموخته باشد و آن كاري كه بنا بود شروع شود چه بود؟ ايرانشناسي؟ اسلام شناسي؟ عرفان پژوهي؟ فلسفه، كلام؟ شعر؟ همه اينها؟ بله حقيقتاً او در قله قرار داشت قله اي كه همه اين پهنه هاي مختلف را براي نيل بدان زير پا نهاده بود. هر بار كه در مواجهه با اين دانشمند بزرگ مي خواهيم تصميمي بگيريم دچار حيرت و سرخوردگي مي شويم. روحي چنان لطيف و ذوقي چنان حساس و نكته سنج كه قادر بود عصاره شعر ناب را از دل غامض ترين متنهاي عرفاني بيرون بكشد و ذهني چنان منظم و دقيق و علمي كه مي توانست سيلابهاي عقل فلسفي را مطيع و منقاد خود سازد. هرگاه بخواهيم او را فيلسوف بخوانيم، شراره هاي گرم روح ذوق پرور و هنرشناسش در برابر ما دلبرانه و شوخ، خودنمايي آغاز مي كنند و هرگاه مي خواهيم جانب اين شوخ چشمان نازك را نگه داريم امواج پرتوان خرد محض در وجود او ما را آماج خود مي سازند. چرا كه او آميزه اي از همه اينها بود. بنابراين همان گفته نخست را دوباره تكرار مي كنم پروازي ناهمگون در افقهاي متلاقي. او كه اصلاً سوئيسي بود، پس از اتمام يك دوره از تحصيلاتش در رشته هاي اسلامي و زبان و ادبيات اسلامي نزد بزرگترين استادان زمان خود، از دانشگاه بازل دكتراي فلسفه گرفت. باريتر به تركيه رفت و سالها با او همكاري علمي نزديك داشت. ماير همواره حرمت استادي براي ريتر قائل بود و هيچ گاه اين فاصله را از ميان نبرد، حتي زماني كه بسيار فراتر رفت. سالها اقامت در ممالك اسلامي، تركيه و ايران، به او بسياري چيزها آموخت. ماير يك شخصيت علمي كم نظير بود. سعه صدر و تواضعي مهربانانه در كنار سختگيري و شهامت علمي. ماير از دانشگاه تهران و دانشگاه فرايبورگ دكتراي افتخاري داشت. وي همچنين عنصر آكادمي علمي هايدلبرگ و عضو افتخاري انجمن شرق شناسان آلمان بود و آثارش را به زبان آلماني مي نوشت.
* اطلاعات ما درباره بهاء ولد تا پيش از كار ماير تا چه حد بود؟ با توجه به تحقيقاتي كه فروزانفر در اين زمينه انجام داده بود.
ماير احترام زيادي براي فروزانفر قائل بود و در نخستين صفحه از كتاب بهاءولد پنج مرتبه از او نام برده است. درواقع فروزانفر در شرح انتقادي زندگي و آثار مولانا، مفصلاً درباره پدر مولوي، بهاء ولد، وارد سخن شده است و به ذكر و توصيف كوتاهي از تنها اثر بهاء ولد، كه معارف نام دارد پرداخته است. خود همين توضيح مختصر به انضمام توضيحاتي كه بعدها در مقدمه معارف بهاء ولد آورد اولين دريچه هاي نگاه علمي به روي اين مسأله بود. كتاب معارف را فروزانفر تصحيح كرد و در دو جلد به چاپ رساند. البته ده دوازده سالي قبل از فروزانفر هم هلموت ريتر تحقيقاتي درباره بهاء ولد داشت ولي فروزانفر از كار او بي خبر بود. غير از اينها مطلبي كه از بهاء ولد مي دانستيم بيشتر قول تذكره نويسان بود و مطالبي آميخته با افسانه كه بيرون كشيدن تصوير حقيقي اين عارف بزرگ يعني بهاء ولد از دل آن افسانه ها امري محال به نظر مي رسيد. چهره اين عارف نوراني بيشتر تحت الشعاع پسرش مولانا جلال الدين قرار داشت و نام بهاء ولد را بيشتر به عنوان پدر او و در حاشيه نام او مطرح مي كردند. ماير دركتاب خود كوشيده است تا چهره او را مستقلاً ترسيم كند و خطوط اصلي انديشه و اصول عرفاني او را- جداي از پسرش- شرح دهد.
* اسلوب و شيوه تحقيق ماير در اين كتاب چه بوده؟
ماير در كار پژوهش بيش از حد سختگير و دقيق است. كارش با وسواس علمي همراه است. او درمقدمه كتابش مي نويسد: «مايستر اكهارت نوشت: هنگام سخن گفتن از امور پرشكوه و متعالي بايد زباني پرشكوه به كار بست و روحي متعالي داشت. شايد اين سخن در حلقه زاهدان كاربردي داشته باشد ولي در بيان علمي به كار نمي آيد. زيرا اقتضاي زبان علم اين است كه تمام اسنادها با روحيه اي خونسرد و ديدگاهي عقلاني زير ذره بين گذاشته شود. بنابراين من پيرو استاد درس زبان يوناني خود شدم كه مي گفت: درباره امر پرشكوه نبايد با زباني پرشكوه سخن گفت و به همين لحاظ كوشيدم كه از حرف زدن درباره امر عرفاني به زبان عرفاني خودداري كنم. در هنگام ترجمه قطعه هاي فارسي به زبان آلماني هم به همين ترتيب سعي كردم تا آنجا كه ممكن است به متن اصلي پايبند بمانم و امانت را به طور كامل حفظ كنم تا گوشه و كنارها و نايكدستيها در سبك نگارش قطعه ها و يادداشتهاي بها را صاف و يكدست نكرده باشم و در مواضع ترديد آميز كه تعدادشان هم كم نيست، راه را براي اظهارنظر ديگران بازگذاشته باشم».
* خود معارف چگونه كتابي است؟
معارف بهاء ولد تنها كتابي است كه از يادداشتهاي خصوصي يك عارف پرده برمي دارد و احوال او را چنانكه هست به ما مي نمايد. نمونه اي نادر و غريب از نثر صوفيانه كه در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم نوشته شده. نمونه سوررئاليسم و جريان سيال ذهن در نوشته هاي عرفاني را در اين كتاب مي توان يافت. زيرا نويسنده از طرح از پيش سنجيده اي پيروي نكرده، سنت معني سنجي را كه در متنهاي كلاسيك يك اصل است زير پا نهاده و از اين لحاظ سبك خاصش منحصر به فرد و شاعرانه و در بعضي موارد كاملاً مدرن است. ذهن او با بازيهاي زباني آزادانه در پشت واقعيت نفوذ مي كند و حقايقي را كه در پس عالم ظاهر مشاهده مي كند، آن گونه كه دلخواه اوست بي پروا شرح مي دهد. از ديگر مزاياي اين كتاب اشتمال بر آيات قرآن كريم است كه نويسنده به اقتضاي حال و وقت خود آنها را شرح و تفسير و تأويل كرده است و پلي است ميان گزاره هاي منطقي و جهاني فراسوي صوت و سخن.
* معارف با چه آثاري قابل مقايسه است؟ و چه جايگاهي در ادبيات عرفاني ما دارد؟
ما اصولاً متنهاي عرفاني را در سه دسته اصلي تقسيم بندي كرده ايم، يعني سه نوع اثر عرفاني به طور كلي مي شناسيم اول متنهاي شرح حال، تذكره و تراجم، كه زندگي و كلام قديسان و عارفان است مانند تذكره الاوليا عطار سيرت ابن خفيف و نفحات الانس جامي.
دسته ديگر متنهاي تعليمي عرفاني است كه قصد اصلي آن انتقال اصول عقايد بوده، هرچند خالي از جنبه هاي شرح حال و نقل اقوال نيست از نمونه هاي اين كتابها مثلاً كشف المحجوب هجويري و شرح التعرف مستملي بخارايي را مي توان نام برد يا مصباح الهدايه عز الدين محمود كاشاني.
دسته سوم متنهاي شاعرانه عرفاني است كه مستقيماً به قصد شرح حال اوليا يا تعليم اصول عقايد تصوف نوشته نشده ولي از اين دو جنبه هم برخوردار هست. متنهاي شاعرانه بيشتر بياني شور انگيز و عاطفي دارند و در قلب و روح خواننده( يا در سابق شنونده) اثر مي كنند. از نمونه هاي خوب اين آثار كشف الاسرار ميبدي است كه مناجاتهاي خواجه عبدالله انصاري هم در آن آمده است، شطميات حلاج، معراجنامه بايزيد بسطامي و آثار روزبهان بقلي از اين نوع است. معارف بهاء ولد از بهترين نمونه هاي نثر شاعرانه و به تعبير بهتر «شعر منثور» عرفاني است.
* معارف در شفاف سازي تحقيقات مربوط به مولانا و يا به عبارت ديگر در مولوي پژوهي چه اثري دارد؟
مولانا با كتاب پدرش انس و الفت بسيار داشته و مرتب اين كتاب همراه او و به قول قدما «در آستينش» بوده است و مرتب آن را مي خوانده است تا جايي كه شمس تبريزي از اين كار به غيرت مي آيد و به مولانا اشارت مي كند كه ديگر نخواند. افلاكي در كتاب مناقب العارفين از قول مولانا مي نويسد: «چون خدمت مولانا شمس الدين به من رسيد و مصاحبت نمود، همانا كه آتش عشق درونم شعله عظيم مي زد، به تحكم تمام فرمود كه ديگر سخنان پدرت را مخوان. به اشارت او زماني نخواندم». باز افلاكي در جاي ديگر از قول اصحاب مولانا مي نويسد: «شبي در بندگي حضرت مولانا بودم و سرماي عظيم بود و ياران را از سخنان حضرت بهاء ولد معاني مي فرمود و اصحاب مي نوشتند و من اوراق نوشته را در تنور خشك مي كردم تا نصف الليل».
* بنابراين معارف در شكل گيري افكار مولانا اثر داشته است؟
بله تأثير صد درصد. به گفته فروزانفر كمتر مطلب مهمي را بهاء ولد در اين كتاب مطرح ساخته كه مولانا آن را در مثنوي نياورده باشد. براي مثال اين بيت مثنوي:
صورت از بي صورت آمد در وجود
همچنان كز آتشي زاده است دود
سخن پدرش است كه در معارف گفته است:
«باز نظر كردم ديدم كه همه صورت و همه خيال از بي صورت و از بي خيال مي خيزد و همه صورت، چاكر بي صورت است.» (معارف ص ۱۱).
در بسياري مواضع مثنوي و همچنين در فيه مافيه و مكتوبات مولوي تأثير بهاءولد مشهود است.
* پژوهش ماير درباره بهاء ولد چه زواياي تازه اي را بر سير عرفان پژوهي گشود؟
ماير ابعاد جديدي را به افق عرفان پژوهي افزوده است. آثاري كه ما عادت كرده ايم تنها از زاويه ذوق و وجدان هنري به آنها نگاه كنيم، بسا ابعاد پنهان از ديد ما دارند. هر اثر بزرگ درواقع و به نوعي چكيده روح زمان و عصاره فلسفي عصر است. منتهي تشخيص بخشيدن به اين بعد پنهان از نظر و به سطح آوردن آن از عمق اقيانوس الفاظ و تعابير و انديشه هاي به ظاهر پراكنده و ترسيم خطوط اصلي انديشه در آن، كار همه كس نيست. ماير با برخورداري از ميراث فلسفي غرب و مخصوصاً نگاه متأثر از فلسفه آلمان و با اشراف عجيبي كه بر مقوله حكمت به طور عام داشت، سعي كرد اين زيربناي حكمي و فلسفي را در عمق اين اثر شاعرانه كاوش كند و با كوشش و جديتي بي نظير بايد گفت كه موفق شد. زوايايي كه او كاوش كرده بعضاً اولين بار است كه در يك اثر عرفاني بررسي مي شود. ماير همچون كاشفي كنجكاو و جسور در دل كوه ها و غارها و اعماق تاريك سرزميني ناشناخته قدم گذاشت و پريان خفته در اعماق اين سرزمين ناشناس را بيدار ساخت، از دل تاريكي بيرونشان كشيد و در پرتو خورشيد معرفت با آنان به گفت وگو نشست. حوزه هايي كه كمتر كسي شهامت پرداختن به آنها را داشته است. نگاهي به عناوين كتاب او نشان مي دهد كه او چگونه با اتكا به دانش و بصيرت خويش خود را به مخاطره مي افكند تا درباره «ثنويت و سلسه مراتب»، «افعال و صفات خدا»، «مكان خدا» «معيت» (همراهي خدا با عالم)، «دينداري شيء و ذره»، «عرفان اسماء الهي» و «ازدواج قدسي» به تحقيق بپردازد.
علاوه بر اينها فايده ديگري كه اين گونه كتابها براي ما ايرانيان دارد اين است كه معني درست «تحقيق» را به ما نشان مي دهد تا ببينيم فرنگيها كه عمر خودشان را بر سر ميراث فرهنگي ما مي گذارند چگونه به گنجينه هاي فكري و فرهنگي ما بها مي دهند و با چه وسواسي در اين زمينه ها به تحقيق مي پردازند. حال آن كه ما خودمان با ميراث فرهنگيمان چه معامله اي مي كنيم و چطور نام هر رونويسي و انشابافي را «تحقيق» مي گذاريم.
* در ترجمه متون عرفاني كه ماير در متن به كار برده از چه روشي استفاده كرديد؟
اوايل اين گونه متنها را از آلماني به فارسي برمي گرداندم. ولي خيلي زود متوجه شدم كه اين كار خطرناك است زيرا مثلاً فرق است ميان اينكه بگوئيم «سوار اسب شد» يا «بر مركب رفت». بنابراين تصميم گرفتم كتابها را پيدا كنم و عين عبارت را بنويسم. اين كار دشواريهاي زيادي ايجاد مي كرد. زيرا صرف نظر از خود كتاب معارف از صدها منبع نقل قولهايي شده ولو در حد يك كلمه، كه بايد آن يك كلمه را در كتاب اصلي پيدا مي كردم. مثلاً يادم است كلمه اي از صائن الدين تركه اصفهاني بود درباره سركشي باد، كلمه «خيك باد» را به كار برده بود و امكان ندارد كه تا اصل را نديده باشيد بتوانيد معادل درست را پيدا كنيد. اين بود كه ناچار بودم تك تك كتابها را كه بعضاً ناياب هم بود، بالاخره هر طوري كه شده پيدا كنم. متنهاي عربي مثل بعضي متنهاي غزالي و ملاصدرا را ابتدا از آلماني به عربي و سپس از عربي به فارسي مقابله و در نهايت ترجمه كردم. همين طور كتابهاي فارسي را، سعي كردم تا جاي ممكن عين عبارت را پيدا كنم و همچنين اصلاحات مختلف فلسفي را با منابع چند زبانه (انگليسي، لاتين، عربي) مقابله كردم. ولي بعضي اصطلاحات ابداع خود ماير است. ناچار بودم خيلي با وسواس عمل كنم.
* در ترجمه اثر ماير با چه پيچيدگيهايي روبه رو بوديد؟ درباره كار خودتان مطلبي بگوئيد.
چه بگويم. در مقامي كه نام چنين بزرگاني به ميان آمده من چه بگويم؟ اجازه بدهيد من سكوت كنم. در مقدمه كتاب مختصر توضيحي آمده است. مي توان به آنجا مراجعه كرد. من فقط خوشحال مي شوم از اينكه قدم كوچكي برداشته باشم.
|