يكشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۰
جشنواره ۵
Front Page

من ، ترانه ، بيست سالم شده
يك بازيگر ۲۰ ساله كه در حال تبديل شدن به يك ستاره است... ترانه عليدوستي كه خوشبختانه وسواس زيادي در انتخاب نقش هاي پيشنهاد شده دارد
002493.jpg
ستاره هاي ۲۲
محمد محمد پور
فقط ترانه را ديده ايد
«نرسيده به پل ستارخان، دست راست، برجهاي ستارخان.» ساعت هشت و نيم شب است كه مي رسيم. ترانه عليدوستي منتظر ما است. چرخي در لابي برج مي زنيم. نور براي عكاسي كافي نيست.
- يك فروشگاه محصولات فرهنگي آن طرف هست. بريم اونجا.
خانه حميدخان، پدر ترانه بنايي است. مربي تيم فوتبال جوانان و بازيكن سابق هما كه به شدت ضداستقلال و پرسپوليس بود. بنابراين هر گونه توقع از اين دختر، در جهت اهميت بازي فردا، كار بيهوده اي است: «اصلا اهل فوتبال نيستم.»
مي رسيم به فروشگاه. از صاحب فروشگاه اجازه مي گيريم. بانويي است ميانسال كه نگاهش روي ترانه قفل شده. با خوشرويي مي گويد:
- بفرماييد.
- طلسم مغازه ما شكست.
- تو فيلم ترانه بازي كردين؟ موفق باشيد.
- مادر شما خانم حكمته؟
ترانه بعدا مي گويد كه او را هميشه با پگاه آهنگراني اشتباه مي گيرند.
از شهر زيبا مي پرسيم: «فيلم را هنوز نديده ام. هنوز در آخرين مراحل ميكس است. اما از اين كار راضي ام، از گروه، از صحنه، از همه چيز. البته نتيجه را بايد ديد.»
از ترانه مي پرسيم از اينكه همه او را تنها با فيلم ترانه به ياد مي آورند. ناراحت نيست؟ و مي شنويم: «كار ديگري از من نديدند.»
شهر زيبا فيلمي است كه جاي ترانه را بگيرد؟
- نمي دانم. تا نبينند نمي شه گفت. قصه اش فرق دارد.
او به زودي كارش را در فيلم نيكي كريمي آغاز مي كند. ريسك نيست؟ «بازي هر فيلمي ريسك است. اما شما به اين دليل درباره خانم كريمي اينطور قضاوت مي كنيد كه ايشان بازيگر بوده. ببينم اگر او يك چهره تازه بود و ناگهان مي آمد و فيلم اولش را مي ساخت، همين احساس را داشتيد؟»
موقع بيرون رفتن، خانم مدير فروشگاه مي گويد: «عزيزم، دخترم امضا مي خواد.» شهرت هميشه روي ديگر سكه بازيگري است. چيزي كه با يك جايزه ديگر اوج مي گيرد: «مسلما كسي از جايزه بدش نمي ياد ولي دغدغه من نيست.» و خب، پيش بيني شما چيست، خانم ترانه؟
- فيلم ها را نديده ام، فقط شنيدم. چي بگم؟
«قبل از اينكه بازي كنم فكر مي كردم خواننده اپرا مي شوم. دو سال هم هنرستان موسيقي درس خواندم.» اما ترانه عليدوستي، عاشق اپرا از هنرستان بيرون آمد، برخلاف ميلش، چون در ايران اپرا نبود كه او «سوپرانو» بخواند. ترانه در هنرستان ساز هم مي زد. كلارنيت ساز تخصصي اش بود و ساز دومش هم پيانو... «هنوز هم بعضي وقت ها پيانو مي زند.»اين را پدرش مي گويد و مي خندد. او بازيگر نيست، يك بازيكن فوتبال است، رشته اي كه ترانه علاقه چنداني به آن نداد.
