يكشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۰
جشنواره ۳
Front Page

دو ساعت درگروه ورزش همشهري با جهانگير كوثري
تيتر سينمايي
جام جهاني ۸۲ يا ۸۶، جلسه اي گذاشتيم با مسوولان. رسيد بحث جام جهاني كه من گفتم بخريم. گفتند: «بنشين. سريال را بردارم فوتبال را بگذارم؟ بنشين! »حالا كات، سال۱۹۹۰ . گفتند: «هر چه برنامه داريد بگذاريد كنار فوتبال پخش كنيد»
002487.jpg
جهانگير، باران را خيلي دوست دارد. پوستر فيلم رقص در غبار را به خاطر عكس باران بالا ي ميز كارش زده است.
عكس: ساتيار
پژمان راهبر
صدايش را دوست داشتم. وقتي كه عشق فوتبال هنوز تمام قلب مرا تسخير نكرده بود، جمعه شب ها منتظر مي ايستادم تا فوتبال شنبه و يكشنبه گذشته اروپا را با صداي او ببينم. آدمي كه حالا مي گويد عشقي به فوتبال نداشته و ندارد، چطور مرا عاشق كرد؟
چهارشنبه پيش، روزي بود كه جهانگير كوثري تمام احساس منفي اش نسبت به فوتبال را روي دايره ريخت.
اما او شبيه آنهايي نبود كه از اين عروس هزارداماد سيلي خورده اند. او فوتبال را رها كرده تا به عشقش برسد. راستش با وجود اينكه فوتبال براي من مقدس تر از سينماست، از اينكه يك نفر خود را تا موقعيت انتخاب بين فوتبال و سينما - در بالاترين سطح - بالا كشيده، لذت بردم.
گروه ورزش همشهري در انتهاي تحريريه. جهانگير كوثري معمولا اينجاست، اگر در شوراي تيتر نباشد.
فوتبال يا سينما؟
خيلي وقت است حرف نمي زنم درباره ورزش. چند سال پيش با مجله فيلم مصاحبه كردم و گفتم ديگر حرف نمي زنم درباره فوتبال.
چرا؟
فوتبال چاه عميقي كنده بود برايم. سعي كردم از اين چاه بيايم بيرون و درآمدم. از تلويزيون آمدم بيرون، روزنامه را هم مي خواستم رها كنم تا هرچه بيشتر از فوتبال دور بشوم.
عجيب است!
اين ترديد بر مي گردد به دوره دانشجويي يا قبل تر در دوره جواني. يك روز فوتبال را ول كردم و رفتم دستيار كارگردان شدم. اسمش سراب بود. در انديمشك با ملك مطيعي، صبح ها مي دويديم. مي گفت چقدر خوب مي دوي، گفتم فوتباليستم بابا. شوخي مي كرد و مي گفت برو دنبال فوتبال، سينما چيه آخه؟
ولي شما نرفتيد.
تا سال ۵۶ در استقلال بودم و فوتبال را ول كردم.
چرا؟
دلايلي داشت. مردم مي گفتند شما عروسك هاي رژيم هستيد و از اين حرفها. اينكه فوتبال ۱۰۰هزار نفر را مي كشيد به ورزشگاه، به عقيده بچه هاي دانشگاه مساله اي بود.
بعد هم كه انقلاب شد و آمديد تلويزيون.
سال ۶۰ رفتيم تلويزيون، فيلم كوتاه بسازيم كه هلمان دادند داخل ورزش. گفتند برو گروه ورزش درست كن. با محمدرضا بادكوبه كه تهيه كننده رسمي تلويزيون بود، گروه ورزش شبكه ۲ را راه انداختيم. بعد يك روز پيشنهاد شد كه بروم گزارشگري. اول مخالفت كردم ولي بعد رفتم. اولين گزارش ورزشي من آرژانتين و نمي دانم كجا بود كه خيلي هم خوششان آمد. كار گزارشگري ما از آنجا شروع شد تا جام۹۴ .در تمام اين مدت  در چاه ورزش دست و پا مي زديم و كلي از سينما عقب افتاديم، شايد ۲۰ سال.
مگر سينما متعالي تر از ورزش است؟
خيلي.
چرا؟
فوتبال مثل سريال هاي تلويزيوني است. نه فقط فوتبال كه كلا ورزش. قهرمان هايش زود تمام مي شوند. مثلا خشايار مستوفي، مرد بزرگ سريال الان كجاست؟ محبوبيت ورزش همين است. الان نادر محمدخاني را كي مي شناسد؟ حميد شيرزادگان كجاست؟ اما در سينما هنوز اثر چاپلين هست، اورسن ولز هست، جان فورد هست. چرا؟ چون زيربناي فرهنگي دارد. در سينما حتي بازيگران قديمي سينماي ايران را خوب مي شناسند. اصولا محبوبيت در اين دو مقوله خيلي تفاوت دارد.
البته استثنايي هم هست.
بله. مثلا تختي كه البته به دليل شرايط خاص اجتماعي، ماندگار شدند. اما هم دوره هاي تختي... اثري ازشان نيست.
در فوتبال كسي را داشتيم؟
داشتيم ولي...
عابدزاده و علي دايي؟
نه، آنها هم فراموش مي شوند.
و علي پروين؟
پروين استثناست. او در شرايطي كه جامعه به قهرمان احتياج داشت ظهور كرد.
شايد دليلش اين است كه لذت فوتبال در لحظه است.
دقيقا. وقتي مي درخشند تا چند سال بعد هم ماندگارند. اما بعدش خير.
در تمام سال هايي كه در فوتبال بوديد به اين نكته اعتقاد داشتيد؟
من به دليل وضعيت مالي، مجبور بودم فوتبال بازي كنم. اگر موقعيت مالي داشتم هرگز به پيشنهاد ۸۰ هزار توماني استقلال با حقوق ماهي ۵ هزار تومان در سال ۱۳۵۴ پاسخ مثبت نمي دادم. ۸۰ هزار تومان خيلي پول بود. با آن خانه و ماشين خريدم. وقتي با ماشين مي رفتم دانشگاه همه فكر مي كردند من بچه بورژوا هستم. اما اگر سينما، آن پول را به من مي داد حتي فوتباليست نمي شدم.
با اين حال چه در دوره گزارشگري و چه در دوره ورزش نويسي، كارنامه قابل اعتنايي داريد. در اين ماجرا اثري از بي علاقگي نيست.
اين مربوط است به مرحله ورود من. من اگر وارد چيزي بشوم تا صد در صدش پيش مي روم. آن موقع هم اگر وارد گزارشگري شدم، سعي كردم بهترين باشم. همانطور كه در دوره تهيه كنندگي، دنبال بهترين كارها بودم. الان هم همينطور. خب، اراده كرده بودم. در فوتبالم هم همين طور بودم. من از راه آهن، شروع كردم كه پر از فوتباليست بود. همين آقاي لا رودي ، ۴ تا شاگرد داشت كه مي خواست بگذارد جاي من (با خنده)، اما من موفق شدم و اگر ادامه مي دادم به تيم ملي مي رسيدم.
اما كنار گذاشتن فوتبال با كناره گيري از كار گزارشگري تفاوت دارد. اينجا مردم زيادي منتظر شنيدن صداي شما بودند.
بله، مردم، عامل مهمي بودند. همان سال ها، بارها و بارها سعي كردم كار را ول كنم اما من لااقل با ۲۰ ميليون بيننده سر و كار داشتم و رها كردن اين ارتباط، خوشايند نبود. فكر مي كردم مي توانم تاثير فرهنگي بگذارم. اين هدف براي من مهم بود. اما نهايتا اتفاقي افتاد كه به نفع من شد.
چرا؟
من هم استفاده كردم و جدا شدم. بعد هم كه خواستند، فقط يك بار آمدم. بازي ايران - آمريكا كه مفسر بودم. آن هم البته دليل داشت، به خاطر ويژگي اين بازي. حرفهايم را هم زدم.
مثل اينكه تلاش هايي هم بود كه دوباره برگرديد.
دو جلسه با آقاي لاريجاني داشتم. يك بارش دو ساعتي طول كشيد، ايشان حتي مرا تا آسانسور بدرقه كرد كه باعث شد من در جام جم در دو برنامه حضور پيدا كنم، اما ديگر ادامه ندادم.
فوتبال بسه؟
بريدم!
قبل از خداحافظي به شباهت هاي فوتبال و سينما اشاره نكرديد.
من مخالف اين جريانم. سينما و فوتبال خيلي با هم فاصله دارند. فوتبال روبنايي است و زودگذر با تاثيرات آني و تا اينجا نتوانسته كمكي به فرهنگ مردم بكند. حتي ممكن است مردم را در سكون نگه دارد.
بنابراين بايد منتظر باشيم روزي از سينما هم ببريد، چون سينماي ما هم تاثيري كه شما مي گوييد را نگذاشته. ضمن اينكه الان تهيه كننده ايد و نه فيلمساز.
البته، الان درگيرش هستم. آرزوي من فيلمسازي و كارگرداني بود. حتي در دوره جواني، ۷ فيلم ساختم. در دوره انقلاب هم يك فيلم مستند راجع به اعتياد ساختم كه به نظرم كار خوبي بود. يك فيلم داستاني ساختم از ۵۷ تا ۵۹ به نام «دوباره راه مي افتيم» بعد هم فيلمي درباره تختي و به نام «پهلوان نه قهرمان.»
چرا ادامه نداديد؟
دنبال دليلش نباشيد. من سال ۶۳ درخواست ساختن فيلمي را دادم كه اين اتفاق نيفتاد.
نتيجه؟
من با سماجت وارد كار سينما شدم ولي نتوانستم فيلم بسازم. الان هم كه ديگر نمي سازم.
چرا؟
مقايسه مي شوم اين خوب نيست. اما جزو آرزوهايم است كه بالاخره بسازم.
با اسم مستعار كه مقايسه نشويد؟!
(مي خندد) چند سال پيش مصمم بودم بسازم. اما...
پس خيلي خوب نيست كه خانواده آدم مشهور باشند.
الان هم كه دخترم مدعي است، الان هر جا مي روم مي گويند شما پدر باران هستي؟
در جشنواره فيلم داريد؟
به عنوان تهيه كننده نه. اما يك فيلمي را... نه ندارم.
چرا قطع كرديد؟
خانم بني اعتماد يك اپيزود از «روايت سه گانه» را ساخته به نام «ننه گيلانه» كه واقعا زيباست اما نقش من در آن گفتن ندارد.
داستان چيست؟
مادران جنگ. خانم معتمدآريا، بازي فوق العاده اي انجام داده كه بايد ببينيد.
چه شد كه خانم بني اعتماد سر از سينماي جنگ درآورد؟
فيلمنامه اي نوشته بود براي يك فيلم كوتاه. دو اپيزود ديگر را آقايان، شيخ طادي و برزيده ساختند و خانم بني اعتماد هم يك فيلم ۳۵ دقيقه اي. تهيه كننده اش آقاي سعدي است.
بي فيلم هستيد، اما بي نظر نيستيد. نه؟
بله. جشنواره امسال با سياست هاي معاونت سينمايي قرار شده از نظر كميت در سطح گسترده اي مطرح شود. به نظر من آقاي حيدريان، مانور گسترده اي را انجام داده كه اميدوارم موفق بشود.
چه گسترشي؟
جوايز، بيشتر شده. بخش ها بيشتر و قوي تر شده يا همزماني نمايش در استان هاي ديگر كه به هر جهت ممكن است روي رونق سينما تاثير بگذارد. به هر حال ما در اين دو سال، ۸ ميليون تماشاچي سينما را از دست داده ايم، ضمن اينكه قبلش هم تماشاگر قابل ملاحظه اي نداشتيم. بخشي از اين كاهش، مربوط است به قاچاق فيلم و ماهواره و حتي خود تلويزيون و قسمتي هم مربوط است به محدوديت هايي كه داريم.
به كيفيت فيلم هاي عرضه شده ارتباطي ندارد؟
به هر حال خط قرمزها را كه تعديل كنيم، تماشاچي بيشتري را به سينما مي كشانيم. فيلم هايي كه اين كار را كردند مثل «آژانس شيشه اي» و «زير پوست شهر» به شدت موفق بودند.
به تلويزيون هم اشاره كرديد. اما معاونت جديد سينمايي رابطه خوبي با تلويزيون دارد.
ارشاد اين كار را كرد. براي آشتي بين اين دو رسانه، اما تلويزيون استراتژي خودش را دارد و راه مشخصي را مي رود. اما جشنواره امسال... موج پذيرشي كه ارشاد ايجاد كرده كمي سينما را تكان داده. اين دوره فيلم هاي خوبي هم هست. دوئل، مارمولك، باج خور، روايت سه گانه و ... فكر مي كنم تاثيرش در حركت سينما حس خواهد شد.
چند سالتان است؟
سوال سخت مي كنيد، متولد .۱۳۳۰
در اين ۵۲ سال بارها و بارها شنيديد كه سينما ورشكسته شده ولي اين اتفاق نيفتاد.
بحران سينما زماني به چشم مي آيد كه شرايط اجتماعي جامعه خراب مي شود. سينما از اقتصاد جامعه ارتزاق مي كند و زنده به آن است. واقعيتش اين است كه سينماي ما دولتي است نه خصوصي. البته در اكثر كشورهاي جهان جز آمريكا و تا حدي هندوستان سينماي دولتي دارند و وظيفه دولت است كه به توسعه سينما كمك بكند. چون اين يك مقوله فرهنگي است و دولت هم دوست دارد روي اين كار سرمايه بگذارد. جنبه تبليغاتي اش هم كه سر جايش است. تا الان هم سينماي ما روي ريل دولتي حركت كرده.
حركتي نشده در جهت خصوصي سازي؟
سعي شد با ايجاد صنف هاي مختلف سينما را به سمت بخش خصوصي پيش ببرند، اما اين حركت متوقف شد و سينما ماند بين بخش دولتي و خصوصي كه بحران را تشديد كرد. يعني نه شرايطش را داشت كه روي پاي خودش بايستد و نه توانست به طور كامل از كمك هاي دولتي استفاده كند.
اما هيچ كس هم ورشكسته نشد.
توليد يك فيلم هيچ وقت بدون بازگشت سرمايه نمي ماند. ما جدا از اكران امكاناتي داريم، مثل فروش ويديويي، تلويزيوني، هواپيمايي، دانشگاهي و... اگر اين فيلم بار بين المللي هم داشته باشد در سطح خارجي هم با رقم خوبي خريداري مي شود. مجموع اين ارقام به اضافه كمك هاي بانكي و سوبسيد ارشاد باعث مي شود هيچ فيلمي دچار شكست و ورشكستگي نشود، اما خب، سودآور هم نيست. در واقع اگر كسي دغدغه سينما را نداشته باشد، نمي تواند دوام بياورد. ما مي توانيم سرمايه را در كار ديگري به كار بگيريم و سود بيشتري هم ببريم.
گفته بوديد سينما شباهتي به فوتبال ندارد، اما اين درست مثل اوضاع تيم هاي فوتبال ماست.
اين شباهت فرهنگي نيست، شباهت اقتصادي است. ضمن اينكه فوتبال هم بدون كمك نهايتا نمي تواند سرپا بماند.
به نظر بين سرمايه گذارهاي فوتبال و سينما هم شباهت هايي هست. مثلا فلورنتيتو پرز رئيس رئال كه بزرگترين زمين دار مادريد است؟ تا قبل از اينكه بيايد كنار زيدان كسي نيست. در بين تهيه كننده هاي سينما هم اين اتفاق افتاده. شايد اين محملي است براي اينكه آدم ها مطرح بشوند.
همين حالت را ما هم داريم، سرمايه گذاري ما نه فقط براي كسب درآمد كه براي كسب لذت هم هست. انسان است و خواسته ها، محبوبيت، شهرت و... بدون اينها نمي شود.
خب، آقاي رئيس اتحاديه تهيه كنندگان، چرا از زرشك طلايي و اين حركت انتقاد كرديد؟
نامه اي كه من نوشتم براي انجمن منتقدان را بايد كامل بخواني. منظور من تقابل و درگيري با منتقدان نبود كه من از جنس همان ها هستم. معناي متني كه من نوشتم اين است: با شرايطي كه به وجود آمده و با اين موانعي كه سر راه ماست و با اين فشار فزاينده، نبايد مقابل هم قرار بگيريم، نبايد همديگر را مسخره كنيم و اين زرشك طلايي با شرايطي كه حاكم است، حركت قشنگي نيست. ما بيشتر به حمايت و همياري نياز داريم اما زرشك طلايي اين كار را نمي كند. بطن اين حركت همراه با تمسخر است... من با اين نامه از كل تهيه كننده ها حمايت كردم نه از منافع خودم.
كاش اينقدر روي فوتبال تعصب داشتيد.
روي فوتبال هم داشتم. جام جهاني ۸۲ يا ۸۶، جلسه اي گذاشتيم با مسوولان. رسيد بحث جام جهاني كه من گفتم بخريم. گفتند: «بنشين. سريال را بردارم، فوتبال را بگذارم؟ بنشين! »حالا كات، سال۱۹۹۰ . گفتند: «هر چه برنامه داريد بگذاريد كنار، فوتبال پخش كنيد.» ما در برنامه سازي ورزشي تلويزيون، خيلي سعي كرديم. مي خواستيم براي ورزش كه به بي فرهنگي مشهور بود، لباس بدوزيم.
فردا روز داربي است. استقلال و پرسپوليس.
من مي روم ورزشگاه، بعد از چند سال كه نرفتم، مي خواهم ببينم چه خبر است.
چند سال است نرفتيد؟
ده سال يا كمتر.
اگر فيلم خوبي پخش بشود چي؟ جشنواره يا ورزشگاه؟
در تكرارش مي بينم.
و البته تماشاي هر بازي استقلال - پرسپوليس از نزديك تجربه ديگري است.
نسل عوض شده. مي خواهم بروم اين را ببينم.
براي خانم بني اعتماد چي، مهم است؟
تا سه چهار سال پيش كه اصلا. اما سر بازي ايران - استراليا يا ايران - آمريكا اتفاقاتي را ديد كه برايش جالب شد. او در بازي ايران - آمريكا، آنجا بود. در جمعي اين بازي را مي ديد كه پدر و مادرها ايراني بودند و بچه ها آمريكايي. آمريكا كه گل خورد ايراني ها ذوق كردند و بچه ها ناراحت بودند. او وقتي برگشت از اين تضاد عجيب حرف مي زد. آنقدر تاثير رويش گذاشته بود كه خدا مي داند.
خب، حرفهاي ما تمام شد.
جدي تيترش را فوتبالي نزنيد.
سينمايي باشد؟
لطفا.

|  جشنواره ۱  |   جشنواره ۲  |   جشنواره ۳  |   جشنواره ۴  |   جشنواره ۵  |   جشنواره ۶  |
|  جشنواره ۷  |   جشنواره ۸  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |