فعلاً از هردو تيم عصباني هستم. وقتي تيم، بازيكنان خوب دارد بايد توقعات را برآورده كند اما استقلال و پرسپوليس هيچ تكاني نمي خورند
داربي و جشنواره با رضا كيانيان
جشنواره فجر معيار ندارد
عكس: اميرعابدي - فيلم دردمشترك
شهرام فرهنگي
نوشتن از كسي كه مي خواهد آدم باشد هميشه دشوار است. سال هاست كه به تماشاي چهره اش روي پرده سينما يا صفحه تلويزيون عادت كرده ايم اما هنوز هم نمي دانيم وقتي مي خواهيم از او بنويسيم مطلب را بايد چگونه آغاز كنيم. مقصر ما نيستيم، ايراد از رضا كيانيان است كه در هر نقشي فقط آدم است. همين و بس!
ي توانيم از نقش يك تماشاگر معمولي بيرون بياييم، هنرپيشه ها را در يك كلاس ببينيم و خودمان مثل معلم روي تخته سياه نام خوب ها و بدها را بنويسيم. هر چهره اي را با نقشي خاص مي شناسيم. فلاني هميشه مثبت است و ديگري هميشه منفي. اما رضا كيانيان در اين تعريف نمي گنجد، اما آدم است. گاهي خوب، گاهي بد، مثل نقش هايي كه ما در زندگي برعهده داريم.
«نقش هايم را چطور انتخاب مي كنم؟ نقش بايد مرا بگيرد. دنبال دليل منطقي نيستم، دلايل من فقط عاطفي است. نقش بايد به من بيايد. هر فيلم دنياي خاص خودش را دارد. مي گويند رضا كيانيان بازيگري تكنيكي است. بله من تكنيكي هستم اما وقتي كه بازي مي كنم ديگر به تكنيك فكر نمي كنم. بازي فقط حس است. درست مثل اين است كه شما تازه رانندگي ياد گرفته باشيد. اوايل تنها به رانندگي فكر مي كنيد اما بعد ناخودآگاه رانندگي مي كنيد و در همان لحظه مي توانيد به اطراف نگاه كنيد و با دوستانتان هم حرف بزنيد. تكنيك بايد ملكه ذهن بازيگر شود. شما چارچوب بازيگري را ناخودآگاه حفظ مي كنيد و بعد فقط در نقش موردنظر فرو مي رويد. به نقش هايي كه من برعهده گرفته ام توجه كنيد. شما نمي توانيددر هيچ نقشي مرا آدم بد يا خوب تصور كنيد. به نظر من كساني كه خوب مطلق يا بد مطلق هستند به نظر من آدم نيستند. آنها تعريف ديگري دارند.
من سعي مي كنم در تمام نقش ها فقط آدم باشم. در سگ كشي شما با شخصي كلاهبردار روبه رو بوديد اما نمي توانستيد او را آدم بد بناميد. در «خانه اي روي آب» هم شخصيت اول داستان هر خلافي مي كند اما باز هم آدم بد نيست. در نقش هاي ديگر هم شخصيت من هميشه به همين شكل بوده. من نقش آدم را بازي مي كنم.»
از نقش بيرون آمدم و رسيديم به هياهوي جشنواره. وسوسه اي كه البته در ذهن رضا كيانيان جايگاهي ندارد. نگفت كه جشنواره برايش مهم نيست اما همه چيز را كه نبايد با حرف فهميد. مثلاً وقتي رضا كيانيان مي گويد وقت حضور فعال در جشنواره و تماشاي فيلم ها را ندارد، شما مي توانيد به نتايج ديگري برسيد.
«هيچوقت در جشنواره فيلم فرصت حضور در سينما و تماشاي فيلم ها را نداشتم. در سال پيش سر فيلم «فرش باد» بودم و امسال هم بايد براي بازي در اولين فيلم دكتر علي رفيعي به بندر انزلي بروم. عنوان فيلم بهار خزر است كه البته به زودي تغيير مي كند. فيلمبرداري اين فيلم ۲ ماه طول مي كشد و در نتيجه من فرصت حضور در جشنواره را ندارم.»
جالب است كه رضا كيانيان حتي براي «قدم گاه» هم به سينما نمي رود. او را با اين فيلم در بخش مسابقه جشنواره فجر مي بينيم. به قول خودش اين فيلم شاهكار نيست اما به هرحال از تصاحب عنوان هم نااميد نيست. شايد دليل بي تفاوتي كيانيان تغييرسليقه هميشگي هيات داوران باشد.
«من براي موفقيت در جشنواره فيلم هيچ نقشي قبول نمي كنم. تنها به خاطر خود فيلم بازي مي كنم. سليقه هيات داوران جشنواره، هر سال به يك شكل است. حالا اگر در نقشي كه دوست داشتم جايزه هم گرفتم كه بهتر اما اگر نشد اصلاً ناراحت نمي شوم. من مثل بعضي ها نيستم كه به خاطر جايزه بازي مي كنند و وقتي كه برنده نمي شوند زندگيشان خراب مي شود. متاسفانه برخلاف تمام جشنواره ها، جشنواره فجر از معيار هميشگي برخوردار نيست. برنده نشدن در چنين جشنواره اي اهميت چنداني ندارد.»
نيازي نيست كه بنويسيم چرا رضا كيانيان هيچ علاقه اي به حضور در هيات داوران ندارد. چند خط بالاتر را بخوانيد تا متوجه شويد كه او از تفاوت تفكراتش با ساير داوران رنج مي برد اما سليقه شخصي كيانيان از يك فيلم خوب؛
«من مثل تماشاگر معمولي، فيلم نگاه مي كنم. خيلي راحت مي خندم و خيلي راحت هم گريه مي كنم. در يك جمله فيلم بايد مرا بگيرد. اگر فيلم مرا نگيرد به تكنيك هايش توجه مي كنم. بعد مي گويم اين فيلم تكنيكي بود. اما وقتي حسي را به بيننده منتقل نمي كند چه فايدهاي دارد؟ به نظر من تمام فيلم هاي جهان براي مردم ساخته مي شوند. كسي كه بگويد مردم عادي چيزي از فيلم من نمي فهمند، يعني خودش چيزي نمي فهمد. در بازيگري هم قضيه درست به همين شكل است. بخشي از بازي لذت شخصي است و بخشي ديگر بايد تنها متعلق به مردم باشد. در اين تعريف من تمام هنرپيشه هايي را كه در جاي خودشان قرار بگيرند دوست دارم. متاسفانه در ايران خيلي ها هستند كه سال هاست بازي مي كنند اما هنوز در جاي خودشان قرار نگرفته اند. درمورد فيلم هم مثلاً «زيباي آمريكايي» را دوست دارم اما «دارودسته هاي نيويوركي» را دوست ندارم. پازوليني يك نابغه بود اما بخش بيمارگونه فيلم هايش آزارم مي دهد. البته اين هم به خاطر تاثيرگذاربودن فيلم هايش است. دنياي آنتونيوني را هم خيلي دوست دارم.»
گم شدن در نقش، بخش ديگري از زندگي رضا كيانيان است. گرچه خودش مي گويد بازيگر نيست كه شكل نقش مي شود، نقش، شكل بازيگر مي شود.
«براي هر كاري وقت مي گذارم. در خانه اي روي آب ۱۷ كيلو چاق شدم و در روبان قرمز ۱۰ كيلو لاغر شدم و دوتار ياد گرفتم. با اين حال كسي كه اين كار را مي كند بازيگر بزرگي نيست. آدم هاي معمولي هم مي توانند چاق و لاغر بشوند و دوتار ياد بگيرند.
مهم اين است كه بازيگر بتواند شخصيت موردنظر را مثل خودش بازي كند. چشم بازيگر هميشه دنبال اين است كه هر چيزي را از زاويه ديد خودش در ذهن ثبت كند.
صدا، تصوير و... در ذهن بازيگر فايل بزرگي از انواع و اقسام آدم ها با شخصيت هاي مختلف وجود دارد. وقتي نقشي به من پيشنهاد مي شود به آن فايل مراجعه مي كنم و از شخصيت موردنظر استفاده مي كنم. وقتي نقش يك روحاني را بازي مي كنم همه تحت تاثير قرار مي گيرند. در نقش قاضي، دزد، پزشك و... هم مثل خودشان حرف مي زنم و رفتار مي كنم. دليل اش اين است كه تمام اين آدم ها را در زندگي ام زياد ديده ام و نوع رفتارشان را در ذهن ثبت كرده ام. اشتباه مردم اين است كه فكر مي كنند بازيگر براي ايفاي هر نقشي كارش را از صفر شروع مي كند. درواقع بازيگر هميشه با نقش هاي مختلف آشنا است.»
و حالا يك گلايه. اينكه رضا كيانيان براي تماشاي فيلم هاي جشنواره به سينما نمي رود تنها دليل اش مشغله كاري نيست، دليل اصلي را از زبان خودش بخوانيد.
«اهالي سينما دوست دارند به سينما بروند و هر فيلمي كه موردنظرشان است را ببينند اما اين امكان براي ما وجود ندارد. خانه سينما كارت ها را به صورت اتفاقي در اختيار ما قرار مي دهد. خانواده من انتظار دارند كه در اين ۱۰ روز همراه من به سينما بروند و هر فيلمي را ببينند. آنها مي گويند تو كه معروف هستي و براي ورود به سينما مشكلي نداري اما من مي گويم اين درست نيست. من كه قبلاً معروف نبودم و اصولاً چرا بايد براي ورود به سينما از چهره ام استفاده كنم. بايد امكان استفاده يكسان از تمام سينماها براي ما وجود داشته باشد.»
بالاخره اينكه جايي تمام انسان ها به سوالي پاسخي معمولي مي دهند. رضا كيانيان فوتبال را دوست دارد. قرار است امروز استقلال و پرسپوليس با هم بازي كنند. اينكه كسي بگويد طرفدار هيچ تيمي نيست تنها يك پاسخ روشنفكرانه است. به هرحال شما همين پاسخ معمولي را از رضا كيانيان هم بپذيريد و به علاقه اي كه به يك رنگ خاص در دلش نهفته است توجهي نكنيد.
«بازي را حتماً مي بينم. طرفدار هيچكدام نيستم. دليل اش اين است كه فعلاً از هردو تيم عصباني هستم. وقتي تيم، بازيكنان خوب دارد بايد توقعات را برآورده كند اما استقلال و پرسپوليس هيچ تكاني نمي خورند.»
.... و اين رضا كيانيان است. يك بازيگر خوب، يك آدم معمولي. مثل همه ما!