اصلا نمي توانم بنشينم و فوتبال تماشا كنم. فقط بازي هاي تيم پدرم برايم مهم بود اين كه مي برد يا مي بازد، فقط همين.» و دليل مي آورد: «شايد به اين خاطر كه از بچگي مدام با فوتبال بوده ام و ديگر جذابيتش را برايم از دست داده البته هستند كساني كه مثل من نيستند. مثلا باران كوثري كه عاشق فوتبال است و پدرش هم زماني فوتباليست بوده از اين جهت به مادرم نزديكم كه اصلا اهل ورزش نيست.»
با اين حال پدر او را در انتخاب راهش آزاد گذاشت و خوشبختانه حميد عليدوستي يك «عاشق سينما»ي درست و حسابي بود، كسي كه انبار منزل را ازمجله هاي فيلم پركرده بود. ترانه از اين بابت شانس آورد چون يك قفسه از فيلم هاي تاريخ سينما را در خانه موجود مي ديد و كمي هم بدشانس بود،  چون پدر حساسيت زيادي نسبت به آنها به خرج مي داد:« قبلا كه اصلا نمي گذاشت دست به فيلمهايش بزنم. دعوايم مي كرد و نمي گذاشت به طرف فيلم هاي طبقه بندي شده اش بروم. او خيلي نگران دستگاه هاي صوتي و تصويري اش است.» ترانه البته چندان هم بيگانه با فوتبال نيست، زماني كه در آلمان اقامت داشتند (۵سال) او بازي هاي «بابا» را از نزديك مي ديد، نه تنها كه همراه مادرش، چون كوچكتر از آني بود كه بتواند به تنهايي به استاديوم برود: «ما رديف جلو مي نشستيم و تبليغ هاي كنار زمين نمي گذاشت من بازيكن ها را ببينم. من هم هي او را صدا مي زدم.» و كوچك تركه بود چند مرتبه با «پدر» به تمرينات «سايپا» و «ايران تاير» رفت، بازي هم كرد و «آقاي سجادي اجازه داد كه به او گل بزند.»
ترانه مهرماه سال ۷۹ در آموزشگاه امين تارخ ثبت نام كرد. يك ماه و نيم بعد از ثبت نام شنيد كه براي فيلم من ترانه ۱۵ سال دارم، تست مي گيرند. «از كل فيلم يك داستان يك خطي مي دانستم، اين كه دختري ۱۵ ساله باردار مي شود.»
و جالب اينكه روزي كه براي تست گرفتن به كارگاه مي آيند او آنجا نبود! آقاي تارخ در جشنواره اصفهان من را به آقاي صدرعاملي معرفي كرده بود، اما اوايل هم او و هم پدرم در شك و ترديد بودند كه آيا اصلا بگذارند كه من بروم تست بدهم يا نه؟
چون مي گفتند تو الان هيچي نيستي ، مي روي بازي مي كني و خراب مي كني و براي هميشه كنار گذاشته مي شوي.
اما بالاخره او به همراه پدرش و حبيب رضايي در دفتر  امين تارخ حاضر مي شوند. صدر عاملي هم مي آيد و از او تست مي گيرد. پيش توليد فيلم خيلي طولاني بود. او دو سه هفته براي روخواني وتست گريم و تصوير به دفتر مي رفت و يك ماه قبل از فيلمبرداري فهميد كه انتخاب شده است:« بعد كه انتخاب شدم ديگر تقريبا هرروز مي رفتيم و تمرين مي كرديم. البته آقاي صدر عاملي زياد دوست نداشت تا سر صحنه نرفته ايم تمرين هاي قطعي داشته باشيم كه بعدا ديگر نشود عوض شان كرد.»
بعد از آنكه انتخاب شد، هنوز بازيگران زيادي بودند كه براي نقش هاي ديگر از آنها تست مي گرفتند، به همين خاطر او مجبور بود چندين جلسه دورخواني با كانديداهاي ساير نقش ها داشته باشد. «اين جلسات زير نظر آقاي رضايي انجام شد وسعي مي كرديم در اين جلسه ها تمرين هاي كلي هم انجام دهيم. مثلا روي بيان من كه خيلي مشكل داشت كار مي كرديم.»
ترانه عليدوستي هنگامي كه متوجه مي شود اسم شخصيت  اول فيلم هم ترانه است ديگر نتوانست كنار بكشد. حتي زماني كه امين تارخ به او گفت كه فعلا لازم نيست كاركند، او همچنان كار مي كرد. «شايد يكي از دلايلي كه براي بازي كردن در اين فيلم اين قدر پافشاري  كردم همين هم اسم بودنم با ترانه بود.»
رسول صدرعاملي، در ابتدا باور نمي كرد كه اسم واقعي او ترانه باشد و فكر مي كرد او اين اسم را گفته تا بت واند نقش را به دست آورد! «فكر مي كرد دروغ مي گويم. شايد اين در انتخابش هم موثر بود. مثل اينكه اين نقش از اول هم قسمت من بود چون انگار همه چيز از قبل چيده شده بود تا من نقش بازي كنم. وقتي فهميدم اسم اين دختر ترانه است به خودم گفتم حتما نقش مال من است ديگر.»
حبيب رضايي، بازيگردان فيلم «من ترانه ....» درباره انتخاب ترانه عليدوستي براي اين نقش مي گويد:« براي نقش ترانه بايد كسي را انتخاب مي كرديم كه چهره و نگاه وفيزيكش انعطاف بسياري داشته باشد و هميشه مي گفتيم اين نقش به يك سوسن تسليمي جوان احتياح دارد. فيلمنامه را كه مي خوانديم واقعا وحشت مي كرديم از اين كه بازيگر نقش ترانه بايد چه طيف گسترده و متفاوتي از وجوه يك شخصيت را جان ببخشد. انتخاب خيلي سخت بود وزمان زيادي براي آن گذاشتيم. حدود هفت صد دختر براي نقش ترانه تست دادند تا اينكه...» ترانه عليدوستي را ملاقات كردم. دو سه ساعتي كه همه اش تصويربرداري شد با هم حرف زديم، ديدم با آدمي روبه رو هستم كه گرچه هنوز جوان است اما انعطاف ذهني و روحي زيادي دارد و مي تواند به طيف گسترده اي از حس هاي مورد نياز براي نقش ترانه برسد. او بستر مناسبي براي خلق آن نقش داشت و حالا بايد او را براي بازي آماده مي كرديم و در واقع راه و چاه را نشانش مي داديم. خانم عليدوستي گيرندگي بسيار قوي  دارد.»
ترانه بايد هر روز ساعت ۵ صبح به اتاق گريم مي رفت و تا ساعت ۱۰ شب كه فيلمبرداري تمام مي شد در اختيار كار مي بود. حتي تصميم گرفته شد اواسط كار يك هفته تعطيل شود تا بازيگر نقش ترانه بتواند استراحت كند، اما ترانه عليدوستي اصلا كم نياورد و هميشه پرانرژي بود: «همه چيز در اين فيلم براي من يك جورهايي جادويي بود. خيلي از خصوصيات ترانه پرنيان با من فرق مي كرد ولي... نمي دانم انگار او را مي شناختم. مثل آدمي كه هميشه دور و برم بوده، عجيب بود. وقتي كه فيلمنامه را خواندم احساس كردم كه او را كاملا شناخته ام.»
اولين نمايي كه ترانه عليدوستي در فيلم، بازي مي كند مربوط مي شود به صحنه اي كه او در زندان با گروهبان صحبت مي كند و جمله «من ترانه پانزده سال دارم» را مي گويد و آخرين نما هم روبه روي كلانتري كه «ترانه» و «اميرحسين» با يكديگر دعوا مي كنند.پدر از اينكه بالاخره فرزندش بازيگر شده، فوق العاده خوشحال مي شود، او كه مخالف بازيگر شدن ترانه بود چون فكر مي كرد «هنوز براي او زود است» البته خوشحالي اش را بروز نمي داد و به ترانه مي گفت: «حالا خيال نكن چيزي شده!»
ترانه علت مخالفت پدر را در ابتدا اينچنين بيان مي كند: «مي گفت مي روي يك فيلم بازي مي كني و چون بلد نيستي، بد بازي مي كني و خراب مي شوي.»
برخلاف همه آنهايي كه اعتقاد دارند ترانه براي ايفاي نقش در فيلمش راحت بوده و مشكلي از بابت حضور جلو دوربين نداشته، او با دشواري هايي روبه رو بوده: «بازي كردن اصلا برايم راحت نبود. فكر مي كردم بازيگري مقوله اي بسيار جدي است اما وقتي جلو دوربين قرار گرفتم متوجه شدم خيلي جدي تر از آني است كه فكرش را مي كردم.»
ترانه از آن دسته آدم هايي است كه حالا كه طعم بازيگري را چشيده و سينما را تجربه كرده، ديگر حاضر نيست از آن دل بكند، بنابراين نمي توان شغل ديگري را براي او متصور شد: «من حاضر نيستم كار ديگري بكنم، غير از بازيگري، چرا. اما غير از سينما نه. توي مدرسه، شاگرد درس خواني بودم، اما مدرسه ديوانه ام مي كرد. چون از ساعت ۷ صبح تا ۳ عصر مجبور بودم روي يك نيمكت بنشينم. من اصلا نمي توانم دكتر شوم يا رئيس يك اداره كه فقط ورقه امضا مي كند.»
او نوشتن را دوست دارد، تجربه اش را هم دارد، يعني چيزهايي نوشته كه خودش اسم آن را «رمان» نمي گذارد. داستان هايي كه آدم ها و شخصيت ها در آن «همين طوري» عاشق يكديگر مي شوند: «حالا همه شان را ريخته ام دور. چون فكر مي كردم اگر روزي كسي آنها را بخواند نمي داند كه در چه سني آنها را نوشته ام.» ترانه، دوست دارد نويسنده شود. يكي از آرزوهايش اين است كه بتواند يك فيلمنامه خوب بنويسد، نه اينكه از روي آن فيلمي بسازد، نه. بيشتر به اين خاطر كه نوشتن را دوست دارد: «يك دوره فيلمنامه را در حوزه هنري گذراندم. چيزهايي هم نوشته ام كه نمي شود اسمشان را گذاشت فيلمنامه.»
ترانه اهل مطالعه هم هست، كتاب مي خواند و «راز فال ورق» نوشته ژوسين گوردر، از جمله كتاب هايي است كه روي او تاثير فراواني گذاشته و شعر... «شعر كه نمي گويم! فقط سوم دبستان يك شعر براي روز مادر گفتم كه زدند به ديوار. يك چيزي در مايه هاي مادر خسته، روزت خجسته!»
پدرش درباره ترانه مي گويد برخلاف فيلمي كه بازي كرده، دختر صرفا آرامي نيست، مي گويد: «هم آرام است و هم شيطنت هاي خاص خودش را دارد. در كل، دختر خيلي اكتيوي است.» ترانه به موسيقي كلاسيك علاقه دارد و بيشتر، آن را گوش مي دهد و از سرگرمي هايش اين است كه پوستر هنرپيشه ها را جمع مي كند: «هنوز هم اين كار را مي كنم»! او يك بار سر صحنه تئاتر «گنگ خواب ديده »از آتيلا پسياني امضا گرفته. اما بعيد است دوباره دست به چنين كاري بزند.
بعد از بازي در فيلم «من ترانه...» پيشنهادات بسياري به او رسيد، اما ترانه آنها را رد كرد: «نمي دانم دقيقا منتظر چه نقشي هستم. اما اين را مي دانم كه بايد نقشي باشد كه دست كم بتوانم به خودم ثابت كنم مي توانم متفاوت باشم.» و بالاخره به پيشنهاد اصغرفرهادي جواب مثبت داد، براي بازي در فيلمي به اسم شهر زيبا. آيا ترانه در اين فيلم قادر خواهد بود به خودش ثابت كند كه مي تواند متفاوت باشد؟ و به ديگران چطور؟

شهر زيبا
فرصتي براي درخشيدن
بايد منتظر فيلمي سخت تلخ و گزنده باشيم، يعني همان چيزي كه فرهادي بسيار سعي مي كرد در مجموعه هاي تلويزيوني اش انجام دهد و كم و بيش با توجه به فضاي بسته تلويزيون گاهي از پس اش هم برمي آمد
002496.jpg
ياور ازغندي 
نويسنده و كارگردان:..................... اصغر فرهادي 
مدير فيلمبرداري:............................. علي لقماني 
صدابرداري:.......... حسن زاهدي، عليرضا كلانتري 
تدوين:............................................. شهرزاد پويا
طراح صحنه و لباس:................ كيوان مقدم 
طراح چهره پردازي:....................... مهرداد ميركياني 
بازيگران: ..............فرامرز قريبيان، ترانه عليدوستي، آهو خردمند، فرهاد قائميان، هوشنگ هيهاوند و...
تهيه كننده:.........شركت نشانه. محصول۱۳۸۲ .
اصغر فرهادي خيلي زودتر از آنچه تصورش مي رفت، توانست در سينماي ايران جا بيفتد و در دو سال متوالي صاحب دو فيلم شود؛ آن هم در شرايطي كه اغلب «فيلم اولي ها» مخصوصا اگر خواسته باشند براي «مخاطبان خاص» فيلم بسازند، براي يافتن تهيه كننده و سرمايه گذار آن قدر به دردسر مي افتند كه بين ساخت فيلم اول و دوم شان دست كم دو سه سالي فاصله مي افتد. اما فرهادي تقريبا بلافاصله بعد از «رقص در غبار» به فكر ساختن فيلم دومش افتاد. گرچه او خيلي هم «فيلم اولي» به حساب نمي آيد چون دست كم ساخت دو سري از مجموعه بسيار موفق «داستان يك شهر» را مي توان جزو سوابق و افتخاراتش به حساب آورد.
اصغر فرهادي كه در دوران دانشجويي، نويسنده و كارگردان تئاتر بود كار حرفه اي اش را با نويسندگاني آغاز كرد كه در اين ميان مي توان به سريال پرتماشاگر «روزگار جواني» اشاره كرد. او بعدها تصميم گرفت خودش كارگرداني كند و با توجه به روابط بسيار خوبي كه با تلويزيون داشت خيلي زود توانست عنوان تهيه كنندگي را هم به دست بياورد. ورود او به سينما هم با نوشتن فيلمنامه «ارتفاع پست» بود كه ورودي محكم و آبرومند به حساب مي آمد. فرهادي در اولين فيلم اش، «رقص در غبار» نشان داد كه برخلاف گرايش اش در تلويزيون كه ساخت و تهيه مجموعه هاي پرتماشاگر است، قصد دارد در سينما نگاهش به مخاطبان گزيده تري باشد. گرچه خيلي ها از اين فيلم خوش شان آمد و جوايزي هم نصيب آن شد اما عده اي هم بودند كه معتقد بودند فرهادي در تلويزيون كارگردان موفق تري است تا در سينما. به هر حال حالا او با دومين فيلم اش در جشنواره حضور دارد و آنها كه از فيلم اول خوش شان آمده بود منتظر ديدن «شهر زيبا» هستند. اين فيلم درباره مردي به نام اعلاست كه براي رهاندن دوستش از زندان تلاش مي كند رضايت شاكي را به دست آورد. در اين فيلم هم مثل «رقص در غبار» فرامرز قريبيان با گريم و چهره اي متفاوت ظاهر شده است، انگار اصغر فرهادي نذر كرده باشد در هر فيلم اش از قريبيان چهره اي تازه بسازد. ترانه عليدوستي ستاره فيلم «من ترانه ۱۵ سال دارم» هم در اين فيلم دومين تجربه بازيگري اش را انجام مي دهد. او نقش يك دختر جنوب شهري را بازي مي كند كه سن اش خيلي بيشتر از سن واقعي خود ترانه عليدوستي است و شايد يكي از علت هاي پذيرش اين نقش از سوي او - به رغم همه پيشنهادهايي كه در يك سال گذشته داشته است - همين باشد، چون او گفته بود ديگر حاضر نيست در نقش دختران نوجوان - كه او را تبديل به كليشه مي كردند - ظاهر شود. به اين ترتيب به نظر مي رسد «شهر زيبا» درست همان فيلمي است كه ترانه عليدوستي منتظرش بود.
داستان فيلم درباره آدم هاي فرودست جامعه - طبقه مورد علاقه فرهادي - است و او به رغم محافظه كاري هايي كه در ساخت فيلم اولش به كار برده بود، اين بار به سراغ مضموني جسورانه تر از داستان زندگي يك مارگير دائم الخمر رفته است. «شهر زيبا» درباره قصاص اسلامي است و اين از همان شروع فيلم، محور همه ماجراها مي شود.
اصغر نعيمي دستيار كارگردان سينما و نويسنده ماهنامه فيلم، در شماره ۳۱۲ اين مجله درباره داستان «شهر زيبا» اين گونه نوشته است: «فيلم با يك فصل جذاب آغاز مي شود: در يك دارالتاديب، جشن تولد هجده سالگي يكي از زندانيان برپاست، اما جوان زنداني در مواجهه با اين صحنه، دچار آشفتگي مي شود. بعدتر متوجه مي شويم او به جرم قتلي كه دو سال پيش انجام داده به قصاص محكوم شده و اين دو سال در زندان منتظر رسيدن به هجده سالگي - سن قانوني براي اجراي حكم قصاص - بوده تا حكم درباره اش اجرا شود. دوست او كه در آستانه آزادي است تصميم مي گيرد به محض آزاد شدن تلاش كند رضايت پدر مقتول را جلب كند. او پس از آزادي، همراه با خواهر دوست زنداني اش تلاش به ظاهر بي ثمر را براي گرفتن رضايت آغاز مي كند، اما پدر كينه توز مقتول در پي فروش خانه اش است تا با پرداخت ديه لازم، اجراي حكم اعدام را هر چه سريع تر عملي كند.ميان جوان و خواهر دوستش رابطه عاشقانه به وجود مي آيد، اما در نهايت پس از شكل گرفتن اين رابطه عاشقانه، پدر مقتول كه بر اثر پايمردي و سماجت جوان در گرفتن رضايت، از او خوشش آمده، تنها شرط رضايت دادن را ازدواج او با دختر معلول خودش قرار مي دهد. دو عاشق جوان بايد بين حفظ عشق شان يا جان عزيزشان يكي را انتخاب كنند.»
به اين ترتيب بايد منتظر فيلمي سخت تلخ و گزنده باشيم، يعني همان چيزي كه فرهادي بسيار سعي مي كرد در مجموعه هاي تلويزيوني اش انجام دهد و كم و بيش با توجه به فضاي بسته تلويزيون گاهي از پس اش هم برمي آمد. شايد «شهر زيبا» باعث شود كساني كه فرهادي را به دليل پايه گذاري شيوه اي تازه در سريال سازي تلويزيون ايران مي ستودند و بعد با ديدن «رقص در غبار» سرخورده شده بودند، نظر شان نسبت به اصغر فرهادي كارگردان سينما تغيير كند. شايد «شهر زيبا» اولين فيلم سينمايي تمام و كمال واقعي و تمام قد فرهادي باشد و باز شايد اين فيلم برخلاف «رقص در غبار» كه مورد استقبال تماشاگران هم واقع نشد، بتواند فروش خوبي هم داشته باشد.
آنچه از علائق فرهادي بر مي آيد، اين است كه او به شدت علاقه مند به ژانر فيلم هاي تلخ اجتماعي اي است كه سال هاست ديگر در سينماي ايران ساخته نمي شوند اما او همان طور كه در تلويزيون با اصرار و پافشاري آنچه را كه دوست داشت بسازد، ساخت؛ در سينما هم نشان داده كه قصد ندارد از مواضعش عدول كند. گرچه بايد امتياز خوش شانس بودن را هم به جمع امتيازاتش اضافه كرد.
«شهر زيبا» را همان تهيه كننده اي ساخته كه «رقص در غبار» را توليد كرده بود و البته باوجود فروش بدي كه اين فيلم داشت اين را بايد به حساب اقبال بلند فرهادي گذاشت كه همان تهيه كننده راضي به همكاري مجددي شده است، شايد به قصد جبران.
حالا همه چيز آماده است تا دومين فيلم اصغر فرهادي كه از همين حالا پيش بيني مي شود يكي از موفق ترين فيلم هاي اين دوره از جشنواره باشد، به نمايش دربيايد. تجربه ثابت كرده كه جشنواره ها تاكنون با او و عوامل فيلم اش مهربان بوده اند. فرامرز قريبيان كه با «رقص در غبار» توانست جوايز بازيگري دو جشنواره مسكو و آسيا پاسيفيك را به دست آورد در اين فيلم هم به دليل نقش متفاوتي كه دارد از اقبال زيادي براي مطرح شدن برخوردار است، همين طور ترانه عليدوستي كه فقط با يك فيلم چندين جايزه مهم ازجمله جايزه بازيگري جشنواره لوكارنو را به دست آورده است. همه چيز آماده است براي يك فيلم و كساني كه در آن حضور داشته اند، فرصتي براي درخشيدن.

فرامرز قريبيان
حالا ديگر يكي از اولين بازيگراني است كه توسط فيلمسازان براي بازي در نقش هاي متفاوت نامزد مي شود. او ديگر قريبيان گذشته نيست كه در انبوهي از فيلم هاي اكشن پيش پاافتاده ظاهر مي شد و برايش هم مهم نبود كه درباره اش چه مي گويند و چه برسر پرستيژ و سابقه اش مي آيد. او از پنج سال پيش اعلام كرد كه ديگر حاضر نيست در ازاي دريافت پول در هر نقشي بازي كند. اين كار را كرد، مرد و مردانه سر حرفش ايستاد و نتيجه اش را هم ديد. او امسال يكي از بخت هاي مسلم دريافت جايزه بهترين بازيگر مرد است.

علي لقماني
فيلمبردار خجول و بي سروصداي سينماي ايران، سال هاست كه تعدادي از بهترين فيلم هاي سينماي ايران را فيلمبرداري مي كند و بعد باز به كنج خلوتش مي خزد.
از «عروس آتش» گرفته تا «نفس عميق» و امسال «شهر زيبا» و فيلمبرداري بخش هايي از «اشك سرما.» با اين وجود هنوز چنان كه بايد قدر نديده است،  آيا بالاخره نوبت او هم مي رسد؟

كيوان مقدم
طراح صحنه و لباس جوان و پركار سينماي ايران كارش را با «واكنش پنجم» شروع كرد و چنان موردتوجه قرار گرفت كه ديگر يك لحظه هم بيكار نماند: ملاقات با طوطي، جنايت، باج خور و... شهرزيبا.او سال ها دستيار ايرج رامين فر بوده و به حق هر آن چه را توانسته از استادش بياموزد به كار برده است. او براي اين فيلم و ملاقات با طوطي (اگر در بخش مسابقه بود) شايسته دريافت جايزه هست، اما آيا بالاخره روزي مي رسد كه جوايز، بي توجه به سن و سال و سابقه به نفس آن كار اهدا شود؟

موسيقي انتخابي
حاشيه صوتي(Soundtrack) مدت هاست كه در سينماي غرب باب شده است. فيلمسازان بزرگي، مثل اسكورسيزي، لينچ، تارانتينو و... ترجيح مي دهند به جاي ساختن موسيقي اورژينال براي فيلم هاي  شان، قطعات قبلا استفاده شده را به كار برند. البته آنها در انجام اين كار حتما از يك مشاور موسيقي استفاده مي كنند.فيلم شهر زيبا، به نظر مي رسد يكي از نخستين كوشش هاي آگاهانه در اين عرصه باشد. بايد ديد كه حاشيه صوتي انتخابي فيلم تا چه حد در خدمت بسط و گسترش مضمون فيلم عمل مي كند و تا چه حد بار زيباشناسي تازه اي به فيلم مي افزايد.

|  جشنواره ۱  |   جشنواره ۲  |   جشنواره ۳  |   جشنواره ۴  |   جشنواره ۵  |   جشنواره ۶  |
|  جشنواره ۷  |   جشنواره ۸  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |